پنجشنبه 13 اسفند 1383

اقوام ایرانی و ساختار دولتی آینده، بابک امیرخسروی

به باور من، بدون توجه به ویژگی‌های قومی- ملی درایران و درنگ در سرنوشت مشترک آن‌ها و مناسبات و پیوندهای تنگاتنگ تاریخی اقوام ایرانی با یکدیگر و نقشی که در تکوین و شکل‌گیری ملت ایران در بستر تاریخ داشته‌اند، نمی‌‌توان طرحی واقع‌گرایانه و تحقق‌پذیر درباره ساختار دولت درنظام دموکراتیک آینده ایران ارائه داد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

[email protected]

به باور من، بدون توجه به ویژگی‌های قومی- ملی درایران و درنگ در سرنوشت مشترک آن‌ها و مناسبات و پیوندهای تنگاتنگ تاریخی اقوام ایرانی با یکدیگر و نقشی که در تکوین و شکل‌گیری ملت ایران در بستر تاریخ داشته‌اند، نمی‌‌توان طرحی واقع‌گرایانه و تحقق‌پذیر درباره ساختار دولت درنظام دموکراتیک آینده ایران ارائه داد.

همین راه وروش را نیز می‌باید در ارائه طرح و راهکار، برای حل معضلات قومی- تباری درایران درپیش گرفت. ازجمله مباحث مهم و پایه‌ای در رویکرد به این دو موضوع ، درنگ درنقش و جایگاه دولت در تاریخ کهنسال ایران است. راه حل ساختار دولتی غیر متمرکر در ایران، این نیست که نمونه‌های دیگر کشورها را مدل قرار دهیم وبا پسند خاطر یکی را برگزینیم و به طور مکانیکی برای ایران پیشنهاد کنیم! راهکاری که واقعیت جامعه شناختی- تاریخی ایران و تنگناهای امروزی جغرافیای سیاسی کشور را نادیده انگارد، پیامد‌های آن می‌تواند بس زیانبار باشد. لذا صحبت خودرا با مکث کوتاه روی برخی نکات و مقوله‌هائی آغازمی کنم. که توجه به آن‌ها را، ازمقدمات وشرط لازم برای ارائه راهکاری مناسب ومنطبق بااوضاع واحوال ایران می‌دانم.

نقش دولت درشکل گیری ملت ایران
از مبحث دولت آغازمی کنم: مهم ترین ویژگی ایران در بحث مربوط به اقوام ایرانی ونیزساختاردولتی، توجه به قدمت تاریخی تشکیل دولت است. کشورهایی نظیرایران با تاریخ باستانی وبرخورداراز یک دولت مرکزی اما نه متمرکز، درجهان کم نظیر‌اند. بیگمان ایران اولین کشور پایداری درجهان است که دست به تاسیس دولت زده است. توجه به این موضوع ازاین جهت اهمیت دارد که پیدایش دولت، در شکل گیری نهایی یک ملت، درمقام آخرین سنگ گنبد و تجلی نهایی شکل گیری آنست. بسیاری از جامعه شناسان و صاحب نظران، به درستی، دولت را « هسته تاریخی- جامعه شناختی » ملت می شمارند. به همان اندازه که دولت درایران قدمت تاریخی دارد، نطفه بندی ملت ایران و پیدایش عناصرمتشکله آن نیزریشه‌های باستانی دارد. حال آن که بنا برتعریف مکانیکی استالین ازملت که خود برگرفته از صاحب نظران «اروپا- مرکز» می‌باشد، ملت یک پدیده نسبتا نوین ومصادف با دوران تعالی سرمایه داری در اروپای غربی است. برمبنای این تئوری، ملت‌ها پیش ازآن وجود نداشته‌اند. ومدعی بودند با سرنگونی سرمایه داری و پیروزی سوسیالیسم در حهان، مرحله ادغام ملت‌ها دریکدیگرآغازمی شود و بتدریج رو به زوال می‌روند.

