آقای بیژن حکمت درنوشته ای باعنوان"بیانیه 565 نفر ونقدهای بی عیار"*1موضع راه کارگر درمورد بیانیه مزبور را تحلیلی بدون عیار خوانده است. راه کارگر دراطلاعیه خود، بیانیه مزبور را بدلیل نادیده گرفتن شاخص های عمده دمکراتیکی چون اصل جدائی دین ازدولت،عدم طرح قاطع شکل جمهوری دربرابرنظام حاکم و سلطنتی و نیز مداخله خارجی،عدم طرح مطالبات اقتصادی و اجتماعی اکثریت بزرگ مردم مزدوحقوق بگیر،برابری جنسی وبرابری ملت های تحت ستم، وهم چنین بدلیل نگاه به بالائی که درسرتاسربیانیه موج می زند وخود را درمخاطب قراردادن حاکمیت انحصاری و بکارگیری عبارات کشدار و دومنظوره نشان می هد،فاقد حداقل های دمکراتیک دانسته بود.البته معیارهای فوق،هم چنان که ازپیش معلوم بود،باب طبع آقای حکمت قرارنگرفت. بنابراین لازم است به بینیم که عیارهای ناب باب طبع ایشان کدام هاهستند. بااین مقدمه روشن است که ماقصد آن نداریم که او را متقابلا به بی عیاری متهم کنیم. وازقضا با اذعان به وجود آن ها قصد داریم که مکثی حول معیارهای ایشان داشته باشیم.انکار نمی توان کرد که آقای بیژن حکمت ازدیربازجزومعدود کسانی بوده اند که دارای معیارهای محکم و جاافتاده ای بوده وانصافا درطول بیش ازدودهه حیات جمهوری اسلامی کمتردچارتردید و سستی شده اند. بعنوان مثال مشی"اتحاد و انتقاد"ایشان نسبت به جمهوری اسلامی و تلاش برای استخراج جمهوری ناب ازدل آن، هنوزکه هنوزاست حتی پس ازخرابی بصره، نتوانسته دستخوش گزند گردش روزگارگردد. حتی این روزها که مد آب دریا چنان بالا آمده که بسیاری را جاکن کرده و بحکم قانون بقاء به موج سواری کشانده،باید تصدیق کرد که هدف ایشان ازاین موج سواری اساسا کنترل موج است تا همراهی با آن.
علاوه براین، طبق ضرب المثلی که می گوید آش آنقدرشوربود که خان هم فهمید،ایشان درنوشته خودعلیرغم حمایت مطلق قبلا اعلام شده خود و جماعتشان ازبیانیه565 نفر،ناچارگردید ضمن اذعان به شوری آش ورفع و رجوع کردن پاره ای ازاشکالات آن، به نجات کلیت بیانیه بشتابد.ازجمله این تلاش ها می توان به موارد زیراشاره کرد:
الف- اذعان به بیرون زدن دم خروس عبارت"عدم سوء استفاده غیرمردمی ازقانون اساسی". او می گوید، این عبارت ازصراحت بیانیه(بیانیه ای که قبلا با "شجاعت و صراحت کم نظیر"توصیف شده بود!) می کاهد و باعث سوء تفاهم وتداعی استراتژی قرائت دمکراتیک ازقانون اساسی می گردد.
ولی عبارت کشدارفوق،نه تنها عبارت کشدار بیانیه است و نه ازروی سهو وشلختگی درمتن گنجانده شده است. درواقع این عبارت یکی ازرکن های بیانیه را تشکیل می دهد که اگر شما آن رابردارید، ساختارش را بهم ریخته اید. والبته آقای حکمت هم تنها قصدش پنهان کردن دم خروس است و نه بهم زدن ساختاربیانیه.اما اعتراف ضمنی و ناخواسته آقای حکمت درمورد زبان الکن و بس محافظه کارانه بیانیه فقط به عبارت فوق محدود نمی شود. چنان که درجای دیگری ازمقاله خود می گوید"درشرایط علنی فعالیت باید به زبان نشانه ها سخن گفت". این که چه نسبتی بین زبان "اشاره ها" ازیکسو و" صراحت گوئی و جسارت بی نظیر" و"به چالش طلبیدن مستقیم حاکمیت توسط این بیانیه"ازسوی دیگروجود دارد را باید ازخود ایشان پرسید. اما پاسخ ایشان هرچه باشد یک چیزمسلم است وآن این که زبان بیانیه درمقایسه با ادبیات سیاسی هم اکنون موجود درداخل کشور،بسیارمحافظه کارانه تنظیم شده و باهیچ طرفندی- نمی توان آنرا "کم نظیردرصراحت و شجاعت" عنوان کرد.
