دو جلد کتاب داد بیداد بخشی از رویدادهای زندان سیاسی زنان در زمان شاه است که خانم ویدا حاجبی روایتهای 40 زن زندانی آن زمان را به سلیقه و انتخاب خود، البته با تایید کامل راویان، به تحریر کشیده است. این 40 نفر وابسته به گرایشهای سیاسی مختلف بوده و اکنون تعدادی از آنان از مبارزه سیاسی و یا فعالیت اجتماعی کنار کشیده اند.
در این مجموعه ی دو جلدی، نحوه دستگیریها، خشونت ساواک و روابط میان زندانیان، البته با کمبود فراوان و در مواردی فرافکنی مغرضانه (به ویژه در روایاتی در جلد اول) ثبت شده است. راویانی که با مبارزه سیاسی وداع کرده و یا از مبارزه سیاسی فقط بازی در داخل میز حکومت می فهمند با گزینش بخشهایی از رویدادها و دخالت آگاهانه نگاه امروزشان در آن رویدادها، گرد و غباری ضخیم به روی رویدادهای آن سالها و خشونت ساواک کشیده و مقاومت و پایداری زنان در آن سالها را با هدف توجیه وضع امروزشان، کمرنگ کرده اند. اما در جلد دوم مقاومت آگاهانه زنان زندانی بهتر ثبت شده است. این دو کتاب علیرغم همه اشکالاتی که بدان وارد است اما در آن مقاومت و مبارزه زنان نیز ثبت شده است. در این دو جلد یک چیز مشخص است. قدم در راه مبارزه گذاشتن، جذب سازمانهای سیاسی شدن و به دنبال آن گرفتار زندان و شکنجه شدن یک انتخاب بوده است.
بدون شک خانم حاجبی مانند هر فرد دیگری در تنطیم این کتاب، نظرگاه مشخصی داشته و مخاطبان خاصی مد نظر داشته است. اما راویان کتاب افراد گوناگونی هستند که تعدادی از آنها همچنان در صف مبارزه و به گرایشهای سیاسی مختلف تعلق دارند. آنها طعم خشونت و شکنجه در دو رژیم را چشیده اند.
متاسفانه آقای ملکی و دیگر کسانی که کتاب داد بیداد را به نقد کشیده اند، زحمت خواندن کتاب دوم را به خود نداده اند. به گمانم اگر آقای ملکی همت می کرد و قبل از این نقد، کتاب دوم را هم می خواند شاید برخوردی چنین توهین آمیز نمی کرد.
این که آقای ملکی عزم جزم کرده که سکوت پیشه نکند و به افشاگری بپردازد، بسیار ستایش آمیز است. اما در این افشاگری متاسفانه جبهه رژیم را گسترده تر کرده است. کاری که اصلا پسندیده نیست. وی کتاب «داد و بیداد» که در تبعید نوشته شده را با کتابی که از طرف یک ارگان وابسته به دولت به نام «کانون زندانیان سیاسی مسلمان قبل از انقلاب» نوشته شده در یک سطل ریخته و روی آن روغن ریخته هر دو را به یک نسبت به آتش کشیده است.
این که آقای ملکی کتاب داد بیداد را «چنان دور از انصاف و با هدف توهین و تحقیر دلدادگان راستین آزادی» یافته نشان می دهد که وی به مبارزانی که در راه آزادی به پا خاسته اند و صادقانه در این راه جان نثار کرده اند ارج می نهد. اما آقای ملکی متاسفانه فقط نیمه خالی لیوان را مشاهده کرده است.
آقای ملکی از همان ابتدای تصمیم سترگ برای افشاگری رژیم شاه و شیخ، یک رویداد عظیم در جنبش مردم ایران علیه استبداد را فراموش کرده و از قلم انداخته است. ایستادگی و مقاومت و مبارزه در برابر جمهوری اسلامی از کشتار سال 67 شروع نشده است. این مبارزه از سالهای قبل شروع شده و آقای ملکی نمی توانید این بخش از مبارزه مردم را از تاریخ حذف کنید. یورش به آزادیخواهان در سالهای 60 و کشتار وحشیانه آنان را هم نباید فراموش کرد.
در آن موج عظیم کشتار، افرادی که در بدترین شرایط و بدون امکانات مفید میهن خود را رها کردند و راه تبعید را برگزیدند گناهی مرتکب نشده اند. مقصر رژیمی است که چنان سرکوبی در پیش گرفت که فعالان سیاسی را تار و مار کرد یا مجبور به خروج از ایران کرد. همه ی پناهندگان ایرانی قربانیان رژیمی سرکوبگر هستند، معلوم نیست چرا آقای ملکی این قربانیان را که نقشی مهم در افشای استبداد حاکم داشته اند چنین غیرمنصفانه به دادگاه برده و چوب دادگاه را ناعادلانه بر سر آنها کوبیده، بدون قاضی و وکیل محکوم می کند و وارد غذا و سفره های آنها هم می شود.
