تحولات چند روز اخير لبنان صرفنظر از زمينه هاى شكل گيرى اش پيامدهايى در درون خود مى پروراند كه از حدود انتظار بازيگران اصلى صحنه و عوامل ذى نفع محلى و منطقه اى آن فراتر مى رود. شايد گزينش اين تعريف كه يك «انقلاب سبز» در اين كشور در راه است، براى تحولات جارى لبنان چندان مناسب نباشد، اما اين واژه به ويژه به دليل مسافت محدود زمانى اش با تحولات اوكراين و گرجستان مى تواند براى تحولات ديگر جهانى و از جمله تحولات لبنان به كار گرفته شود. ابعاد تحولات جارى لبنان از چند منظر قابل بررسى است:
يكم: واقعيت اين است كه نمى توان آنچه را كه در لبنان در حال وقوع است، بازتوليد انقلاب هاى مخملى گرجستان و اوكراين دانست. در نمونه هاى گرجستان و اوكراين، رژيم هاى به ارث مانده از شبكه هاى بوروكراتيك حزبى نظام سوسياليستى روى كار آمده بودند كه با سقوط منظومه ى كمونيستى، راه اصلاحات دموكراتيك را به شيوه ى بالا به پايين در پيش گرفته بودند. نمونه ى جامعه ى لبنان به كلى با دو نمونه ى ياد شده متفاوت است. روز دوشنبه ۱۰ اسفند در تاريخ سياسى لبنان يك روز استثنايى است. در اين روز نيروى اپوزيسيون از مردم خواست در ميدان شهدا در مركز بيروت گرد هم آيند و از دولت اين كشور بخواهند قاتلان رفيق حريرى نخست وزير پيشين را معرفى كند. دولت و فرماندهى ارتش لبنان برگزارى هرگونه تجمع و تظاهرات را ممنوع اعلام كردند و واحدهايى از ارتش و نيروى پليس از ساعت ۵ بامداد ديروز در ميدان شهدا مستقر شدند، اما نيروى اپوزيسيون روى برگزارى اين گردهمايى و تحصن پافشارى كرد و مردم به صورت فشرده و از ساعات اوليه ى بامداد در ميدان تجمع كردند. ارتش لبنان دست به هيچ اقدامى نزد، دولت عمر كرامى در جلسه اخذ راى اعتماد از پارلمان كه در فاصله كمى از ميدان شهدا قرار دارد استعفاى دولت خود را تقديم كرد تا به گفته كرامى «مانعى بر سر بهروزى كشور نباشد.»
يكى از شگفتى هاى اين تحول اين است كه كشور لبنان به رغم تداخل عناصر و عوامل منطقه اى و بين المللى در ساختار سياسى اش، در ميان كشورهاى منطقه خاورميانه و شمال آفريقا يك كشور استثنايى به شمار مى رود. در اين كشور نهادهاى دموكراتيك وجود دارد، آزادى مطبوعات و گردش آزاد اطلاعات به گونه اى نهادينه شده جريان دارد، گردش قدرت به گونه اى سازگار با بافت طايفه اى جامعه ى اين كشور، تضمين شده است و بالاخره حقوق شهروندى با معدل قابل قبولى در اين كشور رعايت مى شود. به رغم اين ويژگى ها كه لبنان را از دو نمونه ى گرجستان و اوكراين متمايز مى كند، اين پرسش مطرح مى شود كه مردم لبنان با چه رويكردى و براى تحقق چه آرمان برترى به اين حركت شگفت انگيز تن دادند؟ اين پرسش هم اكنون در بسيارى از محافل سياسى جهان مطرح است و گمانه زنى ها به گونه اى گسترده در حال شكل گيرى است. من در اينجا مى كوشم قرائتى متفاوت از آنچه طى ديروز و امروز در محافل خبرى و رسانه اى مطرح شده ارائه كنم. اين قرائت عمدتاً روى گزاره هاى جامعه شناختى استوار است. به نظر من مردم لبنان يا حداقل بخش قابل توجهى از مردم اين كشور ديروز و با اين گردهمايى چالش برانگيز به «دموكراسى قيمومتى» يك «نه» بزرگ گفتند. دموكراسى قيمومتى آن دسته از دموكراسى هايى است كه به وسيله ى يك گروه نخبه ى محلى و منطقه اى داراى منافع مشترك سياسى، امنيتى مديريت مى شود؛ چيزى شبيه آنچه در طرح خاورميانه بزرگ پرزيدنت بوش ديده مى شود. مردم لبنان ديروز از دموكراسى بومى و از نهادهاى دموكراتيك برخاسته از اراده ى ملى پشتيبانى كردند.