ب- درانتقاددیگر راه کارگربه بیانیه مبنی بربی اعتنائی به جنبش های اعتراضی بعنوان عامل تعیین کننده برای استقراردمکراسی که آن روی سکه دخیل بستن به تمکین"وگردن نهادن نهائی"حکومتگران به خواست مردم است،آقای حکمت می گوید "گرچه دربیاینه ازچگونگی شکل گیری رأی و اراده ملی سخن نمی رود،اما باتوجه به دیدگاه اکثر امضاء کنندگان می توان خردپسندانه به این نتیجه رسید که این اراده از راه جنبش های سیاسی و اجتماعی مردم شکل خواهد گرفت"!
چنان که ملاحظه می کنید شاهکار طرفندگری آقای حکمت درعبارت فوق باوج خود می رسد!
طرح این پرسش که سرانجام زمانی"اراده ملی بوسیله جنبش های سیاسی واجتماعی مردم شکل خواهد گرفت"چه ربطی به بیانیه دارد، البته پرسشی آزاردهنده است. ولی اگرخواسته باشیم بسهم خود کمکی بایشان دریافتن پاسخ کرده باشیم ،باید گفت ازآنجا که این بیانیه با اتکاء به فن "نشانه ها"تنظیم شده وفن مزبور نیازمند علم "تأویل و تفسیر"یعنی علم باطن خوانی افراد و اشخاص است که خود آن نیازمند آشنائی به رشته تخصصی پیچیده تری بنام "علم خردپسند" دارد؛ بنابراین اگر با استفاده ازعلوم وفنون فوق نقبی به قلب ها وباطن های تک تک امضاء کنندگان بزنید خواهید دید،وخردپسندانه، که روزی روزگاری اراده ملی ازدل جنبش های اعتراضی بیرون خواهد زد!
اما صرفنظرازطرفندهای فوق برای پوشاندن گودال های پرنشدنی بیانیه،لازم است نگاهی به عیارهای آقای حکمت بیاندازیم که که بدون پرداختن به آن هیچ نگفته ایم.
معیار اول
کشف "جمهوری" و"حقوق بشر"به عنوان معیاری جامع ومانع
ایشان درانتقاد راه گارکرنسبت به عدم صراحت بیانیه دردفاع قاطع ازجمهوری بعنوان شکل نظام آلترناتیو دربرابر جمهوری اسلامی و سلطنت،باحواله دادن ما به سخنان کسانی چون بهزادنبوی وتاج زاده وآرمین می گوید"اگر کسی به صحنه سیاسی ایران نظربیاندازد معلوم می شود که جمهوری واقعی متضمن هم مرزبندی قاطع با جمهوری اسلامی است و هم با سلطنت". اما بگذارید به بینیم که این ادعا تاچه حد با واقعیت تطابق دارد:
- جای دوری نرویم.خود آقای حکمت و گروه ایشان بیش ازدودهه است که جمهوری خواهند و نام گروهشان نیزمزین به جمهوری ازنوع واقعیش بوده است(مگرآن که خودایشان ادعا کنند ازنوع واقعیش نبوده است).بااین همه این کلمه هرگز باعت نشده تا ایشان درطی این مدت معتقد به مشی"اتحاد وانتقاد"با جمهوری اسلامی و مدافع شکوفاندن جمهوری واقعی ازدل "جمهوری" موجود وازنوع اسلامی اش نباشند. بنابراین نسبت"جمهوری واقعی" و جمهوری اسلامی درادبیات سیاسی ایشان وهمفکرانشان برکسی پوشیده نیست.
-علاوه برآن،کیست که نداند درمیان طیف های گوناگون جمهوری خواهان سوای کسانی چون خودایشان،جمهوری خواهانی هم وجود دارند که درجستجوی ائتلاف با سلطنت طلبان هستند.ودیگرانی هم وجود دارند که خواهان سرنگونی نظام حاکم واستقراریک جمهوری لائیک و عرفی بجای آن و مرزبندی قاطع با نظام سلطنت هستند. بنابراین نمی توان ادعای ایشان را درمورد بدیهی انگاشتن معنای"جمهوری واقعی" ووجود یک برداشت و درک یکسانی ازآن درجامعه سیاسی مشخص خودمان جدی گرفت. باورها وعملکرد خود ایشان درطی تمامی این مدت، مهم ترین قرائنی هستند که به ما کمک می کنند که به خروس پنهان شده درزیرقبای ملا بیاندیشیم تابه قسم حضرت عباس او.
