پنجشنبه 29 بهمن 1383

"آزادی" یعنی "آزادی سیاسی"! اسفندیار منفردزاده

باشد روزی روزگاری به لطفِ "پالايشِِ فرهنگی" و "غبارروبیِ تاريخی" با رفعِ دست و پا گيریِ‌ها، آن چه هم‌خوان و هم‌راه با نیازهای انسانِ معاصر از "تاریخ" و "فرهنگ و سننِ ملّی" ما به جا مانده است، ارزش‌هایی مناسب برای رسيدن به جامعه‌ای "انسان سالار" باشد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

----------------
* شايد روزی- روزگاری در روندِ غبارروبیِ تاريخی، جرأتِ بیانِ تجانسِ رفتار چنگیزخانِ مغول و نادرشاهِ افشار را داشته باشیم و...

* شايد روزی- روزگاری جسارتِ بازنگریِ «آياتِ انسانی» از همه‌ی بزرگان و شهامتِ بيانِ ترديد به «آياتِ» ناهنجارشان را شاهد باشيم و...

* شايد روزی- روزگاری انديشمندانِ ايران بدونِ وحشت از مجازات و گرفتارآمدن به عقوبتی چون «سلمان رشدی»ها، پالايشِ ضروری در «فرهنگ و سننِ ملّی» ايران را به انجام رسانند و...
----------------

به تعارف نبود که گفتم نويسنده نيستم، از این رو برداشت های متفاوت وگاه متضادِّ شما را با آن چه که من خواسته بودم بیان‌کنم، از نا رَسا نوشتن‌های خود می‌دانم. پس برایِ روشن شدن منظور، با نگاه به برداشت‌های شما باز می‌نويسم، تا به تفاهم برسیم، تا بتوان تبادل نظر کرد و به تخالف یا توافق پرداخت.

واژه ها اگر با معانیِِ پذیرفته شده‌ی خود خوانده شوند و فهمیده شوند، سوء تفاهم‌های غیرعمد از میان می‌روند و تبادل نظرها، سرانجامی مفید خواهند داشت.

امّا با سوء برداشت‌های عمد به جز تکرار و تکرار آن تا رسیدن به تفاهم آیا کاری می‌توان کرد؟ نه، امّا شناختِ «سوء تفاهم» عمد از غیرعمد چندان دشوار نیست !

تا 22 بهمن57، اگر «آزادی» به معنایِ «آزادی سیاسی» نبود، چه معنائی داشت؟ مشروط کردنِ «آزادی سیاسی» بهانه‌ای برایِ سرکوبِ مبارزان به سود حاکمانِ مستبدّ بوده و هست. یعنی توانسته‌اند با اطلاقِ برچسب‌هایی مانند؛ «اقدام علیهِ امنیّتِ کشور و یا محاربِ با خدا و رسول و ائمّه اطهار»، تا سالِ57 صدها و بعداز آن هزاران تن از عاشق ترینِ عاشقانِ انسان را در کشتارگاهِ حکومتیِ خود قتلِ عام کنند و مشروط و محدود بودنِ«آزادی سیاسیِ» را موجّه جلوه دهند. اگر قبل از انقلاب این کشتار به مراتب کم‌تر و بی صداتر بود، در عوض 25 سال است به «جرم» منافق، مرتدّ و کافر در اندازه‌ای بسیار بیش‌ترسرکوب و کشتارِ مبارزان به یُمنِ استقرار حکومتِ ایدئولوژیک با توجیهِ اسلامی و هیاهو به منظورِ ایجادِ وحشت ادامه دارد. اگر چنان‌چه شما، افراد و سازمان‌هایِ سیاسی، «آزادی سیاسی» را شرط پذیر می‌دانید، پس چه اعتراضی به «آزادی سیاسیِ اسلامی» دارید؟ حاکمان به خود حق می‌دهند که از منظرِ پسند خود و منافعِ ایدئولوژیکِ خود، فلسفه‌ی پذیرفته شده برایِ حکومت (اینک اسلامِ) را عمل کنند.

