توضيح: در راستاي اينکه بازداشت آرش سيگارچي، - روزنامه نگار شهرستاني - بيش از حد طول کشيده و خبر مشخصي از نامبرده در اختيار نيست، لذا نگارنده حدس مي زند که بازجويان گمنام ِ شهرستان رشت، منتظر دريافت راهنماي "اعتراف نويسي" از مرکز هستند. نظر به اين که ممکن است به دليل مشغله ي زياد دادستاني تهران و وزارت اطلاعات براي اعزام گروه دوم اکيپ هاي قتل نويسندگان و متفکران مخالف در خارج از کشور، نامبرده در بازداشتگاه ِ رشت از ياد برود و اعترافاتش در اذهان عمومي بي اثر شود، لذا ما در اينجا متني را تهيه و خدمت سربازان امام زمان مستقر در لاکان تقديم مي کنيم تا بلکه کار آرش را زودتر راه بيندازند و آن بنده ي خدا هم هر چه زودتر به سر خانه و زندگي اش برگردد.
بسم الله الرحمن الرحيم
من آرش سيگارچي متاسفانه تحت تاثير برخي القائات دوم خردادي و جبهه ي مشارکت و روزنامه بهار، دچار تندروي هايي شدم، و از نوشتن آن مطالب شرمنده و پشيمان هستم و اميدوارم مورد رافت اسلامي قرار گيرم.
من در همين جا تاکيد مي کنم که در طول مدت بازداشتم، تحت هيچ گونه شکنجه و فشاري نبوده ام و بازجويان عزيز و مهربان، مدام مرا مورد رافت قرار مي دادند. حجم اين رافت ِ اسلامي چنان زياد و غير قابل باور بود که من در عرض يکي دو روز دچار تحول عظيم شدم و از کرده ي خود نادم و پشيمان گشتم. من در فضاي زندان با تفکر در کارهاي گذشته ي خود در يافتم که رفتار ما کورکورانه بوده و از من به عنوان نردبان استفاده مي کرده اند. من هرگز نخواستم که نردبان کسي باشم، اما به خاطر يک لحظه غفلت اين حادثه ي شنيع روي داد.
دوستان جوان من، برادران، خواهران، وب لاگ نويسان
مراقبه کنيد که نردبان نشويد. مراقبه کنيد که سوءاستفاده کنندگان سياسي شما را زير پا نگذارند و از روي تان بالا نروند. من از همين جا لعنت مي کنم هر چه اصلاح و اصلاحات است و سلام مي فرستم به هر چه اصول و اصول گرايي است.
کار من در روزنامه ي "گيلان امروز" و وب لاگ منحوس "پنجره ي التهاب" سياه نمايي بود. من چهره ي نوراني و مقدس شوراي نگهبان را سياه نمايي کردم. من چهره ي نوراني و مقدس حضرت آيت الله جنتي را سياه نمايي کردم. من غلط کردم.
من در پيشگاه خداوند توبه مي کنم. من جوان بودم و نفهميدم چطور به دام ِ "م.ت." و "ب.ن." افتادم. من تحت تاثير وب نوشته هاي "م.ا." قرار داشتم. من به خاطر نداشتن تجربه از مردم عذر مي خواهم. کار من فساد و توطئه بود. من در بندر انزلي با قايق موتوري ِ ميرزا حسن، از کنار يک کشتي غربي عبور کردم و از طريق انداختن بطري حاوي نوشته هاي جاسوسي، اطلاعات حساس شهرستان مان را به بيگانگان دادم. در مقابل، از بيگانگان ودکا اسميرنف گرفتم و يک بار هم به من ودکا موسکووسکايا دادند. من گناه خودم را نمي بخشم. رافت بازجويان عزيزم اشک به چشم من آورد و درد زيادي را در خودم احساس کردم. براي رهايي از اين درد گفتم اعتراف کنم و اکنون دردم کمتر شده است و فقط جايش درد مي کند.
من کارهاي بد ديگري هم کردم که قابل انتشار نيست. به من تلفنگرام زدند – چون ما در رشت هنوز اورکات مان نصب نشده است – که مي روي تهران با فلان زن اصلاح طلب رابطه ي جنسي برقرار مي کني. من اسم اين زن و تفلنگرام زننده را نزديکي هاي انتخابات رياست جمهوري افشا مي کنم. من خواستم بروم ولي رحمت الهي نازل شد و اتومبيل در نزديکي هاي منجيل پنچر گشت و من نتوانستم رابطه ي جنسي برقرار کنم.
به من فاکس زدند که به پراک بروم و با "راديو فردا" رابطه برقرار کنم. دو نفر معلوم الحال با من تماس گرفتند و مرا فريب دادند. من پاسپورت نداشتم و از طريق کافي نت "گيلان نت"، کد محرمانه توسط ياهو مسنجر ارسال کردم تا به سيا در آمريکا خبر بدهند که اگر من نتوانستم بيايم لااقل به يکي دو نفر شاعر مدرن ديگر به جاي من پناهندگي بدهند. من خيلي ممنونم از دوستان شاعر خارج از کشورم که وقتي در سوئيت بودم نوشتند من در حلقه ي زيرزميني شعر مي گفتم و اين نوشته، درهاي رافت اسلامي را به شدت به روي من باز کرد و زمينه هاي دگرگوني از تمام ابعاد من جوشيد.
من اين اعتراف به خطا و گناه را داوطلبانه و بدون هيچ آزار و شکنجه اي به دفتر خبرگزاري فارس تحويل دادم و عاجزانه خواستم تا آن را منتشر فرمايند.
آرش سيگارچي
7 بهمن 1383