من یکی از همان روزنامه نگاران اصلاح طلبی هستم که به قول شما امروز از هاشمی رفسنجانی دفاع می کنم و معتقدم حضور او در انتخابات به نفع آینده ایران و تغییرات سیاسی و اقتصادی کشور در چهار سال آینده است. من معتقدم وجود هاشمی در حکومت می تواند احتمال تغییرات را به سود دموکراسی فراهم کند. من هم مثل شما از نام مستعار استفاده می کنم، لابد تعجب می کنید که چرا به عنوان روزنامه نگاری که هر هفته با نام خودش در ایران مقاله می نویسد برای دفاع از سیاستمداری مانند هاشمی رفسنجانی چرا از نام مستعار دفاع می کنم، اما باور کنید در حال حاضر در کشور دفاع کردن از تحریم انتخابات یا رفراندوم یا حتی دادن شعار تغییر حکومت ساده تر از دفاع از هاشمی است. همچنین است که اگر من مدافع آقای معین یا آقای کروبی یا حتی اگر مدافع قالیباف یا لاریجانی بودم راحت تر می توانستم از کاندیدای مورد علاقه ام دفاع کنم. به همین دلیل با نام مستعار به مقاله شما پاسخ می دهم. شاید به زودی با نام واقعی خود نیز توانستم از هاشمی رفسنجانی دفاع کنم، اما فعلا برای خودم صلاح نمی دانم چنین کاری کنم.
مقاله شما را علیه آقای هاشمی رفسنجانی در سایت گویا مطالعه کردم. در این مقاله نکاتی وجود دارد که از نظر من پاسخ گویی به آن لازم است، چرا که معتقدم این گفته ها در شرایط حاضر برای سرنوشت ایران مثل سم است.
خلاصه اهم آنچه نوشتید را می آورم و به آنها پاسخ می دهم:
1) نوشته اید:« او بود که فلاحیان را در پست وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منصوب کرد و تا آخر هم از وی و اقداماتش دفاع کرد.» جهت اطلاع شما باید خاطرنشان سازم که وزارت اطلاعات هرگز زیر نظر آقای هاشمی رفسنجانی نبود. در همان آغاز دوره اول ریاست جمهوری هاشمی وزارت زیر نظر دو گروه اداره می شد: گروه اول چپ های وزارت بودند که از جمله آقایان امین زاده، پورنجاتی، حجاریان در موقعیت های کلیدی آن قرار داشتند. پورنجاتی مدیرکل اداره بررسی و امین زاده جزو معاونین و سعید تئوریسین اصلی وزارت بود. از سوی دیگر گروهی از راست ها بودند مانند حاج آقا حجازی و کسانی که از دفتر سیاسی سپاه به آنجا رفته بودند و نیروهای پورمحمدی و کسانی مانند سعید امامی که تازه داشتند قدرت می گرفتند. با قرار گرفتن رهبری در دست آیت الله خامنه ای و چپ زدائی توسط آقای رفسنجانی در کابینه اش، نیروهای چپ تقریبا همزمان از وزارت خارج شدند، اما وزارت زیر نظر هاشمی نیامد، بلکه رفتن حجازی به دفتر آقا باعث شد که وزارت کاملا زیر نظر رهبری قرار بگیرد و تا بعد از رفتن دری نجف آبادی وزارت اطلاعات در همه دوران ها زیر نظر دفتر رهبری اداره می شد. همانطور که ارتش و سیاست خارجی و صدا و سیما هم در دوران ریاست جمهوری هاشمی زیر نظر او نبود. ممکن است بگوئید این امر نشانه ضعف اوست که وی قدرت داشته باشد و در دوران قدرتش چنین قتل هایی در کشور رخ دهد. این امر قابل قبول است. اما اگر قرار باشد که یک رئیس جمهور به استناد اینکه در زمان حکومتش در کشور قتل رخ داده لذا او عامل آن قتلهاست، طبیعی است که با این استدلال باید مهندس بازرگان و دکتر یزدی را عامل کشتار عوامل رژیم شاه در سال اول انقلاب دانست( در این زمینه قربانیان بازرگان و یزدی کمتر از هاشمی نیست)، همچنین باید میرحسین موسوی را عامل کشتار 67 و سایر اعدام های دهه شصت دانست و خاتمی را نیز عامل قتلهای زنجیره ای و قتل زهراکاظمی و سرکوب مطبوعات قلمداد کرد.
