نوشته های قابل تامل فرهاد جعفری که از آغازی قابل درک شروع و به جایی مبهم و حتی مشکوک رسید، این قلم را ناگزیر به فرار از فضای مجازی اندیشه نامه ها نمود، در سایتهای خبری، گزارشی، اندیشه نامه ای بر خلاف مکانهای گفتگو (فارومها) گویی نوشته ها بر آسمان شلیک میشوند و فاقد واکنش مستقیم و روشن هستند.
به همین دلیل نگارنده ها سعی دارند، اصول منطقی و روشن خود را در حد توان حفظ نمایند تا مطالبشان ناخوانده سوال، پاسخ بر پرسش های بعدی نیز باشد.
در اندیشه های آقای جعفری که بر مانیتور ساتع میشود نیز نگاه تامل برانگیز و حتی این سعی او را نیز میتوان مشاهده نمود هر چند در این نوشته که مورد نظر هست، علیرغم مقدمه ای پسندیده به نتیجه ای ناصواب، قدم نهاده شده که برای زدودن علامت سوالهای فراوان نیازمند دقتست:
خشونت چیست؟
هر گونه بُرندگی در ذهن بنوعی خشونت اطلاق میشود که اقسام مختلفی از جنبه های فیزیکی ( مانند فشار ، صدا ، نور و... ) و جنبه های روانی (مانند فرهنگ ، اعتقادات و ...) خواهد داشت .
توجه کنیم که خشونت به شرط آنکه در وادی بشر " غیر انسانی نباشد" میتواند و باید شرط اصلی تکامل و رشد یافتگی باشد که این در اصول دیالکتیک پذیرفته شده است .
و وقتی از موجودات صحبتی میشود باید به "نظم ارگانیکی" آنها توجه شود که عالم فیزیکی و "نظم دینامیکی" را تا حد زیادی به هم میزند ،
در اینحا مسئله "رشد یافتن" هست و تعریفی متفاوت از "ساخته بودن " دارد که نبایستی به اجزا اجازه ی رشد سرطانی داد .
واکنش بدن زنده به سرطان به سه شکل نمود می یابد :
1- مقاومت : در این حالت سلولها نسبت به استثمار سلولهای سرطانی واکنش نشان داده و جلوی رسوخ آنرا میگیرند
2- عدم مقاومت : در این حالت سرطان به هر جا که برود ، بیماری ایجاد کرده و با استثمار آن سلولها را نیز به شکل سرطانی در می آورد .
3- واکنش فوق حساسیت (Hyper Sensitivity Reaction) : سلولهایی که توانایی مقاومت ندارند ولی در مقابل حمله ی سرطان ، بیعار و بی درد هم نیستند ، در مقابل آن آنقدر واکنش نشان میدهند (فوق حساسیت) که خود و بیماری را از بین برده و اجازه ی گذر نمی دهند که مشکل های موضعی نه سیستمیک ایجاد میکنند.
ولی آنچه که در جوامع بشری از خشونت درک میشود بدین صورتست که :
برای شناخت چگونگی خشونت در زندگی دو موضوع مهم را بایستی مورد ارزیابی قرار داد تحت عنوان خط حمله و خط دفاع ( که حتی خود آهیسما نیز بدان توجه دارد )
خط حمله : ِاِعمال خشونت به منظور تحمیل خود و یا ارزشهای خود بر دیگری که این خشونت ، غیر انسانی و غیر قابل دفاع بوده و بزرگترین مشکل بشریت از گذشته تا کنون همین هست .
خط دفاع : اِعمال خشونت به منظور جلوگیری از تحمیل خشونت که این شکل انسانی و بایدی خشونت است که به منظور ممانعت از بسط خشونت غیر انسانی ، بکار می رود و قابل دفاع هست .
البته آنچه که در تمام خشونتها خود را گم میکند همین تشخیص خط حمله و خط دفاعست ، چرا که برای هر مشروعیتی این گفتار صحیحست و همه سعی دارند بنوعی خود را عامل خط دفاع نشان دهند و تشخیص درست این دو خط ، برای وجدان آگاه تصمیم گیرنده هست
اینکه فکر کنیم در زیر "چماقِ فعال" بایستی "آرامش" خود را حفظ نماییم نشان از نا آگاهی از بدیهی ترین اصول انسانیت دارد که نه تنها با از بین بردن خط دفاع در مقابل یورش وحشیانه ی قدرت ، اجازه ی وسعت طولی و عرضی اعمال غیر انسانی داده شده و انسانییت از بین میرود بلکه باعث ایجاد "بغضهای فروخورده" میشود که دیگر نه به فرمان عقل و مصلحت و انسانیت ، ترکیده میشوند .
تصویری که از این آهیسما بدون در نظر گرفتن این شرایط لازم ( که خود او هم بدان توجه دارد ) در ذهن ساخته میشود ، مانند فرد فلک زده و افیون خورده ای هست که هر کس رد میشود بر سر او بزند و او هم بر آنان لبخند بزند ، سستِ سست .
