این روشن است که هرکس باید آزاد باشد که نسبت به هر امری دید و گزینش خود را داشته باشد و با آزادی بتواند آنرا بیان کند؛ بنابراین این هم روشن است که جامعه، حزب، گروه و دسته تک صدایی که در آن همه بایدبه یک شکل و شیوه اندیشیده و به یک شکل و شیوه سخن بگویند، سرانجامش پس ماندگی، فروپاشی و شکست است.سرنوشتی که شوروی سابق بدان دچار شد و "جمهوری" اسلامی نیز به همآن راه می رود.
مهم است که اگر برای نمونه "فراخوان رفراندم ملی" منتشر می شود، دیدگاه های گوناگونی ابراز شده و به آن بر خورد شود اما مهم تر این است که این بر خوردها و ابراز دیدگاه ها بر چند ستون استوار باشد تا سازنده باشد نه تاراننده:
1 ـ آن مورد گفتگو(در اینجا فراخوان رفراندم ملی) به دقت خوانده شده و درون مایه آن به درستی درک شود،
2 ـ ابراز دیدگاه(در رد یا پذیرش) بر مبنای استدلال های درست بوده و به دور ازداوری های ذهنی شخص باشد که اصولن ارتباطی با مورد بحث نداشته باشد،
3 ـ از تهمت زنی، کینه توزی و دشمنی به دور باشد،
4 ـ بیانش به گونه ای نباشد که به جای سازندگی، به سازی و پیشرفت، نشان از خرابکاری و سد سازی در راه پیش روی داشته باشد.
در باره فراخوان رفراندم ملی تا کنون بسیاری از هم میهنان، چه در درون و چه در برون، دیدگاه های خود را ابراز کرده اند و هر روز بر دامنه آن نیز افزوده شده است. هیچ شگفتی ندارد که کسانی و گروه هایی این فراخوان را درست ندانسته و با استدلال هایی که از دید آنها درست است، در رد آن کوشا باشندوتلاش کنند تا دیگران را به پذیرش دیدگاه های خود نزدیک و یا همآهنگ کنند. اما همه ما می دانیم که شوربختانه چرخش کارها در بین ما ایرانیان چنین نیست. اکنون از دید نگارنده ما به 4 گروه بخش شده ایم:
1 ـ پشتیبانان این فراخوان که در بین آنها که تا کنون با این فراخوان برخورد کرده اند، بیشترین تعداد را تشکیل می دهند.
2 ـ رد کنندگان این فراخوان که تا آنجا که نگارنده دیده است، اندک هستند و خود به دو زیرگروه بخش می شوند:
الف: آنها که بنا به دبد خود در رد فراخوان استدلالی ارائه داده، کینه ورزی و دشمنی با پشتیبانی کنندگان نشان نداده و هدفشان سد سازی و خرابکاری نیست بلکه این روش را نا کارآمد و یا نادرست می دانند؛
ب ـ آنها که هر حرکت و روشی را که با ایده ها ی کلیشه ای خود برابر و هم خوان نمی بینند، نه تنها با آن مخالفت کرده که به دگرگون سازی و وارونه سازی دست زده، به دامن هر ترفند ی می آویزند که در راه آن حرکت مانع و تنگنا ایجاد کنند. تئوری "توطئه" بستر مناسبی برای مانورهای این گروه است. روی سخن من نیز در این نوشته با این دسته از هم میهنان است که در این روزها من نیز به سبب پشتیبانی از آن فراخوان، از ناسزاها و تهمت های آنها بی بهره نمانده ام.
3 ـ کسانی که مرددند که آنها نیز به دو زیر گروه بخش می شوند:
الف ـ آنها که به راستی تردید داشته و زمان بیشتری برای اندیشه، ارزیابی و تجسس می خواهند که امری پذیرفتنی و عادی است،
ب ـ آنها که فرصت طلب و محافظه کارند و همیشه می خواهند در میانه حرکت کنند که از دو سو در امان باشند و هر زمان کفه را به سود هر یک از دو سوی خود سنگین تر دیدند، به سرعت خود را در میان آن دسته جا زده و پس از آن تبدیل به پشتیبانانی با صدائی بلند تر از همه می شوند. این ها همآنند کاسبکارانی هستند که اول حساب برد و باخت خود را می کنند و سپس دست به دادو ستد می زنند.