جهت اطلاع شما می گویم که از همان ابتدای روی کار آمدن هاشمی در دوره اول دفتر رهبری تلاش کرد تا وزارت را زیر نظر بگیرد و هاشمی نیز کاملا در مورد وزارت اطلاعات مسوولیت را به رهبری واگذار کرد. در تمام این مدت وزارت کار خودش را می کرد، در جریان ترورهای داخلی و خارجی نیز وزارت اطلاعات نه از کسی حکم شرعی ترور می گرفت و نه به کسی جز رهبری در این مورد پاسخ می داد. توجه شما را به یک نکته بسیار مهم جلب می کنم. و آن اینکه تقریبا اکثر کسانی که در داخل کشور ترور شدند به روش هاشمی در اداره کشور اعتقاد داشتند و هیچ کدام از آنها مخالف هاشمی نبودند و حتی در این میان کسانی بودند مانند سعیدی سیرجانی که طرفدار هاشمی رفسنجانی بود. اتفاقا وزارت روی همین موضوع حساس بود و مثلا اگر کسی فکر می کرد در دوران هاشمی چون فضا باز می شود باید فعالیت بکند به همین دلیل او را ترور می کردند.
2) نوشته اید: « امروز نیز فلاحیان و باندهای ترور نزدیک به او از حامیان رفسنجانی هستند. این البته جای شگفتی نیست.» آقای کشتگر! اشتباه می کنید. این امر واقعا جای شگفتی است. قطعا شگفت زده تر از همه از این جمله شما شخص آقای فلاحیان است. وی قطعا از اینکه کسی در جهان یافت شده که فلاحیان را طرفدار هاشمی می داند دچار شگفتی شده است.
می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که امروز نه فلاحیان و نه باندهای ترور او طرفدار رفسنجانی نیستند، امروز فلاحیان طرفدار آیت الله خامنه ای است و بسیاری از نیروهایی که قبلا باند ترور وی را تشکیل می دادند نیز در حال حاضر با دستگاههای اطلاعات موازی قوه قضائیه همکاری می کنند و این افراد مخالفان جدی هاشمی هستند. گروه دیگری از باندهای ترور وزارت اطلاعات نیز که پس از کنترل شدن وزارت در دوران آقای خاتمی به کارشان در آنجا ادامه دادند در حال حاضر در وزارت اطلاعات خاتمی کار می کنند. من نمی دانم شما این اطلاعات دقیق را از کجا می آورید که به همین راحتی حکم صادر می کنید که « فلاحیان و باندهای ترور نزدیک به او از حامیان رفسنجانی هستند»؟ من از شما سووال می کنم آیا می توانید یک نفر از این باندهای ترور را نام ببرید که طرفدار هاشمی باشند؟ یا اصولا حتی یک نفر از اطرافیان هاشمی را می توانید نام ببرید که سابقه اطلاعاتی داشته باشد؟ لطفا با توهم برخورد نکنید و پاسخ واقعی بدهید. نام ببرید. من برای اطلاع بیشتر شما به نکته مهمی اشاره می کنم: در حال حاضر اطرافیان هاشمی در حد تعدادی از کارگزاران سابق، گروهی از روزنامه نگاران و گروهی اعضای خانواده ایشان فعال هستند. هاشمی اصلا تیم ندارد که اعضایش اطلاعاتی باشند یا نباشند. ضمن اینکه فلاحیان مواضع روشن و جدی علیه هاشمی دارد. وی در زمان کارش در وزارت هم با هاشمی همیشه مشکل داشت و هاشمی هم این را پذیرفته بود که برای رسیدن به امور اقتصادی کشور و تا حدی رساندن کشور به وضع متعادل و قابل قبول داخلی و جهانی بهتر است از اطلاعات و سازمانهای مورد علاقه رهبری صرف نظر کند. من این را یک نقطه ضعف در کار هاشمی می دانم. او می بایست مسوولانه از وزارت اطلاعاتش مواظبت می کرد، اما این اشتباه هاشمی باعث نمی شود که گناه تمام کارهای رهبری نظام و فلاحیان به گردن او بیفتد.