-اضافه براین خود متن بیانیه عالما و عامدا با مخاطب قراردادن انحصارطلبان وبسنده کردن به تغییردرساختار قدرت و عدم سوء استفاده از قانون اساسی موجود وگردن نهادن نهائی(با درنظرگرفتن ایستگاه های واسط) به اراده ملی را، راهبرد خود عنوان کرده است.بنابراین معنای "جمهوری واقعی" و نسبت آن با جمهوری اسلامی نیزدرنزد آنان روشن است. ودرهمین رابطه فعالیت انتخاباتی ابراهیم یزدی ونهضت آزادی که خودازتنظیم کنننده گان وحامیان مهم بیانیه هستند، نمونه خوبی برای دکده کردن راهبرد مندرج دربیانیه می باشد. نمونه ای که علیرغم مطرح شدن آن دربیانیه راه کارگر، آقای حکمت باسکوت حکمت آمیزخود، ازکنارآن رد شده واین درحالی است که برای نوازش بیشتر راه کارگرحتی فراموش نکرده اند که از"انتقاد ازخود" سالیان پیش آن بهره نگیرند*2.
علاوبرکشف معنای"جمهوری واقعی"،ایشان به کشف بزرگ دیگری هم درباره "فوت و فن بیانیه نویسی" نائل آمده اند که به لحاظ ره گشائی،سزاواراست قبل ازآنکه دیگران بفکرثبت آن به اسم خود بیفتند، به نام ایشان ثبت شود: شگرد حواله دادن به حقوق بشر وگشودن لینک آن دربیانیه ها برای جبران ناگفته ها و کم و کسری های آن!. با چنین کشفی است که ایشان موفق به یافتن جواب دندان شکنی به انتقادهای راه کارگردرمورد فقدان حداقل های دمکراتیک دربیانیه شده و تعجب می کند که چگونه کمیته مرکزی راه کارگردرنقد خود به این نکته پیش پاافتاده و بدیهی توجه نکرده است. واگرراه کارگراندکی وفقط اندکی بیشترتوجه می کرد، برایش روشن می شد که همه آن مطالبات بنحو احسن و فصیحی درمتن منشورحقوق بشر گنجانده شده است!بی تردید پاسخ دندان شکن فوق بعنوان یک حرکت کیش-مات،جزتحسین حریف و اذعان به غفلت خود،واکنش دیگری نمی تواند برانگیزد. دراینجا ما فقط می توانیم به برخی ازدست آوردهای این کشف بزرگ بپردازیم:
الف- لازم است که همه گروه ها و سازمان ها،ازاین پس کلیه منشورها و اسناد برنامه ای خود را به سطل آشغال بریزند.چرا که دوران تحلیل مشخص ازشرایط مشخص وطرح مطالبات وشعارهای مشخص دربرابرحکومت های استبدادی مشخص به پایان رسیده است. چرا که منشور حقوق بشر ازده ها سال پیش مطالبات آنان را بهترازخود آنان فرموله کرده وپنجاه سال است که بجفا دارد خاک می خورد.
ب-لازم است که نهادهای بین المللی پس ازجمع آوری این گونه برنامه ها و منشورهای گوناگون به تعداد جمعیت ایران (وهم چنین جهان) به نشر"انجیل حقوق بشر"مبادرت کنند که همه مردم بتوانند شب وروز آنرا همراه خود داشته و با ورق زدن و خواندن و ازبرکردن آن به مطالبات همه جانبه خود اعم ازمحله و شهر و کشور و جهانی که درآن بسرمی برند، یکجا آشنا گردند.باین ترتیب آن ها می توانند،ازمحدوده های تنگ"مملکت وندی" به مقام "جهان وندی" ارتقاء یابند.
