بسمه تعالي
شبکه دوم سيماي جمهوري اسلامي ايران
برنامه ٣٠/٢٠
احتراما معروض مي دارد در برنامه ٣٠/٢٠ مورخ ٠٢/٠٣/١٣٨٤ نکاتي از سوي رئيس کل دادگستري استان تهران و سخنگوي قوه قضائيه در رابطه با "بيماري" و "اعتصاب غذاي" نگارنده اعلام شد که در پاسخ، نکات ذيل جهت پخش در آن برنامه ارسال مي گردد:
١ - اعتصاب غذا از ساعت ١٩ پنج شنبه ٢٩/٠٢/١٣٨٤ آغاز شد. در طي بيست و چهار ساعت هر شبانه – روز فقط هشت الي ده ليوان آب و چاي به اضافه شش عدد قند صرف مي شود. از آغاز اعتصاب روزانه يک کيلوگرم وزن کم کرده ام. هر روز دو بار (صبح و عصر) جهت وزن کشي در بهداري زندان حاضر شده و پس از وزن کشي، نتيجه در دفتر بهداري توسط پزشکان با ذکر ساعت و ميزان فشار خون ثبت مي شود.
اگر اعتصاب غذا مورد انکار دستگاه قضائي است، پيشنهاد مي گردد خبرنگاران را به زندان اعزام نمايند تا هم دفاتر بهداري زندان را بنگرند و هم، حال و روز اعتصاب کننده را به مردم گزارش کنند. در ضمن حاضرم به صورت تمام وقت در يک اتاق شيشه اي در مقابل خبرنگاران و نمايندگان نهادهاي مدني قرار گرفته تا آن ها ناظر اعتصاب غذا باشند. رد اين پيشنهاد به منزله پذيرش رسمي اعتصاب غذا است.
٢ - بيماري من در دي ماه ١٣٨٢ به تائيد مکتوب وزير پيشين آموزش عالي (دکتر مصطفي معين)، وزير پيشين بهداشت و درمان (دکتر محمد فرهادي) و دکتر محمد حسين برادران رسيده است. چندين متخصص ديگر ( از جمله دکتر برقعي، دکتر مدني و...) بيماري مرا تائيد کرده اند. عکس هاي M.R.I. سينوزيت، کمر و زانوها موجود است (عکس ها در بيمارستان دي، ميلاد، رسول اکرم و مؤسسه خدمات تصويري تشخيصي دکتر محمد اطهري گرفته شده است). دو تن از متخصصان زندان در پائيز و زمستان ١٣٨٣ نظر خود را به صورت مکتوب در خصوص ضرورت اعزام به مراکز درماني بيرون از زندان اعلام کرده اند. دانشگاه توانبخشي طي نامه اي مکتوب در سال گذشته، حداقل ده جلسه حضور در آن دانشگاه را جهت درمان ضروري دانسته است. (تمامي اين مدارک طي جلسه اي در هفته گذشته در دفتر بازرسي زندان به رويت نماينده سازمان بازرسي کل کشور مستقر در زندان اوين، معاون مدير کل سازمان زندان هاي استان تهران، مدير کل بهداشت سازمان زندان ها و معاون بهداشت سازمان زندان هاي استان تهران رسيد).
به فرض آن که تمامي اين مستندات مدنظر قرار نگيرد؛ پرسش اين است: اگر بيماري وجود ندارد؛ چرا طي دو سال گذشته داروهاي "کوآموکسي کلاو ٦٢٥" و قرص هاي ضدآلرژي به من خورانده اند؟ چرا "اسپری ٢٥٠ Flixotide"، "اسپري Beclomethasone"، "اسپري Salbutamol" و "اسپري Ipratropium" به من داده اند؟ چرا آمپول کورتن به من تزريق کرده اند؟ مگر زنداني سياسي موش آزمايشگاهي است که بدون آن که بيمار باشد؛ انواع و اقسام داروها را بر رويش آزمايش مي کنند؟
٣ - مديريت زندان اوين طي نامه رسمي خواستار اعزام من به پزشکي قانوني شد؛ ولي دادستاني با اين امر مخالفت کرده است. من در حضور مدير، مسئول حفاظت و اطلاعات، مسئول اجراي احکام و مسئول بهداري زندان به پزشکان اعزامي از سوي دادگستري اعلام کردم با پرونده پزشکي و کليه مدارک، به پزشکي قانوني اعزام شوم. هرگاه قوه قضائيه مجوز لازم را صادر نمايد؛ بي درنگ به پزشکي قانوني خواهم رفت. زندان، زندان است، نه پزشکي قانوني.
اين سناريو يک بخش پاياني کاملا تراژيک دارد. رئيس کل دادگستري استان تهران گفته است: "مدعي هستيم که وي بيمار نيست و از اين تاريخ به بعد اگر اتفاقي رخ دهد؛ مسئوليت آن متوجه گنجي است" (روزنامه حمايت ٣/٣/٨٤ صفحه دو)
"رخ دادن اتفاق" به معناي مرگ نويسنده است. يعني اگر من تا آخر ماه جاري بميرم؛ مسئوليتش با خودم مي باشد. خب وقتي به گفته آقاي عليزاده بيمار نيستم و به گفته سخنگوي قوه قضائيه اعتصاب غذا نکرده ام، اگر بميرم چرا مسئوليت آن به گردن من است؟ اگر عالم ناسوت را ترک گفته و راهي عالم ملکوت شوم؛ همه مردم مي دانند مسئوليت آن متوجه چه شخصي خواهد بود!
اکبر گنجي، زندان اوين
٠٣/٠٣/٨٤
رونوشت: کليه خبرگزاري ها و مطبوعات