انتقادات و مخالفتهای نسبتاً زیادی که تا کنون از طرح فراخوان رفراندوم صورت گرفته است را میتوان به دو گروه اصلی تقسیم نمود. یکم، گروهی که با مطالعه دقیق این طرح نسبت به آن نظرات تکمیلی، انتقادی و یا منفی داشته و آنرا بصورت سازنده و صریح عنوان نموده اند؛ کوششی که بسیار قابل تقدیر است. نگارنده این نظرات را در سه زمینه اصلی یعنی 1- طرح رفراندوم بعنوان طرحی زودرس و ناقض تئوری مراحل و حرکت گام بگام. 2 - طرح رفراندوم و مسأله ائتلاف سلطنت طلبان و جمهوریخواهان و 3- طرح رفراندوم و ساختار حقیقی و حقوقی حکومت در مقاله ای تحت عنوان " تاملی بر نظرات مخالفین طرح رفراندوم" (1) بطور مفصل مورد بحث و تفسیر قرار داده ام.
اما عده دیگری از مخالفین طرح رفراندوم زیاد کاری با نوشته و متن دقیق فراخوان و اهداف کلی آن ندارند. اینان هر کدام ازظن خود فراخوان را بمثابه خطر و یا توطئه ای برای خود فرض میکنند که میتواند بنوعی طرحها و استراتژی سیاسی آنانرا خنثی کند. در یکطرف عناصری از چپ سنتی، اصلاح طلبان درون حکومتی و متحدین خارج کشوری آنان بر این باورند که طرح رفراندوم بمثابه طرحی رادیکال و بالقوه برانداز میتواند بصورت سد بزرگی در مقابل مشی "اصلاح طلبی" ورشکسته آنان و بویژه در مقابل "انتخابات" آتی ریاست جمهوری قرار گیرد. اینان شدیداً با تشکیل نیروی سوم و جبهه وسیع دمکراسی خواهی در برگیرنده کلیه نحله های فکری مترقی جامعه از جمله جمهوریخواهان و مشروطه طلبان مخالفت میکنند و انرا در تضاد و در مقابل جبهه و یا اتحاد جمهوریخواهان قرار میدهند، و معتقدند که طرح فراخوان در مقابل جمهوریخواهی قرار گرفته و آنرا تهدید میکند. در طرف مقابل، عناصری ازچپ و سلطنت طلبان افراطی نیز طرح رفراندوم را که بزعم اینان در مورد سکولاریزم و سرنگونی رژیم اسلامی صراحت ندارد، بمثابه توطئه ای از جانب هر دو جناح رژیم جمهوری اسلامی میپندارند که بمثابه "سناریوئی" همانند جریان دوم خرداد با قصد خام کردن اپوزیسیون طراحی شده است.
در میان عناصر هر دو گروه کسانی بشدت حالت عصبانی و پرخاشجو دارند و علاوه بر بهانه جوئی و خرده گیریهای بیمورد، از همان شیوه های فرهنگی دیرینه جوامع استبداد زده یعنی متد برچسب، مشکوک جلوه دادن و چسباندن مخالفین سیاسی خود با نیروهای ارتجاعی و اجنبی استفاده میکنند. نمونه های بارزی از این نوع برخوردها را میتوان در نوشته های اخیر آقای مهدی رجبی یکی از فعالین سیاسی جمهوریخواه بنحو احسن مشاهده نمود. البته خانم ملیحه محمدی و آقای علی شاکری (زند) نیز بهمین سبک و سیاق و با استدلالات مشابهی در مورد فراخوان رفراندوم قلم زده اند. آقای رجبی در مقاله ای تحت عنوان "راهبرد سیاسی براندازانه؟"(2) علیرغم اینکه میگوید مدرک و داده ای در دست ندارد، اما فراهم آمدن فراخوان رفراندوم را ناشی از "ماجرای مشکوک" جلوه میدهد. معلوم نیست اگر ایشان مدرکی در دست ندارند، چرا از واژه "مشکوک" استفاده میکنند و چرا همت برخی از نویسندگان که "گوشه ای از پرده را در این باره بالا زده اند" میستایند!؟ ایشان اگرچه با خشونت مخالف اند و طرفدار مشی مسالمت آمیز مبارزه اند، اما اگر همین مشی مسالمت آمیز منجر به ساقط شدن رژیم و سرنگونی آن شود-- فرایندی که فراخوان رفراندوم میتواند به آن کمک کند -- بشدت با آن مخالفت میکنند. در این باره میخوانیم: "فراخوان و طرح رفراندوم، بمثابه یک راهکار، بر متن راهبردی براندازانه استوار است. راهبردی براندازانه، ولی با شیوه مسالم آمیز، از راه همه پرسی و تشکیل مجلس موسسان."(2) آیا این منطق عجیب نیست! بر این مبنا تنها راه رهائی قابل قبول برای آقای رجبی میبایست کماکان از طریق استحاله تدریجی رژیم اسلامی و الزاماً با شرکت و درگیری جناح "اصلاح طلب" حکومتی صورت پذیرد، فرایند بعیدی که در صورت عدم نابودی و حفظ یک پارچگی ایران میتواند چندین دهه و شاید صد ها سال بطول انجامد.