ج-ازدیگرمزایای این کشف عظیم آنست که کلیه فعالین سیاسی واپوزیسیون بویژه درکشورهای استبدادی ازپیگردهای پلیسی درامان امان خواهند ماند. چراکه عموم دولت های جهان و ازجمله دولت های مستبدی مثل جمهوری اسلامی که خود ازامضاء کنندگان منشورحقوق بشرند،بعید است که بخواهند یا بتوانند حاملان این دفترچه را-که سربه میلیون ها می زند- دستگیر و زندانی کنند.باین ترتیب هزینه های فعالیت سیاسی بسوی صفرمیل کرده وهمه می توانند بدون هیچ گونه نگرانی بیانیه صادرکرده و فعالیت سیاسی داشته باشند.
اما ازآنجا که همه احاد مردم هم چون آقای حکمت فراست و حضورذهنی لازم درباره منشورحقوق بشر راندارند تا به محض شنیدن ویا دیدن اسم آن بطورشرطی وخودکار کلمه به کلمه آن درمقابل چشمانشان رژه برود وازمیان آن ها موادی را که درانطباق با وضعیت اشان قرار دارد یافته و کانونی نمایند و بعنوان شعارهای عمده برای سازماندهی مبارزاتشان مورد بهره برداری قراردهند، پیشنهاد می شود که ایشان برای متبحر شدن مردم، یک دوره آموزش فشرده درمورد فوت و فن استفاده از منشورحقوق بشر برگزارکنند.
معیار دوم:مخالفت بابراندازی
ایشان اضافه می کنندکه"اهمیت بیانیه نه درنو آوری بلکه دراجماع برسرگفتمانی است که بتدریج درجامعه فرادستی می یابد ودرتقابل با براندازی و خود اصلاح گری حکومت قرارمی گیرد."
البته جهش ازمرحله "خود اصلاح گری" به مرحله "وادار به اصلاح گری" را نباید دست کم گرفت. چرا که اگرمرحله نخست درانطباق با گفتمان اصلاح طلبان دولتی بود که آوای مرگش را نه فقط مردم درانتخابات شوراهای اسلامی شهروروستا و مجلس هفتم سردادند بلکه حتی حجاریان نیزبرمرگش صحه گذاشت،مرحله دوم را باید درانطباق با گفتمان اصلاح طلبان بیرون ازحاکمیت دانست که بیانیه 565 نفره مانیفست آن را تشکیل می دهد. که بقول خود آقای حکمت مشی وادارکردن رژیم به "تمکین" جان مایه آن بشما رمی آید.
معیارسوم: بازسازی دمکراتیک نظام سرمایه داری
"هرآزادیخواهی که هدفش بازسازی دمکراتیک نظام سیاسی سرمایه داری درمیهن ماست، دمکراسی را وسیله ای برای شکل گیری گروه های اجتماعی و حل متمدنانه تعارض عمومی می داند که ازمنافع وبینش های متفاوت برمیخزد.".
چنانکه ملاحظه می شود،درمعیارسوم آقای حکمت بازسازی نظام سرمایه داری،آزادیخواهی خوانده شده و دمکراسی نیزنه به معنای حق حاکمیت مردم برسرنوشت خود بلکه بعنوان وسیله ای برای آشتی طبقات گوناگون تعریف می شود.
معیارچهارم:معنای اتحاد
ایشان پس ازواریزکردن دست آوردهای مبارزات دمکراتیک درطی بیست سال گذشته درسراسر گیتی به حساب بلوک"دمکراتهای لییرال و سوسیالیست ها"، یعنی همان مدافعان بازسازی دمکراتیک نظام سرمایه داری،اتحاد" لییرال دمکرات ها و سوسیالیست ها"را به عنوان الگوی مورد نظر خود مطرح کرده وبا مباهات استدلال می کند که راه کارگر درپی شکل گرفتن چنین اتحادی نیست.
باید به اطلاح ایشان برسانیم که نیازی به صرف این همه انرژی برای اثبات یک چنین واقعیت بدیهی نبود. چرا که وی وهرکس دیگر بسهولت می توانستند و می توانند با مراجعه به برنامه وادبیات سیاسی راه کارگربه روشنی سیاست ائتلافی سازمان و مخالفت قاطع آن با بلوک مورد نظر آقای حکمت را دریابد.مطابق سیاست اعلام شده راه کارگر،اتحادها و ائتلاف های این سازمان درراستای استراتژی سوسیالیستی-ونه بازسازی سرمایه داری- قرارداشته و بهمن دلیل ائتلاف وهمکاری آن با نیروهای غیرسوسیالیست ومدافعان نظام سرمایه داری همواره ازخصلت موقتی وتاکتیکی-تا آنجائی که این نیروها برای مطالبات دمکراتیک مبارزه کنند- برخورداراست. راه کارگر هیچ وقت به انقلاب دومرحله ای باورنداشته و مبارزات خود را تنها درراستای"ازهمین امروز برای سوسیالیسم" تعریف کرده است. بنابراین متأسفانه کشف ایشان دراین مورد نمی تواند نوآورانه محسوب گردد.
