اگر هنگامی که در ساعت یک بعد از نصف شب 25 مرداد سرتیپ نصیری برای ابلاغ حکم برکناری مصدق با امضای شاه به در خانه دکتر مصدق آمد، نخست وزیر تنها به دستگیری وی اکتفا نکرده بود بلکه به بازداشت بقیه کودتاچیان و شروع محاکمه آنان اولویت داده بود، یا اگرمخفیگاه "سیا" ترتیب داده سرلشکر فضل الله زاهدی لو می رفت و در آن روزهای توطئه و سنگ اندازی در کار حکومت ملی دکتر مصدق اندکی بخت یار او و یارانش شده بود، مثلا کرمیت روزولت مسئول سیا در خاورمیانه که برای سازماندهی و رهبری عملیات کودتا پنهانی به ایران آمده بود و مخفیانه شاه را ملاقات کرده بود دستگیر شده بود و یا حداقل اگر روابط او با برادران رشیدیان برای بسیج ارازل و اوباش لو رفته بود، 28 مرداد 32 روزی سیاه در تاریخ ایران نبود.
هرچند در آن روزها دولت های انگلیس و امریکا به این نتیجه رسیده بودند که باید دولت ملی دکتر مصدق را ساقط کنند اما اگر با شکست کودتا دستهای این دو کشور در پی دستگیری سازماندهان کودتا در این ماجرا رو شده بود، آنها در انتظار فرصتی دیگر مجبور به تحمل دکترمصدق و دولتش بودند. در این شرایط شاه مضطرب از آینده خویش بدون اینکه تلگراف سرلشکر زاهدی برایش خبری خوش در شامگاه 28 مرداد آورده باشد، همچنان با ملکه ثریا در رم اقامت داشت. چه بسا بعد از فرار احتمالی زاهدی از ایران این شاه بود که میزبان این دوست وفادار خود در رم بود. خبرهای ایران را در پی فرارش از کشور در 25 مرداد بعد از با خیر شدن از عدم موفقیت کودتا، با نگرانی دنبال می کرد. عکس های سرنگونی مجسمه های خود و پدرش و مطرح شدن دوباره ایده برقراری جمهوری در ایران بیش از پیش مضطربش می ساخت.
دور از انتظار نبود که ایده جمهوری خواهی که بعد از کودتای شکست خورده 25 مرداد و فرار شاه در بین نیروهای سیاسی اوج تازه ای گرفته بود، در صفوف نیروهای تشکیل دهنده جبهه ملی شکاف اندازد. با توجه به شرایط حساس آن زمان و مخالفت آیت الله کاشانی با جمهوری خواهی و بخاطر تحریک نکردن طرفداران شاه برای ترتیب دادن توطئه ای دیگر و تعمیق نرفتن ایده جمهوری خواهی در سطح ملی، دکتر مصدق به احتمال زیاد به سلطنت مشروطه وفادار می ماند. با این موضع گیری نخست وزیر سیلی از اتهامات بسوی او سرازیر می شد. به همین دلیل به احتمال زیاد او در اعلامیه های پر شور جمهوری خواهان و توده ای ها، سلطنت طلبی خطاب می شد که به "خائنین" وفادار مانده است. در تظاهرات و روزنامه هایشان مصدق را "افشا" می کردند، می گفتند او همان کسی است که که در سخنرانی ها و نطق هایش در مجلس شاه را "اعلیحضرت همایونی" می خواند و گفته است که : "هرچند به پدر وی (رضا شاه) اعلام وفاداری نکرد اما به محمد رضا شاه پهلوی سوگند وفاداری یاد کرده و او کسی نیست که قسم خود را از یاد ببرد." می گفتند اینجا و آنجا گفته است که خود را مرهون "شاه جوانبخت" می داند چراکه شاه او را از زندان پدرش در بیرجند آزاد کرده است. به او اعتراض می کردند که در نهمین روز نخست وزیری در گزارش خود به مجلس شورای ملی گفته است: "... اعلیحضرت همایون شاهنشاهی هم با نظریات صادقانه و آن نظریاتی که نسبت به خیر مملکت دارند به محض این که قانون ملی شدن نفت را دیدند بلادرنگ توشیح کردند. جمهوری خواهان همکاری شاه با کودتاچیان و فرار او را دلیلی کافی برای پایان دادن به مشروعیت نظام سلطنتی و برگزاری رفراندم جمهوری و یا اعلام آن می دانستند. حزب توده بر شعار جمهوری دمکراتیک خود پای می فشرد، در گردهم آیی های جمعیت ها و احزاب جمهوری خواه، در تهران و شهرهای بزرگ کشور و در روزنامه ها و نشریات شور و شوق جمهوری خواهی موج می زد. مصدق و دولتش به پیوستن به جمع جمهوری خواهان و سازماندهی رفراندم برای تغییر نظام دعوت می شدند.