بدیهی است که برپایه‌ی ابن گونه تئوری‌های مکانیکی، نمی‌توان پدیده پیدایش ملت‌های باستانی، نظیرایران وچین را که ازگذشته‌های دورنطفه بسته وشکل گرفته اند، توضیح داد. احساس تعلق به یک ملت، آگاهی و همبستگی ملی که موجودیت وپویایی هرملت درگروآنست، واقعیتی است که نمی‌توان آن را به طور مکانیکی ودرهمه جا وهرمورد، به یک دوران تاریخی وصورت بندی اقتصادی- اجتماعی معین، مثلا مرحله سرمایه داری، محدود و محصور کرد. و مدعی شدکه قبل ازآن وجود نداشته پس ازآن نیز رو به زوال خواهد گذاشت! مشخصات وشکل بندی ملت درایران، از قرن‌ها پیش ازپیدایش سرمایه‌داری آغاز شده وبه تدریج و با گذشت ایام، سیمای امروزین خود را یافته است.

بدیهی است که کلمات ملت ومیهن دوستی، با معنا ومفهوم وتعاریف جا افتاده وگوش آشنای امروزی آن. وبا طنینی که اکنون درذهن ما دارند، از نظرتاریخی تازگی دارد. ودرصد صدوپنجاه سال اخیراست که با مفهوم جدید، وارد قاموس سیاسی ایران شده‌اند. بااین حال، منافاتی با مفاهیمی همچون ایرانیت وایرانی بودن، یاحب وطن و ایران دوستی که در گذشته‌ها به کارمی رفته است ندارند.

همه این کلمات درگذشته و امروز، بیان گوناگون آگاهی ایرانیان از تعلق‌شان به ایران و احساس متفاوت و جدا بودن از دیگران، از انیران استایرانیت یا ملیت ایرانی، ملت ایران یا ایرانیان، تفاوت ماهوی با هم ندارند. بازتاب احساسات و تعلقات مشابهی درگذشته و حال‌اند که ملت کنونی ایران از بدو پیدایش و نطفه‌بندی‌اش، درروند و سیر تاریخی طولانی تکوین و تکامل خود، پیموده است. و در هر دوران باکلمات متقاوتی بیان می‌کرده است.

ایرانیان از ورای هزاره‌ها، در اثر نیازهای اقتصادی برای حل معضل آب و شبکه‌های آبیاری؛ و نیز الزامات برخاسته از سازمان دهی مقاومت و دفاع ازخود دربرابرخطرات ناشی ازتجاوزات و هجوم خارجی‌ها؛ و نیز لشگرکشی و کشورگشایی‌ها، دست به تشکیل دولت زدند. این روند اززمان مادهاآغازشد، درامپراطوری هخامنشیان واشکانیان ادامه یافت و بی‌گمان در سلسله ساسانیان شکل اساسی به خود گرفت.

در عصر ساسانیان، ایجاد ارتش منظم؛ پایه ریزی دستگاه اداری- دیوانی، که حتی پس از سقوط ساسانیان، اعراب و سایر اقوام مهاجم نیز پذیرفتند؛ تعمیم دین مزدیسنان و آیین زرتشت، در مقام آیین ملی و شکل گیری ایدیولوژی قومی- ملی؛ توسعه بازرگانی و بر قراری سیستم پولی و مالیاتی واحد؛ و بالاخره پرورش و پیدایش آگاهی نسبی به ایرانی بودن و تمایز خود از دیگران نشانه‌ها و عناصر مهم و برجسته‌ای را دراین روند دور و دراز پیدائی و شکل گیری ملت ایران، به نمایش می‌گذارد.

