نسرین بصیری، برلین
پلیس فرانسه در بیانیه مطبوعاتی خود پیرامون ممنوع کردن تظاهرات مجاهدین خلق در پاریس می نویسد ، انجمن فرهنگ، ادبیات و هنرهای معاصر قصد داشت در بیست و ششمین سالروز انقلاب ایران تظاهراتی در پاریس بر پا کند و با این حرکت اعتراضی توجه عمومی را به نقض حقوق بشر در ایران جلب نماید
پس از انتشار فراخوان هایی که به همین مناسبت در روزنامه ها انتشار یافت آشکار شد که هدف از برگزاری این تظاهرات پشتیبانی از شورای ملی مقاومت است که خود بلند گوی سازمان مجاهدین خلق محسوب می شود. نام این سازمان در فهرست پارلمان اروپا آمده که 12 دسامبر 2002 اقداماتی را علیه تروریسم به تصویب رسانده بود.
از جانب دیگر تظاهراتی که تابستان 2003 توسط سازمان مجاهدین خلق در پاریس برگزار شد به حوادث جان خراشی انجامید؛ از جمله خودکشی و خود سوزی چند تظاهر کننده. بنا به این دلایل و نیز مجموعه شرایط بین المللی امکان دارد این تظاهرات به بر هم زدن نظم و آرامش عمومی بیانجامد و باید از آن جلو گیری شود. به همین مناسبت پلیس فرانسه تصمیم گرفت این تظاهرات را ممنوع اعلام کند.
در پی ممنوعیت تظاهرات در پاریس ، "سازمان حقوق بشر" به وسیلهء آگهی های بسیار درشت در روزنامه ها و پخش پلاکات در سراسر شهر برلین از مردم دعوت کرد تا در سالروز انقلاب جلو دروازهء براندنبورگ گرد هم آیند و بر علیه نقض حقوق بشر در ایران و برای صلح تظاهرات کنند. در برخی از فراخوان های دیگر نامی از این سازمان جدید التاسیس یا ناشناخته حقوق بشر به چشم نمی خورد . در دیگر فراخوان ها یاد آوری شده که سخنرانی مریم رجوی در تظاهرات پخش می شود. تاتس یکی از روزنامه های آلمان نوشت شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق به تظاهرات 10 فوریه فراخوانده اند. صبح روز پنجشنبه پلیس تظاهرات شورای ملی مقاومت را ممنوع اعلام کرد ، زیرا ، بنا به گفتهء پلیس تردید های جدی در هماهنگ بودن اهداف اعلام شده و اهداف واقعی بر گزار کنندگان وجود دارد.
صبح پنجشنبه دادگاه اداری از تظاهرات رفع ممنوعیت می کند البته با شرط و شروطی.
در مورد سازماندهی تظاهرات چیز هایی می دانیم. وقتی قرار بود تظاهرات در پاریس بر گزار شود ، به چند آشنا گفته بودند بیائید و در تظاهرات پاریس شرکت کنید . ماشین و وسیلهء رفت و آمد هست . برای شب ماندن هم هتل در اختیارتان می گذاریم و شما لازم نیست هزینهء آنرا پرداخت کنید. یکی از کارکنان مجموعه ای که پناهندگان سیاسی برلین در آن رفت و آمد می کنند می گفت به بسیاری از پناهندگان زنگ زده اند و از ایشان خواسته اند برای تظاهرات به پاریس بروند و تاکید کرده اند اینکار هیچگونه مخارجی برایشان ندارد.
با این پیش زمینه راهی محل تظاهرات می شوم . در میدانی که فرشتهء آزادی در میانش قد بر افراشته پلیس خیابانی را که به محل تظاهرات منتهی می شود بسته است. یکی دو کیلومتر تا دروازهء براندنبورگ راه است . کارت خبرنگاریم را جلو چشم پلیس بد اخلاق می گیرم که با ماشین خیابان را بسته است . کنار ماشین ایستاده و دائم چوب راهنمایش را برایم تکان می دهد ؛ یعنی که رد شو برو پی کارت . کارت خبرنگاری را که می بیند زیر لب قرقری می زند و راه می دهد رد شوم.
قیافهء زیب تسنته یونی دگر گون شده . سکوت حاکم است و جز یک ماشین پلیس و دو افسر که کنارش ایستاده اند ، نه ماشینی رفت و آمد ی کند و نه کسی به چشم می خورد. جلو تر که می رسم ، نزدیکی های دروازهء براندنبورگ اتوبوس های بزرگ و کوچک و دو طبقه کنار خیابان پارک کرده اند و مردم تک تک ، دو تا دو تا یا دسته جمعی بین دروازهء براندنبورگ و اتوبوس ها در رفت و آمدند . بعضی ها توی مینی بوسی نشسته اند و مشغول مالیدن کره روی نان هاشان هستند و یا ساندویجی را گاز می زنند . بارانی کم زور اما لجوج و مزاحم می بارد . بعضی ها که به نظر می رسد مسئول انتظامات هستند کت های کلاه دار از جنس نایلون شفاف پوشیده اند.
