اين سخنراني در تاريخ 25/1/84 بمناسبت سالگشت درگذشت يدالله سحابي در حسينيه ارشاد انجام شده است.
بسم الله الرحمن الرحيم
ربنا وفقنا لما تحب وترضي وجنبنا مما لاتحب
پروردگارا ما را توفيق ده به آنچه خودت دوست مي داري و ما را باز دار از آنچه نمي خواهي
الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل الملائكه الا تخفوا و لاتحزنوا و ابشروا جنه التي توعدون
با سلام خدمت خواهران و برادران و تشكر ازطرف خانواده و خودم از اين محبتي كه نسبت به مرحوم پدرم فرموديد بسيار تشكر مي نمايم . همچنين از اينكه نسبت به بنده هم خيلي بيش از آنكه صلاحيت داشته باشم ابراز محبت فرموديد.
البته در تشكيل چنين مجالس تذكري بنا به فرموده رسول اكرم كه مي گفت: «اذكرواموتاكم بالخير» معمولا از خدمات و صفات نيك متوفي صحبت مي شود و كم تر بحث نقدي واحتمالا معايب يا كاستي ها مي شود چرا كه آن مرحوم در آن دنيا و در حضور پروردگار نيازمند اين نسيم هاي روح بخش مي باشد. ذكر خير مؤمنين در باره كسي كه در ميان ما نيست همچون نسيم هاي حيات بخشي در آن دنيا به داد او مي رسد واو را درپيشگاه پروردگار روسپيد مي سازد. بدين جهت در مذهب ما جزو مراسم ختم و تذكر ذكر خير اموات مي شود. واين بدان معني نيست كه ادعا شود آنان هيچ عيب يا نقصي نداشته اند زيرا همه افراد بشر واجد عيب و نقص نيز هستند.
مرحوم دكتر سحابي واقعا عاشق معلمي و تدريس بود وحتي روزهاي تعطيل براي اين امر اهتمام مي ورزيد. اميد او اين بود و هميشه اظهار مي كردكه از ميان اين نسل جوان كشور نسلي را تربيت نمايد يا وسايل تربيتشان را فراهم كند كه آنها در ميان قافله تمدن وپيشرفت بشر جايگاهي شايسته پيدا كنند ومنزلتي كه ايرانيان سابق در گذشته ها و قرن هاي پيشين در زمينه علم وهنر تمدن داشته اند تجديد نمايند.
از اينكه بيش از اين ذكري از پدر بنمايم مي گذرم زيرا برادران همه نكات گفتند. تنها اشاره مي كنم كه مرحوم دكتر سحابي ودوستان وي مرحوم مهندس بازركان و آيت الله طالقاني مؤسس مكتبي بودند كه من نام آن را سياست ديني مي گذارم. سياست ديني و نه دين سياسي. دين سياسي طالب قدرت است اما سياست ديني اصل را بر ارزش هاي ديني و اخلاقي مي گذارد و قدرت برايش فرع است . براي اينكه رعايت حق وانصاف را كرده باشيم ميتوانيم پيشواي اين مكتب را مرحوم شهيد مدرس بدانيم. اما از آنجا كه مرحوم مدرس فرد بود و فردي كار ميكرد، نمي توانيم بگوييم كه مكتبي تاسيس كرد. اين مكتب توسط مرحوم بازرگان، سحابي و طالقاني تاسيس شد. ويژگي اين مكتب و صفت بارزش عبارت است از صداقت، صراحت و شفافيت. وبه راستي در ميان اين هر سه نفر در طول عمرشان در فعاليت هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگيشان اين سه خصلت را مي بينيم. همين مكتب اگر از جانب پيروان و علاقه مندان هم تعقيب شود، مي توانيم خوشحال باشيم از اين كه اين مكتب در عالم سياست ايران جايگاه پيدا كرده است.