«آزادی» یعنی «آزادی سیاسی» !

رفیقِ شفیق؛ جمشید-چ. زندگیِ قبل از انقلابِ ما را «دورانِ خوشِ اختناق» می نامد. به راستی هر کس «دورانِ خوشِ اختناق» را زیسته باشد، می داند خواستِ «آزادی» اگر شعار اصلیِ انقلاب شد، به چه معنا بود؟ در «دورانِ خوشِ اختناق» به استثناء آزادی‌های سیاسی برای دگراندیشان، سایر«آزادیِ»ها- اگرنه در اندازه و کیفیّتی مطلوب- امّا بود.

حاکمانِ امروز که برخی نیز زندانیانِ سیاسیِ «دورانِ خوشِ اختناق» بوده اند، آزادی خواهی را عمداً برداشتی دیگر می‌کنند و «آزادی سیاسی»، خواسته‌ی یکصد ساله‌ی مردم ایران را به عمد نمی‌شنوند تا «آزادی» را با معیارهایِ اخلاقی-اسلامی جاری در «فرهنگ و سنّن ملّی»، « رواج فحشاء، بی بند و باری، هَجمه فرهنگیِ غرب، هرج و مرج، و...» ارزیابی کرده و مردود بدانند.

آنان خوب می‌دانند؛ حدودِ مقبولِ همه ی «آزادی»های دیگر اجتماعی را «آزادی های سیاسی» معیّن می‌کند! و میزانِ «آزادی های سیاسی» تعیین کننده‌ی کمیّت و کیفیّتِ زندگیِ مردم است. سخن از «آزادی‌های سیاسی» به عنوانِ متغیّری تعیین کننده است، نه از دیگر «آزادی»هایِ اجتماعی که تابعی از آن متغیّر اند. آیا پرداختن به تعیین «خطّ قرمز» برای سایر«آزادی»های اجتماعی خردمندانه است؟ «خطّ قرمز»ها یعنی محدودیّت و«قانون مند» شدنِ«آزادی»ِ. «خطّ قرمز»ها در «آزادی»های اجتماعی، مقبولِ همگان و الزام آور خواهند بود آنگاه که به دنبالِ آزادی همه ی احزابِ سیاسی و با مشارکتِ مردم در انتخاباتِ آزاد، قانون گذاری شوند و تغییرشان امری روزمرّه باشد. سایر آزادی‌های اجتماعی در حقیقت محدودیّتی مقبول هستند؛ اگرکه با قانون گذاریِ به وسیله خودِ مردم محدود و مشروط شوند، نه «آزادی»!

آزادی، یعنی آزادی! از این منظر تنها و تنها نقد آزادانه‌ی حکومت و بیانِ آزادِ اندیشه‌های سیاسی ترجمانِ حقیقتِ آزادی است و چنانچه مشروط و محدود شود، نام‌اش آزادی نیست. ناگفته نماند؛ اگر آزادیِ سیاسی را شرط پذیر بدانیم، به «آزادیِ اسلامی» هیچ ایرادی وارد نیست. حق هیچ کس نیست تا برای سرکوبی مرتدّان و کافران و دگراندیشانِ به حکومتِ اسلامی اعتراض کند، چون حکومتِ اسلامیِ در ایران نیز، «آزادیِ سیاسیِ اسلامی» را با تعریفِ «خودی»ها مانندِ هر نظامِ ایدئولوژیکِ دیگر تا مرز مخالفت با کلّ نظام و ترسیمِ «خطّ قرمز» تحمّل می‌کند.

حکومتِ ایدئولوژیک چون خودکامگیِ گروهی ست، هرگز نمی‌تواند آزادیِ دگراندیشان را تحمّل کند. پس برای ماندگاریِ خود «خطّ قرمز» معیّن می‌کند و آن را برای منافعِ (فلان...) و حفظِ (بَهمان...) مفید ارزیابی و تبلیغ می‌کند.