کنار اتوبوس ها که می رسم ضبطم را در می آورم و همینطور که به طرف مرکز میتینگ پیش می روم میکرفن را جلو دهان کسانی می گیرم که به طرف اتوبوس ها می روند. سوال می کنم ؛ " می شود بگوئید برای چه تظاهرات می کنید؟" " از کجا می آئید ؟ " و "چطور خبر دار شدید که اینجا قرار است تظاهراتی بر گزار شود؟" " آیا فکر می کنید با سر کار آمدن مریم و مسعود رجوی به آزادی خواهیم رسید؟"
کم کم سر و کلهء عکس های مریم و مسعود رجوی هم پیدا می شود. عکس های رنگی و بزرگ و براق مریم رجوی ، همه جاهست ، شعار ایران رجوی ، رجوی ایران سر می دهند . نزدیک هزار نفر حول تریبونی جمع شده اند که بلند گوی قوی دارد . شاید همین تعداد ، یا کمی بیشتر در آن محوطهء وسیع پراکنده اند ، یا میان محل تظاهرات و اتوبوس ها در رفت و آمدند. میکرفن را نزدیک دهان شصت هفتاد نفر می گیرم. نیمی از ایشان به مهربانی یا سر سنگین پاسخ می دهند میل ندارند چیزی بگویند .
نیمی از این شمار زبان فارسی و آلمانی نمی دانند . دو زن میان سال فرانسوی از نزدیکی پاریس به برلین آمده اند و هیچ زبانی جز فرانسه حرف نمی زنند و دائم تکرار می کنند و با ایماء و اشاره و نشان دادن عکس مریم رجوی به من حالی می کنند مریم رجوی را می شناسند و او را دوست دارند.
چند مرد سیاه پوست وسط خیابان ایستاده اند ، کمی دور تر از جمع . یکی از ایشان بارانی زرد رنگی به تن دارد که نقشهء ایران بر آن چاپ شده . یک طرف سینه اش عکس مریم است و طرف دیگر ش عکس مسعود رجوی. خوش ندارند با ایشان حرف بزنم. نگرانند ، یا می ترسند ، بهر حال کمی بد اخلاقی می کنند و اگر درست فهمیده باشم در پاسخ سوال من که شما هم برای تظاهرات آمده اید پاسخ منفی می دهند. لباس ها شان رانشان می دهم و می گویم پس این چیست که پوشیده اید ؟ بی حرف از کنارم رد می شوند. کمی آن سو تر مرد میانسالی که ریش دارد با دقت مرا نگاه می کند . در همین حال گرفتار هفت هشت پسر نوجوان و بسیار جوان می شوم که با خنده و خوشرویی دورم می ریزند و جیغ و داد می کنند ، من اول بگویم ! من می خواهم اول بگویم ! من ! از اشتوتگارت آمده اند و از نونبرگ و نمی دانم کجا . آمده اند تا علیه حکومت ملا ها تظاهرات کند ، تا انشاالله اینها گورشان را گم کنند و بروند . جیغ می زنند که آزادی می خواهیم ! آزادی می خواهیم و دم می گیرند .
انگار توی اتوبوس باهم آشنا شده اند. معلوم است خیلی با هم رفیق شده اند و به شان خوش گذشته. سر شار از شادی و انرژی هستند. نمی دانم چرا یاد "حسین پارتی" می افتم . از شنیده ها می دانم و مجسم می کنم باید یک چنین حال و هوایی داشته باشد. ازپسر ها می پرسم فکر می کنید با آمدن مسعود و مریم رجوی به آزادی خواهیم رسید ؟ یکی شان می گوید خیال نمی کنم . دیگری می گوید با ید امیدوار بود و سومی توصیه می کند اتحاد داشته باشیم. آنوقت همه چیز ممکن است. می گوید در ایران مردم نمی توانند به تنهایی کاری کنند ، یک چنین تظاهرات هایی به ایشان نیرو می دهد. دل و جرئت پیدا می کنندو آنها هم تظاهرات می کنند. خودم رااز دست ایشان که درد دل هاشان تمامی ندارد خلاص می کنم و به راهم ادامه می دهم. زنی خوش رو که دختر بچهء دو ساله ای را در بغل دارد آستینم را می گیرد ، آرام می گوید فقط یک بیت می خواهم بگویم . " گفتا که بر مقاومت راه فعالیت ببندیم ، گفتم که شب رو هستند ، از راه دیگر آیند" .
