تشدید شتابان بحران همه جانبه یعنی تشدید شکافهای پرنشدنی حاکمیت و مردم، افزایش فشارها وتهدیدهای بین المللی که منجربه شکل گیری روند اجماع جهانی علیه پاره ای از سیاست های جمهوری اسلامی گردیده وافزایش تنش های درونی حاکمیت درآستانه انتخابات ریاست جمهوری نهم که دعوا برای قبضه قدرت دربین باندهای درونی حاکمیت را باوج تازه ای رسانده است، کشورما را درآستانه تحولات تازه ای قرار داده است.یکی از مهمترین مشخصه لحظه کنونی را می توان بحران آلترناتیو وشکاف بین درجه نخواستن مردم ودرجه توانستن آنها دانست. طبیعی است که دربستر چنین خلأی وبرای پرکردن آن شاهد افزایش تلاش بازیگران داخلی و بین المللی گوناگون و شکل گیری قطب بندی ها و صف آرائی های گوناگونی باشیم، که به موازات تشدید بحران برشتاب گام های خود می افزایند.
بیانیه ای را که اخیرا با امضاء 565 نفر منتشرشد می توان ازآخرین نمونه این گونه تلاشها بشمار آورد. بیانیه مزبور البته با توجه به نام و نشان شمارزیادی از امضاء کنندگان وتعلقات گروهی وحزبی وسیاسی آنان،برد واهمیتی فراتراز کمیت ظاهری خود داشته و باید آنرا مبین حضورسیاسی یک طیف کمابیش گسترده ای بشمار آورد که صرفنظراز سایه وروشن گرایش این یا آن فرد امضاء کننده، درمجموع بلحاظ هویت سیاسی و طبقاتی درراستای جمهوری خواهان مدافع نظام بورژوا - پارلمانی قراردارد.دراینجا نگاهی داریم به برخی مشخصات آن:
درنخستین نگاه به بیانیه روشن می گردد که دونکته مهم آن را از فراخوان قبلی حول رفراندوم،متمایزمیکند.اگر درفراخوان قبلی نگاه به بیرون وبه نوعی امید بستن به فشارهای بین المللی برای برون شد ازوضعیت آچمز کنونی مدنظر بود و صادرکنندگان و حامیان آن بهره گیری از فرصتها وفشارهای بین المللی را برای تغییرنظام حاکم درمد نظرداشتند، درفراخوان کنونی نگرانی ازمداخلات وتهدیدهای خارجی بازتاب بیشتری دارد.*1 دومین تمایز را می توان درمطرح کردن شعار جمهوری بشمار آورد که در فراخوان قبلی، علیرغم گرایشات فردی صادرکنندگان فراخوان،مسکوت مانده بود،که حاکی از مرزبندی این جریان جدید با نظام سلطنتی است*2.
ازاین رومنطقا بیانیه حاضر را باید برآیندی از دوگرایش دانست که بیانگر تعدیل پاره ای جهت گیری های فراخوان قبلی ازیکسو و چرخش اندکی "به چپ" توسط بخشی ازاصلاح طلبان غیردولتی-وبیش ازهمه ازسوی ملی-مذهبی ها و ملی گراها،مبنی برفاصله گیری ازرژیم جمهوری اسلامی،ازسوی دیگراست.بعنوان مثال فراموش نکرده ایم که مهندس سحابی تاهمین یکی دوهفته پیش از ظرفیت قانون اساسی موجود سخن به میان آورد و ادعا کرد که "قانون بد به از بی قانونی است"! او بدین ترتیب تلویحا آمادگی خود را درهمکاری بااستبداد حاکم دربرابرتهدیدات خارجی اعلام داشت.که ظاهرا بامواضع کنونی وی بعنوان یکی ازامضاء کنندگان بیانیه که رژیم را مسبب اصلی بحران معرفی کرده و خواهان کناره گیری داوطلبانه آن ازمسندقدرت شده،متفاوت است. البته نمی توان منکرشد که اگروی وهم نظران وی برمواضع جدید خود پایداربه مانند و مانورها ویا فشارهای محمتل رژیم آن ها را دوباره کله پا نکند، نسبت به مواضع پیشین خود گامی-البته بسیارمحافظه کارانه- بجلو برداشته اند. گرچه نباید همه امضاء کنندگان را به یک چوب راند وهمه آنها را تا این اندازه متزلزل انگاشت،وحتی نمی توان منکر شجاعت تحسین انگیز برخی ازآنان که درزندان بسرمی برند شد،اما این همه باعث نمی شود که نگوئیم محتوا ولحن کلی بیانیه دراقامه ادعا علیه استبدادحاکم –که پس ازسه ماه چانی زنی و گفتگو حاصل آمده- تزلزل آمیز،دوگانه ودومنظوره فرموله نشده است ویانگوئیم که با ابعاد رادیکالیسم و مطالبات والزامات جنبش ضداستبدادی-دمکراتیک موجود فاصله زیادی ندارد.