با سقوط ساسانیان، ایران از حالت بزرگ‌ترین دولت آسیای عصرخود به درآمد و دست نشانده اعراب شد و شکوه خودرا پس از ١٢ قرن ازدست داد. دوره‌هایی بود که استقلال و تمامیت ارضی ایران بکلی خدشه دار شده، هرج و مرج برکشور و سیستم خانخانی مستولی می‌شده است. شایان توجه است که نشانه‌های آگاهی نسبی ملی و پرورش فرهنگ ایرانیت، پس از سلطه اعراب، علیرغم از هم پاشیدگی کشور، هم چنان، در اشکال گوناکون تداوم می‌یابد و شعله ایرانیت هر بار از زیر خاکسترها زبانه می‌کشد. به شهادت تاریخ، همواره از ژرفای تاریکی‌ها، درحالی که عزا و ماتم ایران را فراگرفته بوده است. فرزندان خلفی که در لحظه، تجلی وجدان ملی بوده‌اند، پرچم مبارزه درراه استقلال ایران را برافراشته‌اند. ومردم را به رستاخیز نوینی دعوت کرده، با همت عمومی و فداکاری‌های شگفت انگیز اقوام ایرانی، استقلال و حاکمیت ملی برباد رفته را دوباره به دست آورده‌اند.

تاکید آن لازم است که نگاه من به موضوع ازمنظرایران درگذرگاه تاریخ وسرگذشت ملت ایران، درانتزاع ازمسائل وملاحظات دیگراست. از جمله رفتاروکرداراین شاه وآن شاه وظلم وستم‌ها وبیدادگری‌های آن‌هاست، که خود حدیث دیگر وموضوع بررسی ویژه وجداگانه است.

سرزمین کنونی ایران، محصول چنین تاریخی کهن است. ارثیه‌ای است که به ما، از ورای سده‌های دور به ارمغان رسیده است. نیاکان ما، از همه اقوام و طوایف، برای حراست آن قربانی‌های فراوان داده و مصیبت‌های بزرگی را متحمل شده‌اند. کشور ایران طی قرن‌ها، جولانگاه واقامتگاه عرب‌ها، ترک‌ها، مغول، تاتارها و ترکمن‌ها بوده است. ولی همه این مهاجمان، پس ازفرونشستن کشت و کشتارها. با گذشت زمان وزندگی دراین سرزمین. تاثیر گذاری و تاثیر پذیری متقابل درفرهنگ و سنت‌ها و آداب و رسوم یکدیگر، عاقبت رنگ و بوی ایرانی گرفته و ایرانی شده‌اند. بی گمان اعراب ودیگر قبایل واقوام مهاجم، درغنای فرهنگی ایرانیان نقش داشت‌اند. فرهنگ مشترک امروزی ایرانیان، حاصل وبرآمد این درهم آمیزی است. هنوز، شاخص‌های قومی برجای مانده‌اند. زیبایی بافت مردم شناختی امروزی ایران درست درهمین وحدت در تنوع آنست.

هویت قومی و تعلق ملی
با توجه به آن چه به اجمال عرض شد، چکیده حرف من درمبحث ملی برای ایران ونیز درجستجوی راهکارمناسبی برای ساختاردولتی غیرمتمرکز، براین تزاصلی وزوج: هویت قومی – تعلق ملی استواراست. منظورم را توضیح می‌دهم. ملت ایران در بر گیرنده اقوام واقلیت‌های زبانی- فرهنگی متعددی است که مولفه‌های تشکیل دهنده و
اجزایِ جدایی ناپذیر آنند. ایرانی‌ها هرجای کشور باشند، از یک «هویت قومی- تباری» برخوردارند که ریشه در منشا تاریخی مردم شناختی (اتنولوژیک) آن‌ها دارد. هویت قومی به ویژه در زبان یا گویش و فرهنگ آن‌ها به طور بارزتری تجلی دارد. از سوی دیگر، اقوام ایرانی از ورای سده‌ها هم زیستی و سرنوشت مشترک، با رشته‌های فراوان تاریخی، فرهنگی و عاطفی، به هم پیوند خورده ملت ایران را به وجود آورده‌اند. این امر، بیانگر «تعلق ملی» آن‌هاست. به عبارت دیگر، ملیت تک تک شهروندان ایران، ایرانی است، یعنی متعلق به ملت واحد ایرانند. ازاین منظر، «هویت قومی- تباری» و «تعلق ملی»، دوروی یک سکه و مکمل هم‌اند، نه نافی یکدیگر و یا در تناقض باهم. این است معنای وحدت ملی درتنوع قومی ایرانیان.