اما مسائل امروز ما؛ شايد مهمترين مسائلهاي كه در كشور مطرح است انتخابات است و لكن در ذيل اين انتخابات مسئله رقابت خارجي و مشكلاتي كه ما امروز در روابط خارجي با غرب يا دولت امريكا داريم هم مطرح است. در مورد انتخابات رياست جمهوري، آن چيري كه از نظر مردم مطرح است (به حاكمان كار ندارم) آن است كه رياست جمهور در اين كشور در ساختار قدرت چه جايگاهي دارد؛ يكي از وظايف رييس جمهور هماهنگي بين قواي اساسي كشور است. يكي ديگر، نظارت بر اجراي قانون اساسي است. آيا رييس جمهورهاي موجود ما يا گذشته ما چنين اختياري داشتند كه بر اجراي قانون اساسي نظارت داشته باشند و نظارتشان موثر باشد؟ تا كنون كه اينطور نبودهاست. آقاي خاتمي در طول 8 سال رياستش با اينكه به نظر ميرسد كه حرف هايي كه روز اول مي زندند امروز هم مي زنند يعني عقب نشيني از مواضعشان نكردند و آنطور كه خبر هم داريم تذكر هم در مواردي ميدهند، اما تذكرات ايشان موثر نبوده است. بنابراين در اين انتخابات هم آن چيزي كه مورد علاقه مردم است - اگر خواسته مي شود كه مشاركت حداكثري از جانب مردم صورت گيرد - اين است كه اين رييس جمهور ما چه كاره است. چقدر اختيار دارد. در قانون اساسي ما يك اصل 110 داريم كه در آن اختيارات بينهايت به يك فرد داده شده كه هيچگونه مسئوليت و پاسخگويي ندارد. اين از نظر مكتب توحيد و اسلام ما خود بخود اصلي است شرك آميز. يعني به بشري كه جايز الخطا است اختيار بينهايت بدهند بدون اينكه پاسخگوي جايي باشد يا اينكه كنترل و نظارتي از جايي بر آنها وجود داشته باشد. حتي در مورد پيامبر هم كه از نظر ما جزو معصومين است، چنين اختياري داده نشدهاست. حال اين اصل در قانون اساسي ما هست. اگر قرار باشد كه قانون اساسي را صرفا حول محور اين اصل تفسير و تعبير كنند، طبعا اين اصل نمي توانيد مشروعيت قانون اساسي را براي ما تامين كنند. مردم اگر به قانون اساسي راي دادند و در شرايطي با اكثريت هم راي دادند و التزامي براي ملت نسبت به اين قانون اسايس ايجاد شده است، به خاطر كليت قانون اساسي است و نه يك اصل تنها. قانون اساسي اگر اصل 110 دارد اصل 3 هم دارد. در اصل سوم ماهيت جمهوري اسلامي بر شمرده ميشود كه شامل 10 بند است. بند پنجم مي گويد نفي هرگونه استبداد و انحصار. اگر اين اصل در كنار اصل 110 باشد ميتوانيم بگوييم كه قيدي است كه آن اصل را محدود و مقيد كردهاست و بنابراين قابل التزام ميشود. اصول 9 تا 39 اصولي هستند كه حقوق مردم در آنها بيان ميشود. آزادي عقيده، آزادي بيان، آزادي اجتماعات، منع شكنجه و سانسور و مواردي كه معمولا در همه قوانين دموكراتيك و مردمسالار ديده مي شود. قانون اساسي يك ميثاق است. يك طرفش حاكميت است با اصل 110 يك طرفش اصول 9 تا 39 و ... اين قانون به شرطي معتبر و حاكم و قابل تبعيت و داراي مشروعيت است كه همه جوانب يعني هر دو طرف قضيه، هم حاكمان و هم مردم از حقوق خود برخوردار بوده و به تعهداتي كه دارند پايبند باشند. تعهد مردم در مقابل اصل 110 است به شرطي كه اصلل 110 هم تعهدي نسبت به اصول 3 و 9 تا 39 را بپذيرد و اگر يك طرف از يك ميثاق تعهدات خودش را نقض كند، اوست كه قانون اساسي يا ميثاق را به هم زده است. حال در همين قانون اساسي به رييس جمهور اين اختياررا دادند كه نظارت داشته باشد بر اجراي قانون اساسي يكي از موادر اجراي قانون اساسي عدم دخالت 3 قوه در كار همديگر است. يكي ديگر هماهنگي بين 3 قوه است. آيا رييس جمهور چنين اختياري داشته؟ ساختار قدرت آنچنان است كه رييس جمهور در اين ساختار قدرت نقشي ندارد. مردم ما به اين جهت نسبت به انتخابات يك حالت بي تفاوت پيدا كردهاند. انتخاباتي كه رييس جمهوري خيلي عادي كه صرفا يك مدير اجرايي باشد و مجري دستورات باشد يا رييس دفتر يا تداركاتچي باشد خواست مردم و قانون اساسي نيست. من تصور مي كنم كه در ميان راه حل هاي مطرح شده از قبيل رفراندوم، تغيير قانون اساسي و... برادران و خواهران توجه بفرمايند كه اتفاقا رفراندوم در خود قانون اساسي هم پيش بيني شده است ولكن همه اينها معطوف است به تصويب مقام رهبري يا تصويب شوراي نگهبان. در اين چنين ساختاري و شرايطي اگر روش تغيير قانون اساسي يا رفراندوم مطرح شود، طبيعي است كه نتيجه رفراندوم هيچوقت خلاف حاكميت فعلي نخواهد بود. بنابراين ما بايد اين را بپذيريم كه قانون اساسي ما يك مجموعه اي است از اصل 110 و جند تا اصل پيرامونش به اضافه بقيه اصول و براي اينكه كشور سر و ساماني بگيرد، ما به اين مجموعه پاينبد، ملتزم و وفاداريم ولو اينكه به بعضي جاهايش اعتقاد نداشته باشيم يا به بخشهايي از آن اعتراض داشته باشيم. اما اين التزانم را اگر كسان ديگر احيانا بخواهند بشكنند، ما ديگر تكليفي نداريم. آنهايي كه ميگويند قانون اساسي نارسايي دارد، عليرغم اينكه شايد درست ميگويند وليكن راه حلي براي رفع نارساي قانون اساسي نيست مگر اينكه ما از طريق تكيه بر حقوق مردم كه در اصول 3 و 9 و 57 و ... ذكر شده و پي گيري آنها اين كار را انجام بديم. در مساله انتخابات (نظر شخصي بنده) شرايطي را كه نهضت آزادي به عنوان شرايط حداقلي شركت در انتخابات مطرح نموده، بنده قبول دارم. بهنظر من شرايط ديگري هم مي توان به ان اضافه كرد و ليكن فعلا چون اين شرايط مطرح شده ما آنرا قبول داريم. بايد بر روي اين شرايط ايستاد كه اگر چنين شرايطي تامين نشد تبعا انتخابات انتخاب مردمي نخواهد بود.
اما در ذيل اين انتخابابات حوادث ديگري هم دارد اتفاق مي افتند كه مهمترين آنها مساله روابط خارجي ماست يا به عبارت ديگر مساله خطر جنگ. نميدانم حاكميت ما ميخواهد قهرمان باشه يا ... به هر حال كاري ميكند كه طرف امريكايي را تحريك كند به دخالت نظامي يا دخالت زورمدارانه. ما در ماهيت دولت امريكا هيچ حرفي نداريم. عليالخصوص اين جناحي كه امروز در امريكا حاكم اند و به نام نئو كانها شناخته ميشوند. اينها مردماني متجاوز، فاشيست، قدرت طلب و جنگ طلباند. اگر كتاب روياي برتري امريكا (اثرجورج سورس، ترجمه آقاي مهندس ميثمي) را مطالعه بفرماييد ميبينيد كه امريكا امروزه در خط امپراتوري شدن است، مانند امپراتوري روم و ايران. ما از اهداف امريكا نسبت به خودمان باخبريم و هيچگونه رضايت و طرفداري از آن اهداف نداريم. بنابراين اين نسبت را به ما ندهند كه اگر ميگوييم «جنگ نه»، يعني طرفدار امريكاييم و يا امريكا را تاييد مي كنيم. فعلا اين جناحي كه در امريكا حاكم شده دنبال جنگ است براي اينكه امپراتوري خودش را تضمين و تسجيل كند لذا ما هر حرفي مي زنييم از اين منظر نيست كه بخواهيم از او طرفداري كنيم. اما مساله اين است كه در برابر يك قدرت حاكمه جهاني، اين جهان است كه بايد صف بكشد. يك ملت يا يك كشور توان آن را ندارد كه به تنهايي با آن قدرت درگير شود. در فرهنگ اسلامي ما مبارزه با ظلم و ستم بسيار مطرح است و به ما توصيه مي شود. ولي خداوند در قران مي فرمايد كه در جنگ با مشركين و ستمگران يك نسبت معقول بايد برقرار بشود تا بتوان به جنگ پرداخت و گرنه مبارزه تنها جنگ نيست. مبارزه راههاي ديگري هم دارد
«ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين...»
يعني اگر بيست نفر آدمهاي صبور و فداكار داشته باشيد ميتوانيد بر دويست تن از مشركان غلبه كنيد. اما بيشتر از آن ديگر وعده داده نشده است.