جهت اطلاع شما باید بگویم که حتی دوست و همکار من و مبارز دربند اکبر گنجی هم هرگز عقیده نداشت که هاشمی مسوول ترورهای سیاسی یا قتلهای زنجیره ای بوده است. اکبر در نوشته عالیجناب سرخپوش هاشمی را کسی می داند که از این قتلها اطلاع دارد. واقعیت این است که همه کسانی که بحث قتلهای سیاسی را در سال 1377 تا 1379 مطرح کردند و تاوان پیگیری این حرف ها را نیز دادند بحث شان این بود که هاشمی یا باید اعلام کند که وزارت اطلاعات زیر نظر من کار نمی کرد تا رهبری کشور پاسخگوی این قتلها بشود، یا باید بپذیرد که بدنام شود. اکبر و دیگر دوستان به دوروبری های هاشمی پیغام دادند که حقیقت را اعلام کنید تا معلوم شود که ایشان عامل قتلها نبوده است، اما هاشمی به هزار دلیل نمی توانست این امر را انجام دهد. من بارها در دفتر روزنامه خرداد با اکبر و عماد باقی و حکمت در این مورد حرف زدم، اما آنها معتقد بودند راهی جز این نیست.
3) آقای کشتگر! در مقاله تان در مورد ترور مبارزان شریف حزب دموکرات کردستان ایران در میکونوس حرف زدید و چنین گفتید که: « از دفتر هاشمی رفسنجانی به وی پیام فرستادند.... قاسملو از این پیام خوشحال و خوش بین شده بود.... باور کرده بود که هاشمی رفسنجانی به دنبال حل سیاسی مسئله کردستان است.... یکی از ناجوانمردانه ترین شیوه های تروردوره هاشمی آن بود که کسانی از طرف وی با مخالفان سرشناس تماس می گرفتند و آنان را به مذاکره دعوت می کردند....در همین دوره هاشمی رفسنجانی، افرادی را برای تماس گرفتن با چهره های سرشناس اپوزیسیون به اروپا اعزام کرده بود. این افراد که احتمالا عضو شبکه ترور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بودند با عده ای از فعالان اپوزیسیون تماس گرفته و مدعی شده بودند که هاشمی رفسنجانی درصدد باز کردن فضای سیاسی درایران و آماده کردن شرایط فعالیت مخالفان در داخل کشور است. یکی از این افراد "نجاتی" نام داشت که بویژه پس از ترور قاسملو و پیش از ترور دکتر شرفکندی بسیار فعال بود. " نجاتی" احتمالا اسم مستعار این شخص بود.... نمی دانم همین فرد پیام آشتی و مذاکره را برای دکتر قاسملو برده بود و یا کس دیگری. اما خوب یادم هست که فعالیت های گسترده هیئت اعزامی هاشمی رفسنجانی از جمله نجاتی چشمگیر بود ... سه روز بعد در تیرماه 1368 خبرگزاری ها خبر ترور دکتر قاسملو و کاک عبدالله قادری ویکی از دوستان کرد آنان را در وین منتشر کردند و رفسنجانی هم موفق شد در همان شب ترور، آدم های خود را با موفقیت از وین خارج کند. البته با همکاری دولت اطریش.»
آقای کشتگر عزیز! من در مورد موارد فوق چند سووال دارم که چون گفته اید برای افشای چهره هاشمی مایل هستید تا بحث هاشمی در افکار عمومی مطرح شود، این سووالات را از شما می کنم و تقاضا دارم به آن پاسخ دهید:
اول: نوشته اید که از دفتر هاشمی رفسنجانی با دکتر قاسملو تماس گرفتند، این اطلاعات را شما از کجا آوردید؟ آیا به صرف اینکه کسی از پشت تلفنی ادعا می کند که از دفتر ریاست جمهوری تماس می گیرد برای اینکه معلوم بشود این تماس واقعا از همانجا بوده کافی است؟ آیا شخصی که نام واقعی داشته باشد در این ماجرا وجود دارد که معلوم شود آن شخص از دفتر هاشمی تماس گرفته است؟ به نظر شما احمقانه نیست که کسی از دفتر هاشمی تماس بگیرد و او را برای مذاکره دعوت کند و او را بکشد؟ آیا این منطقی تر نیست که گروه ترور خود را نماینده هاشمی معرفی کرده باشد، در حالی که واقعا از وزارت اطلاعات تماس می گرفت. سیاست خودمختاری کردستان نه در سیاست های هاشمی جا می گرفت و نه هاشمی اهل تماس با مخالفان بود. در تمام نوشته شما یک جا گفته اید که از دفتر هاشمی تماس گرفتند و در تمام نوشته تان گروه ترور را عوامل هاشمی قلمداد کردید. آیا این روش استدلال کافی است؟