وظیفه ما، بررسی و یافتن مناسب‌ترین راه حلی است که بتواند در عین رعایت تمامیت ملت ایران، با احترام به مظاهر و شاخص‌های هویت قومی – تباری ایرانی‌ها، بهترین
شرایط را برای رشد و شکوفایی آن‌ها، به انسانی‌ترین و معقولانه‌ترین وجه، فراهم
آورد. بی گمان، این از وظایف دولت دموکراتیک منتخب ملت، در جمهوری آینده ایران است که نسبت به پیامد‌ها واثرات ناشی ازاین تنوع قومی توجه کند و راه حل‌های دموکراتیک ومسالمت آمیز وانسانی ارائه نماید.

تمرکز زدایی در ساختار دولتی
از جمله‌ی این تدابیر، ایجاد یک ساختار دولتی غیرمتمرکز است که موضوع اصلی بحث ما می‌باشد. موضوعی که دموکرات‌های ایرانی ازهرنحله وگرایش سیاسی، برای اداره امور وکشورداری به آن می‌اندیشند. نگاه من به موضوع وراه حل پیشنهادی ام، با آن که شامل اقوام ایرانی وبا توجه به حساسیت‌های آن‌هاست. ولی محصورومحدود به آن‌ها وصرفا از منظرقومی نیست. بل که تمام کشوری ودربرگیرنده همه ایالت‌های است. زیرا شیوه کشورداری غیرمتمرکز واساسا هرنوع تمرکززدایی دیگر، ازجمله شکاندن بخش غول پیکرمالی- صنعتی متمرکزبخش دولتی کنونی را،ازالزامات رشد موزون و شکوفایی اقتصادی- فرهنگی درمقیاس کل کشور، به ویژه برای مناطق عقب افتاده ایران می‌دانم. ازاین زاویه نیز به موضوع می‌نگرم که تمرکززدائی درهرقلمروی، می‌تواند زمینه و بسترمساعدی را برای رشد وپایداری دموکراسی درکشورفراهم آورد. معنا ومفهوم دموکراسی، مشارکت دادن واقعی نه صوری مردم درامورخود ودرتقسیم اختیارات و شرکت دادن آن‌ها درمدیریت ومسئولیت‌هاست. بی گمان تمرکز زدائی ساختاردولتی، اگر درکشوردموکراسی باشد، درخدمت آن وازعوامل پایداری انست.

ازویژگی‌های دولت مرکزی درایران، شیوه کشورداری غیرمتمرکزبوده است که به قدمت تاریخ مدون آن می‌باشد. ساتراپ‌ها درزمان هخامنشیان. شهریاران به هنگام اشکانیان. مرز بانان دردوره ساسانیان. سیستم ممالک محروسه ازاواخرصفویه تا انقراض سلسله قاجار، نمونه‌ها و اشکال مختلف آنست.

اما در سیستم خانخانی و هرج و مرج، به هنگام ضعف و زبونی قاجاریه، پریشانی وازهم پاشیدگی برکشورمستولی شده بود. به جای یک پادشاه مستبد وجبار، چندین حکمران و «پادشاهان» صغیر و کبیر قلدرماب حکومت می‌رانده‌اند. خواست پایه گذاران جنبش مشروطه، پایان دادن به این فلاکت بود. آرمان آن‌ها تشکیل یک حکومت مرکزی بود. بنا براین، تلاش‌هائی که طی صد سال گذشته دراین زمینه صورت گرفته است، مستقل ازایراداتی که به شیوه عمل آن وارد است، به طورعینی دستاوردی مثبت ومترقی است. دولت مرکزی اما به معنی دولت متمرکز غول پیکر وسلطه گرنیست.