در اين حالت كه نسبت نيروهاي ما نسبت به دشمن بسيار پايين است مبارزه با ظلم و استعمار يا امپرياليسم را بايد از طرق ديگر ادامه داد. دراين كه اهداف دولت امريكا نسبت به كشور ما اهداف امپرياليستي مي باشد ترديدي وجود ندارد. اما بنده از قديم نيز گفته ام : امپرياليسم امروزه در جهان يك واقعيت است و امپرياليسم پذيري هم واقعيت ديگر. مي شود در كشوري رجال دولت مردان و حتي مردمش آنچنان وابسته خودباخته اسير و تسليم خارجي باشند كه نوعي امپرياليسم پذيري بر آنان حاكم شده باشد. يك وقت هم ممكن است با زياده روي ها ادعاها و شعارهاي تند ونپخته امرياليسم را تحريك به دخالت نمايند. اين نيز نوع ديگر امپرياليسم پذيري است .
بنا بر اين ما بايد در روابط خارجي خود اين مسيله را در نظر داشته باشيم كه ما در عين آن كه بااستعمار و امپرياليسم نه تنها حالا كه ازصد سال پيش كه جنبش بيداري وآزادي مردم آغازشده است مبارزه داشته ايم و مبارزه با استعمار وجهي ازحركت و جنبش ملي ما بوده است با اين احوال اين مبارزه بايد در شرايطي تعريف شودكه ما داريم و بايد در حد توان ما باشد.
آيا اين كه حاكميت ما مي خواهد اين مبارزه را تبديل به جنگ نمايد به مصلحت ماست ؟ و آيا با منافع ملي ما همخواني دارد ؟ همين شرايط خصومت آميزي كه فعلا ميان ايران و امريكا حاكم است اگر شكافته شود و پشت پرده آن تحليل گردد ديده مي شود تا چه حدمصالح و منافع كل ملت يا وطن ما را به خطر انداخته است. اين روش هايي كه ما به كار مي بريم ناسزا مي گوييم شعار مي دهيم و هرگز به فكر محكم ساختن پشت بند كار خود هم نمي باشيم چه نتايجي داشته است؟
هم اكنون كشور ما از سه طرف يا حتي چهار طرف در محاصره قرار گرفته است . آسياي ميانه پس ازفروپاشي شوروي بهترين دوست ما بود. كساني كه در گذشته به كشورهاي تازه استقلال يافته آسياي ميانه سفركرده بودند مي گفتند آن ها راه خود را به سوي ايران تازه گشوده مي ديدند و هنگامي كه ما ايراني ها را مي ديدند گويي برادران خواهران و مادران خود را مي بينند و زن و مرد و پير و جوان آن ها با گريه آغوش خود را براي ما مي گشودند.ولي امروز بازارشان به روي ما بسته است.برنج از پاكستان به آسياي ميانه مي رود ولي ازمازندران وگيلان ما نمي رود. مركبات از پاكستان و لبنان مي رود ولي از مازندران ما نمي رود. چراكه ما به خاطر سياست هاي مبارزه گونه مان درانزوا قرار گرفته ايم و با تهديد يا تطميع آمريكا همسايگان ما هم ما را محاصره كرده اند.از طرف جنوب هم كه خود در معرض تهديد قرار داريم. اگر ما بخواهيم حالت جنگ وخصومت را دامن زده و تحريك وتهديد نماييم و در بوق تبليغات بدميم، زيانكار اصلي ما خواهيم بود. چرا كه نسبت قدرت وتوان اقتصادي ، سياسي و نظامي طرف مقابل ما خيلي بيش از بيست برابر وحتي صد برابر است.پس مصلحت ملي ما نيست كه با ابراز خصومت آشكار، حنگ را به داخل كشور خود بكشانيم.
