از اين ستون تا تو
[email protected]
[email protected]
سلام
آقاي هاشمي رفسنجاني از آن جمله سياستمداران در قدرت است كه هر چقدر مصاحبه هايش را مي خواني و يا حرفهايش را گوش مي كني، بيشتر و بيشتر به تبحرش در زبان سياسي دو پهلو و نه زبان سياسي علمي؛ پي مي بري. ايشان طوري حرف مي زند كه هميشه برنده باشد. به اين معني كه دائم حرف هاي دوزيستي مي زند، حال اگر نتيجه خوب شد مي گويد من كه گفتم و اگر نتيجه بد شد مي گويد من كه نگفتم. خوب را خودش ثابت مي كند و بد نبودنش را هم خودش.
دولت فراجناحي
آقاي رفسنجاني در مصاحبه اخيرش با ايسنا مي گويد در صورت به دست گرفتن دولت از همه جناح ها در مصدر امور استفاده مي كند و ...
حقيقتش را بگويم من از اين عبارت «فراجناحي» و يا «وحدت كلمه» و امثالهم خيلي مي ترسم. در اين نوع تركيبات نوعي انرژي مخرب ــ بنا به شواهد تاريخي ــ به سوي انباشت قدرت شكل مي گيرد كه در نهايت هم مي گندد و تاوان آن را ما مردم بايد بدهيم.
آقاي خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي بنا به تعريف قرار است نگاه «فراجناحي» به امور داشته باشد و حتي يك بار ايشان گفت كه در منازعات سياسي بين احزاب يا جناح ها من حكم «داور» در بازي فوتبال را دارم. حال رهبر چقدر جناحي و چقدر فراجناحي ست مسئله اي كه هر ايراني مي داند، اما سئوال اين است كه مگر ما چند سياستمدار فراجناحي داريم؟ مگر حضور همين رهبر فراجناحي در طول صدارتش چه مشكلي از مشكلات روي هم انبار شده سياسي، اجتماعي و يا اقتصادي ايران را حل كرده كه ما بخواهيم در بازتوليد فرآورده هاي آن جدي باشيم.
عبارت فراجناحي هيچ كمكي به روند برون رفت از انسداد سياسي كشور نمي كند و حداقل يك دوره چهار ساله ــ در صورت انتخاب شدن رفسنجاني ــ حركت هاي سياسي را متوقف مي كند.
به باور من شعار فراجناحي آقاي رفسنجاني به دليل كلان نگري امور در خود شعار سالمي كه به روند دمكراسي در كشور كمك كند نيست، به عبارت ديگر خطرناك هم هست، چرا كه در حركت به سوي دمكراسي ما سعي در تقويت تشكل ها و احزاب و جمعيت هاي مدني داريم كه هر كدام صداي خودشان را داشته باشند و براي اين منظور نيازمند سياست گذاري هاي كوچك و نه كلان، هستيم.
سياست هاي فراجناحي همه را زير يك چتر مي خواهند و در نهايت به تقويت فرهنگ «شبان رمگي» مي انجامد كه قرن هاست گرفتار آنيم.
در حال حاضر
از آنجائي كه جامعه ما در كمتر زمينه اي رشد موزون داشته، لذا احزاب هم از اين قاعده مستثني نيستند. كم نيستند حزب هايي كه يك شبه درست مي شوند و در زمان كمي نه تنها تشكيلات بلكه نامشان هم در عرصه سياسي نمي ماند. اين حزب ها گويي تمام سال /سال ها تعطيل اند و فقط موقع انتخابات مهم رخ مي نمايند.
با اين وجود جامعه كنوني ايران ناگزير به تن دادن به احزاب سياسي ست و همانگونه كه حتي هيئت هاي موتلفه نام حزب بر خود نهادند، اين روند اگر چه كند پيش مي رود اما در حال پيشرفت است. طبق خوانده هاي من از حزب مشاركت، اين حزب داراي تشكيلات خوبي ست و مكانيسم دروني آن بسيار فعال است. غرض اينكه شرايط غير ايده آل كنوني كه بسيار آهسته در حركت است به مراتب از يك دولت فراجناحي كه آقاي رفسنجاني شعارش را مي دهد، بهتر است. در صورت رشد تشكل احزاب، جامعه راحت تر و بهتر مي تواند با سياست هاي كلان نگر رهبر كه در پي آن قدرت بي حساب و كتاب برايش به ارمغان آورده، مواجه شود و او را وادار به پاسخ گويي كند.
زبان سياسي دوپهلو
در ابتداي نوشته صحبت از زبان سياسي دوپهلو در رابطه با آقاي رفسنجاني كردم و آن اينكه در مصاحبه با ايسنا و در رابطه با دوران رياست جمهوري اش مي گويد (نقل به معني) كه دوران بسيار خوب و سازنده اي بود و از دل همان دوران دوم خرداد و جنبش مطبوعات بيرون آمد و ...
من از پشت پرده كه آقاي رفسنجاني چه كمكي به جنبش مطبوعات كرده و در بوجود آمدن آن چه نقشي داشته اطلاع ندارم و تا مادامي كه اين ادعاها با سند به مردم ارائه نشود به همان صورت «فيگور» هاي سياسي مي ماند و نه بيشتر.
جدا از اين كه اگر اين ادعا واقعيت داشته باشد، آقاي رفسنجاني بايد اين شهامت را هم به خود بقبولاند و در رابطه با تشكيل گروه ترور در سازمان اطلاعات و امنيت به سركردگي فلاحيان و ترور بسياري از دگرانديشان و مخالفان سياسي در داخل و خارج از ايران كه در نهايت به قتل هاي زنجيره اي در زمان محمد خاتمي كشيده شد و از نقش خودش، به عنوان رئيس جمهور در قتل نويسندگان و دگرانديشان، سخن بگويد. چرا مي گويم نقش خودش؟ به اين سبب كه خاتمي هر كاري كه نكرد اما اين يك كار را انجام داد و با نقش فعالش در افشاي قاتلان و قتل هاي زنجيره اي، حداقل آنها را تا الان تعطيل كرده است.
آقاي رفسنجاني بايد به مردم پاسخ دهد كه در زمان رياست جمهوري اش چرا اين همه دگرانديش به قتل رسيده اند؟ سياستمداري با قدرت او كه نمي تواند بگويد من خبر نداشته ام يا مثلاً من فقط «تداركاتچي» بودم.
اما آقاي رفسنجاني اگر نتواند به طور مستند كمك ها و تاثير سياست گذاري هاي آگاهانه اش را در به وجود آوردن دو خرداد و جنبش مطبوعات ثابت كند، قضيه خيلي مضحك مي شود. مثل اين مي شود كه مثلاً شاه بگويد كه من آدم ديكتاتوري نبودم و اگر سياست هاي درست من نبود جمهوري اسلامي كه نمي آمد.
بگذريم. من ديگر منتظر كسي نيستم كه بيايد و سينماي فردين را تقديم كند. چرا كه با سينماي فردين مسئله دارم! چرا كه از وحدت كلمه و انسانهاي فراجناحي مي ترسم. شما چطور؟