معیارپنجم:بسرآمدن دوران مبارزات طبقاتی وضد سرمایه داری
"درجهانی که بايد با ذره بين به دنبال"پرولتاريای انقلابی" گشت،معلوم نيست چگونه شبح يک مبارزه طبقاتی ضد سرمايه داری ناگهان در"عمق مطالبات مردم ايران" بروز می کند؟" واضافه می کند که "بيانيه راه کارگر يادآوردوران تلخی است که راديکاليسم چپ بدون بدون کمترين زمينه طبقاتی، در سر سودای انقلابی اجتماعي داشت و پرچم مبارزه با ليبراليسم را برافرشته بود.خوشبختانه آن دوران بسر آمده است، ديگر کالای راديکاليسم ضد ليبرال در ميان نسل جوان خريداری ندارد و اين گونه موضعگيری ها بيشتر به باستانشناسی چپ ايران تعلق دارد."
البته ازکسی که هنوزهم منکرخواست مردم ایران برای برانداری حکومت جمهوری اسلامی است،ودربرابر آن ایستادگی می کند،وازکسی که دوران مبارزات طبقاتی را پایان یافته می داند،عجیب نیست که هم درسطح جهانی منکر مبارزات میلیونی جنبش های ضدسرمایه داری بشود وهم درسطح داخل کشور. دربینش آقای حکمت، شکاف های گسترده ای که دریک سوی آن تنها 8 میلیون نفر به روایت رسمی واززبان وزیردولتی (وچندین برابرآن به روایت غیررسمی) با 33 سنت درآمد روزانه گذران می کنند ونیز مبارزات پیوسته و قطع نشدنی بخش های گوناگون مزد و حقوق بگیران، مبارزه طبقاتی بحساب نمی آید.
علاوه برنظریه پردازان وابسته به شرکتهای چندملیتی،هستندکسانی ازقبیل"پست مارکسیست ها" و"پست مدرنیست ها"ئی که پیروزی سرمایه داری بربلوک شرق را پایان تاریخ و پایان مبارزه طبقاتی انگاشته ومدعیند که نظام سرمایه داری چنان سلطه ای بهم زده است که هم چون هوا ونورآفتاب به پیش نیازبشرتبدیل شده و چالش های پیشاروی آن دیگر ازجنس مبارزه طبقاتی محسوب نمی شود.اما غافل ازآن که جهانی سازی بشیوه کنونی اولا جزجلوه ای ازسیاست امپریالستی برای بلعیدن جهان و کالائی کردن همه مناسبات بشری نیست و ثانیا جزجهانی کردن تضادهای درونی وآشتی ناپذیرخود دروسعتی به فراخنای گیتی نیست.باین اعتبار مبارزات طبقاتی قرن گذشته را باید پیش تاریخ مبارزات طبقاتی کنونی بشمار آورد.اگربتوان چیزی بعنوان پایان تاریخ به زبان آورد،آنگاه باید گفت که این سیستم سرمایه داری است که با جهانی کردن خود، به "پایان تاریخ" خود گام می نهد.
بیانیه راه کارگر با عبارت زیر به پایان میرسد:
"شعارهای نان،آزادی،برابری درمیان دانشجویان به مثابه گفتمان متفاوتی ازگفتمان فوق و وجود جنبش های اجتماعی گوناگون( بویژه جنبش کارگری، جنبش زنان وجنبش اقلیتهای تحت ستم)، بسترمناسبی برای مدافعان راستین دمکراسی برای شکل دادن به یک راهکار دمکراتیک، رزمنده، رهائی بخش و متکی برخود مردم زحمتکش فراهم می نماید.برای بالیدن و نیرومندترشدن این گفتمان، تمام توان خویش را بکارگیریم ."