اين جنگ ممكن است به صورت نظامي باشد كه هنوز پيش نيامده است ونيروهاي خارجي فعلا در كشور ما وارد نشده اند در حالي كه با اين پيشرفت هاي فني و تكنولوژيك شايد نيازي نباشد كه حتي يك نفر سرباز هم در كشور ما پياده كنند. شايد آمريكا يك "نظامي" هم به ايران نياورد كه مانند عراق پايش در باطلاق گير كند. ممكن است با موشك هاي هدايت شونده خود مراكز استراتژيك ما، نه تنها مراكز اتمي كه مورد ادعاي آنهاست بلكه مراكز نفتي، توليدي، پتروشيمي و... را بزند. و اين ها همه منافع و سرمايه هاي ملي ماست كه ازبين خواهد رفت.البته حاكمان ما كه به اين جنگ نابرابر تحريك مي كنند، شخصا از اين بابت ضرري نمي كنند. اگر قرار شود حتي براي دو هفته تنگه هرمز بسته باشد و نفت ما صادر نشود، با برنامه اي كه تا كنون داشته ايم و كشوري كه تا گلو به درآمد نفت وابسته شده است، چه پيش مي آيد؟ متاسفانه تاكنون مبلغ 21 ميليارد دلار ذخاير ارزي كه بايد به سرمايه گذاري براي توسعه صنعتي اختصاص مي يافت، درعرض يك ساله اخير يعني پيش از فروردين سال 1381 تاكنون خرج شد و تمام شد. حال كشوري كه تا اين اندازه به درآمدهاي نفتي وابسته شده است اگر دو هفته تنگه هرمز بسته شود، چه مي خواهد بكند؟ البته هيچيك از حاكمان ما كه بحمدالله از انواع قدرت هاي مادي برخوردارند زياني نمي بينند اما اين طبقات متوسط و محروم مردم اند كه گرسنگي خواهند كشيد؛ كودكان، نوجوانان يا پيران مردمند كه از دارو و درمان هم محروم خواهند شد. بنگريد كه در 15 سال گذشته پس از حوادث سال 1990 بر سر مردم عراق چه آمد، همان بر سر ما نيز احتمالا خواهد آمد. بنابراين طرف ما درجنگ زيان آشكاري نمي بيند ليكن سياست جنگي را ادامه دادن، اين فوايد را براي ما خواهدداشت.
مطلب ديگري كه وجود دارد و بسيار مهم است ولي متاسفانه هيچگاه در رسانه ها منعكس نمي شود، نه راديو و تلويزيون سخني از آن به ميان مي آورند و نه در روزنامه ها گفته مي شود و من بسيار تعجب مي كنم، مساله فشارهاي اقتصادي است كه در اثر تنش هاي موجود برما وارد مي شود.
به عنوان مثال در باره همين فرودگاه امام خميني كه داستان آن را از دو سال پيش شنيده ايد و مي دانيد، وزير محترم اطلاعات صحبت هايي كردند به اين مضمون: شركت تركيه اي به نام "ترك سل" در مورد كارهاي فني و اطلاعاتي كه بايد در فرودگاه انجام شود و دولت ايران در مناقصه بين المللي آن را مطرح كرده بود و همچنين براي ساختن يك هتل پنج ستاره، قيمت 160 ميليون دلار و مدت دو ساله را پيشنهاد داده بود. اما آقايان و فرماندهان اجازه ندادند. دراين مناقصه پيشتهاددهنده بعدي فرانسه بود. فرانسه پيشنهاد 650 ميليون دلار را در زمان شش سال داده است. و اين تفاوت عظيمي است! غرب دارد اينگونه با ما معامله مي كند. خوشبختانه اين سخن را آقاي وزير اطلاعات گفتند و من در اينجا به عنوان سند خدمتتان ارايه مي دهم؛ ولي بنده خود شاهد مناقصه هاي بين المللي ديگري بوده ام كه اين بي انصافي را بيشتر آشكار مي نمايد. مثلا دولت آلمان براي طرح كربنات دو سود رشت 240 ميليون دلار قيمت داد. فرانسه 270 ميليون دلار قيمت داد و چين آن را به 80 ميليون دلار متعهد شد. درحالي كه پيشنهاد دهنده چيني رآكتور اصلي شيميايي داخل اين طرح را از همان پيشنهاددهنده آلماني خريداري مي كند. و مزاياي ديگر و مركز نيروگاه را هم افزون بر آن دارد، با اين حال به ما به قيمت 80 ميليون دلار مي دهد؛ ان وقت آلمان خود به قيمت 240 ميليون دلار حساب مي كند!