پس اگربپذیریم که چرخشی صورت گرفته و این چرخش بسیارهم محافظه کارانه صورت گرفته،چه عواملی در ایجاد این چرخش تااین درجه محافظه کارانه دخیل هستند؟
همان گونه که ازمتن خود فراخوان هم می توان دریافت این فاصله گیری را قبل ازهرچیزباید درشکست اصلاح طلبی حکومتی که در پژواک تحریم انتخابات شوراهای اسلامی شهروروستا وسپس مجلس هفتم توسط مردم انعکاس یافت، جستجوکرد. که پس از گذشت این همه مدت گویا تازه پرده گوش شمارقابل توجهی از این مدعیان دمکراسی را به ارتعاش درآورده است. اگر کسانی تصورمی کنند که گویا "نخبگان" جامعه ما که اسامی اشان را درپای بیانیه نهاده اند،ازمردم ومطالبات آنها جلوترند،باورکنند که دچارتوهم شده اند.کافی است چنین کسانی نگاهی دوباره به بیانیه بیاندازند تامعلومشان شود که کدامین غرش رعد آسا، بیانیه نویسان را به صرافت انتشاراین بیانیه انداخته است. واگر چنین است عقب افتادگان ازمردم چگونه قادرخواهندشد،درنقش پیشروان ظاهرشده و مردم را باصطلاح رهبری کنند؟ ازاینرو می توان گفت که نه متن بیانیه حامل انسجام وقاطعیت و مطالبات حداقل و لازم برای مبارزه علیه حکومت مطلقه هست ونه اساسا خواهان به میدان آمدن مردم،این نقش آفرینان تاریخ است.
اگررویکردمردم،بخشی ازاصلاح طلبان را به تلاش مضاعف برای کسب حضور درقدرت و نجات رژیم کشانده است،بخش دیگری ازآنان را-که ماندن بیش ازاین دراین کشتی درحال غرق شدن را خردمندانه نمی دانند- به بیرون آمدن از کشتی ناچارساخته است. دردرجه بعد باید آنرا محصول تشدید تهدیدهای آمریکا و نگرانی ازمنتقل شدن نبض تحولات به میان اپوزیسیون وازجمله به میان سلطنت طلبان وبه خارج ازمرزها وازجمله به تلاش های قدرت های بزرگ و دولت آمریکا برای مداخله فعال وسمت وسودادن به تحولات کشوردانست.چنین فعل و انفعالاتی باعث آن شده که بخش قابل توحهی از امضاء کنندگان بیانیه ازخواب سنگین 25 ساله بیدارشده و به کشف ناگهانی خرابی اوضاع نائل گردند.وبه ارائه تصویری آماری و شفاف از نقش ویرانگر جمهوری اسلامی درهمه این سال های عمر خود و درهمه عرصه های سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و روابط بین المللی مبادرت کنند! وصد البته بدون آنکه به نقش حمایتی خود ازرژیم ویرانگر، درطی این سال ها اشاره ای داشته باشند.