4 ـ این دسته بی خیالان هستند که بود و نبود رویدادها برایشان اهمیتی نداشته، یا همه چیز را خواست خدا می دانند و کمبودها و سستی های خود را پنهان می کنند، یا دچار بیماری منفی بافی " که چه بشود؟" و "چه تأثیری دارد؟" هستند و ساده ترین راه رهایی خود از مبارزه با بد بختی ها، مشکل ها و گرفتاری ها را، در انداختن بار همه مسئولیت هابه دوش بیگانگان دانسته و تصمیم گیرنده اصلی را آنها می دانند و یار بی قرار و هوا خواه سخت سیاست "دائی جان ناپلئونی" هستند.
اما زیر گروه ب دسته دوم. بزرگترین شناسه این گروه در پیوند با فراخوان رفراندم ملی ، صاف و ساده این است که اصولن این فراخوان را یا به دقت نخوانده اند و یا خوانده و پیام آنرا درک نمی کنند، و یا پیام را درک می کنند اما چون با منش انقلابی گری و تئوری سرنگونی و انقلاب خونین آنها جور در نیامده و تناسبی ندارد، خود را به نفهمی زده، با وارونه سازی و وارونه گویی می خواهند این فراخوان را مسخ کرده و آنرا به آن شکلی که خود می خواهند و آرزو دارند در آورند. این مورد به اندازه ای آشکار است که به راستی مایه شگفتی بسیار است! چگونه ممکن است کسی رفراندم برای بر پایی یک مجلس مؤسسان و تهیه یک قانون اساسی نوین را، رفراندم برای "تغیر در قانون اساسی" یعنی "اصلاح" همین قانون کنونی، که معنای بعدیش خود به خود پذیرش "جمهوری" اسلامی و قدم بعدی اش حتمن پذیرش ولایت فقیه زورکی است، بنامد! چگونه ممکن است کسی این حرکت بسیار سنجیده به لحاظ زمانی و تنگناهایی که رژیم اسلامی در درون و برون مرز با آن دست به گریبان است را تلاش برای نجات رژیم دانسته و یا آن را با حرکت مشکوکی چون جریان" هخا" برابر بداند! چگونه ممکن است تاکید این فراخوان بر نظارت و کنترل بین المللی را عجز و التماس به ولی فقیه و سردمداران رژیم دانست؟ چگونه ممکن است کسی که پیام این فراخوان را درک کرده است برای رد آن به قانون اساسی رژیم متوسل شده و بگوید اجازه باید از طرف "رهبر" صادر شود؟ آن فراخوان می خواهد این قانون اساسی و این رهبر را از سر راه بردارد.باور کردنی نیست که با افراد مبارزی که در مبارزه با اختاپوس حاکم آسیب های فراوانی دیده وبرای آزادی و سربلندی ایران و ایرانی و پشتیبانی از راستی و درستی و عدالت، از آزادی و رفاه و زندگی خود مایه گذاشته اند چنین نابخردانه برخورد شود! مگر آقای ناصر زرافشان همآن نیست که همه ما شعار آزادی بی قید و شرط او را سرلوحه کار مبارزاتی( و شاید کاسبی) خود کرده ایم؟ ایشان و یا آقای محمد ملکی، خانم مهرانگیز کار یا دانشجویان مبارز و دیگر امضاء کنندگان اولیه، کسانی نیستند که به راحتی بشود برچسبی به آنها زد. این دانشجویان جزء همآن دانشجویانی هستند که همین آقایان انقلابیون برای گرمی بازار کساد خود، بارها بنام حمایت از آنها هیاهو بپاکرده و تظاهرات براه انداخته اند و اکنون نیز هر لحظه منتظر هستند که آنها در درون ایران سینه سپر کنند تا آقایان در بیرون از کشور میوه چینی کنند! خانم مهر انگیز کار چه باید بکند و تا چه حد دیگر باید زجر و شکنجه شود تا از دید شما "مبارز" شود؟ آن از وضع همسر پیر، بیمار و گرفتار در بندو زنجیرش، این هم از وضع خود، بیماری و آوارگیش. چه می خواهیم؟ باید سرش را در حلقه طناب دار ببینیم تا باورش کنیم و در سوگش بنالیم و به مبارزی کبیر تبدیلش کنیم!
روشن نیست که این سرداران بی سپاه چشم براه چه چیزی هستندو چرا فرمان انقلاب را صادر نمی فرمایند تا توده های مسلح زیر فرمان آنها رژیم را هر چه زودتر سرنگون سازند؟ اگر از دید شما درد مردم با بر پایی رفراندمی زیر نگهبانی و کنترل سازمان های مدافع حقوق بشر جهانی دوا نمی شود، این فراخوان را امضاء نفرمایید بلکه زحمت کشیده و فرمان انقلاب مسلحانه را امضاء بفرمایید!