به همین مناسبت، پدران آگاه وروشن بین ما درجنبش مشروطه، موازی با خواست پایان دادن به سیستم ملوک الطوایفی وایجاد یک دولت مرکزی. هم زمان با تصویب قانون اساسی و متمم آن، قانون انجمن‌های ایالتی وولایتی را نیزازتصویب گذراندند. این امر ازیک سو، بازتاب درایت آن‌ها برای پیش گیری از روی کارآمدن دولتی قدرقدرت متمرکزبود. وضعیتی که متاسفانه پیش آمد. از سوی دیگر، پژواک اراده و تمایل آنان برای حفظ شیوه کشورداری غیرمتمرکز بود که درایران سابقه طولانی داشت. پروژه آن‌ها دستیابی به یک دولت مرکزی غیرمتمرکز بود. طرح انجمن‌های ایالتی- ولایتی کاملا اصیل وایرانی، ازابتکارات بدیع پیکار جویان راه آزادی درانقلاب مشروطه به ویژه ازخطه آذربایجان و ملهم از شیوه کشورداری غیرمتمرکزدرگذشته ایران بود. متاسفانه همان قدرکه شاهان پهلوی، آزادی ودموکراسی را که خون بهای جانبازان جنبش مشروطه بود،ازمردم سلب کردند،انجمن‌های ایالتی- ولایتی رانیزبه خاک سپردند.

بباورمن، به هنگام درنگ درجستجوی راهکار مناسبی برای ساختار دولتی غیرمتمرکز در ایران، توجه به نکات زیر، ضرورت دارد:
الف- ایجاد یک ساختار دولتی غیرمتمرکزودموکراتیک ونیزپاسخ درخوربه خواست‌های بحق اقوام ایرانی، بدون دستیابی به آزادی ودموکراسی وروی کارآمدن حکومت برخاسته ازآن که معتقد وپایبند به مبانی وموازین منشورجهانی حقوق بشرباشد، بسیاربعید است. البته می‌توان وباید درسایه مبارزات ، به خواست‌های معین ومحدود، ولو شکننده دست یافت. ولی راه حل پایدار ورضایت بخش، درگروچنین تغییروتحولی است. بیهوده نبود که زنده یاد عبدالرحمان قا سملو، بحق دستیابی واستقرار دموکراسی را مقدم برخواست خود مختاری برای کردستان وپیش شرط آن می‌دانست.

ب - گذارازنظام استبدادی ریشه دارحاکم برکشور، به جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک، راهی سخت و طولانی است. تکوین وشکل یابی جامعه‌ای که درآن، دموکراسی جا افتاده باشد و شهروندان با فرهنگ آن خوگرفته وسرنوشت خودراآگاهانه وبااحساس مسئولیت، بدست
بگیرند، یک شبه میسرنیست. زمان وآموزش وعمل می‌خواهد. لذا درگذارازدولت به غایت متمرکز کنونی به یک ساختار دولتی غیرمتمرکز، باانگیزه تامین واقعی مشارکت مردم دراداره امور خود، نباید بی گدار به آب زد.

ج – بدون توجه به واقعیت‌های جامعه شناختی- تاریخی ایران؛ بدون عنایت به مناسبات اقوام ایرانی با یکدیگر و با ملت ایران که دربالا به آن اشاره کردم. ارائه هرگونه راه حلی برای ساختاردولتی غیرمتمرکز، به بیراهه می‌کشاند. تاکید آن لازم است که درایران مناسبات« ملت سلطه گر» که منظورشان به ظاهر« ملت» فارس است. و« ملت‌های زیرسلطه»، که سایر اقوام ایرانی باشد، وجود نداشته و ندارد. تکرار وپافشاری روی تزهای نسخه پیچی شده گذشته وبه عاریت گرفته شده، نظیر: ایران کشور چند ملتی یا کثیرالمله است ویا نفی وجود ملت ایران، نادرست می‌باشد و با واقعیت تاریخی ایران نمی‌خواند. این امربه معنی تقلیل پدیده ملت همجون مقوله جامعه شناختی- تاریخی، به قوم وتباراست که یک مقوله مردم شناسی است. هرقوم فی نفسه ملت نیست وکمترملتی سراغ داریم که بر خاسته از قوم واحد باشد.