آیا سازمان‌ها و افرادی که برایِ استقرارِ تمام عیارِ یک حکومتِ ایدئولوژیک و با تحلیلِ‌هایِ خود از آن ایدئولوژی مبارزه می‌کنند، می‌توانند آزادیِ دگراندیشانِ خود را تحمّل کنند؟ آیا می‌توانند ضمنِ خواستنِ نابودیِ زندان‌های سیاسی، از آزادیِ زندانیانِ سیاسی دفاع کنند؟ آیا می‌توانند در مبارزه‌ای مشترک با استبدادِ امروزِ حاکم برای «استقرارِآزادیِ همه‌یِ احزابِ سیاسی»، یعنی پیش‌گیری از تداومِ استبدادِ فردا، با دگراندیشانِ خود هم راه شوند؟

شاید من وشما به کمک هم بتوانیم از پیش‌کسوتان و آموزگارانِِ مبارزه که با تجربه، هوش و دانشِ بسیار بیش از من به اولویّت در مقولات توجّه دارند، پاسخِ آموزنده‌ی این پرسش‌ها را مطالبه و مطالعه کنیم!

در کشورهائی که آزادی‌هایِ سیاسی را بدست آورده‌اند و به دموکراسی رسیده‌اند، «مبارزه سیاسی» تنها از راهِ مشارکت در احزاب و سندیکاها و سایر نهادهایِ سیاسی با استفاده از مطبوعات و رسانه‌هایِ آزاد انجام می‌گیرد. یعنی نقدِ مداوم از عمل‌کردِ دولت‌ها، حکومت‌ها و احزاب توسّطِ مردم و انعکاسِ آن در مطبوعات و رسانه‌ها همراه با مشارکت در انتخاباتِ آزاد و درصورتِ لزوم برپائیِ تظاهرات و اعتصابات به منظورِ تغییر مقوله‌یِ ناهنجار به نفعِ مردم. بدون هیچ ترسی از زندان و بازجوئی و شکنجه و...الخ، تنها مرتکبانِ جرائمِ عمومی مانند ضرب و جرح انسان یا شکستن و تخریبِ اموال و...، به همراهِ وکیل در دادگاهی عادی محاکمه می‌شوند.

مبارزه سنّتی برای سلبِ قدرت از خودکامه‌گان در ایران ، شمشیر بوده است. مبارزه مسلّحانه، روشی که با تعطیلِ آزادی های سیاسی از سوی حاکمیّت و متکی به نیروهایِ مسلّحِ امنیّتی- پلیسی همیشه به مخالفانِ تحمیل می شود. نسلِ من برای تغییر شرایطِ زندگیِ اجتماعیِ مردم، در برابر بن بستِ «مبارزه سیاسی» با حکومت به ناچار همین روش را به کار گرفت و با ایثار و گذشت از جان، به راستی کارآمد هم شد. امّا سرانجام، شمشیرِ مبارزه مسلّحانه که انقلاب را ممکن ساخت، در نبودِ احزابِ سیاسی وشناخت گسترده‌ی مردم از منافعِ خود، به کسبِ قدرت برایِ «حزب اللهِ» آزاد و اِعمالِ اراده‌ی رهبر بلامنازعِ آن منجر شد.

برای نسلِ من که مبارزه مسلّحانه، ترورِ سرانِ حکومت و سرقت از بانک ها را به صورتی موجّه بخشی ضروری از «مبارزه سیاسی» علیهِ مستبدّان می‌دانسته است، سخت است قبول کند که «مبارزه سیاسی» یعنی؛ مبارزه از راه همه‌ی احزابِ آزاد، سندیکاهایِ آزاد، رسانه ها و نشریّاتِ آزاد، برگزاری تظاهراتِ اعتراضیِ و برخورداری از حقّ اعتصاباتِ آزاد.