هرچند بعد از کودتای نافرجام 25 مرداد و فرار شاه از ایران، وزارت کشور دولت دکتر مصدق جهت فراهم کردن مقدمات رفراندم برای "تعیین تکلیف آینده مملکت" دستور العملی صادر می کند(1) اما شواهد بسیاری گویای آن است که علیرغم تمایل و پافشاری بخشی از نیروهای نهضت ملی، مصدق و بخش بزرگی از یاران او به احتمال زیاد زمان طرح تغییر نظام را مناسب نمی دیدند و کماکان اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت، تلاش برای خروج از بن بست محاصره اقتصادی و به جریان انداختن صادرات نفت برای سر و سامان دادن به اوضاع بد اقتصادی کشور، ادامه فروش اوراق قرضه دولتی – که برای مقابله با تحریم خرید نفت ایران صورت می گرفت- و اصلاح قانون انتخابات و نظارت بر سلامت انتخابات پای می فشردند. آنها بی شک نفوذ رهبران مذهبی در بین بخش بزرگی از مردم و مخالفت آنها بخصوص آیت الله کاشانی با نظام جمهوری و طرفداری بخشی از نیروهای مسلح از شاه را دلیل مناسب نبودن طرح تغییر نظام در آن موقعیت می دانستند. مصدق بخصوص با توجه به نتایج انتخابات مجلس هفدهم و تعمیق نیافتن ایده جمهوری خواهی در بین توده مردم، احتمال شکست جمهوری خواهان را در رفراندم احتمالی کم ارزیابی نمی کرد و تازه در صورت پیرزوی جمهوری خواهان نیز احتمال آشوب و درگیری های داخلی به خاطر وجود محافل پرقدرت مذهبی، نظامیان طرفدار سلطنت و عوامل استعمار کم نبود.
در این میان دور از انتظار نبود که شاه سرانجام تلگرافی از تهران و آن هم از سوی نخست وزیر و شاید بعد از نظر خواهی عمومی برای "تعیین تکلیف آینده مملکت" دریافت دارد که او را به بازگشت به کشور و سلطنت کردن و نه حکومت کردن، البته در صورت محکوم کردن کودتای 25 مرداد و تعهد دادن در پیشگاه ملت برای رعایت قانون اساسی، دعوت می کرد. حملات جمهوری خواهان و توده ای ها علیه مصدق که "شاه فراری" را به بازگشت به کشور دعوت کرده بود و "سلطنت در حال اضمحلال را جانی تازه بخشیده بود" شدت می یافت. وقتی که جمهوری خواهان به احتمال زیاد از اینکه مصدق به جبهه آنها بپیوندد نا امید می شدند به خاطر ملت می آوردند که او همان کسی است که در فردای قیام خونین 30 تیر که وی را دوباره به قدرت رساند باز دنبال مصلاحه با شاه بود و از همین رو بود که به این بهانه برای" رفع نگرانی اعلیحضرت" پیامی در پشت کلام الله مجید نوشته و آن را برای شاه می فرستد: "دشمن قرآن باشم اگر بخواهم بر خلاف قانون اساسی عمل کنم و هم چنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهوری را قبول نمایم." (2)
در این میان بالا گرفتن اختلافات بین نیروهای ملی موجب دلگرمی انگلیس و امریکا می شد که سعی می کردند از فرصت بدست آمده شکست شان در کودتای 28 مرداد را جبران کنند.