آقای حکمت با برانگیخته شدن ازطرح گفتمانی متمایز با گفتمانی که دربیانیه 565 نفره آمده و تصویر روشن تری ازآن را درپنج مشخصه ای که درنوشته ایشان آمده ملاحظه کردیم،به انکار چنین تمایزی پراخته و مدعی می شود که کجای این مطالبات گفتمان جدیدی است. البته درمورد کسی که منکروجود مبارزه طبقاتی شده و باورمندان به آن را باستان شناس می نامد،عجیب نیست که شعارنان، آزادی وبرابری را شعاری در خدمت بازسازی نظام سرمایه داری وآشتی طبقاتی عنوان کند.بااین وجود اگرآقای حکمت مدعی است که شعارنان،آزادی وبرابری،برابری درنان وبرابری درآزادی وبرابری درهمه حوزه های سیاسی،واقتصادی-اجتماعی درچهارچوب معیارهای ایشان می گنجد، بسیار خوب،این گوی و این میدان:حمایت عملی پیشکش! یک اقدام سمبلیک هم برای روشدن دست کافی است. نقدا ایشان می توانند برای صحت ادعای خودهمین فردا باتفاق حامیان و هم نظران خود،یک اطلاعیه حمایتی دردفاع ازشعارنان آزادی وبرابری صادرکنند،تامعلوم شودکه ادعای فوق تاچه حد مصرف پلمیکی دارد و تاچه اندازه باید آن را جدی گرفت. برای نگارنده پیشاپیش محرز است که اقدام به چنین کاری-حتی درحد همان تبلیغ دراعلامیه ها-برای ایشان وهمراهانشان درحکم انتحارسیاسی است. با این همه، بربخیل لعنت!
نتیجه گیری استراتژیک
وبالأخره باید به یافته دیگرآقای حکمت اشاره کرد:"اعلامیه کميته مرکزی درعين حال دربرگيرنده يک نتيجه گيری سياسی واستراتژيک در باره طيف های گوناگون بورژوازی و فعالين و روشنفکران متعلق به آن" است. راه کارگر، به اين نتيجه می رسد که فعالان سياسی و روشنفکران بورژوا دست از دمکراسی خواهی کشيده اند و يا آماده دست کشيدن از آنند.".
نتیجه گیری فوق برمبنای عبارت زیر ازبیانیه راه کارگر استواراست:"...با هیچ طرفندی و هیچ منبت کاری نمی توان آن را(بیانیه 565 نفره را) " سند دمکراسی" نامید. این که نحله های مختلف "جمهوری خواهی" علیرغم برخی ادعاهایشان درمبارزه علیه استبداد حاکم دریک نقطه به هم میرسند و یا دقیق تر آنکه بگوئیم حول سازش کارترین بخش "مدعی جمهوری خواهی" بهم می رسند ( بخشی که نه ازحکومت مذهبی دل کنده و نه ازکل نظام حقوقی- سیاسی موجود) گرچه تأسف انگیزاست اما چندان غیرمنتظره نبوده و نیست. چرا که طیف های گوناگون بورژوازی و فعالین و روشنفکران متعلق به آن درشرایطی که عمق مطالبات مردم ارچهارچوب مقرروموردنظرآنها فراترمی رود، باعزیمت از" اصل کمترین تکان" آمادگی آن را دارند که پرچم ادعائی دمکراسی سیاسی، را برزمین افکنده و ازشعار "دمکراسی" تنها برای تهی کردن آن سود جویند."
عبارت فوق دربرگیرنده هم یک حکم کلی و هم یک قضاوت مشخص درمورد رویدادی معین است. تا آنجا که به حکم کلی برمی گردد ،اولا ازپرچم ادعائی دمکراسی سیاسی سخن به میان آمده ونه از پرچم دموکراسی سیاسی.که البته بین این دو تفاوت مهمی وجود دارد.راه کارگرهرگزبراین نظرنبوده که گویا تااین لحظه پرچم دمکراسی سیاسی دردست طیف هائی از بورژوازی قرارداشته است که ازحالا به بعد آن را برزمین افکنده است. ثانیا ازآمادگی برای افکندن پرچم ادعائی دموکراسی سیاسی سخن به میان آورده که خود مشروط به عواملی چون تعمیق مطالبات وعزیمت ازاصل کمترین تکان شده است. بدیهی است که بین مفهوم آمادگی برای افکندن با مفهوم افکنده شدن نیزتفاوت وجود دارد.*3
البته درهمین جاباید اضافه کنیم که حکم فوق-آمادگی برای افکندن پرچم دمکراسی ادعائی- درمورد خود ایشان و همفکران وی اصلا نمی تواند صادق باشد. و معلوم نیست که بچه علتی ایشان حکم فوق را بخود گرفته وبرانگیخته شده اند.چرا که بیست و پنج سال حمایت ایشان ازیک نظام استبدادی برپایه مشی اتحاد و انتقاد،دفاع ازموازین پنج گانه مطرح شده دربالا،ودرحالی که ایشان وهمراهان ایشان تادیروز به "خود اصلاح گری رژیم" باورداشتند وحالاهم به "وادارکردن رژیم به خوداصلاح گری"دخیل بسته اند، به معنای آن است که این پرچم بیست و پنچ سال پیش برزمین افکنده شده بود. ازاین رو افکندن پرچم درموردایشان و همراهان ایشان فاقد موضوعیت بوده و لازم است که سوء تفاهم بوجود آمده برطرف شود.
