جا داشت كه جمهورى خواهان، چه آنها كه در گروه هاى مختلف جمهورى خواه گرد هم متشكل شده اند و چه شخصيت هاى منفرد جمهورى خواه كه همواره بر ارزش هاى مطرح شده در فراخوان ملى برگزارى رفراندم تاكيد كرده اند، از اين فراخوان حمايت مى كردند. هرچند تعداد زيادى از جمهورى خواهان فراخوان را امضا ويا از آن حمايت كرده اند، اما غبيت بخش بزرگى از آنها محسوس است. چه تبليغ بدى براى جمهورى خواهى در آغاز راه خود.
هشت نفر ازچهره هاى سياسى سرشناس داخل كشور ( هر چند دو نفر از آنها، خانم مهر انگيز كار و آقاى محسن سازگارا فعلا در خارج از كشور هستند) بيانيه اى صادر مى كنند كه روح آن رفراندم براى تدوين قانون اساسى مبتنى بر حقوق بشر و احترام بر آراى مردم در ايران است. آنها با بيان ارزش هايى جهانشمول در بيانيه خود، رعايت حقوق بشر و احترام حقوق افراد را تابعى از شكل حكومت نمى دانند. چرا كه اولا اين شكل حكومت نيست كه ضامن برقرارى دمكراسى در يك كشور است و ثانيا اين حركت فقط گامى است در راه رسيدن به يك حكومت مردمسالار كه در ادامه آن، هم جمهورى خواهان وهم مشروطه خواهان فرصت اين را خواهند داشت كه هنگام تدوين قانون اساسى جديد كشور براى شكل سياسى دلخواه خود روشنگرى ها و تبليغات لازم را بكنند و ثالثا اين در نهايت مردم ايران هستند كه شكل حكومت را برمىگزينند.
بجاى ديدن نكات اصلى و مثبت اين حركت و اعلام همبستگى با آن كه شور وشوق و اميد تازه اى در ميان ايرانيان داخل و خارج ايجاد كرده است، عده اى با "اما و اگر ها" ى خويش درصدد ايجاد بد بينى در مورد اين حركتند. در اين ميان مشخصا آقاى كشتگر با مصاحبه در راديو هاى مختلف عليرغم تاكيد بر احترام به حقوق بشر و آراى مردم، در عمل از مبتكرين اين رفراندم مى خواهد كه اولا مسئله شكل حكومت دلخواه خود را در بيانيه مطرح نمايند( چيزى كه اساسا نقض غرض است) و ثانيا گلايه دارد كه گويا مبتكرين درخواست رفراندم بيشتر با مشروطه خواهان تماس داشته اند تا با جمهورى خواهان.
به نظر من اتفاقا اينكه اين هشت فعال سياسى خود مبتكر اين كار شده اند ( هر چند كه در اين ميان عده اى غافلگير شدند) به نوعى از نقاط قوت اين حركت است. چه بسا آنها كه از نزديك در جريان مبارزات مردم بوده اند، نيك در يافته اند كه مردم از بحث ها و دعواهاى بى پايان خسته اند و دغدغه اصلى مردم ايران بخصوص جوانان كشور ماهيت نظام است و نه در درجه اول شكل آن. شايد آنها اين را بخوبى تشخيص داده بودند كه اگر شروع اين حركت را موكول به شرط و شروط اين اتحادها، گروه ها و يا شخصيت هاى مختلف بكنند، قدم در راهى گذاشته اند كه پايان ونتيجه اش معلوم نيست. چيزى كه كه طبيعتا به نفس حركت ضربه وارد مى كرد و شاهد استقبالى اين چنين از اين حركت نبوديم. شايد آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه اگر حركت خود را با نام اين گروه و يا آن شخصيت پيوند بزنند، اين بهانه را به سركوبگران جمهورى اسلامى مى دادند كه امضا كنندگان داخل كشور را بعنوان همكارى با ضد انقلاب خارج از كشور تهديد كنند و اصولا افراد كمترى در داخل كشور جرات گذاشتن امضا و يا حمايت خود در پاى اين در خواست را داشته باشند.
به نظر من گذشته از نكات بالا، حداقل احترام به مبارزان داخل كشور كه با آن همه سختى و زندان و فشار روبرو بودند و هستند ايجاب مى كند كه نكات مثبت حركت را دريابيم و در راه پيشبرد اهداف آن كوشا باشيم.
به اميد اينكه مخالفان اين حركت روح و پيام كلى اين حركت را كه گامى است براى تفاهم ملى درك كنند و اشكالات جزئى را عمده نكنند.