بااین همه تصدیق یک گام بجلودرمبارزه علیه استبداد توسط بیانیه نویسان وحامیان آن ها،نمی تواند سبب نادیده انگاشتن ابعاد محافظه کاری نهفته دراین بیانیه باشد. دراینجا می توان تنها به پاره ای ازآن ها اشاره کرد:
الف-بیانیه نگاه خود را به بالا یعنی به حاکمیت انتصابی وگردن نهادن آن ها به "اراده ملی" و کناره گیری داوطلبانه ازقدرت دوخته و انتظار دارد که رژیم بدست خود طناب دار را برگردن خود بیافکند.ودرهمان حال با هرگونه باصطلاح "ناامنی و آشوب"که درفرهنگ شماری از بیانیه نویسان اسم شب اعتراضات توده ای است،به مخالفت برخاسته است.آیا امضاء کنندگان بیانیه حتی یک نمونه-فقط یک نمونه- درطول تاریخ سراغ دارند که یک حکومت استبدادی بطور داوطلبانه و به صرف نصیحت کسی قدرت را به مخالفین خود واگذارکرده باشد؟! پس بیانیه پاسخی به بحران نیست بلکه خود تجسم بحران است.ازاین رو معمای یافتن زنگوله انداز به مثابه راز سربه مهر و حلقه مفقوده این گونه فراخوان ها همچنان بجای خود باقی است.
ب- فرمول ها وعبارات بیاینه به نحوی تنظیم شده است که با عزیمت ازاصل "کمترین تکان" انطباق داشته باشد. بهمین دلیل اولا تمرکزرا به طراحی در تغییر ساختارکنونی قدرت و درچهارچوب همین رژیم وباعبارت کشدار"بدون سوءاستفاده غیرمردمی ازقانون اساسی" یعنی ازحرکت ازجمهوری غیرواقعی کنونی به"جمهوری واقعی"وبدون اشاره به خصلت غیرمذهبی حکومت جایگزین، و سایر مطالبات پایه ای چون تبعیض جنسی و حقوق اقلیت های قومی، متمرکز میکند. وثانیا با اجتناب ازکاربرد کلمه تحریم انتخابات ریاست جمهوری، راه را برای مشارکت محتمل درانتخابات آتی بازنگهداشته است.*3 بهمین دلیل بقول برخی از امضاءکنندگان بیانیه درمصاحبه با رسانه های خارجی، این بیاینه را باید نوعی اتمام حجت و نوعی تعامل و گفتگو با حکومت به حساب آورد. البته تنظیم چنین بیانیه ای تااین حد محافظه کارانه درمبارزه علیه استبداد را با توجه به ترکیب امضاء کنندگان بیانیه،چون فرزند "آیت اله منتظری" که هنوز هم ازحکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه دفاع می کند ویا نهضت آزادی که هنوزهم دمکراسی درکشور ما را بدون یک حکومت مذهبی ناممکن می داند و...نباید چندان غیرطبیعی تلقی کرد.
ج-علاوه برتزلزل درمبارزه علیه استبداد حاکم،بیانیه خود را زبان اراده ملی ومنعکس کننده مطالبات مردم عنوان می کند.البته چنین ادعائی از سوی بخش معینی از طیف بورژوازی امرغیر مترقبه وناشناخته ای نیست. چرا که بورژوازی برای کسب فرادستی و هژمونی خود برتحولات اجتماعی و قبضه دستگاه دولت به مثابه ابزاری برای تحکیم و تداوم سلطه طبقاتی خود،همواره منافع و خواست های خود را درپوشش خواست ها و منافع همه طبقات اجتماعی وتحت عنوان رستگاری عمومی مطرح کرده و تلاش بی وقفه ای رابرای اشاعه همذات پنداری منافع اخص خود با منافع عمومی درسطح جامعه بکارمی گیرد. منافع اخصی که درگوهرخود چیزی جزپاسداری از شکافهای طبقاتی، تقدس مالکیت خصوصی و پیوستن به نظام جهانی سرمایه داری نیست. وبهمین دلیل کل انتقاد این جریان به حاکمیت فراتراز سوء مدیریت وایجاد تنش درمناسبات بین المللی نیست. بدیهی است که حاصل چنین تلاشی دربهترین حالت فرضی،جزجابجائی قدرت ازسوی حاکمیت کنونی به بخش و یافراکسیون دیگری ازطبقه بورژوازی والبته درمورد این طیف نزدیکترین نیروبه رژیم ازمیان دگر اندیشان نخواهد بود. بهمین دلیل است که می گوئیم مشخصه این جریان نگاه به بالا و منجمد ساختن حرکت ازپائین است. چراکه قراراست دربهترین حالت فرضی، قدرت به نام مردم و بدون مردم دست بدست گردد.