اين به معني آن است كه معاملاتي كه امروزه غرب، آلمان، فرانسه، انگلستان، ايتاليا، ويا ژاپن باما مي كنند، اين جوري است. يعني چهار، دو، سه و حتي پنج برابر قيمت واقعي بين المللي با ما حساب مي كنند. در حقيقت ما از اين طريق داريم غارت مي شويم. اين اخبار هيچگاه در رسانه ها منتشر نمي شود، مگر آن كه كسي از طرق ديگر به اطلاعات خاصي دسترسي پيدا كند. متاسفانه در اين محاصره اقتصادي كه حتي اجازه صدور كالاي ما را به كشورهاي همسايه نيز نمي دهند و خود نيز در معاملات اينگونه بي انصافانه عمل ميكنند، مرتبا اين خون ما و سرمايه ماست كه دارد به طرف غرب مي رود. بيهوده نيست كه در آمد فراوان نفت در كشورما بازده بسيار كم دارد.
درطي اين بيست و شش سال پس از انقلاب در حدود 550 ميليارد دلار درآمد نفتي در اين كشور آمده است. بنده اين را بارها در جاهاي مختلف عرض كرده ام، حساب كنيم كه اين درآمد بسيار عظيم به كجا رفته است؟ توسعه و عمران از مصاديق مصرف اين نوع درآمد بايد باشد كه با مبلغ بسيار كمتر از اين هم مي تواند انجام گيرد. شما اگر ازايران خارج شده، سفري به تركيه، هندوستان يا اردن بنماييد، در اين سه كشور كه اتفاقا نفتي نيستند و به عكس بايد براي تامين انرژي و كارخانه هاي خود، ارز داده و از خارج وارد كنند، چه توسعه اي ايجاد شده است؟ اين كشورها ثروت طبيعي خيلي كم دارند. اردن واقعا كشور فقيري است.آن وقت نظاره كنيد اين ها از كجا به كجاها رسيده اند؟ و ما با وجود بيش از 520 ميليارد دلار در كجا قرار داريم. البته منكر پيشرفت هايي كه شده نيستم ولي مبلغ خرج شده بسيار هنگفت است. اين پانصد و بيست ميليارد به كجا رفته است؟ بخشي از آن حيف و ميل شده است، كه منكر آن نمي توان شد. ريخت و پاش خرج هاي بي حساب و كتاب سؤاستفاده و عدم مديريت صحيح باعث از بين رفتن قسمتي از اين درآمد شده است. ولكن بخش اعظم آن را همين "غرب" از ما گرفته است. طرحي را كه به ما با قيمتي مي دهند به هندوستان يا تركيه يا اردن يا ... به يك سوم يا يك چهارم آن مي دهند. ما اكنون تحت اين محاصره اقتصادي داريم غارت مي شويم و خون ما، سرمايه ملي ما مكيده مي شود، حال حاكمان ما براي ابراز قهرماني و براي ثبت در تاريخ و براي آن كه بگويند حكومت ما در برابر ابرقدرت آمريكا ايستاده است، شعارهاي تند و تيز سر مي دهند!
حرف بنده اين است كه مصلحت ملي ما ايجاب مي كند كه شرايط و روابط ما با غرب و به خصوص آمريكا به طرف حد معقولي برود. منظور از معقول، داشتن روابطي منطقي است. روابطي كه در آن نه از سوي ما تابعيت و تسليم و نه از سوي آنان حاكميت و تسلط باشد، آن ها نخواهند كه در امور داخلي ما دخالت نمايند يا كار وسياست ما را بگردانند و يا در روابط اقتصادي تحميلي خود ما را غارت كنند. ما نيز از اين سو نخواهيم كه جايگاه آن ها را در جهان تخريب كنيم.
ما منكر آن نيستيم كه با امپرياليسم بايد مبارزه كرد. اما امپرياليسم مفهومي جهاني دارد، بنا بر اين كل جهان بايد با آن مبارزه نمايد، نه يك ملت تنها. بار مبارزه با امپرياليسم را ما به تنهايي نمي توانيم بر دوش كشيم. درخاور ميانه همه كشورهايي كه ادعاي مبارزه با امپرياليسم داشتند، اكنون تغييراتي در روابط خود داده اند، تنها بار مي افتد بر دوش اين ملت مظلوم و غريب. ما ايمان داريم اگر اين روابط منطقي را با در نظر گرفتن مصالح ملي ايجادكنيم، امكان و فرصتي هم براي عقب نشاندن امپرياليسم پيش خواهد آمد.
روزي پيامبر اكرم فرمود: " ان في دهركم من ربكم نفخات فتعرضوا بها" يعني در دنياي شما هرچند گاهي نفخه ها و نسيم هايي از جانب پروردگارتان مي وزد، شما خود را در معرض اين نسيم ها قراردهيد.
