- الو! خانم سلام عرض کردم. من حسين شريعتمداري هستم. سعيد جان منزل تشريف دارند؟
- (خانم با تعجب) فرموديد کي هستين؟
- حسين شريعتمداري.
- با کي کار داشتين؟
- با سعيد جان.
- آقاي شريعتمداري! فکر کنم اشتباه گرفتيد. اينجا منزل آقاي مرتضوي نيست؛ منزل حجاريانه!
- نه خواهر اشتباه نگرفتم. با سعيد جان ِ شما کار دارم. هستن منزل؟
- بله؛ گوشي خدمتتون...
(آقا سعيد! آقا سعيد!....)
.........
- الو؟
- سعيد جان قربونت برم! شناختي منو؟
- بله، خانم گفت. چطوري شما؟ چه عجب يادي از ما کردي؟
- من هميشه ياد تو هستم. به جان بچه هام خيلي نگران حالت بودم. خدا رو شکر که خوب شدي و دوباره قلم مي زني. موقع نماز هميشه دعات مي کردم که زودتر شفا پيدا کني و رو پات وايستي.
- (لبخند زنان) ماشاءالله اين زبون رو هنوز داري. ديدم بعد از تير خوردنم سرمقاله زده بودي و سعيد جان، سعيد جان کرده بودي. فقط فکر کردم، فکر کردي که من دارم...
- (قهقهه زنان) بيخود فکر کردي! اين حرفها چيه. اينا رو اون رفقاي نابابت شايع کردن که ميونه ي ما رو به هم بزنند. بالاخره ناسلامتي من و تو با هم برادريم و پدر معنوي مون حضرت امامه. بين دو تا برادرم طبيعي هستش که اختلاف بيفته و مشاجره بشه. فکر کردي من يه موي گنديده ي تو رو با صد تا سعيد عسکر عوض مي کنم؟
- والله چه عرض کنم. اين طور به نظر مي اومد!
- اشتباه به نظر مي اومد! تشخيص من هيچ وقت اشتباه نمي شه. ببينم، مگه کارد مي تونه دسته ي خودش رو ببره؟ مگه تويي که با احيا کردن سازمان امنيت، حيات نظام مقدس ما رو تضمين کردي، مي تونستي تو جهت براندازي نظام کار کني؟ هر کي فراموش کرده باشه که اطلاعاتي که تو پايه اش رو ريختي چي به روزگار منافقين و کمونيست ها آورد من يکي فراموش نمي کنم. هميشه به خانم بچه ها مي گم دم ِ سعيد جان گرم. مگه تو کم به اين نظام خدمت کردي که من يادم بره؟ به خاطر کارهاي توست که همه ي ما به اينجا رسيديم. نه جان ِ سعيد! تملق نمي گم. خيلي "کَرِتيم".
- آقايي شما. ببخش منو اگه نمي تونم به خاطر وضعيتم درست حرف بزنم.
- تو اصلا لازم نيست حرف بزني. فقط جان ِ سعيد، تو بنويس. بنويس و اين ضد انقلاب زبون دراز رو رسوا کن. بچه پر روها بدجوري دُم در آوردن. الانم که تلفن زدم فقط به خاطر اين بود که بهت بگم دست مريزاد به خاطر مقاله اي که عليه رفراندوم نوشتي. نشون دادي که همون سعيد جان خودموني. نشون دادي که تو تشخيصم اشتباه نکردم. جان ِ سعيد کيف کردم.
- نه چيزي نبود. البته فکر نکني که به خاطر تو و رفقاي متحجرت نوشتم. نه! من الان مدت هاست که ديگه افراد برام مهم نيستند. تنها چيزي که واسم مهمه حفظ اين نظام مقدس و قانون اساسيه و بس.
- دمت گرم. زنده باشي تو. عاشق اين رک گويي ات هستم به مولا. تو اصلا ما رو وِلِلِش. همين که مي گي، بشين واسه نظام مقدس مون بنويس. مي دونم هر چي هم تا حالا کردي فقط واسه حفظ همين نظام بوده. خب ما مي گفتيم اين طوري بهتره و عمر نظام دراز تر مي شه، تو مي گفتي اون طوري بهتره و عمر نظام دراز تر مي شه. يه عده ام که هميشه دور و ور ِ همه مون هستن و موش مي دوونند و از آب گل آلود ماهي مي گيرند؛ دور و ور شما هم که زياد بودن اين آدم هاي خبيث. حالا کاري ندارم. مقاله رو بگو. منو کُشت اون کيو کيو بنگ بنگ ات. عجب ضد حالي زدي پسر!
- جان ِ من خوشت اومد؟ خيلي فکر کردم روش. اون سازگارا رو بگو. گفتيم اصلاح طلبي، ديگه نگفتيم اين شکلي که! اصلاح طلبي رو با خانمان براندازي يکي گرفته! رفته خارج دور برداشته. بقيه هم که ول معطلن. همه اش تقصير بچه هاي شماست که اينا رو تو زندون فشار مي دن و بد اخلاق شون مي کنند. طرف رو چاق و چله مي برين اون تو، "توييگي" مي فرستين بيرون. اينم ميشه نتيجه اش که رفراندوم مي خوان.
