1) وقتي كه چپ بد مي آورد !
آقاي «كريم ارغنده پور» در جريان خير مقدمي به «موسوي خوييني ها» _ كه چند روز پيش در پايگاه اينترنتي امروز منتشر شد _ جريان رقيب را به پرداخت هزينه هايي سنگين وعده داده است كه بزودي و به خاطر حضور مجدد خوييني ها در صحنه ي بازي، ناچار از پرداخت آن خواهد بود .
نيز، چنين پيش بيني كرده است كه «ماه عسل جريان اصولگرا» چندان به درازا نخواهد كشيد و به همين زودي ها، خاتمه خواهد يافت!
تهديد او بر اساس ارزيابي كدام امكانات و قوا ، و كدام « موثر هاي دروني» صورت مي گيرد كه چنين بي پروا آنرا بر زبان مي آورد ؛ نگارنده از آن بي اطلاع است و البته كه چندان درباره ي واقعي بودن و موضوعيت داشتن آن مطمئن نيست .
اما تقريبا يقين دارد ، آنها كه روي برد «كنار ماندگان در بازي اخير قدرت» شرط بسته اند ، هر چه گذاشته اند خواهند باخت . به رغم اين پذيرفتني ست كه كاري كه آقاي ارغنده پور كرده اند ، تقريبا تنها كاري ست كه مي توان كرد: «با دست بد ،فقط مي شود بلوف زد » !
2) چهار سوار سرنوشت !
شكاف كهنه سرباز كرده و بازگشت «موسوي خويينيها» به صحنه ي بازي ، فهرست «نخبگان كنار مانده » از حاكميت را كه حذف شده يا خود را در خطر حذف شدن ميبينند( و از اينرو به صحنه باز مي گردند تا مانع آن شوند) كاملتر كرده است.
خطر آنچنان برانگيزاننده است كه از ميان آنها، «مهدي كروبي» ضمن حفظ مناسبات سنتياش با حاكميت ( تاييد و تاكيد بر گذشته هاي نه چندان دور كه مي تواند به نفي آنچه اينك مي گذرد تعبير شود ) تمايل دارد تا هر چه بيشتر از «فضاي جديد» فاصله بگيرد و حساباش را از آن جدا كند.
انتقال بخشي از صحنه ي رقابت سياسي به جايي در خارج از مرزهاي رسمي كشور ، ناديده گرفتن مرزهاي فرهنگي آن و در يك كلام «تلويزيون اروپايي» او ؛ بيش از هر چيز و قبل از آنكه حتي تصويري مخابره كند ، بوضوح بيانيهاي عليه «فضاي جديد» ، سطح وفادارياش به قانون اساسي و نيز آن دست قوانين عادي ست كه خود، زماني آنرا براي توشيح به دفتر رييس جمهور مي فرستاده است.
هواداران ديگري كه «هاشمي رفسنجاني» ست، با راهاندازي جبههاي تحت عنوان «اعتدال» تصميم گرفته اند تا بسياري از مديران عالي و مياني حذف شده يا در آستانهي حذف شدن را ذيل عنواني گردهم آورند كه به روشني هر چه تمامتر، داوري شان را دربارهي «مشي تازه » به نمايش ميگذارد.
همچنانكه «سيدمحمدخاتمي» كه تا آخرين روزهاي عهدهداري منصب رياست جمهوري و حضور در قدرت، آنرا با پا پس ميزد و مي گفت كه مي خواهد به كتابخانه اش بازگردد؛ اكنون با پذيرش سمتي رسمي در مجمع روحانيون مبارز و انجام چند سخنراني با محتواي غيرمنتظره، در حال پيش كشيدن آن با دست به نظر ميرسد.
اين چهار روحاني كهنه كار سياسي، پيش از اين تنها يك بار ديگر در چنان وضعيتي قرار داشتهاند كه به رغم علايق و سليقههاي گوناگون، پيگيري منافع خود را در «يك جهت» و خود را دوشادوش هم يافتهاند :
در نخستين سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و هنگامي كه نامزد نهايي آنان براي كسب كرسي رياست جمهوري (حبيبي)، شكست سنگيني را از رقيب ( ابوالحسن بني صدر) پذيرا شد.
چندان نپاييد كه ماه عسل نخستين رييس جمهور پايان پذيرفت و او كه در ابتدا از حمايت رسمي آيتالله خميني برخوردار بود، خود را در محاصرهي آن دسته از سياستمداران روحاني و يارانشان يافت كه به رغم نظر اوليهي آيتالله، «روحانيون» را مستحق آن مييافتند كه بر كرسي «مناصب اجرايي» كشور تكيه زنند. و اين اثبات نمي شد مگر آنكه پيشتر بي كفايتي او ( دانشگاهيان) اثبات شود .
3) يك شباهت جزيي !
فارغ از همهي وجوهي كه «نخستين انتخابات رياست جمهوري» و «رأيگيري نهم» را از يكديگر متمايز ميكند ؛ اين دو _ و بازيهاي درون آنها _ شبيهتر از هر دو منازعهي قدرت ديگري هستند كه از «منصب رياست جمهوري» ناشي ميشوند.
در مقايسهي ميان اين دو بازي و بازيگران عمده اش ميتوان دريافت كه :
اولاً : اگرچه « آنكه كنار مي گذارد و خود قدرت مييابد » همان نيست كه در بازي نخست بود ، اما «آنكه كنار گذاشته ميشود و بخش مهمي از مهار قدرت را از كف ميدهد» دست بر قضا همان است.
ثانياً : اگرچه « آنكه كنار مي گذارد و خود قدرت مييابد » همان «شخصيت حقيقي» نيست، اما داراي همان « شخصيت حقوقي» ست و از «دانشگاه» مي آيد.