بعید نبود که حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) به رهبری خلیل ملکی با درک حساسیت شرایط و علیرغم انتقاداتی که به مصدق داشت، همچنان از او علیرغم طرفداری اش از سلطنت مشروطه حمایت کند. در آن صورت توپخانه جمهوری خواهان جبهه ملی نیز در حمله به خلیل ملکی، این برجسته ترین و در عین حال مظلوم ترین چهره تاریخ اندیشه سیاسی بعد از مشروطیت، به آتشبار حزب توده می پیوست.
بتدریج انحلال مجلس شورای ملی بعنوان نقطه ضعف مصدق و دولتش بیش از پیش نمایان می گشت. درخواست برگزاری انتخابات مجلس هیجدهم از طرف بخشی از نیروهای ملی برای بهانه ندادن به دست دربار و نیروهای وابسته به استعمار و تقویت حقانیت و مشروعیت دولت ملی مطرح می گشت. از سوی دیگر طرفداران استعمار و دربار در داخل و دولت های انگلیس و امریکا با سواستفاده از انحلال مجلس توسط دکتر مصدق در مجامع بین المللی تلاش می کردند به تحریم خرید نفت ایران "مشروعیت" بخشند و دیگر اقداماتشان علیه دولت ملی ایران را توجیه کنند.
دکتر مصدق نیز می دانست که نمی توان مدتی طولانی کشور را بدون مجلس اداره کرد. از همین رو بود که برگزای انتحابات مجلس هیجدهم در دستور کار دولت قرار می گرقت. این انتخابات احتمالا در اواخر سال 32 تشکیل می شد. در فرصتی که تا انتخابات مجلس هیجدهم باقی بود احزاب درباری "ملیون" و "مردم" ظاهرا بدون دخالت شاه اما با حمایت دربار و پشتوانه مالی مالکان و سرمایه دارانی که منافع خود را در تضاد با سیاست های دولت دکتر مصدق
می دیدند تشکیل می شدند. این احزاب دست گذاشتن بر پاشنه آشیل دولت دکتر مصدق که انحلال مجلس بود، خود را طرفدار دمکراسی جلوه می دادند و خواستار برگزاری انتخابات مجلس می شدند. عوامل استعمار در درون و بیرون از ارتش نیز با کمک های مالی بیگانگان چه بسا سعی می کردند با راه انداختن شورش های محلی در برخی از استان های کشور و بمب گذاری هایی اینجا و آنجا به گسترش نا امنی دامن زنند. هرچند سرلشکر زاهدی در زندان بود و یا فراری، طرفداران و همفکرانش موفقیت های او در سرکوبی شیخ خزعل در زمان رضا شاه را به رخ دیگران می کشیدند، دولت مصدق را ناتوان از برقراری نظم و امنیت جلوه می دادند. و این فرصتی بود برای احزاب متمایل به دربار و حامی استعمار تا آنها با وعده امنیت، در سطح کشور به تبلیغات بپردازند.
شعبان جعفری معروف به بی مخ و دیگر اراذل و اوباشی که "مردم" کودتای 28 مرداد بودند، خانه مصدق را غارت کردند و یا به دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه دولت مصدق هنگامی که وی را روی برانکار با تنی تب دار به دادگاه دولت کودتا می بردند با چاقو حمله کردند، چه بسا بجای چماق و چاقو اعلامیه های احزاب درباری- استعماری را در دست می گرفتند و نیروی خود را برای برگزاری متینگ های تبلیغاتی آنها بکار می بردند.