من از هر گونه نقد و طرح نظر استقبال می کنم، اما ترور فکری در قالب نقد را تایید نمی کنم. آقای ملکی با این شیوه نقد دست به ترور فکری و شخصیتی بخشی از زنانی زده که خواسته اند روایت خود از گوشه هایی از واقعیت را بیان کنند.
در کتاب مورد بحث همانطور که قبلا هم نوشتم افراد متفاوت با گرایشهای گوناگون نظر داده اند اما آقای ملکی همه را در یک کیسه ریخته، در کیسه را بسته و سعی کرده این کیسه را طوری تکان دهد که بر میل ایشان از دکان بقالی جمهوری اسلامی سر در آورد.
متاسفانه آقای ملکی با وارد کردن مسائل خصوصی از همان روشی بهره برداری کرده که استبداد حاکم آن را همواره به کار برده و آقای ملکی را هم بی نصیب نگذاشته است. ایشان برای این که به این زنان توهین کند، از قرمه سبزی و آشپزی و سفره ی رنگین حرف زده و می گوید: «اگر انگيزهاي براي مبارزه نداريد و بهاصطلاح بريدهايد بهتر است به جاي توجيهگري و مخالفت و زير سؤال بردن اصل مبارزه، در كنج خانههاتان بلوليد و «خورشهاي پرادويه» بپزيد تا در پاريس و ديگر شهرهاي اروپا و آمريكا و كانادا بوي عطر آن به همسايهها بفهماند كه شما در كارِ مبارزه عليه استبدادگران وطنتان نيستيد تنها آشپزهاي ماهري هستيد!!.»
فکر می کنم آقای ملکی با سابقه فعالیت طولانی این تجربه را داشته باشد که با دخالت در شیوه ی زندگی افراد نمی توان اندیشه آنها را نقد کرد. برای اطلاع آقای ملکی باید بگویم که اکثریت کسانی که در تبعید به سر می برند و به قول ایشان «واداده های پناهنده» هستند انعکاس دهنده فریادهای خاموش یک ملت در زنچیر هستند. فعالیتهای پناهندگان، تبعیدیان و مهاجران در دفاع از حقوق زنان، کارگران، روشنفکران و فرهنگیان و نقض حقوق بشر تا کنون منجر به محکومیت رژیم در نهادهای بین المللی شده است. آیا این دستاوردهایی که محصول کار پناهندگان است قابل انکار است و یا تنها موقعی مفید است که آقای ملکی به آن نیاز دارد.
به نظر من مبارزه یک شکل واحد ندارد که کسی بتواند آن را در قالبی فرو برد و زاویه های مشخصی برای آن بتراشد. مبارزه مجموعه ای از تلاش افرادی است که در دورانی برای تغییر شرایط موجود دست به عمل می زنند. مبارزه همان طور که قهرمان، رهبر و کادر دارد، توده های حمایت کننده هم خواهد داشت. تمام اینها مبارزه را شکل می دهند. بدون شک آنچه جاودانه می ماند قهرمانیها و جانفشانیهایی است که در این راه انجام می شود. جانفشانیها و قهرمانیهای کسانی که برای تغییر به پا خاسته و به شرایط موجود نه می گویند.
آقای ملکی در نوشته خود نام بسیاری از بزرگان تاریخ جنبش آزادیخواهی مردم ایران را ذکر کرده است. در کنار آن بزرگان کسانی هم بودند که تنها به خاطر یک حمایت و یا یک رابطه ساده به زندان افتادند و البته از میان همه آزادیخواهان در بند کسانی هم بودند که تاب مبارزه و مقاومت نداشتند و یا اگر آن روز تاب آوردند، اکنون فکر می کنند که در گذشته چیزی را از دست داده اند. همسان گرفتن این گروه کوچک از زندانیان با کل جریان مبارزه و مقاومت در زندان کاری غیر منصفانه و غیر انسانی است.
آقای ملکی شما خواسته و یا ناخواسته مقاومت و ایستادگی زندانیان سیاسی زن را با بزرگنمایی روایت کسانی که امروز مبلغ و مروج انفعال هستند، نادیده گرفته و در عمل به همان نظری دامن می زنید که می خواهید آن را نقد کنید اگر چنین نبود، شما نیمه پر لیوان را هم می دیدید.