سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار
سامري كيست كه دست از يد بيضا ببرد.
(حافظ)
در داستان آفرينش در اساطير يونان مي خوانيم كه پيش از آفريده شدن زمين و دريا و آسمان، هر آنچه كه بود چيزي جز توده اي درهم و برهم، آشفته و بي شكل (هاويه) (1) نبود. جهان را تماماً جرم مرده اي تشكيل مي داد و همين جرم مرده، نطفهء مخلوقات آينده را در بطن خود داشت.
نمي دانم چرا هر گاه نوشته هائي از ” هيأت عزاداران 28 مرداد“ را در زمينهء دوران شاه مي خوانم بي اختيار اين منظرهء هول انگيز آغاز جهان در برابر ديدگانم مجسم مي شود.
نگارندهء اين سطور در زمان وقوع كودتاي 28 مرداد دانش آموز بود و جز تصويري مبهم از وقايع آن روزها را در خاطر ندارد اما از تحليل هائي كه در ساليان دراز زندگي و فعاليت سياسي خود در اين زمينه خوانده و آگاهي هائي كه كسب كرده، به اين نتيجه رسيده كه اين كودتا در ميان بهت و حيرت همگاني و در شرايطي رخ داده كه هيچكس انتظار توفيق آن را نداشته. ظاهراً جبههء طرفداران مرحوم دكتر مصدق ميان مردم از تفوق قابل ملاحظه اي برخودار بوده و هر آن امكان انجام ضد كودتا و بازگشت مليون به قدرت مي رفته. اما چنين نشد. آيا نمي توان از همين نكته ضمناً به اين نتيجه رسيد كه آقايان ذهنيات خود را با عينيات جامعه يكي گرفته بودند و آنچه را كه در پندار خود داشتند، فاكت عيني پنداشته با خيالات خود دلخوش بوده اند؟ درست همان خيالبافي هائي كه در زمينهء دوران 25 سالهء سلطنت شاه پس از كودتاي 28 مرداد در نوشته هاي امروين شان مي خوانيم و كماكان هم ـ ظاهراً بطور سازمان يافته ـ مي نويسند و مي خوانيم .
انسان گاهي دچار اين توهم مي شود كه يا ما طي اين 25 سال در ايران نبوده ايم يا اين آقايان ، زيرا تصويري را كه اينان تلاش مي كنند از ايران دوران شاه پس از كودتاي 28 مرداد 32 تا بهمن 57 يعني دوراني بگستردگي 25 سال ارائه دهند، با واقعيتي نمي خواند كه مردم ايران شاهد آن بوده اند.
هنگامي كه انسان نوشته هاي سركردگان ”هيأت عزاداران 28 مرداد“ را مي خواند، منظرهء هول انگيزي از دوران پس از وقوع كودتاي 28 مرداد 32 تا بهمن 57 در برابر ديدگانش مجسم مي شود. 25 سال سياه كه در آن جز فساد و تباهي و فقر و مسكنت، هيچ نقطهء سپيد و هيچ روزنهء فروغناكي به چشم نمي خورد. اين منظرهء سياه و سراسر آلوده مي توانست جاي خود را به تصويري روح افزا، بهشتي سبز و خرم و چشم اندازي دل انگيز بدهد اگر تنها شاه خائن بكمك امپرياليست هاي آمريكا و انگليس عليه دكتر مصدق كودتا نكرده بود. بي ترديد دوران ياد شده - با شدت و ضعف هائي - دوران اختناق سياسي و سركوب حقوق و آزادي هاي دمكراتيك مردم بوده است. اما مگر چند در صد از تودهء مردم ـ و نه تنها در ايران – در غم حقوق و آزادي هاي دمكراتيك خود هستند. آنچه كه بباور نويسندهء اين سطور براي تودهء مردم – و نه منحصراً براي قشر ناچيز روشنفكران جامعه - تعيين كننده است، احساس اطمينان آنان است از بهبود عيني زندگي روزمرهء شان و اميدشان به آينده و اين دو در دوران 25 سالهء سلطنت شاه و مشخصاً از فرداي 28 مرداد 32 شروع شد. كودتاي 28 مرداد كودتائي بود ساخته و پرداختهء بيگانگان عليه دولت ملي دكتر مصدق و با بگير و ببند و كشت و كشتارهاي اندوهبار پا گرفت اما دوران 25 سالهء سلطنت شاه هم دوران گذار ايران شد به پيشرفت و تمدن امروزي. شايد بتوان در تحليل چنين وضعي از همان گفتهء ماركس بهره گرفت كه مي گفت: ” گور كن هاي انقلابات گاه مجريان وصاياي آن انقلابات اند”.
( اميدوارم با آوردن اين نقل قول متهم به ايدئولوژي زدگي نشوم! منظور تأكيد بر نكتهء بيان شده است و نه هيچ چيز ديگر).