در بازي نخست (بني صدر ـ روحانيون) ، نتيجه به نفع آنهايي رقم خورد كه خود را در خطر حاشيهنشيني مي يافتند. با اين حال توانستند در كمترين مدت متصور ، در اتحادي موقت با جريان قدرتمند دانشگاهي هوادار خود ( به ويژه دانشجويان خط امام )بيشترين منابع قدرت و مشروعيت را به نفع خود و عليه رييس جمهور وقت بكار اندازند . اما چه تضميني است كه اينك و در بازي اخير ، باز هم آنها برنده باشند؟!
واقعيتهاي حاكم بر صحنهي« بازي نخست» بدين قرار بود :
1 ـ روياي جامعهي اسلامي كه نويد داده ميشد _ و همگان را در خود مستغرق كرده بود _ ميتوانست افكار عمومي را به نفع «كنار ماندگان» بكار اندازد كه در تحقق آن از همه شايسته تر بنظر مي رسيدند.
2 ـ مناديان روياي مزبور (كنار ماندگان) پيش از آن، هرگز در حوزهي اداره و اجرا، سطح واقعي كارآمدي خود را نشان نداده بودند.
3 ـ «كنار ماندگان» از حمايت رهبري انقلاب برخوردار بودند ( همچنانكه در ابتدا رييس جمهور وقت نيز از اين نعمت چندان بي بهره نبود ) اما پيدا بود كه در روز واقعه، آنرا به تمامه نصيب خود خواهند ساخت.
4 ـ «كنار ماندگان» از حمايت نظاميان انقلابي برخوردار بودند و ميتوانستند از آن به عنوان اهرمي قدرتمند در نحوهي تعامل خود با نخستين رييس جمهور، بهرهي فراواني ببرند.
اما در بازي اخير كه بر بنياد و بستر شكاف كهنهي «حوزه ـ دانشگاه» شكل گرفته است؛ «كنار ماندگان» تقريبا از همهي امتيازات فهرست شده و نشده محروماند و نخواهند توانست تا در رقابت با حريف تازه روي هيچ «مؤثر دروني» حساب كنند.
نه تنها نمي توانند روي آن حساب كنند بلكه بايد آنرا جزء «داشته ها و آورده ها»ي رقيب منظور كنند كه كار را بيش از پيش دشوار مي كند !
4) يك شيفت تاريخي كه به خاطر تبليغات چپ حس نمي شود !
اگر در بازي نخست روحانيون مذكور توانستند به كمك «يارگيري از دانشگاه» و جلب نظر نظاميان انقلابي ، دانشگاهيان را «از متن به حاشيه» برانند ، چندان نبايد شگفت زده شد كه در بازي اخير دانشگاهيان توانسته باشند با « يارگيري از حوزه » و جلب نظر همان نظاميان ،« از حاشيه به متن» مراجعت كنند و مواضعي را كه به رغم شايستگي و بدون هيچگونه دليل موجهي در همه ي اين سال ها از آنان دريغ شد ، باز پس گيرند. ( بحث بر شايستگي اين دانشگاهي يا آن دانشگاهي نيست )
بازي «راي گيري مجلس هفتم» _ و پيش از آن انتخابات دومين دوره ي شوراي شهر _ كه نهايتا و بي هيچ كشاكش فرساينده و قابل توجهي به رياست مجلسي يكي ديگر از دانشگاهيان منتهي شد ، نخستين نشانه ي اين « تحويل» تاريخي و تاييد دگر باره اي بر اين استنتاج حكيمانه از بررسي فراز و فرودهاي سياسي در تاريخ ملت ها بود كه :
« هر آنچه چپ آرزو مي كند ، راست برآورده مي سازد» !
با سرعتي خيره كننده و باور نكردني «راست» در حال تحقق بخشيدن به روياهاي ماست اما همچون كه هميشه؛ «چپ » مترصد فرصت است تا اقدام راست را «كم ارزش ، ناكافي ، بي اعتبار » و با استناد به برخي اقدامات بي وجه اما نه چندان با اهميت در سرنوشت مشترك مان ( از جمله همين پليس كوهستان و آبگيري سد موسيوند و .... ) متظاهرانه جلوه دهد .
تمام تحليل هاي چپ از « نتيجه ي راي گيري نهم » و بازتوليد ادبيات كارگري و تعابيري چون خيزش محرومان و جنبش پابرهنگان و اخيرا « فقير دوستان »(!) هم از آنجا ناشي مي شود كه:
چپ تصميم گرفته است تا كام «طبقه ي متوسط» ايراني را به خاطر «راي دادن برخي از آنها به احمدي نژاد» يا «شركت نكردن شماري ديگر در راي گيري» ، تلخ كند و چنان دورنماي دلهره آور و ترسناكي از آينده نشان اش دهد كه دوباره پايش« بلغزد » و در آغوش چپ فرود آيد !
همچنانكه « راست » ؛ هميشه و با جديت محض و حتي به قيمت تاخير هاي تاريخي _ كه گاه حوصله ي آدمي را سر مي برد _ كوشيده است تا مانع برآورده كردن آرزوهاي مان توسط «چپ» شود و اين افتخار را تنها براي خود خواسته است.
(1: اگر چنين نمي كرد كه آن جمله ي حكيمانه ضرب المثل نمي شد !) .
(2: راست سنتي بر خلاف راست مدرن، همواره در اين تصور است كه چپ ،حقيقتا درپي برآورده كردن آرزوهاي ماست و اگر فرصت يابد چنين خواهد كرد !)