در این میان مردی که مرا تعقیب می کرد و دور ادور می پائید گم شده است. تنها به راهم ادامه می دهم.
به جمعی بر می خورم که شباهتی به ایرانی ها ندارند. هفت هشت نفرند و کمی دور تر ازمرکز گرد هم آیی ایستاده اند. معلوم نیست از کجا آمده اند و به چه زبانی حرف می زنند. می پرسم شما از کجا آمده اید. یکی شان می گوید داغستان . دیگری می گوید قرقیزستان یکی دیگر اهل گرجستان است . مردی جوان تر و باریک اندام خودش را خلاص می کند اسم جمهوری های شوروی سابق را تند و تند پشت سر هم می شمارد و آخرش می گوید .. مال همه جا!
زبان آلمانی نمی دانند انگلیسی هم انگار شکسته بسته حالی شان است . با ایماء و اشاره ازشان می پرسم چرا آمدید تظاهرات ؟ به هم نگاه می کنند و حرف مرا برای همدیگر ترجمه می کنند. یکی شان می گوید علیه بوش تظاهرات می کنیم. بوش بد است. زنی در پاسخ به سوال من که برای چه آمدید تظاهرات کنید می گوید آمدیم تا اسم مجاهدین را از لیست خارج کنند. آمدیم نشان بدهیم که تروریست کیست . مردی زحمتکش که حرف زدن برایش سخت است می گوید ؛ به ما گفتند هر چه بیشتر بتوانیم جمعیت بیاوریم ، چون هر یک نفر که اینجا بیاید عوضش هزار نفر در ایران می روند تظاهرات و انشاء الله غائلهء رژیم کنده می شود.
کنار خیابان سه چهار مرد سیاهپوست ایستاده اند که به زبان فرانسه چیزی هایی می گویند . می پرسم از پاریس آمده اید . سرشان را به علامت نفی تکان می دهند . می گویند از بلژیک آمده اند تا در این تظاهرات شرکت کنند. خانمی که چهل پنجاه سال عمر دارد و بسیار رنج کشیده به نظر می رسد ، در پاسخ سوال من سخنرانی غرایی می کند و از مسعو و مریم و از ارتش آزادیبخش می گوید که تنها راه نجات مردم ایران است. دختری جوان و چشم زاغ از سوئد آمده ، می گوید تظاهرات می کنم تا بگویم ما نه راه اروپا را می خواهیم که با ایران معامله می کند و نه راه آمریکا را که می خواهد با ایران جنگ کند . بعد لبخند می زند ، با سر به عکس مریم رجوی اشاره می کند و می گوید ما راه سوم را انتخاب می کنیم. چند مرد سبزه رو که از رفتار و حرکات شان پیداست زحمتکش هستند دور هم ایستاده اند ، شلوغ می کنند و می خندند. یکی از ایشان سر و روی خودش را با شال سبزی پوشانده . حرف هایم رانمی فهمند . تکرار می کنم. فایده ای ندارد. یکی شان می گوید " نو کاپیتو " و بعد می گوید "تکلم عربیه" یا چیزی شبیه این. معلوم می شود عرب هستند و از ونیز آمده اند.
به کنار جمعی می رسم که ظاهرا ناهمگون است. می پرسم برای چه تظاهرات می کنید. مردی نسبتا جوان می گوید جمع شدیم تا از حملهء آمریکا به ایران جلوگیری کنیم! می گویم شایعاتی هست که مجاهدین خلق ایران از آمریکا کمک مالی دریافت می کند ، مثلا برای برگزاری همین تظاهرات. شما چه می گوئید . مرد میانسالی می گوید اینها شایعه است . پول سفر را سازمان خودش داده . بعضی ها هم شخصی آمدند. تازه اش هم؛ پول این سفر را همانی داده که پول هواپیمای خمینی را داده که برود به ایران . پول هواپیمای او را چه کسی داده ؟ مرد دیگری بلند بلند می گوید احسنت ! احسنت! و من نگرانم مبادا این تابو شکنی پاسخ "دندان شکنی" به دنبال داشته باشد و درنگ نمی کنم. به راهم ادامه می دهم.
مردی که خیلی بشاش و سر حال است با تعریف و تمجید از مریم و مسعود رجوی و ارتش آزادیبخش می گویداز تگزاس آمده. همین امروز ساعت 11 صبح به برلین رسیده. از تگزاس جز او 13 نفر آمده اند ولی از ایالت های دیگر تعداد بیشتری آمده اند.