آيا چنين نگرشي توجيه ديكتاتوري نيست؟
چرا! چنين است. يا دستكم در مورد ايران و مشخصاً در مورد 28 مرداد 32 چنين بوده است. اگر كودتاي 28 مرداد روي نداده بود چه بسا ما امروز در قله هاي پيشرفت و ترقي پرواز مي كرديم و ايران بعنوان نمونه و سمبل تمدن و پيشرفت دمكراتيك، سرآمد كشورهائي مي شد كه ضمن برخورداري از رفاه اقتصادي، حقوق و آزادي هاي دمكراتيك مردم هم در آن ها محلي از اعراب مي داشت. اما چنين نشد و بقول مولوي:
گفت آري، پهلوي ياران خوشست
ليك اي جان در اگر نتوان نشست
مي توان در بهترين حالت وضعيتي را كه در صورت ادامهء حكومت مرحوم دكتر مصدق
براي ايران متصور است، در هند دوران نهرو ديد. در سطوحي پائين تر، مصر جمال عبدالناصر، اندونزي دكتر سوكارنو، غناي قوام نكرومه، گينهء احمد
سكوتوره، يوگسلاوي مارشال تيتو، چين چوئن لاي و نهايتاً كوباي فيدل كاسترو الگوهاي محتمل تكامل جامعهء ايران را در آن دوران تشكيل مي دهند. باز هم بباور اينجانب ايران 1357 از نظر بهبود عيني زندگي روزمرهء مردم و اميد به آينده قابل مقايسه با هيچيك از اين نمونه ها ي ياد شده نيست.
نگارندهء اين سطور از همان دوران دانش آموزي باميد سرنگوني رژيم شاه از خواب بيدار مي شد. اين روند بصورت فزاينده اي تا بهمن 57 و استقرار رژيم آخوندي در ايران ادامه يافت. من برخلاف برخي، استقرار رژيم آخوندي را در ايران دنباله و ثمرهء 25 سال سلطنت مطلقهء شاه و فرزند خلف كودتاي 28 مرداد نمي دانم بلكه آن را بطور عمده، نتيجهء سرازير شدن پول هنگفت نفت و تبعات ناگزير اقتصادي – اجتماعي آن،
برخي تبعات جنبي رفرم هاي شاه و ضمناًً تحليل هاي اشتباه، مبتني بر كين توزي و ذهنيگري كساني از نوع ”هيأت عزاداران 28 مرداد“ مي دانم كه بدون داشتن برنامه، بدون داشتن دورنمائي عيني از آينده، بدون وجود يك آلترناتيو سنجيده، همچون خود من، بر طبل انقلاب، از نوع شكوهمندش كوبيدند و كوبيديم و به كعبهء آمالماشان هم رسيدند و رسيديم..
در آن روزگار سخنان زنده ياد دكتر شاپور بختيار در ميان ما خريداري نداشت چه رسد به كلام زنده ياد دكتر غلامحسين صديقي، يار صديق دكتر مصدق كه مي گفت:
” بدانيد خدماتي كه محمد رضا شاه به ايران كرد فراموش ناشدني است، اين نه انصاف است و نه جوانمردي كه چشم از خوبي هايش بپوشيم و بدي هايش را صد برابر بزرگ كنيم.“ (2)
در آن روزگار ما تشنهء سخناني بوديم از نوع نوشته هاي جناب دكتر حاج سيد جوادي كه نسل ارتش و ارتشي ها را از روي زمين برداشته مي خواستيم و آرزو مند بوديم تا ريشهء كساني را كه از كنار دستگاه شاه عبور كرده بودند، بكنيم.
اكنون هم از كلام و نوشته هاي ”هيأت عزاداران 28 مرداد“ كماكان بوي خون بمشام مي رسد. ظاهراً آقاي خلخالي مجموعهء خواسته هاي دكتر حاج سيد جوادي و همفكرانش را بر آورده نكرده و بايد اين وظيفه را در آينده موجود خون آشام ديگري بر عهده گيرد.
چه خوب كه نسل جوان ايران - آنگونه كه خبر مي رسد - عطاي اين مناديان كين توزي و انتقام جوئي هاي نابخردانه را به لقايشان مي بخشد، كساني را كه در كارنامهء سياسي خود جز كوله باري از شكست ها و روضه خواني ها ندارند و تازه به ديگران رهنمود مي دهند كه بله: ” ره چنان رو كه رهروان رفتند“. راهي كه اين رهروان ره گم كرده در برابر نسل جوان ايران قرار مي دهند ارزش پيمودن ندارد. اين راهي ست پيموده شده.
نگارنده اميدوار است سرانجام با رفراندمي كه در آن مردم ايران آزادانه نظام دمكراتيك دلخواه خود را بر مي گزينند، دكان عوامفريبي هاي اين هيأت نيز براي هميشه تخته شده، انصاف و جوانمردي و داوري عيني تاريخ جاي تعصب و كين توزي و ذهنيگري تاريخي را بگيرد.
chaos (1) هاويه:
(2) بنقل از نامهء زنده ياد سعيدي سيرجاني به سردبير فصلنامهء ” ره آورد“ شمارهء 31 سال 1371