آقای رجبی بدون هیچ استدلال و مدرکی و حداقل بدون هیچگونه استنادی به متن فراخوان عنوان میکند که فراخوان رفراندوم در واقع بر مبنای امیدواری بر دخالت و لشگرکشی کشورهای خارجی طراحی شده است. در این زمینه میخوانیم: "فراخوان بر پایه نیروهای خارج از کشور و همراهی – اگر نگوئیم دخالت و لشگر کشی – کشور های خارجی و نهادهای بین المللی استوار است."(2) ایشان در مقاله دیگری تحت عنوان "دمکراسی خواهی زیر کدام پرچم؟"(3) جنبش دمکراسی خواهی ایران را با یک تقسیم بندی جغرافیائی عجیب (آنهم در عصر گلوبال) به دو جنبش متضاد، یکی مترقی در داخل کشور، و دیگری امیدوار به اجنبی در خارج کشور تقسیم میکند. وی در این مورد مینویسد: " دمكراسی خواهی در فضای سياسی ايران، دو سرچشمه متفاوت دارد. يكی ريشه درون مرزی دارد، ديگری ريشه برون مرزی داراست. يكی برمتن اعتراض به روند حركت جمهوری اسلامی و پشت پا زدن آن به آرمانهای جنبش آزاديخواهانه ايران شكل گرفت. ديگری برپايه ضديت با تمامی جنبش آزاديخواهانه سال ٥٧ و در مخالفت با تمامی رژيم جمهوری اسلامی پديد آمد. يكی در راستای پاسخ به كاستیها و نارسايیهای جنبش اصلاح طلبانه درون جمهوری اسلامی شكل گرفت. ديگری ازپايه با جمهوری اسلامی، چه محافظه كار و چه اصلاح طلب ناسازگار بوده، وخواستار براندازی آن بوده است. يكی خواهان برچيدن بساط زورگويی و خودكامگی نهادهای غيردمكراتيك جمهوری اسلامی بكمك نيروهای درون كشوری است، ديگری، با نوميدی نسبت به هر تحولی در درون كشور، نيروی اصلی را كه توان برانداختن جمهوری اسلامی را دارد، در جناحهار جمهوری خواه برهبری باند شنی ـ ولفويتزـ رامزفلد میبيند."(3) البته آقای رجبی توضیح نمیدهند که چرا مخالفت با تمامی رژیم جمهوری اسلامی و باور باینکه انقلاب 57 جامعه ایران را از چاله به چاه انداخت، بزعم ایشان گناه کبیره است! با این استدلال لابد آقای رجبی در یک نگاه تاریخی کماکان از آیت الله خمینی در مقابل شادروان دکتر بختیار دفاع میکند! معلوم نیست این چه نوع جمهوریخواهی است که با تمامیت رژیم ارتجاع و تباهی جمهوری اسلامی مخالفت ندارد! و البته آقای رجبی مدرکی نشان نداده است که طرفداران جبهه فراگیر دمکراسی خواهی در خارج از جمله مثلاً طرفداران منشور 81 دل در گرو "باند شنی ـ ولفويتزـ رامزفلد" داشته باشند.
آقای رجبی و تعداد دیگری از جمهوریخواهان راست رو پس از انتشار طرح فراخوان رفراندوم با تئوریزه کردن من در آوردی ارجحیت جمهوریخواهی نسبت به دمکراسی خواهی بر آن شده اند تا پیکان حمله خود را نه بر ارتجاع اسلامی حاکم بر ایران ، بلکه بر سلطنت واژگون شده و طرفداران آن قرار دهند، و تمام توان خود را در مسیر جلوگیری از شکل گیری جبهه فرا گیر دمکراسی خواهی بکار گیرند. چند نقل قول دیگر از ایشان در مورد مرزبندی و تقابل میان جمهوری و دمکراسی شایان توجه است. وی مینویسد: "جالب اينكه درفرانسه، مرز ميان آزادی خواهان و يا بزبان دقيقتر دمكراتها ـ اعم از راست و چپ ـ با فاشيستها و دست راستیهای افراطی، همانا جمهوريت است، نه دمكراسی خواهی.... درحقيقت، مقوله جمهوری دربردارنده دل كندن ازيك وجه زندگی معين و از يك مدل اجتماعی میباشد، اين مدل اجتماعی، همانا زندگی اشرافی و سركردگی نخبگان میباشد. اين وجه زندگی هنوز درانگليس امروز كه در دمكراتيك بودن آن ترديدی نيست، به حيات خود ادامه میدهد. هنوز بخش عمده زمينهای انگليس به لردها تعلق دارد. هنوز لردها از قدرت و امتيازات ويژه برخوردارند. وهنوز جمهوری خواهی در انگليس يك خواسته نيروهای دمكرات راديكال میباشد.
