انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری به هر شکل پایان یافت و رئیس جمهور آینده( حداقل برای چهار سال) مشخص شد. این انتخابات از جهات مختلف نسبت به ادوار گذشته متفاوت و متمایز بود و با انتخاب آقای احمدی نژاد قطعا فصل کاملا تازهای در تاریخ جمهوری اسلامی و در عرصه سیاست ورزی ایران و حتی در زندگی روزمره مردم ایران آغاز شده است که درک و تحلیل درست و شناخت آن از مبرم ترین کارهاست.
نیز بررسی عملکرد احزاب سیاسی و فعالان عرصه انتخابات( اعم از مشارکت جویان خط امامی و اوپوزیسیون قانونی و روشنفکران و هنرمندان و نیز تحریمی ها) از ضرورت و اولویت برخوردار است که اکنون نمی خواهم به گذشته و دولت آینده بپردازم، حال مانند آن فوتبالیست می خواهم بگویم نخستین اقدام تمامی کنشگران عرصه سیاست چه باید باشد تا بازی بعد، برد تیم آسانتر حاصل شود.
احتمالا همه قبول دارند که اصلاح طلبان دولتی دیگر جایی در درون ساختار قدرت ندارند و به زودی حتی مشاغل خود را از دست داده و به انزوای کامل گرفتار خواهند آمد و علی القاعده برای اینان( و نیز اپوزیسیون اصلاح طلب و دلبسته به صندوق رای و سیستم انتخابات شناخته شده و تجربه شده جمهوری اسلامی) باید روشن شده باشد که حداقل در چشم انداز آینده و شاید برای همیشه، دیوارهای متصلب و در حال تصلب بیشتر جمهوری اسلامی و ساختار حقوقی و حقیقی آن کوچکترین امکان تغییر و اصلاح مورد نظر اصلاح طلبان را به آنان نخواهد داد. در این صورت چه باید کرد؟ آیا اصلاح طلبی به مثابه یک استراتژی شکست خورده و موضوعیت خود را از دست داده است؟
به گمان من اصلاحات دولتی و نوع خاتمی که تاکنون حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب نیز دنبال آن بودند، تا اطلاع ثانوی شکست خورده و فعلا از صندوق رای شورای نگهبان، دموکراسی و مردم سالاری( حتی با پسوند دینی ) در نمی آید( و این را می بایست پس از انتخابات مجلس هفتم هم می فهمیدند که در آن صورت در انتخاب اخیر به گونه دیگر عمل می کردند)، اما استراتژی اصلاح طلبی هنوز درست و قابل دفاع است و اساسا راه محتوم ماست و درصورت باز تعریف آن و آماده سازی مقدمات و مقارنات نوین و واقع بینانه می تواند پیروزی آن را تضمین کند.
این مقدمات و مقارنات بسیارند که یکی از مهمترین آنها فعالیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و حتی اقتصادی در عرصه عمومی در قالب و اندام نهادهای مدنی و غیر حکومتی است. حالا که روشن شده است به هر دلیل ساختار قدرت نه خود دست به اصلاحات می زند و نه حاضر است اپوزیسیون و منتقدانش را به درون قدرت راه دهد تا اندک تغییرات دموکراتیک ایجاد کنند، اصلاح طلبان چاره ای ندارند که به عرصه عمومی و مردم و امکانات بالفعل و بالقوه جامعه مدنی پناه ببرند و با استفاده از این ابزارها و امکانات پروژه اصلاحات اساسی را در خارج از حاکمیت پی بگیرند. این ابزار ها می توانند در قالب حزب، جبهه، سازمان، انجمن و نیز تشکل های غیر دولتی برای تحقق اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و...شکل بگیرند و یا در صورت وجود ادامه پیدا کنند. این نهادهای غیر حکومتی از سه طریق می توانند اهداف اصلاح طلبانه را پیگیری کنند:
۱ ـ از طریق آموزش و سازماندهی مردم، اعضاء، هوادار..
۲ ـ از طریق نقد عملکرد حاکمان و مدیران عالی و میانی و یا تحتانی کشور
۳ـ از طریق پیشنهادهای کارشناسانه و علمی و عملی به دولت و مجریان و یا قوای مقننه و قضاییه در تمامی امور.
اشکال آموزش و نقد و ارائه پیشنهاد نیز متنوع اند که می توان از تمامی آنها استفاده کرد. از جمله آموزش درون تشکیلاتی، میتینگ های حزبی، مطبوعات، بیانیه و اطلاعیه و حتی نامه ها و پیشنهادهای خصوصی. اگر قواعد بازی ( از جمله قانون ـ ولو ناقص ـ و افراط و تفریط) رعایت شود، این نهادهای مردمی طی روندی افکار عمومی را با خود همراه کنند و با قدرت بی بدیل افکار عمومی و مطالبات روشن ملی، حکومت و حاکمان را وادار کنند تا سخنشان را بشنوند و به خواسته هایشان تن دهند. زمانی گفته شد"فشار از پایین و چانه زنی از بالا" اما اکنون حتی کسی در بالا نیست تا چانه زنی کند ولی"صدای مردم صدای خداست" و نمی تواند در نهایت شنیده نشود و از این رو فشار و چانه زنی هر دو برعهده مردم و نمایندگان واقعی آنهاست. اگر چنین شود( و البته دولت بعدی به همین قانون اساسی ناقص عمل کند و از آزادیها و حقوق حداقلی شهروندان دریغ نکند)، تردید نکنید که حاکمان چاره ای جز شنیدن صدای قانونی مردم نخواهند داشت و لذا اصلاحات بتدریج به اهداف خود نزدیک میشود.
خوشبختانه آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کرده است" جبهه اعتدال" را تشکیل خواهد داد. گرچه من با توجه به سوابق آقای هاشمی ایشان را اصلاح طلب نمی دانم، اما وی در ایام انتخابات تلاش می کرد چهره تازه ای از خود به نمایش بگذارد و بگوید گفتمان زمانه را درک کرده است، اگر چنین است و ایشان صادق است، اکنون این گوی و این میدان، زمان آزمایش و عمل است. ظاهرا حاکمان جمهوری اسلامی ایشان را به مثابه نردبان قدرت مورد استفاده قرار دادند و حالا دیگر نیازی به او نیست و گویا قرار است شاگردان وارد گود شوند و احتمالا ایشان این پیام را دریافت کرده است. از این رو انتظار می رود جبهه خود را هرچه زودتر تشکیل دهد و حداقل طرفداران و علاقه مندانش را سازماندهی کند و از طریق کنش سیاسی در عرصه جامعه وعده های انتخاباتی خود را پیگیری کند و اتفاقا این کار موثرتر و مردمی تر از رئیس جمهور بودن در نظام جمهوری اسلامی ایران است.
آقای کروبی هم گفته است که می خواهد حزب بزرگ و سراسری تشکیل دهد تا اهداف خود را تعقیب کند که البته تصمیم به جا و مبارکی است. به ایشان نیز توصیه می کنم هرچه زودتر این تصمیم را عملی سازند که واقعا دیر است. مشارکت و مجاهدین انقلاب و دهها حزب و گروه پیشین نیز به آغوش مردم باز گردند و اهداف خود را در این میدان پیگیری کنند. بویژه وعده تحقق"جبهه حقوق بشر و دموکراسی خواهی" پیگیری شود که مهم خواهد بود. احزاب و یا گروه ها و شخصیت های خارج از حاکمیت( اگر بلافاصله سرکوب نشوند) نیز می توانند چنین کنند. دنیا به آخر نرسیده است، فقط عزم دیگر لازم است.