دوم: اما اين البته همه ى ماجرا نيست. آرمان مردم لبنان براى برقرارى دموكراسى بومى و كوتاه كردن دست عوامل قيم منطقه اى بسيار پاكيزه و ستودنى است، با اين حال پرسش اصلى حول اين نقطه ى مهم دور مى زند كه بازيگران محلى تا چه ميزان و تا كجا به اين آرمان پاكيزه پاى بندند؟
اهميت اين پرسش هنگامى افزايش پيدا مى كند كه اين بازيگران محلى براى راه اندازى و مديريت تحولات چند هفته اخير لبنان به بازيگران بين المللى نظير فرانسه و ايالات متحده آمريكا متوسل شدند و وليد جنبلاط رهبر سياسى دروزى هاى لبنان و يكى از بازيگران مهم محلى اين تحولات رسماً خواستار تشديد فشارهاى بين المللى عليه سوريه براى خروج از لبنان و جايگزينى نيروهاى منطقه اى و حتى نيروهاى چندمليتى براى عبور از مرحله ى گذار شده است. به عنوان يك ناظر مستقل، اين پرسش را مطرح مى كنم كه آيا تحولات اخير لبنان با هدف جايگزينى نيروهاى بين المللى به جاى نيروهاى منطقه اى و آنگاه گره زدن نقش آتى اين كشور با پروژه ى خاورميانه ى بزرگ پيش مى رود؟ در اين صورت سرنوشت آرمان پاكيزه دموكراسى بومى چه مى شود، به ويژه اگر توجه خود را به اين چشم انداز معطوف كنيم كه دموكراسى پيش رو با خود لوازمى خواهد آورد كه عناصر مهمى از مولفه هاى دموكراسى بومى را مصادره خواهد كرد؟
سوم: فرضيه ى موجود اين است كه اگر ساختار سياسى حاكم لبنان در اثر فشار بدنه اجتماعى و نيروى اپوزيسيون سرنگون شود، موازنه ى موجود در لبنان، سوريه و بخش هايى از منطقه ى خاورميانه دستخوش دگرگونى شديد خواهد شد. در صحنه ى لبنان به جاى دموكراسى قيمومتى محلى و منطقه اى، دموكراسى منطبق با طرح پرزيدنت بوش راه خود را به سوى لبنان خواهد گشود و محيط هاى پيرامونى عراق يعنى كانون دموكراتيزاسيون خاورميانه ى بزرگ را دربر خواهد گرفت. در نتيجه نيروهاى محلى لبنان و به طور مشخص حزب الله (كه اسطوره شكست ناپذيرى ارتش اسرائيل را در هم شكست) به گونه اى ماهوى دستخوش تغيير نقش و كاركرد خواهند شد. ازديگرسو نيروهاى منطقه اى و به طور مشخص سوريه با وضعيت تقريباً موازنه دار كنونى وداع خواهند كرد و به معادلاتى از قبيل صلح نابرابر با اسرائيل تن خواهند داد. در اين صورت و با حذف همه ى عوامل مشاور منطقه اى و نيروهاى مقاومت محتمل و برقرارى موازنه ى جديد قوا، براى رويارويى بزرگ ميان ائتلاف جهانى به رهبرى ايالات متحده آمريكا و ايرانى يعنى «لقمه ى بزرگ خاورميانه» فراهم خواهد شد. اين البته بخشى از يك فرضيه است، اما نبايد آن را از چارچوب گزاره هاى محتمل خارج كرد. آيا رهبران اپوزيسيون لبنان و نيروهاى فعال صحنه اين كشور از چشم اندازهاى آتى حركت خود و پيامدهاى آن به ويژه پيامدهايى كه لبنان را مجدداً به سكوى پرش طرح هاى بين المللى تبديل خواهد كرد، آگاهى دارند؟