شاه نیز با اینکه مورد عفو دولت مصدق قرارگرفته و به داخل کشور دعوت شده بود و هر چند بعد از ورودش به کشور ظاهرا سوگند خورده بود سلطنت کند و در پی حکومت کردن و دخالت در امر دولت نباشد، در خفا تلاش های خود برای سنگ اندازی در کار دولت مصدق را ادامه می داد چراکه وی حاضر نبود شاهی باشد که نه تنها دیگر حق تعیین وزیر جنگ را ندارد بلکه باید همچنان شاهد تبعید مادر و خواهر خود اشرف از ایران باشد. آنها به علت تحریکات و کارشکنی هایی که در راه پیشرفت نهضت ملی ایران می کردند و به دلیل دخالت مستقیم در ماجرایی که منجر به قیام 30 تیر شد از ایران تبعید شده بودند و دفاتر مخصوص شاهدخت ها و شاهپورها نیر از آن زمان بسته شده بود و اجازه تماس مستقیم با ادارات دولتی از آنان گرفته شده بود.(3)
در آستانه انتخابات مجلس هیجدهم خوانین و بزرگ مالکان طرفدار استعمار و استبداد و مباشران آنها نیز بسیج می شدند، از این ده به آن ده می رفتند و به رعایای خود می گفتند که به چه کسانی رای دهند.
علیرغم دعوت دکتر مصدق و برخی دیگر از شخصیت های سیاسی نهضت ملی به کنار گذاشتن اختلافات بین نیروهای ملی طرفدار سلطنت مشروطه و جمهوری خواهان و تمرکز روی انتخابات آتی برای سد راه عوامفریبان طرفدار استعمار و استبداد، مخالفت ها به احتمال زیاد ادامه می یافت. بخش بزرگی از انرژی نیروهای ملی بجای خنثی کردن نقشه های طرفداران استعمار و استبداد بر علیه یکدیگر مصرف می شد.
اوضاع بد اقتصادی که در نتیجه تحریم خرید نفت ایران بر مردم فشار می آورد، اختلافات داخلی بین نیروهای ملی و غفلت آنها از سو استفاده های عوامفریبان از این اختلاقات، ناامنی ها یی که به تحریک استعمارگران و عوامل داخلی آنها صورت می گرفت و وعده های امریکا و انگلیس برای کمک به ایران در صورت روی کار آمدن دولتی جدید در ایران کار را بدآنجا می کشاند تا احزاب "ملیون" و "مردم" اکثریت کرسی های مجلس را به خود اختصاص دهند. شاه نخست وزیر دلخواه خود را مامور تشکیل کابینه می کرد. دکتر مصدق و و جمعی از کاندیداهای جبهه ملی به مجلس هیجدهم راه می یافتند اما آنها فراکسیون اقلیتی را تشکیل می دادند که می بایست شاهد تصویب قوانین ضد ملی در این مجلس باشند.
در میان اعتراضات شدید مصدق و دیگر نمایندگان فراکسیون اقلیت با انگلستان علیرغم اختلافات موجود رابطه دیپلماتیک برقرار می شد. دیگر نه در میان مردم از آن شور و شوق گسترده حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت خبری بود و نه مجلس جدید در مبارزه با استعمارگران همانند مجلس شانزدهم راسخ بود. قرارداد کنسرسیوم، البته نه با آن شرایط ذلت باری که مورد تایید دولت کودتا قرار گرفت، مورد تصویب قرار می گرفت. نفتکش های غول پیکر دوباره در آبادان و دیگر بنادر نفتی کشور لنگر می انداختند تا نفت ایران را بعد از دو سال توقف به بازارهای جهانی عرضه کنند. به همان میزان که اقتصاد فلج شده ایران تا حدودی سامان می یافت قوانینی در مجلس به تصویب می رسید تا عرصه را برای حضور مخالفان استبداد و استعمار در انتخابات آتی مجلس قانونگذاری تنگ تر کند. بر اثر همکاری های نظامی و اطلاعاتی دولت جدید با سازمان های اطلاعاتی ام.ای.6 انگلیس و "سیا" به احتمال زیاد شبکه نظامی حزب توده لو می رفت و این حزب منحله اعلام می شد، رهبران دستگیر نشده حزب به خارج فرار می کردند، افسران دستگیر شده اعدام می شدند، بخشی از کادرها و اعضای این حزب به زندان می افتادند و همان سرنوشت تلخ تکرار می شد.