دوم: گفته اید افرادی از طرف هاشمی مامور برقراری تماس با سران اپوزیسیون شدند و گفته اید که « این افراد احتمالا عضو شبکه ترور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بودند.» آقای کشتگر! این احتمالات را از کجا آورده اید؟ این آقای نجاتی که فقط یک اسم مستعار است چگونه شما را مطمئن کرد که از طرف هاشمی آمده است؟ آیا جز ادعای خودش دلیل دیگری هم آورد؟ آیا همین کفایت می کند؟ شما می گوئید« نمی دانم همین فرد پیام آشتی و مذاکره را برای دکتر قاسملو برده بود و یا کس دیگری. اما خوب یادم هست که فعالیت های گسترده هیئت اعزامی هاشمی رفسنجانی از جمله نجاتی چشمگیر بود...» شما که نمی دانید فردی که با قاسملو تماس داشت همین آقای نجاتی بود یا فردی دیگر بود، چگونه همه این مذاکرات را از یک ناحیه می دانید؟ با این احتمال هایی که می دهید چرا نتیجه قطعی می گیرید؟ مگر معلوم شده که این افراد از دفتر هاشمی آمده اند که می گوئید شب بعد از ترور هاشمی «افراد خودش» را از وین خارج کرد؟
3) فرض کنید که یک گروه در وزارت اطلاعات ایران تصمیم به نابودی مخالفان می گیرد و با توجه به تصویر خوبی که هاشمی از خودش ایجاد کرده چنین وانمود می کند که نماینده رئیس جمهور است. این فرد یا گروه افرادی را فریب می دهد و آنها را ترور می کند. این یک پروژه ترور حکومتی است، ولی آیا احمقانه نیست که یک حکومت از نام مقام اول اجرائی اش برای ترور مخالفانش استفاده کند؟ آیا به نظر شما وزارت اطلاعات توسط آدم های احمق اداره می شود و می شد؟
4) گفته اید که این نجاتی احتمالا همان کسی است که با قاسملو تماس داشت، و ادامه داده اید که بعد از ترور قاسملو هم با مخالفان تماس می گرفت و قصد از بین بردن آنان را داشت... به نظر خودتان این استدلال بیش از حد ساده و راحت نیست؟ مگر اروپا جنگل است که یک آدم با یک اسم مستعار وارد آن شود و تند و تند به شکار بپردازد، و بعد از یک ترور باز هم ترورهای دیگری در برنامه داشته باشد. حتی اسمش را هم عوض نکند و دیگران ماهیت او را بدانند و متوجه شوند که او عامل قتل است و حتی یک تلفن هم به پلیس فرانسه یا اتریش نزنند که این فرد( آقای نجاتی) توسط پلیس دستگیر شود.
آقای کشتگر! من معتقدم که شما اگرچه با نیت خوب و درستی وارد گفتگوی امروز انتخاباتی شده اید، اما همان فاصله سه چهار ساله ای که اپوزیسیون با حوادث روز ایران دارد، شما هم همان فاصله را دارید. شما مقالاتی را که باید در سال 1379 می نوشتید دارید اکنون می نویسید. در حال حاضر این هاشمی نیست که نماینده نظام جمهوری اسلامی است. رهبر نظام و جناح اقتدارگرا و روحانیت مخالفان هاشمی در این انتخابات هستند، آنها کاندیداهایی به نام های قالیباف و لاریجانی را مدنظر دارند و مهم ترین کاری که این افراد دارند می کنند این است که هاشمی را بدنام کنند. من نمی گویم شما دارید به نفع اقتدارگرایان کار می کنید، نه، من شما را بسیار خوب می شناسم و نقش شما را در روشنگری سیاسی تحسین می کنم، اما معتقدم شما از وقایع روز ایران عقب هستید و چون لاریجانی و قالیباف را نمی شناسید فقط با همان یکی که می شناسید مخالفت می کنید.
نوشتید که می خواهید تا آخر انتخابات به افشای نقش هاشمی بپردازید، من به عنوان یکی از طرفداران پیروزی هاشمی در انتخابات و اصلاح طلبی که صدها مقاله در دفاع از اصلاحات در روزنامه هایی مانند خرداد و صبح امروز و شرق و یاس و روزنامه های دیگر نوشتم مایلم با شما این بحث ها را ادامه دهم تا از این طریق محک تجربه به میان آید و سره از ناسره شناخته شود.
با آرزوی توفیق فراوان
یوسف خوشنام
دهم اردیبهشت 1384