در نتیجه ی سرکوبِ دگراندیشانِ و ممنوعیّتِ احزابِ سیاسیِ سال هایِ قبل از انقلاب، «حزب الله» تنها تشکّلِ آزاد بود که با دریافتِ کمکِ مالی از مردم و دولت، توانست از مساجد مردمِ ناراضی را در مدّتِ 15سال تبعیدِ قهرمان ساز، بسیج کند تا بازگشتِ «جهان پسندِ» رهبر بی رقیب از تبعید و... الخ. اینک چه کسانی، با چه منظور به غلط «روشن فکرانِ» را بانیِ به قدرت رسیدنِ حکومتِ پادشاهیِ اسلامی معرّفی می کنند؟ آیا نتیجه ی نفی «روشن فکری»، تبلیغِ تاریک اندیشی نیست؟ و آیا حاصلِ گسترشِ تاریک اندیشی تدوامِ حکومتِ استبدادی نیست؟ شاید این تجربه ی گران برای ما مردم - به ویژه نسلِ جوانِ ایران - کافی باشد تا دفاع از«آزادی برای همه‌ی احزابِ سیاسی»، یعنی شاه کلیدِ اِعمالِ حاکمیّتِ مردم را پیمانی مشترک در برپائیِ جنبشی نیرومند برای پایان دادن به استبدادِ حاکم به کار گیرد.

به نَقل از مهندس حشمت الله طبرزدی؛.... به چه زبانی و با چه کسی بگويم که "جمهوری اسلامي" برای آزادی مخالف هيچ ارزش و احترامی قايل نيست، به گونه ای که اجازه‌ی تجمع به هيچ حزب و گروهِ مخالف و مستقل از حکومت و دولت را نمی‌دهد؟! آيا جنبش دانشجويي، جنبش کارگري، جنبش فرهنگيان و جنبش پرستاران اجازه يک تجمع آرام را دريافت کرده‌اند؟ کسی به من پاسخ دهد که فلسفه‌ی (هدفِ) انقلاب چه بود؟ سرنگونی رژيم شاه و برپايی رژيم ولی فقيه؟ بردن يک فرد و آوردن فرد ديگر(بود) ؟ ... يا تضمين آزادي‌های فردی و اجتماعی و تحقق عدالتِ(اجتماعی)؟ سران رژيم «جمهوری» اسلامی با کدام حق (مجوّز)، از آزادي‌های اجتماعی و سياسی جلوگيری کرده‌اند؟ آيا حفظِ رژيم و حتی حفظ انقلاب، مجوزی است برای سلب آزاديها؟ (حکومتِ ایدئولوژیک چون خودکامگیِ گروهی ست، هرگز نمی‌تواند آزادیِ دگراندیشان را تحمّل کند) در اين مملکت، احزابِ مخالف و مستقل از دولت و حکومت حق هيچ فعاليتی (را) ندارند. با چماق قانون بر فرق حقوق اوليه‌ی شهروندی می‌کوبند. هيچ حزب و گروه مخالف و معترض حق برگزاری تظاهرات ندارد. با چماق امنيت، از اعتراضات دمکراتيک جلوگيری مي‌کنند. حکومت، صرفاً به احزاب و گروه‌هايی اجازه فعاليت می دهد که به ولايت فقيه معتقد بوده(باشند) و در فعاليت‌های خود، هيچ مخالفتی عليه ولی فقيه يا انتقادی به عملکرد ولی فقيه و جناح حاکم نداشته باشند. آيا فلسفه‌ی انقلاب اين بوده است؟ افتخار ولی فقيه و طرفداران او اين است که؛ در يک کشور 70 ميليونی هيچ حزبی در مخالفت با او حرف نمی‌زند و هيچ تظاهراتی عليه او صورت نمی‌گيرد! آيا فلسفه‌ی انقلاب، بازتوليدِ سلطنت در شکل ولايت فقيه بود؟ حکومتِ پادشاهیِ اسلامی نتیجه ی نفی «روشن فکری»است ،حکومتِ جمهوری اسلامی در حالی آمريکا را شيطان بزرگ معرفی می‌کند که در يک سال گذشته، در همين آمريکا، چندين راه‌پيمايی بزرگ عليه رئيس جمهور براه افتاد و هزاران مقاله و تحليل عليه برنامه‌ها و عملکرد او ارائه گرديد و مخالفين توانستند، برعليه آقای بوش فيلم سينمائی بسازند. مجلات و سمينارها و تلويزيون‌های آمريکا، به صورت آزادانه و مستمراً، عليه رئيس جمهور فعاليت می‌کنند، اما افتخار جمهوری اسلامی اين است که همه‌ی مخالفين را سرکوب کرده و به همين دليل هيچ انتقاد و اعتراضی عليه ولی فقيه صورت نمی‌گيرد! به زعم جمهوری اسلامی، در آمريکا شيطان بزرگ حاکم است و در ايران خدا و اسلام حکومت مي‌کند (!؟) همين راديو و تلويزيون انحصاری و حکومتی جمهوری اسلامی، فقط در يک سال گذشته، چندين تظاهرات ضدِ بوش را پوشش خبری داده است که در آمريکا و به صورت آزادانه صورت گرفته است. اما در اين سوی دنيا، جماعتی حکومت مي‌کنند که هيچ فرد يا گروهی حق انتقاد، اعتراض و تظاهرات عليه آنان را ندارد. لابد به اين دليل که اين‌ها نمايندگان خدا هستند و اعتراض به نماينده‌ی خدا يعنی اعتراض به خدا و البته اعتراض به خدا نيز کفر است و به همين دليل می‌بايست در نطفه خفه شود! يا اين‌که، همه‌ی مردم از همه‌ی اقداماتِ حکومت راضی هستند و به همين دليل، وظيفه‌ی خود مي‌دانند تا نه تنها عليه آنها اعتراضی نکنند، بلکه از طريق شرکت در راهپيمائی‌های رسمی مثل 22 بهمن، از حکومت پشتيبانی کنند!