عمر مجلس هیجدهم به پایان می رسید بدون اینکه فریادهای اعتراض رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت و یارانش توانسته باشد مانع از به تصویب رسیدن قوانین ضد ملی و قراردادهای استعماری شود.
سرانجام مصدق خسته و دلشکسته تر به احمد آباد می رفت. دلشکسته تر چرا که اینبار دادگاه نظامی دولت کودتا نبود که او را به تبعید می فرستاد. اما نیروهای سیاسی ایران چه بسا در این میان درس هایی ارزنده می گرفتند. شاید لازم نبود بعدها همه چیز را از صفر شروع کرد. شاه و طرفداران استبداد احتمالا درمی یافتند که می شود از راهی به غیر از کودتا نیز موفق شد. شاید احزاب و سازمان های سیاسی به اهمیت اتحاد نیروهای ملی و آموختن از تجارب دیگر نیروهای سیاسی و احترام به سلیقه های مختلف در عرصه ملی توجه می کردند. شاید مانورهای سیاسی نیروهای درون و بیرون از حاکمیت کار را به بن بست و انقلاب در 25 سال بعد نمی کشانید و اگر آیت الله خمینی سال ها بعد از تبعیدی احتمالی به ایران بازمی گشت، برای همیشه به قم می رفت.
اما آنها که معجزه را باور دارند چرا نتوانند بگویند شاید با مقداری نرمش از سوی دکتر مصدق در برابر قراردادهای نفتی با امریکا هم تحریم خرید نفت ایران پایان می یافت و اقتصاد ایران سامانی می گرفت و هم اتحاد نظر امریکا و انگلیس علیه ایران از بین می رفت. شاید شوروی هم به این نتیجه می رسید که به علت خطر اوج گیری درگیری های داخلی در ایران کودتای حزب توده در آن زمان به سود کشور شوراها و اردوگاه سوسیالیسم تازه تاسیس شده نبود. شاید نیروهای ملی همه پشت سر مصدق جمع می شدند. در آستانه انتخابات مجلس هیجدهم از نیروهای چپ جبهه ملی گرفته تا آیت الله کاشانی ضرورت اتحاد نیروهای ملی را درک کرده و نیروهای خود را در سرتاسر کشور بسیج می کردند تا مردم فریب عوامفریبی های طرفداران دربار، عوامل استعمار و خوانین و مالکان بزرگ را نخورند و آرای خود را به نفع این نیروها به صندوق های رای نریزند.
شاید در مجلس هیجدهم اکثریت با نیروهای ملی بود و مصدق چنان از این پیروزی شاد می شد که علیرغم بیماری دوباره پست نخست وزیری را می پذیرفت و در راه احقاق حقوق ملت ایران و انجام وظایف خود همانند دوره های پیش در بستر بیماری نیز آرام نمی گرفت. دوباره نخست وزیر می شد. آن زمان نیز که از نخست وزیری کناره می گرفت سرشاد از پیروزی های ملت ایران و راضی از اقدامات دولت خویش، نه توسط دولت کودتا و یا غمگین از شکست در انتخابات، نه دلشکسته از تفرقه ها و دسیسه ها به احمد آباد می رفت. می رفت تا سا ل های بازنشستگی خود را در کنار روستائیان مهربان و وفاداری سرکند که مدتی بعد املاک خود را بین آنها تقسیم کرد. در این صورت پیروزی ملی کردن صنعت نفت و دمکراسی در ایران نیز استثنایی می شد در میان قائده شکست برای حکومت های ملی و مردمسالار جهان سوم در آن سال ها.
زیرنویس ها:
1. پیشینه تاریخی جمهوری خواهی در ایران، ناصر رحیم خانی، نشر باران استکهلم 2004
2. مبارزات دکتر مصدق، رضا ایرانی، احمد ایرنی، چاپ لس آنجلس 1986
3. مصدق، علی جان زاده، انتشارات همگام 1358