اگر چند ملت بودن ایران واقعیت داشته باشد ویا کسی به خواهد برپایه آن حکم صادر کند، بناچار باید به شمول اصل « حق ملت‌ها درتعیین سرنوشت خویش» ویا اصل «هرملت یک دولت »، درایران، رضایت دهد. رویکردی که الزاما می‌باید حق جدایی برای هریک ازاین« ملت »‌ها وبرپایی دولت مستقل را، به تعداد مدعیان آن بپذیرد.وحتی به عنوان همچون یک وظیفه دموکراتیک، برای تحقق آن به رزمد. معنای آن، گام گذاشتن در زمین لغزانی است که زمینه را برای پاره پاره شدن ایران فراهم خواهد ساخت. حال آنکه پایبندی به تمامیت ارضی ایران ودفاع ازآن، پیش شرط مصا لحه ناپذیرهرگونه راه حلی در رابطه با تمرکززدائی درساختار دولتی وایضا در مساله اقوام درایران است.

متاسفانه بیشتر عزیزانی که راه حل فدرالیسم اقوام را برای ساختاردولتی ایران پیشنهاد می‌کنند، از همین تزها حرکت می‌کنند. اقوام متشکله ملت ایران را « ملت‌های» جدا ازهم می‌پندارند. ودربهترین حالت، ازاتحاد داوطلبانه «ملت»‌های ساکن ایران سخن می‌گویند! گوئی نسبت به هم بیگانه بوده‌اند وبه زوربه یکدیگر سنجاق شده اند!

با درنظر گرفتن ملاحظات بالا، من راه حل‌هائی نظیرفدرالیسم واستقرارفدراسیون اقوام درایران را مغایربا واقعیت‌های عینی وسیاسی- جامعه شناختی کشورمی دانم. راهکاری که غیرعملی وحتی برای ا یران زیانبار است. مقایسه ایران با کشور‌های دیگر، از جمله کشورهای مرجع نظیرایالات متحده آمریکا، سویس، کانادا وهندوستان وغیره، قیاس مع الفارق است. حتی مقایسه ایران با ترکیه وعراق نیز نا درست می‌باشد. نامناسب بودن سیستم فدرالی برای ایران ازجمله به دلایل وملاحظات زیراست :

- اصولا سیستم فدراتیو به مثابه شیوه‌ی کشورداری، معمولا هرجا عنوان شده، هدف وانگیزه دیگری جزهم گرایی ومتحد کردن واحد‌های جدا ازهم ویا ناسازگار با یک دیگر، در قالب وچارچوب کشوری نوین نداشته است. دولت فدرال، پویشی از تفرق به تجمع و از پراکندگی به سوی یگانگی است. این واقعیت درمورد ایالات متحده، سویس، آلمان، و هندوستان به هنگام کسب استقلال آن، جمهوری فدراتیو سابق یوگسلاوی وایضا شوروی سابق و دیگرکشورهای فدراتیو نیزصادق و قابل رویت است. ایالات متحده
آمریکا ازاتحاد ١٣ دولت مستقل به وجود آمد. دولت سویس شکل فدرالی را از سال ١٨٤٨، برپایه‌ی اتحاد ٢٢ کانتون به خود گرفت. اتحاد فدراتیو آلمان درآغاز، ناشی ازاتحاد دولت‌های پروس و باویر و ساکس و ورتمبورگ بود. هندوستان نیزبه هنگام استقلال در ١٩٤٩ ، با نهصدملیون جمعیت وبیش ازهشتصد زبان وگویش و چندین مذهب و سیستم کاست وخطرات و دشواری‌های بی شمار، برای جلوگیری ازپاره پاره شدن کشوروجنگ‌های داخلی، سیستم فدراتیو تمرکزگرا را برگزید. به عبارت دیگر درهمه موارد، پیش از گزینش سیستم فدرالی، واحد‌های جدا ازهم وگاه بیگانه به هم بودند. آیا ایران واقعا درچنین شرایطی قراردارد ویا شبیه وقابل مقایسه با آن‌هاست؟

