[اين مطلب بعنوان سرمقاله روزنامه جوان منتشر شده است]
به پايان دولت اصلاحات نزديك مى شويم؛ بررسى كارنامه اين دولت در حوزه هاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى و عرصه هاى جهانى احتياج به وقت بيشترى دارد . دولت اصلاحات كه با يك انرژى و پشتوانه مردمى شروع به كار كرد كم كم افول نمود و كار به جايى كشيده شد كه كانديداى همسو با تفكر دولت اصلاحات عليرغم تلاش هاى وسيع و اتحاد فكرى و ايدئولوژيك با گروهك هايى چون نهضت آزادى و ملى ـ مذهبى ها نتوانست بيش از ۳ ميليون راى مردم را جذب نمايد.
آسيب شناسى دوم خرداد و مديريت برآمده از اين تفكر كه توانست ۸ سال سكاندارى اجرايى و ۴ سال مجلس قانونگذارى را در اختيار اين رويكرد قرار دهد مى تواند دلايل ناكامى اصلاح طلبان و عدم استمرار اقبال مردم به آنها را مشخص نمايد. به مصداق اين كه بايد از تجربه ها آموخت نه اين كه تجربه ديگران شد، مى توان از تجربه ناكامى اصلاح طلبان در ايران براى پيشگيرى از تكرار چنين ناكامى اى براى هر جريان سياسى حتى اصولگرايان بهره گرفت.
همانطور كه مى دانيم وقايع و رخدادهاى سياسى از يك قانون مشخص و منطقى پيروى مى كنند و اصولا در ظرف و زمان خود روش قانونمندى بر تحولات سياسى و اجتماعى جارى مى باشد به طورى كه مى توان اين روشمندى را به زمان ها و مكان هاى ديگر نيز تسرى داد.
مهم ترين علت ناكامى اصلاح طلبان درگير شدن در واژه ها و اصطلاحات غيربومى و غيرمنطبق با واقعيات جامعه ايرانى بود كه از آن به روشنفكر زدگى سياسى تعبير مى نماييم.
واژه پردازى و غرق شدن در استعارات و ادبيات سياسى كه مبانى آنها از غرب گرفته شده و نياز زمانه ما نبود از عواملى است كه اصلاح طلبان را به جاى برآوردن نيازهاى مردم، درگير موضوعات ذهنى و غيرواقع نمود كه راه اندازى موج جبهه دموكراسى خواهى و تبليغ فراوان روى آن، از اين دسته كارها مى باشد. همگان شاهد آن بوديم كه اين موج بعد از انتخابات و عدم موفقيت كانديداى آنها به آرامى فرو نشست و ديگر خبرى از آن در عرصه رسانه هاى مكتوب و الكترونيكى نيست.
البته نگارنده منكر كار تئوريك در مبانى فكرى هر حركت روشمند نيست اما معتقد است اين مبانى بايد با اعتقادات و فرهنگ مردم سنخيت داشته باشد و يا به تعبيرى بين خواست مردم و آنچه القا مى شود «همزبانى» حاصل شده باشد.
مقدسات و اعتقادات مردم درنشريات اين دسته زير سوال مى رود و كهنه تلقى مى گردد، شعارهاى انقلاب و آرمان هاى شهيدان و دفاع از مردم محروم و ولى نعمتان انقلاب به بهانه همان جو «روشنفكرزدگى سياسى» با شعار «حقوق بشر و آزادى» عوض مى شود و جالب اين كه بيگانگان نيز براى وارد كردن فشار بر كشور از اين شعار و ابزار استفاده مى كنند. گو اين كه جست وجوى علت العلل عقب ماندن ايران از كاروان پيشرفت و توسعه همان چيزى است كه بيگانگان تلقين مى كردند و با ابزار حقوق بشر! چه فشارها كه بر ملت ما وارد نكردند. امروز شكستن جو روشنفكر زدگى در عرصه سياست يكى از آن راهكارهايى است كه مى تواند تشخيص صحيح و درست از نياز «ايران و ايرانى مسلمان» در موقعيت كنونى را ميسر سازد.
بيمارى روشنفكر زدگى سياسى با جابه جا كردن نيازها و ضرورت ها، جاى اصل و فرع را عوض مى كند و به بهانه اصول، فروعى را مطرح مى نمايد كه روشنفكر زدگى سياسى بين خود و مردم حايل قرار داده است. چون در زمان حاضر ديگر از جنس مردم نيست نمى تواند «مردم» را بفهمد و چون دچار دركى ناقص از «مردم» شده - چه بخواهد و چه نخواهد- مسير را به انحراف مى رود و نتيجه اين روند، چيزى جز ناكامى نيست، چنانكه در فرآيندى به نام ناكامى اصلاح طلبان تجربه شد.
بنابراين بايد توجه داشته باشيم كه بيمارى روشنفكر زدگى سياسى به فضاى معطر به وجود آمده از نشاط عمومى براى انتخاب دولت اصولگرا آسيب نرساند. هرجا كه احساس كنيم با مردم فاصله گرفته ايم، بدانيم همان جا دچار آفت روشنفكر زدگى سياسى شده ايم. معيار تشخيص صحيح آرمان هاى والاى انقلاب و تذكرات اهل خرد و فرهيختگان متدين و انقلابى مى باشد، پس تا آنجا كه مى توانيم براى خدا مردمى بمانيم و از مردم جدا نشويم.