به گروهی که کنار خیابان می روند طرف اتوبوس هاشان می گویم ، برای من خیلی سخت است تعداد جمعیت را حدس بزنم، چند نفر امروز به اینجا آمده اند ؟ سه چهار نفر و دو زوج جوان می گویند ، نمی دانند. اظهار نظری نمی کنند. آقایی با اطمینان می گوید ده هزار نفری می شوند . بعد حرفش را اصلاح می کند ده پانزده هزار نفر . یکی که دور تر ایستاده وقتی قیافهء بهت زدهء مرا می بیند می گوید ، یک عده شان رفتندتو شهر نهار بخورند . یک اتوبوس هم رفت . خودم دیدم رفت. مردی که رقم ده پانزده هزار نفر را گفته بود با وجود چشم های گشادهء من روی حرفش می ماند. می گوید بله خانم ، خیلی اتوبوس آمده ، سی و هفت هشت تااتوبوس آمده. و رقم اتوبوس ها را باز بالاتر می برد؛ 40 تا اتوبوس آمده! هر اتوبوسی 50 نفر ! خوب حساب کنید ببینید . حسابم خوب نیست. اما ضرب کردن این دو رقم آسان است. چهار پنج تا می شود بیست تا، یعنی 2000 نفر. نمی فهمم چرا باز اینقدر حق بجانب نگاه می کند . یعنی بله ... نگفتم ...
هنگام برگشتن اتوبوس ها را می شمارم. درست گفته 40 تا اتوبوس در خیابان زیب تسنته یونی ایستاده. تعدادی هم مینی بوس به چشم می خورد . وقتی به محل کارم باز می گردم می بینم پلیس تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات را 2000 نفر اعلام کرده . نتیجه می گیرم رقم واقعی باید چیزی در حدود سه هزار نفر باشد. یا حتی اندکی بیشتر
اگر شصت هفتاد نفری که با ایشان صحبت کردم را بشود معیار گرفت ، چیزی حدود 15 در صد جمعیت غیر ایرانی بود، بیشتر پناهندگانی بودند غیر اروپایی . بیست یا بیست و پنج در صد از تظاهر کنندگان را جانبداران پر و پا قرص محاهدین خلق و کادر های سازمان تشکیل می داد، 60 در صد بقیه از مخالفان حکومت بودند که وابستگی و یا تمایل بی قید و شرط به این سازمان نداشتند و سفر برای شرکت در تظاهرات برایشان هم فال بود و هم تماشا . یعنی هم شرکت کردن در یک میتینگ ضد رژیمی و هم تنوعی در زندگی عادی و روزمره و البته دیدار از شهر برلین هم جای خودش رادارد.
بیشترین شرکت کنندگان از هلند به برلین آمده بودند ، پس از هلند بیشترین شمار از سوئد به برلین آمده بودند . شمار شرکت کنندگان ایرانی که از شهر های گوناگون آلمان شرکت کرده بودند به نسبت اندک بود و من حتی به یکنفر برخورد نکردم که از برلین در این میتینگ شرکت کرده باشد .
در طول تظاهرات از شرکت کنندگان و مسئولین انتظامات سراغ برگزار کنندگان را می گیرم . شانه بالا می اندازند. یانمی شناسند و نمی دانند ، یا مسئولین ترجیح می دهند باایرانی ها
هم کلام نشوند. پس از برنامه به تمام شماره تلفن هایی که روی فراخوان تظاهرات نوشته شده زنگ می زنم. در پاریس پیام گیر به زبان فرانسه از من استقبال می کند ، در آلمان پیام گیر آلمانی . تنها یکی از تلفن ها بیراهه نمی رود. خانمی گوشی را بر می دارد و قول می دهد اگر 10 دقیقه دیگر زنگ بزنم مرا به یکی از برگزار کنندگان وصل کند. ده دقیقهء بعد شمارهء آقای دبیران را دارم و زنگ می زنم. ایشان در راهند. می گویند سه ربع دیگر زنگ بزن . سه ربع دیگر زنگ می زنم کسی گوشی را بر نمی دارد. دو ساعت دیگر هم می زنم ، سه ساعت دیگر ... بوق.. کسی جواب نمی دهد. باز چند بار با همان خانم تماس می گیرم . می گویند متاسفانه هیچکس نیست که بتوانم شما را به ایشان وصل کنم...
می گویم مساله ای نیست . می خواستم نظر سازمان شما را پیرامون پاره ای مطالب بپرسم تا یکسویه به قاضی نروم.
قبلا مسئولان سازمان مجاهدین خلق و نمایندگانش بی پرده پوشی می گفتند نمی خواهیم باشما حرف بزنیم . این تغییر لحن را به فال نیک می گیرم.
بخشی از حرف های شرکت کنندگان روز یکشنبه 13 فوریه ساعت 19 در رادیو مولتی کولتی برلین پخش می شود.