ملاحظه می‌شود که تحمیل فدرالیسم به ایران، به معنی جدا کردن مصنوعی اقوام ایرانی ازیک دیگر است که طی سده‌ها باهم بوده ودرهارمونی با یک دیگر زندگی می‌کرده اند! وسپس دعوت ازآنها به همزیستی وهمگرائی و اتحاد با یکدیگر، برای ایجاد کشوری است ازنو، بنام ایران!! ایرانی که قرن‌ها وهزاره‌هاست که وجود داشته وازدولت مرکزی ولی غیرمتمرکز برخوردار بوده است!
واقعیت تاریخی این است که جدا شدن پاره‌هائی از پیکرایران، همواره ناشی ازتجاوزات خارجی وشکست ایران درجنگ‌های نابرابر وتحمیلی بوده است، نه ناشی از جداسری‌ها واقدامات جدائی طلبانه اقوام ایرانی. اساسا تقسیم بندی کشور برپایه قومی- تباری، به خاطر پراکندگی اقوام مختلف درسطح کشور، به ویژه آذری‌ها وکرد‌ها و اختلاط آ ن‌ها دریکدیگر وناروشن بودن مرزها، بیش ازآن که راهگشا باشد، مشگل آفرین خواهد بود. دشواری دیگر، تعریف قوم یا به اصطلاح « ملت سلطه گر فارس» وتعیین حدود وثغورجغرافیائی آنست! آیا هرفارسی زبان ازقوم پارس است؟

- یادآوری نکته نیزضرورت دارد: نادرند کشورهائی که ساختار دولتی متمرکزرا به سود ساختار فدراتیو تغییر داده‌اند. مورد تیپیک آن کشور بلژیک است. قانون اساسی عراق وقتی تصویب شود وسیستم فدرالی را بپذیرد، عراق مورد دیگرآن خواهد بود. مورد اسپانیا نوعی ازخودمختاری است نه فدراتیو. به هرحال، مقایسه هر کشوری با ایران ومدل قراردادن آن واقعا نا روا ورویکرد نادرستی است.

بلژیک کشوری جوان و حاصل ساخت وپاخت‌های دولت‌های بزرگ است. ملت بلژیک گذشته تاریخی نداشته است. باوجود بازنگری قانون اساسی در ١٩٩٣ وگزینش سیستم فدرالی، تنش میان دوهمبودی همچنان ادامه دارد و خطر تجزیه کشو ر وجدائی فلامان‌های هلندی تبار ازوالونی‌های فرانسه زبان، پیوسته کشوررا تهدید می‌کند. « جنبش والون‌ها» خواستار پیوستن به فرانسه ویا اتحاد با آن است. فلامان‌هاهم درپی ایجاد یک کنفدراسیون‌اند که معنائی جزجدائی ندارد.

تا ١٩٣٢ کشوری بنام عراق و با این ترکیب قومی وجود نداشت. عرب‌ها و کردها، هرگز زندگی مشترک تاریخی نداشته‌اند. و از لحاظ ریشه و تبار قومی و زبان و فرهنگ، کوچک ترین سنخیتی با هم ندارند. معلوم است که در واحد جغرافیائی عراق، سیستم فدرالی، برای زندگی و همزیستی کرد و عرب درچارچوب یک کشور، مناسب ترین است. اما چشم انداز فدراسیون عراق هنوز آغاز نشده، تیره و شکننده می‌نماید. بگذریم از تنگناهای شیعه و سنی و دشواری‌های دیگر.

- ناگفته نگذارم که برخلاف تصور بعضی دوستان، ممالک محروسه در ایران در زمان قاجاریه، به هیچ وجه براساس مرزهای طبیعی قومی استوار نبود. به طور مثال، ناصرالدین شاه درفرمان خود، کشور را، برپایه‌ی اهمیت و جایگاه مناطق مختلف کشور به معیار آن زمان، به چهار مملکت بزرگ تقسیم کرده بود.این چهار مملکت عبارت بودند از: مملکت آذربایجان که ولیعهد نشین بود، مملکت اصفهان، مملکت خراسان و سیستان، و مملکت کرمان و فارس. ملاحظه می‌شود که دراین تقسیم بندی، نه از کردستان نامی هست و نه از ترکمن‌ها و بلوچ و عرب‌ها! در دوران مشروطه نیز، پس از تصویب قانون انجمن‌های ایالتی وولایتی، در تلگرامی که به سراسر کشور ارسال شد، فقط چهار مملکت آذربایجان و خراسان و فارس، کرمان و بلوچستان به عنوان ایالت مقبول شد.

