يکشنبه 3 آذر ماه
"شرف" يابي! آقا با خودشان حرف ميزدند. و رو به متکاي بغل ديوار می فرمودند هم به نفع خودت است و هم به نفع عواملت که با زبان خوش اعتراف کنی، زودباش بگو چقدر پول و دلار خرج کرده اي، با چه کساني در ارتباطي، به کي پول داده اي؟ براي کدام سازمان جاسوسي کار ميکني؟ به دور و برم خيره شدم چيزي نديدم. يقين کردم که زده به سرشان! آقا همچنان با توپ و تشر با متکا سخن ميگفت، خدا با اینجانب است، مقام شامخ ولایت از هيچکس نميترسد، مردم ما کفن پوش آماده دفع کفار و دشمنان در دانشگاه و کارخانجات و خیابان ها هستند. مجددا سرفه کردم، ناگهان آقا به طرفم برگشت و گفت خوشت آمد و ادامه داد، خيال کرده! پرسيدم چه کسي به خود جرأت داده در مقابل مقام شامخ ولایت هوس خيالات بکند ؟ آقا فرمود دشمن بي شعور! من و من کردم و پرسيدم کجاست قربان؟ آقا داد زد کوري نميبيني؟ همينطور مات و مبهوت نگاه کردم. آقا خنده بلندي کردند و گفتند : يادم رفته بود بگویم که کسی به جز ما نميتواند دشمن را ببيند! و با پوزخند ادامه دادند، در غير اين صورت همه ميتوانستند رهبر بشوند! درنگ را جايز ندانسته و يواشکي جيم شدم، توي راه به خود ميگفتم "توي مملکتي که پيدا کردن دوست مصيبت است، دشمن الزاما به چشم نخواهد آمد! "
چهارشنبه ۱۶ بهمن ماه
امروز افراد بسيار عجيب و غريبي«شرف» ! ياب شدند. تمام بدن آنان از يک سر تشکيل شده بود و سرها نه پا داشتند و نه دست و تمام اعضاي بدنشان فقط يک سر بزرگ بود. آقا پرسيدند اينها مریخی هستند!؟ عرض کردم به اينها ميگويند افراد « خودسر » . افراد« خودسر » دست آقا را بوسيدند و شعار دادند : اي رهبر آزاده، آماده ايم آماده! ، به حالت نشسته ایستاده ایم ایستاده ! آقا مقداري برايشان از دنيا و آخرت صحبت کردند و تاکيد نمودند که هيچ خبري از ملاقات افراد«خودسر» با مقام ولايت به خارج درج نشود. رئيس افراد«خودسر» گفت خيالتان راحت باشد چون بجز خواص کسي نميتواند ما را ببيند، و ادامه داد یعنی فقط خودي ها ما را ميبينند، و وظيفه ما حفظ رهبري و نظام مقدس است. وقتي تنها شديم آقا فرمودند خداوند خيلي هواي ما را دارد! عرض کردم پس احتمالا دستوراتش را مستقيما به افراد«خودسر» ميدهد!
چهارشنبه 13 آذر ماه
به عرض مبارک آقا رساندم که يک جوان مهابادي ادعاي پيغمبري کرده و عده اي نيز به وي گرويده اند. آقا با تعجب گفت چرا به فکر ما نرسيد که چنين ادعايي بکنيم و سئوال فرمودند که آيا معجزه اي هم از جوان مذکور ديده شده؟ به عرض رساندم نخير چون قبل از معجزه، قوه قضائيه وي را دستگير کرده و به پزشکي قانوني معرفي نموده! آقا خنديدند و گفتند پس همان بهتر که ما چنين ادعايي نکرديم چون يحتمل که ما را هم به پزشکي قانوني معرفي ميکردند! گفتم و چون شما با قانون ميانه اي نداريد ممکن بود شما را به پزشکي غيرقانوني معرفي ميکردند! آقا قاه قاه خنديدند و به سکسکه افتادند.
پنجشنبه 14 آذرماه
به دستور آقا سفيرکبير همسايه شمالي را ملاقات کردم. حامل پيغامي از طرف پوتين بود. سفير گفت 9 درصد سهميه درياي خزر برايتان در نظر گرفته شده و پوتين پيغام داده که به صلاح شماست که به همين مقدار راضي باشيد. پرسيدم سهميه بقيه چند درصد است؟ سفير خود را به کوچه علي چپ زد . گفتم تا آنجايي که ما اطلاع داريم براي خودشان 25 تا 30 درصد سهميه در نظر گرفته اند! سفير گفت بهرحال روسيه کشور قدرتمندي است بقيه هم عنقريب که به ناتو بپيوندند و ناتو هوايشان را خواهد داشت. گفتم ما هم خدا را داريم! سفير که آدم کار کشته اي بود گفت اين حرفها براي مصرف داخل خوب است و به درد پشت ميز مذاکره نمی خورد ، و در حال رفتن گفت، از من ميشنويد همين 9 درصد را بگيريد و اضافه کرد : خدا بده برکت! گفتم آخر اين منصفانه نيست، طرف جواب داد، ببين برادر جان اولا دندان اسب پيشکشي را نميشمارند ثانيا مگر ميخواهيد خرج عمران و آباداني مملکت تان بکنيد که می گویید منصفانه نيست! عليرغم ميل باطني سکوت کردم.