نیروهای سوسیالیست و دموکرات های پیگیر درجستجوی چه آلترناتیوی هستند؟
تحول براستی دمکراتیک اوضاع، بقصد پرکردن خلأ آلترناتیو ازطریق حضور آگاهانه خود مردم،توسط مردم،بدست مردم وبرای مردم،حرکتی ازنوع دیگر و عبورازمسیردیگری را می طلبد. مسیری که علیرغم وفورنشانه ها و زمینه های عینی آن ازسوی بسیاری عمدا ویا سهوا مورد بی اعتنائی قرارمی گیرد:
نگاه به پائین وبه جنبش های هم اکنون موجود،درآمیختن با آنها وتلاش برای پیوند خوردن آنها بایکدیگرو بارورساختن آنها به جنبشی ازجنبش ها ازطریق آمیختن مطالبات اجتماعی هم اکنون موجود با مطالبات سیاسی هم اکنون موجود وکوشش برای پیوند رهائی سیاسی با رهائی اجتماعی براین بستر عینی.
پس برابرنهاد سوسیالیستها و دمکرات های پیگیر، نه ساختن دستگاه سیاسی و تشکیلاتی جدید برای چانه زنی برفرازسرمردم و سودای دست یابی به قدرت به نیابت ازکارگران و زحمتکشان وبنام مردم،بلکه تلاش برای متشکل شدن هرچه بیشتر آنان حول مطالبات مستقل خود وبرای دست یابی به قدرت توسط خود آنان است. مهم نیست که این مسأله چه قدر زمان می برد و چه موقع به بارمی نشیند. امری که دقیقا بستگی به میزان تلاش ها و میزان آمادگی خودمردم دارد.والبته بسترعینی مناسبی با توجه به انباشت مطالبات اجتماعی-اقتصادی- سیاسی مردم ازیکسووتزلزل شدید بورژوازی درصف اپوزیسیون،درمبارزه علیه استبداد ودفاع ازدمکراسی وسایرمطالبات مردم ازسوی دیگر،وجود دارد. مهم آن است که بدانیم با رهاکردن این برابرنهاد و بازی درزمین بورژوازی، و بدون تلاش همه جانبه برای تقویت و تحکیم چنین صف آرائی،نه ازدمکراسی خبری خواهد بود و نه ازتحقق سایر مطالبات اجتماعی.مهم آن است که بدانیم به میزانی که چنین نیروئی وارد میدان عمل بشود، بهمان اندازه شانس دست یابی به دمکراسی وشانس تحقق مطالبات انباشته شده مردم بیشترمی شود. مهم آنست که بدانیم نبض دمکراسی درکجا می زند ودرست درلحظاتی که همسرایان بورژوازی آهنگ حرکت ملی و همه باهم را سرهم می دهند،اردوی دمکراسی پیگیر و متکی به جنبش اعماق،بی اعتنا به این همسرائی، براه خود ادامه داده، و وارد میدان عمل شده و صف مستقل خویش را برافرازد.ودرست درچنین لحظاتی است که برای نیرومندترشدن هرچه بیشتر حنبش ضداستبدادی- مطالباتی کارگران وزحمتکشان وسمت گیری آن به سوی هدف راهبردی فوق،برهمه سوسیالیست ها وهمه مدافعان راستین دمکراسی است که با کنارنهادن فرقه گرائی های مبتذل وتباه کننده مرسوم،وبرغم اختلافات خود،حول دفاع از مطالبات و حرکات اعتراضی هم اکنون موجود وهم چنین برپایه اشتراکات فی مابین هم اکنون موجود،درقالب یک کمپ و تجمع پلورالیستی و چندصدائی به همکاری های گسترده ازیکسو وگشودن باب دیالوگ ازسوی دیگرهمت گمارند.تنها برچنین بستری است که آنها قادرخواهند شد به بازیابی وبازسازی خود پرداخته و به مثابه یک نیروی سیاسی-اجتماعی وارد میدان عمل بشوند.در غیر اینصورت حتم بدانیم که این نیروها و طبقات ویا قدرت های دیگر خواهند بود که سرنوشت همه امان را رقم خواهند زد. داشتن نیات خیرکافی نیست. هرگز نباید فراموش کنیم که قانون انتخاب اصلح به گونه های ضعیف، پراکنده،فاقد قدرت انطباق با تحولات شتابان محیط زیست،رحمی نخواهد کرد.