انجمن‌های ایالتی. راهکارپیشنهادی
بنابرآن چه گذشت وبا درنظرگرفتن همه این ملاحظات و حرکت از واقعیت‌های ایران: پیشنهاد من برای ساختاردولتی غیرمتمرکز، احیای تجربه اصیل انجمن‌های ایالتی است که یادگار ناکام انقلاب مشروطه می‌باشد. البته به شرط به روزکردن واصلاح آن. این راه حل، همه ایالت‌های ایرانرا دربرمی گیرد وچارچوب قومی ندارد. ولی در طرح من* ، قید شده است که راه حل انجمن‌های ایالتی، در مناطقی نظیر آذربایجان، کردستان، ترکمن صحرا، بلوچستان و منطقه عرب نشین خوزستان، می‌تواند و می‌باید اضافه بر وظایف و حقوق عمومی و مشترک با سایر انجمن‌های ایالتی، وظیفه مضاعفی را برعهده بگیرد. این وظایف عبارتند از: اداره و تصدی امور مربوط به آموزش زبان مادری، در کنار زبان فارسی در مقام زبان مشترک ایرانیان؛ ترتیب به کارگیری آن درامور محلی و اداری؛ و نیز فراهم آوردن شرایط و امکانات برای توسعه و شکوفایی فرهنگ قومی- تباری وتشویق سرایندگان و نویسندگان به آفرینش‌های هنری و ادبی به زبان محلی، ووظایف مشابه دیگر.

حدودکلی وخطوط اصلی آن وتمایز وظایف دولت مرکزی و انجمن‌های ایالتی را می‌توان چنین ترسیم کرد:
دولت مرکزی، مسئول و مجری سیاست خارجی؛ تنظیم سیاست مالی و پولی و امور گمرکی؛ امور ارتش و دفاع ملی و پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی ایران؛ برنامه ریزی در مقیاس کشور و نیز مالکیت ثروت‌های تمام ملی نظیر نفت وگاز است. مجلس شورای ملی به مثابه تنها قوه مقننه، مسئول قانون گذاری در سطح کشور در اصلی ترین امور اقتصادی، آموزش و پرورش و تدوین قوانین مدنی وحقوق اساسی شهروندان است. انجمن‌های ایالتی، از طریق نهاد‌های شورایی و اجرایی محلی منتخب مردم، درچار چوب اصول و مبانی قانون اساسی ایران و مصوبات مجلس شورای ملی، اداره و تصدی امور منطقه در زمینه‌های اداری، فرهنگی، آموزش و پرورش، بهداری و بهداشت، محیط زیست و آبادانی و امورانتظامی وامورشهرداری ونظایرآن‌ها ست.

از جمله مسائلی که می‌توان در به روزکردن تجربه انجمن‌های ایالتی زمان مشروطه، مورد مطالعه قرار داد، پیش بینی مجلس دومی از نمایندگان انجمن‌های ایالتی است. نقش آن‌ها عبارت است از: مشارکت ونظارت برطرح‌های آبادانی وبرنامه ریزی سراسری؛ بودجه کشورو توزیع آن ومسائل دیگری که درقانون اساسی باید پیش بینی شود. چنین مجلسی در کنار مجلس شورای ملی و نهادهای مدنی، می‌تواند به سهم خود، نقش کارسازی درکنترل دولت وجلوگیری ازتمرکز آن ونیز توزیع عادلانه ثروت ورشد مورون وهماهنگ مناطق مختلف، ایفانماید.

----------
اين نوشته متن سخنرانی نگارنده در انجمن گفتگو و دموکراسی در پاریس (٢٦/٠٢/٢٠٠٥) است.
*منظور طرحی است که برای کنگره سوم حزب دموکراتیک مردم ایران درسال ١٣٧١ ارائه گردید. تکمیل شده آن تحت عنوان « درباره مبحث ملی درایران»، درمهرماه ١٣٨٢ در سایت‌های مختلف منتشر شده است.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/18925

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اقوام ایرانی و ساختار دولتی آینده، بابک امیرخسروی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016