برعكس، مقوله دمكراسی دربردارنده يك مرزبندی سياسی است. مرزبندی با ديكتاتوری و خودكامگی، و بی عنايت به وجه زندگی و مدل اجتماعی كشور. بی سبب نيست كه طرفداران نظام موروثی و مدعيان بازگشت امتيازات قرون وسطايی میتوانند با نيروهای غيرسلطنت طلبی كه با اين وجه زندگی مخالف اند، درزير پرچم دمكراسی خواهی گردهم آيند، و بی توجه به اختلافهای تاريخی واجتماعی، با هم انباز شوند." (3)
من بر این باورم که آقای رجبی که در گذشته در پاره ای از مقالات خود سعی بر آن داشت که به جایگاه عقل و تحلیل علمی احترام بگذارد، در نتیجه دچار شدن به حالت عصبیت و مقابل قرار دادن جمهوریت و دمکراسی نکاتی را مطرح کرده است که میتوان از آن به نتیجه گیریهای مضحک و مردود رسید. بعنوان مثال آیا میتوان قبول کرد که فرضاً جمهوریهای فرانسه، آلمان و یا آمریکا از انگلستان و نروژ دمکراتیک آزاد تر و مترقی ترند؟ و یا اینکه آیا میتوان قبول کرد که اگر در انگلستان بزعم ایشان بخش عمده زمینها به لردها تعلق دارد (که البته پدیده جالبی نیست)، اما مثلاً در آمریکا و فرانسه جمهوریخواه شرکتهای عظیم مالی – صنعتی و یا نظامی از مالکیت و قدرت و امتیازات اجتماعی – اقتصادی شگرف برخوردار نیستند!! و یا اینکه فرضاً در آمریکا حزب جمهوریخواه از حزب دمکرات "مترقی" تر است!
نگاه آقای رجبی به طراحان اولیه طرح رفراندوم نگاهی از موضع نخوت و تولیت جنبش سیاسی ایران است. وی طراحان اولیه این طرح را " چند جوان از ره رسیده"(3) خطاب میکند. تو گوئی ارائه طرح و استراتژی و تاکتیک برای جنبش مردم ایران میبایست در انحصار ایشان و هم فکرانشان باشد و جوانان ایران برای ارائه هر طرحی میبایست از "ریش سفیدانی" مانند ایشان کسب تکلیف کنند!
اکنون یکماه و اندی از زمان ارائه طرح رفراندوم میگذرد. حدود 30 هزار نفر این طرح را امضاء کرده اند که بنوبه خود در تاریخ جنبش سیاسی ایران بینظیر است، اما نسبت به پتانسیل موجود در جامعه هنوز ناچیز است. مشکلات و فراز و نشیبهای زیادی بر سر راه این طرح قرار دارد. از جمله اینکه هنوز تعداد قابل ملاحظه ای از روشنفکران به حقانیت این طرح قانع نشده اند. آن دسته از مخالفین این طرح که در آرزوی شکست این طرح روز شماری میکنند باید در نظر داشته باشند که عواقب این شکست نه فقط حامیان فراخون رفراندوم را تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه انعکاس اجتماعی وسیعی خواهد داشت. هنوز به باور من اما این طرح در اول کار است، و موفقیت آن در گرو چند عامل اساسی است. یکم، شکل گیری یک رهبری و ساختار تشکیلاتی مناسب از جمله شکل گیری جبهه فرا گیر دمکراسی خواهی بر مبنای اصول دمکراتیک. دوم، استفاده از تکنولوژیهای مدرن (اینترنت،تلویزیون ماهواره ای، موبایل و رادیو) برای بردن ایده رفراندوم و سایر اندیشه های مدرن و مترقی بدرون اقشار مجتلف مردم چه در داخل و چه در خارج کشور و کمک به سازمانیابی آنان از طریق این تکنولوژی ها. مبارزه در جهت امیدوار کردن مردم و خارج کردن آنان از حالت یأس و رخوت بمنظور پیدایش یک جنبش ملی و فراگیر. سوم، فعالیت سیاسی- تبلیغاتی وسیع در سطح بین المللی در جهت کسب حمایت افکار عمومی جهانی و ترغیب دول بزرگ برای حمایت از جنبش آزادیخواهانه و حقوق بشری در ایران. و یا بعبارت دیگر، تبدیل مساله حقوق بشر در ایران بیک مساله بین المللی.
فراخوان رفراندوم چرخش نوینی را در جنبش سیاسی ایران نوید میدهد. امیدوار باشیم.
14 دی 1383
زیر نویس:
1- "اخبار روز"، 19 آذر 83
2-"ایران امروز"،24 آذر 83
3- "ایران امروز" 12 دی 83