من (حشمت الله طبرزدی) با صدای رسا به همه‌ی کسانی که صدای من را می شنوند اعلام مي‌کنم که در اين مملکت، کم‌ترين انتقاد و اعتراض عليه ولی فقيه يا حکومت او و يا حتی عليه ساير دستگاه‌های دولتی، با چماق ضدّ امنيتی، غير قانونی و توطئه عليه "نظام مقدس" سرکوب می‌شود. ايران کشوری است که در آن ديکتاتوری و استبداد حکومت مي‌کند و اين سنت ضد بشری، غير قانونی و ظالمانه با روح و اهداف انقلاب در تضاد است و به همين دليل همه‌ی نهادهائی که به نام انقلاب تشکيل(می‌شوند)، و عليه آرمان‌های انقلاب؛ يعنی آزادی و عدالت اقدام می‌کنند، نا مشروع هستند....

«جمهوری» اسلامی در ایران با سرکوبِ مداومِ مخالفان و محرومیّتِ مردم از حق آزادیِ بيان و نشریّات، ایجادِ ممنوعیّتِ همه‌ی احزابِ مخالف و حق تظاهرات و اعتصاباتِ مردم و سلب حقوق شهروندان، در آستانه‌ی انقلاب است... امّا؛ یک پرسش “شفاف” از مخالفان استبداد:

آیا بدونِ آزادی برای همه‌ی احزابِ سیاسی­، تغییری بنیادین به رأی و اراده‌ی مردم، در راستای منافع مردم ممکن است؟

راه انجام این امکان چیست؟ پاسخ شما را چشم انتظارم!

[email protected]
27 بهمن1383 اسفندیار منفردزاده

[ "بالاي گود"، سايت اسفنديار منفردزاده ]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/18424

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"آزادی" یعنی "آزادی سیاسی"! اسفندیار منفردزاده' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016