. چه خوب است كه ما تشخيص دهيم اين نسيم ها كجا و كي وزيدن مي گيرد وبا آن هم آهنگ شويم.براي ملت ما نيز اين فرصت ها پيش آمده است. مثلا در سال1377 كه آقاي خاتمي به سازمان ملل سفر كرد، دولت دمكرات سابق آمريكا، دولت كلينتون حاضر شد و توسط وزارت خارجه اعلام نمودكه كودتاي 28 مرداد كه از سوي آمريكا در ايران انجام شد، اشتباه بود و ما (دولت آمريكا) با اين عملكرد غلط دمكراسي را در ايران كشتيم و زير خاك برديم. در واقع هم اعلام كردند كه آمريكا اين كودتا را انجام داده و هم اظهار پشيماني نمودند. اين فرصت بسيار مهم مي توانست بابي براي تعديل روابط ميان ما باشد. ولي از تهران، آقاي خاتمي حتي اجازه نيافت كه با كلينتون در ميهماني شام كوفي عنان ديدار كند چه رسد به مذاكره و گفتگو! مدتي پيش نيز بيل كلينتون مصاحبه مفصلي با بي بي سي انجام داد، از جمله به اين مساله نيز اشاره كرد و گفت ما اعلام پشيماني از كودتاي سال 1953 در ايران نموده ايم. آيا اين شرايط كه در آن روز پيش آمد يكي از آن نسيم هاي الهي نبود كه با هزينه هاي بسيار كم تري از آنچه امروز بر ما تحميل مي كنند، مي توانستيم روابط متعادلي را با دنيا ترسيم كنيم؟ امروز آن ها از ما مي خواهند همه تاسيسات اتمي را كه تا كنون چند ميليارد دلار هزينه آن شده است، از بين ببريم يا از بين ببرند! آنها دارند هزينه هنگفتي را بر ما تحميل مي كنند. واقعا دنيا دارد به ما زور مي گويد. ولكن خودمان كرديم و بر سر خود آورديم. شرايط سهل و آساني پيش آمد، قدرش ندانستيم و در معرض آن قرار نگرفتيم. هر كه گريزد ز خراجات شام باركش غول بيابان شود. حالا گير نيوكان ها افتاده ايم كه وحشي اند و مي خواهند هست و نيست ما را ببرند.
ما منكر تجاوز طلبي و امپرياليسم آمريكا نيستيم ولي اشتباهات ما هست كه هزينه هاي بسيار بالاتري را در اين مقابله نابرابر بر ما تحميل كرده است. امروز غيبت آمريكا در روابط مستقيم اقتصادي ما موجب شده است كه غرب و ژاپن بازار را براي خود خالي بيابند و بنابر اين در اين بازار خالي از رقيب خيلي ترك تازي نمايند. وقتي در يك بازار خريداري مجبور باشد كه از يك يا دو فروشنده معين جنس خريداري كند طبعا آن يك يا دو فروشنده او را مي چاپند.
امروز دربرابر انتخابات و مشاركت مردم در انتخاب رييس جمهوري، اين سؤال اساسي مطرح است كه آيا اين فردي كه منتخب مردم و آراء مردم مي خواهد بشود، قدرت بازتاب راي مردم و مصالح مردم را در روابط بين المللي خواهد داشت؟ جايگاه واقعي او چيست؟ در تصميم گيري ها چه نقشي دارد؟ درپي گيري اجراي قانون اساسي در داخل و پيشگيري از سياست هايي كه امنيت و مصالح مارا در منطقه و جهان به خطر مي اندازد، تاچه اندازه دستانش باز است؟
حاكمان ما اگر امروز براي مصرف داخلي و يا براي ابراز قهرماني در برابر ابر قدرت آمريكا بر كوس جنگ مي نوازند بايد بدانند كه آتش جنگ را افروختن و دامن زدن به خصومت با آمريكا در هيچ زمينه اي به نفع مردم نيست. فكر نكنيم آن ها نظاميان خود را اينجا مي آورند كه رزمندگان ما در برابرآنان لباس رزم بپوشند يا نپوشند. فرقي به حال او نمي كند. او از دور مي زند و بعيد نيست از دور تاسيسات مارا بزند. اين همه هزينه بدون هيچ فايده اي براي مردم؟ بيهوده بهانه به دست آنان ندهيم.
والسلام