هر چند تکامل نشان داده است این چنین موجوداتی در سیر ابتدایی ، قرار دارند که حتی نمی فهمند بر خود و دیگران چه بلایی آمده است که اینگونه برخورد میکنند و به هیچ وجه در ذهن آگاه از آن نشانی نمی توان گرفت ( پوپر نیز بدین نظر دارد )
اگر دانشِ استفاده از دفاع منصفانه و قوی را ندانیم مطمئناٌ " گل گیسو ها" (که تلاش تمام قلمای دلسوز برای آنانست) بیشتر و بیشتر در دامان خشونت ، خُرد خواهند شد ( درست مثل خود ما عمرشان می گذرد بدون آنکه با این وضع مملکت بتوانند حتی از معنویت خود و آهیسمای درونی برای دیگران قصه ساز کنند )
پس آنچه که بر متن قابل تامل آقای جعفری می بایست اضافه نمود که ممکنست کل نتیجه گیری او را تغییر دهد ، اینست که بدانیم هر خشونتی بد نیست وبدون خشونت ، به هیچ وجه دیالکتیک و تکامل بوجود نمی آید .
و بعد تامل کنیم که آزاد مرد ایران، اکبر گنجی با نوشتن آن نامه ها ، آیا در خط دفاع قرار داشته با خط حمله ؟
و در اینجا موضوعی روشن میشود که چرا از آغاز نوشته شد "خطِ" دفاع و "خطِ" حمله ؟
به دلیل آنکه در حالت دفاع نیز میتوان (و گاهی باید) حمله کرد ، همینطور در حمله نیز گاهی دفاع میشود ،
و اتفاقاٌ اگر در دفاع قادر باشیم حمله کنیم ، میتوانیم از خود درست دفاع نماییم.
با نگاهی بر مقاله های سالهای گذشته در اوج شکوفایی مطبوعات در دوران جدید که داشتند مملکت را نیز به جلو هول میدادند بر سر موضوع سرعت اصلاحات که هیچگاه روشن نشد ( بخصوص به قلم اکبر گنجی و مسعود بهنود ) بهتر میتوانیم بفهمیم در این 8 سال چه گذشت که بدینجا رسیدیم؟
هر چند هیچگاه اکبر گنجی نیز این عرصه را میدان جنگ ندیده بود بلکه آنرا صفحه ی شطرنج میدانست .
پس :
1- اگر خدایی نکرده آقای جعفری در این اوضاعی که به توسط مطلقه ها برای کشور و گنجی ها درست شده ، اصلاٌ خط حمله ای نبیند که اینطور از گنجی انتقاد میکند پس بایستی در صحت کل گفتار او شک کرد و شایسته ی این چنین گفتاری نه در سایت گویا که در روزنامه ی کیهانست .
2- اگر آقای جعفری گمان میکند ، اگر اکبر گنجی ، از رهبر مطلقه بخاطر این همه بدبختی که برای مملکت و دگراندیشان درست کرده (و آخر و عاقبت آن هم پیدا نیست ) عذر خواهی نماید تا همه چیز به خیر و خوشی تمام شود که بایستی به او گفت در این 8 سال، بطالت این نظریه به وضوح نشان داده شده است اگر چشم بینایی داشته باشیم و جالبتر اینکه بخاطر همان چشم بینای اکبر گنجی ، از او انتقاد کنیم.
3- اگر آقای جعفری بر بسط خشونت در آینده و برای نسلهای بعدی نگرانست که بایستی باز هم گفت با ندانستن خط دفاع و خشونت های مسالمت آمیز و انسانی ، به هیچ وجه آینده ای برای نسل فردا نیز مانند امروز وجود نخواهد داشت ، پس میبایست با عقل شکاک و دقیق ، خشونتهای مسالمت آمیز را شناخت و جلوی انحراف خط دفاع به خط حمله (همانکه پس از جنبش 57 اتفاق افتاد ) و داخل شدن بغضهای فرو خورده و عقده ها را که سر منشا خشونت غیر انسانیست را گرفت . (البته مقصود از خشونت غیر انسانی ، خشونت حیوانی نیست که آن هم قصه ای جدا دارد)
4- عافیت طلبی و ترس به صدور این نسخه منجر میشود که الف – نفی خشونت و محبت (آریستا) در این حالت هیچگونه ارزشی ندارد و وقتی از زور ترس و انفعال کسی حتی زبان کوچک را در آورد نه تنها هنری نکرده است که با امتیاز دادن به آن و بسط دادن خشونت ، کار بی ارزشی نیز انجام داده است ب - اکبر گنجی دقیقاٌ به همین خاطر به ارزش بالایی دست یافته که این ترس را از درون خود از بین برده است.
گرچه در مورد عبدالکریم سروش و حسینعلی منتظری مطالب صحیحی باز با نتیجه گیری مشکوک، مورد اشاره قرار گرفته است که وقتی فرق "اشتباه" با "جنایت" را ندانیم براحتی میتوان همه را جنایتکار کرد حتی خود را و در مورد اشتباهاتی که به جنایت ختم میشود نیز میبایست درصورت فاعل انحصارگر بایستی با خشونت انسانی پاسخی درخور داد، تا این اشتباهات کمتر و کم اثر تر شوند.
پس با نگاهی درست به اعتقادات و افکارمان ، متوجه میشویم آیا آنها به نادرستی و عوامیت تن ندادهاند و آیا ارزش صدور نسخه را دارند و یا خیر؟