علاوه براین،تا آن جاکه به موضع گیری دربرابر بیانیه تهی ازموازین دمکراتیک 565نفربرمی گردد،حمایت و هم زبانی نحله های مختلف"جمهوری خواهی"ازآن واقعیت قابل تأملی بود.ای کاش که چنین رویکردی تداوم نداشته باشد. ولی اگرتداوم پیدکند،بی تردید جزافکندن پرچم دمکراسی( یعنی پشت کردن به همان مطالباتی که ادعایش را می کنند) چه معنائی خواهد داشت؟.وازقضا هدف اصلی آقای حکمت هم ازدست بردن به قلم،که بندرت صورت می گیرد،هیچ نیست جزتثبیت غنیمت بدست آمده و به اصطلاح نرم ساختن هرچه بیشتررقبای جمهوری خواه،برای کشاندن آن ها به زیرسقف گفتمان "اتحاد جمهوری خواهان". البته خود آقای حکمت ازدیرباز به خوبی با مواضع راه کارگر آشنا بوده وبنابراین کشفیات وی لااقل برای خودوی نمی تواند تازگی داشته باشد. هدف اصلی ازکشفیات مزبور به اصطلاح منزوی ساختن راه کارگر است. سازمان راه کارگر به موازات مبارزه برای سوسیالیسم به عنوان وظیفه عمده خود،ازهرگام مبارزه عملی برای آزادی های سیاسی و مطالبات دمکراتیک توسط روشنفکران وفعالین بورژوا وهمه فعالین غیرسوسیالیست وهمکاری حول مطالبات مشخص دمکراتیک با آن ها استقبال کرده و بنوبه خود این نیروها را تشویق به مبارزه هرچه پیگیرتر برای دمکراسی،برای جمهوری،برای سرنگونی نظام حاکم،علیه هرنوع نظام موروثی و مسلکی و علیه آپارتاید جنسی وپذیرش حق تعیین سرنوشت وبرابری همه ملیت های موجود درایران می کند. ودرست همین پافشاری است که بساط آقای حکمت را درمورد تشکیل یک بلوک طبقاتی-سیاسی برای چانه زنی با حاکمیت کنونی و بازسازی نظام سرمایه داری مورد تهدید قرار داده و وی را برمی آشوبد. 24.04.05
*1-درج شده درسایت عصرنووگویانیوز
*2-البته اعلامیه اخیر"اتحاد جمهوری خواهان ایران" درمورد انتخابات نهم ریاست جمهوری می تواند گشاینده رازسربه مهرسکوت ایشان درمورد کاندیداتوری ابراهیم یزدی باشد.دراین اعلامیه که درسایت های اینترنتی ایران امروز و اخباررروزهم منتشرشد، تشکل مزبور با طرح شعار آزادی انتخابات و بهره گیری ازفرصت ها،شرکت مشروط درانتخابات را مطرح ساخته و درخواست توافق نیروهای اپوزیسیون حول یک کاندید مشترک ومستقل را مطرح ساخته است.کسانی که سیررویدادها را تعقیب می کنند، به خوبی می دانند که این کاندید مشترک وصاحب صلاحیت کسی جزابراهیم یزدی نیست.واین البته درستی تحلیل ما درمورد بیانیه 565 نفره به عنوان مانیفست انتخاباتی اصلاح طلبان خارج ازحکومت رامورد تأیید قرار می دهد.