- حقشونه سعيد جون. حقشونه. اينا يه مارمولک هايي هستن که نگو! ولشون کني پوستت رو زنده زنده مي کنند. خلايق هر چي لايق. زبون اينارو فقط اون يکي سعيد جان مي فهمه. تا حالا که خوب حساب شون رو رسيده. حالا شناختي طرفت رو؟ اون وکيله رو بگو. تو زندونم از رو نمي ره. فکر مي کنه دو خط پرونده خونده، مي تونه حق السکوت بگيره. اينا رو بايد با همون اوباش و تجاوز کارها ريخت تو يه سالن تا تربيت بشن. ول کن حالا اين حرفا رو. من خودم طنزنويسم و ارزش طنز رو مي دونم. همه ي مقاله ات يک طرف، اون مقايسه ات با هخا و آبکش کردن رژيم با چند تا کليک يک طرف. يادش مي افتم از خنده روده بر مي شم.
- نه بابا! به پاي "گفت و شنود" ِ تو نمي رسه.
- نه جان تو! مهارت مي خواد اين طور نوشتن. به مرتضي علي، افسوس ِ گذشته ها رو مي خورم. تو خواب مي بينم که امام زنده هستند و من و تو و اون سعيد خدا بيامرز افتاديم به جون منافقين و توده اي ها و داريم تار و مار شون مي کنيم. آي! جواني کجايي که يادت بخير. چي شد که اين طور شد. خدا باعث و باني اش رو لعنت کنه.
- باعث و باني اش خود شما ها بوديد که تند رفتيد و تماميت خواه شديد؛ اقتدارگرا شديد. اگه تند نمي رفتيد باز همه با هم بوديم. همه چيز رو براي خودتون خواستيد و ما ها رو کنار زديد. توي دعوا هم که حلوا پخش نمي کنند. نصيري و تو، تو کيهان به ما زديد، ما هم تو "صبح امروز" به شما ها زديم. ما خواستيم فشار از پايين بديم و چونه زني در بالا کنيم، شما ها گفتيد بالا و پايين نداره و از هر طرف بايد فشار بديم. نتيجه اش اين شد که مي بيني. بعدم اين مرتيکه ي ابله اومد زد مخمون رو داغون کرد. تو "دخمه" شون فکر مي کردن که ما رو آمريکايي ها فرستادن اينجا که اسلام رو ريشه کن کنيم. بچه، برو همون پيتزا فروش سر محله تون رو بزن، آخه تو رو چه به سياست؟! اگه آقاي خاتمي هواپيماي آمبولانس از اروپا نياورده بود، يا پروفسور سميعي از هانوور نيومده بود ممکن بود حالا اينجا نباشيم.
- خب جوونند و جاهل. شما به بزرگي خودت ببخش. اينا همه اش در اثر سوء تفاهمه ديگه. اگه همين بابا خبر داشت که سعيد جان ِ ما موقع گزينش ِ مامور هاي آينده ي اطلاعات، مو رو از ماست بيرون مي کشه و حتي با يک دستي زدن به اون هايي که تو خارج بودن و اسم بردن از کنسرو هايي که با گوشت يا روغن خوک تهيه مي شه، معلوم مي کنه که اونا گوشت يا روغن خوک مي خورن يا نه که خداي نکرده نامسلمون ِ خِنزير خور وارد اين وزارت مقدس نشه، هيچوقت، هيچوقت همچين کاري نمي کردن. شما ها يه هو دور برداشتين، اينام که شما رو نمي شناختن فکر کردن که ضد انقلابيد و از خارج راهنمايي مي شين. والله ما خودمون هم که تجربه داشتيم، فکر مي کرديم که شما ها از اسلام خارج شدين.
- ببين من بايد برم فيزيوتراپي. وقت کردي بيا با هم يه چايي بخوريم و گپي بزنيم.
- حتما. تو هم فرصت کردي يه سر به خونه ي خودت بيا و ما رو توي کيهان مفتخر کن. اين رفراندوم اگه خاصيتي واسه ضد انقلاب نداشت و نارنجک ِ تفرقه توشون منفجر کرد واسه ما يه خاصيت داشت که باز يک قدم ِ ديگه به هم نزديک تر بشيم. آقا خاتمي هم که گل کاشته و با مثال "جوراب" اش ضدانقلاب رو ترکونده. تو رو قرآن اين بهتره يا گفت و گوي تمدن ها، که خارجي ها واست کف بزنن؟ شنيدم مهاجراني و زن ِ اولش هم دارند يه سايت مي زنند به اسم "مکتوب" که حتما مثل اون هفته نامه ي "بهمن" شون که پيش از انتخابات رياست جمهوري 76 براي يه مدت کوتاهي منتشر شد باعث گرم کردن تنور انتخابات مي شه. ماها هم بايد با تمام اختلاف هايي که داريم تنور اين انتخابات رو گرم کنيم و هيئتي تو دهن دشمن بکوبيم. بالاخره ما برادرها تو لحظات سخت بايد هواي همديگه رو داشته باشيم ديگه نه؟...