سه شنبه 12 آذر ماه
آقا بسيار مضطرب بودند و گفتند شنيده اي که ميخواهند به جاي ما شوراي رهبري انجام وظيفه کند. و مثل اينکه قضيه خيلي جدي است و سئوال کردند مگر من چه مرضي دارم و دليل آنها براي برکناري من چيست؟ گفتم مگر تا به حال کسي توي اين مملکت براي کارهايش دليلي ارائه داده؟ مگر شورای نگهبان برای رد صلاحیت هایش دلیلی اقامه کرده ؟ آقا فرمودند ولي من با بقیه فرق دارم و بايد در مقابل من دليل ارائه کنند! گفتم حتما دلايلي براي اين کار دارند؟ آقا با عصبانيت گفت صد درصد تو از چيزي خبر داري! من و من کردم و گفتم اگر ناراحت نميشويد خدمتتان عرض ميکنم، ميگويند آقا بسيار بددهن است، چون هدف به دست آوردن دل آمريکاست و ما به نحوي با آمريکا رابطه برقرار کرده ايم اما آقا با هتاکي به آمريکا ، رشته هاي ما را پنبه ميکند. آقا با غيظ گفت سياست نظام تا بوده همین بوده تقصير من چيه، تازه من که از جريانات و مذاکرات پشت پرده خبر نداشته ام! گفتم ولي ظاهرا کاسه کوزه ها را سر شما شکسته اند! آقا با اشاره بمن گفت : بدبخت ميداني اگر من بروم تو هم از نان خوردن ميافتي؟ عرض کردم ميروم در گوشه اي از دنيا استراحت ميکنم. آقا گفت اگر وضع خراب شد مرا هم با خودت ببر! گفتم ولي شما تحت تعقيب بين المللي هستيد! آقا گفت بگو پسرم است و با حسرت گفت وقتي توي اين مملکت مقام رهبری امنيت شغلي نداشته باشد تکليف بقيه معلوم است! عرض کردم ميگويند شما به طور کامل در ولايت امر ذوب نشده ايد! آقا گفت ديگران بايد در من ذوب بشوند، من کارخانه ذوب آدم هستم ! عرض کردم لطفا اين جسارت بنده را ببخشيد، ولايت امر منحصر به شما نیست و خود شما هم اینرا ميدانيد. آقا با دلخوري گفت وقتي تو با اين گستاخي حرف ميزني معلوم ميشود خبرهايي هست. قدري شرمنده شدم ولي احساس کردم سبک شده ام!
دوشنبه ۲۷ شهريور ماه
باز هم«شرف» يابي! آقا در مورد بورس تهران و درآمد های نجومی آن صحبت کردند و گفتند تا فردا مهلت دارند سهم امام را بپردازند و درآخر از انتشار ۹۰۰ میلیارد تومان اوراق «قراضه» سئوال کردند. عرض کردم احتمالا منظور مبارک اوراق قرضه است. آقا با حيرت پرسيدند يعني اوراق قرض ميدهند؟! با هزار بدبختي برايشان توضيح دادم که اين هم شکلي از رباخواري است اما چون در حکومت اسلامي انجام ميگيرد طبعا حلال ميباشد! آقا که خيلي گيج شده بود زير لب فرمودند پس بي دليل نيست که ما هيچ سر در نمي آوريم و بي جهت نبود که حضرت امام ميفرمود«اقتصاد مال خر است»!!
شنبه 15 دي ماه
سرپرست صدا و سيما "شرف" ! ياب شد. با التماس از آقا خواستند فکري به حال سايتهاي اينترنتي بکنند. آقا فرمودند براي مقابله دستور بدهيد چند سايت اينترنتي راه بيندازند. سرپرست گفت همين کار را کرده ايم اما نگرفته چون اخبارشان مثل اخبار صداوسیماست. آقا گفت احتمالا اشکال از جاي ديگري است چون همه خبرهاي دنيا مثل هم است مثلا وقتي هواپيمايي سقوط ميکند همه رسانه هاي دنيا عين همين خبر را منتشر ميکنند و همه هم آنرا باور می کنند. عرض کردم ولي در مملکت ما وقتي هواپيما سقوط ميکند تمام تقصيرها را به گردن کوه مياندازند. آقا فرمودند اگر کوه مقصر نيست پس چه کسي مقصر است؟ چون اگر کوه نباشد هواپيما به راهش ادامه ميدهد و تکه تکه نميشود! گفتم ولي کوه در همه جاي دنيا هست؟ آقا گفت اشتباه ميکني چون در حال حاضر همه مخالف نظام هستند از کوه و دريا گرفته تا ابر و مه و خورشيد و فلک ، دشمن همه را تحريک کرده! و با تحکم فرمودند چشمهايتان را خوب باز کنيد و اينقدر تقصيرها را متوجه مسئولين نظام نکنيد، دشمن در همه جا نفوذ کرده حتي در کوه ها! گفتم پس گزارش سازمان هواپيمايي درست است که نوشته اند علت اصلي سقوط هواپيماها کوهها هستند! آقا گفت کاملا درست است چون هواپيما هيچوقت توي دشت سقوط نميکند ! گفتم خدا کند دشمن نتواند توي دشت نفوذ بکند! آقا پرسيد چطور؟ گفتم چون آن وقت ديگر نميتوانيم چيزي توي اين مملکت دشت بکنيم! آقا گفت آفرين محرم ما شدن حسنش اين است که آدم به نبوغ ميرسد!