-ازجمله هنرهای آقای حکمت،یکی هم این است که فکر می کند می تواند با ضعف تلقی کردن "سنت انتقاد ازخود سازمان ما"ازآن بسود پهن کردن بساط خودسودجوید.درواقع"انتقاد ازخود"سازمان ما دراین مورد قدمت پانزده ساله داشته و انتقادمورد نظرایشان هم انتقادی است که درادامه انتقاد مزبورصورت گرفته وحاوی درخواست بازگشت آن دسته ازرفقائی بود که به برنامه و مبانی سازمان ما باورداشتند.علاوه برآن سازمان ما ازجمله نخستین سازمان های چپی است که ازبیش ازپانزده سال قبل با به رسمیت شناختن فراکسیون،وسپس برقراری سهمیه زنان درکمیته مرکزی ودیگرنهادی مرکزی، وبرخی اصلاحات برنامه ای و ساختاری دیگر،گام های مهمی را دردمکراتیزه کردن ساختار تشکیلاتی خود برداشت. بی تردید سازمان ما هم چنان برسنت "انتقادازخود"هرجا که لازم باشد،ادامه خواهد داد.بگذارکسانی که خود حتی دارای سابقه یک انتقاد واقعی ازگذشته وعملکرد خود نیستند،سنت "انتقاد ازخود" ما را نشانه ضعف تلقی کرده و به خیال خود به بهره برداری از آن به پردازند.
*3-ازنظرما دمکراسی سیاسی و دمکراسی اجتماعی-اقتصادی دوبخش جدانشدنی یک دمکراسی همه جانبه وفراگیر بشمار رفته وطبقه بزرگ وپرشمار مزدوحقوق بگیران به عنوان نیروی محرکه آن،برپا کننده وپرچم دار دمکراسی –درهردوبعد آن- بشمار می رود.
درجوامع سرمایه داری دارای حکومت های استبدادی- که هنوز دمکراسی سیاسی بعنوان یک مشکل حل نشده وجود دارد-معمولا بخش ها ولایه هائی ازطبقه بورژوازی وجود دارند که درمبارزه برای دمکراسی سیاسی درصف اپوزیسیون قرارمی گیرند. اما از آنجا که آنها خود بخشی ازبافت اقتصادی-اجتماعی نظام حاکم وساختارمدنی مرتبط با آن را تشکیل می دهند، لاجرم فاقد ظرفیت طبقاتی لازم برای مبارزه پیگیربرای دموکراسی که متضمن تغییرمناسبات اجتماعی است،هستند.آن ها ازدمکراسی تاجائی دفاع می کنند که خطری متوجه کل نظام طبقاتی که به آن تعلق دارند نشود. بهمین دلیل با دمکراسی به معنای حق حاکمیت واقعی مردم که مستلزم فرایافت آن به دمکراسی مشارکتی است سخت هراسانند. وبدین رو به موازات مبارزه تزلزل آمیزخویش علیه استبداد،همواره آمادگی خویش را برای چانه زنی دربالا و سازش بااستبداد حاکم اعلام می دارند. واقعیت فوق چنان بدیهی می نماید که حتی آقای حکمت درمقاله خود ناپرهیزی کرده ودرجائی می نویسد:"آری قابل تصوراست و درتاريخ ديده ايم که در يک جامعه سرمايه داری استبدادی، گرايش های دمکراتيک بورژوايی در برابر طبقه ای انقلابی که در آستانه تصرف قدرت است و کل نظام سرمايه داری را تهديد می کند، دست از دمکراسی خواهی بردارند و به دامان استبداد پناه برند. ولی چنين وضعيتی با واقعيت امروز ايران و جهان چه ارتباطی دارد؟"
مشکل آقای حکمت درنیافتن رابطه فوق،چنان که درهمین نوشته مشاهده کردیم،آن است که درک خاصی ازعیارهای دموکراسی ولاجرم معنای "دست برداشتن ازدمکراسی خواهی" دارند که مطابق آن بیست وپنج سال حمایت ایشان ازاستبدادجمهوری اسلامی و یا نگاه موجود دربیانیه 565 نفره مشمول آن نمی شود.
والبته فقدان ظرفیت لازم برای حمل پرچم دمکراسی سیاسی به معنای فقدان ظرفیت معینی درمیان لایه های فوق برای مبارزه درجهت دموکراسی سیاسی نیست.درجوامع بورژوائی،تا آن جا که به لایه های میانی و پائینی طبقه بورژوازی برمی گردد،غالبا تحت فشارروزافزون لایه های فوقانی بورژوازی و تحت تأثیر قطب بندی های طبقات اصلی جامعه برای حفظ موقعیت ومنافع خود ناگزیرند که برای پاره ای ازمطالبات معین ودمکراتیک مبارزه کنند.