آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
نخست سلام و سپس مراتب ادب و احترام مرا پذيرا باشيد. بويژه از آنرو كه ميبينم به «مهرورزان» پيوستهايد و احساس و واژهاي مطرود و متروك، در اين سرزمين محنت زده را به قاموس خشونت بار و خشونتزاي آن باز گرداندهايد.
حتي اگر به آن ايمان نداشته باشيد، حتي اگر به اكراه و اضطرار و از سر سياست پيشگي چنين كرده باشيد، حتي اگر دامنهاش چنان تنگ و قدرش چنان در مضيقه باشد كه «ما پنج نفر» ]من و خانوادهام[ را شامل نشود، باز هم براي من كافيست.
همينكه غبار از اين واژه زدوده شود، همينكه به جاي واژههاي تهديد كننده و ترساننده ، واژهاي چنين كمياب و قيمتي لقلقهي زبان حاكمان شود، كافيست تا دريابم :
ديري نخواهد گذشت كه «ما» نيز خود را در دايرهي شمول آن خواهيم يافت و سهمي از مهرباني كه حق ماست، به «ما» نيز تعلق خواهد گرفت .
آن هنگام، ممكن است كه من يا «شما» نباشيم اما اگر خدا بخواهد «گل گيسو» هست تا به شما درود بفرستد كه در قحطي مهرباني و اپيدمي قهر و نفرت، مهر ورزيدن را به ياد آورديد.
و لابد از «من» و ديگراني كه دردمندانه و صبورانه از سهم خود گذشتيم تا سهم «او» تضمين شود، به نيكي ياد خواهد كرد.
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
در اين رأيگيري آخر، من به شما و هيچ كس ديگر رأي ندادهام و تا هنگامي كه در ميان نامزدها كسي را نيابم كه حقوق و منافع مرا به تمامه و آنگونه كه مي خواهم و مناسب مي يابم نمايندگي كند، باز هم چنين خواهم كرد.
اما چرا بايد انكار كنم كه :
شما به مراتب از سلف خود «هوشمندتر»يد، هر چند كه به وجاهت و آراستگي او نباشيد. شما به مراتب از او «مدير»تريد هر چند كه همچون او در ابتدا جدي گرفته نشويد.
و به مراتب ، به ميانگين و معدل فرهنگي مردمان تان نزديكتريد، هر چند كه از او كمي كوتاهتر بوده و رأي كمتري در كيسه اندوخته باشيد.
از آنرو انكار كنم كه:
«ممكن است» به عنوان يك منتقد ساخت سياسي مورد سرزنش دوستان واقع شوم ؟! از آنرو كه ممكن است به شائبهاي متهم شوم؟!
نظام اخلاقي من به عنوان يك «ليبرال دموكرات هوادار جامعهي آزاد» در مواجهه با واقعيت و ارزيابي آن ؛ بر «ناديده گرفتن اش از ترس عواقب متحمل» يا « ديدن و بر زبان نياوردن اش از وحشت كيفر ممكن» بنا نشده است (نه از جانب شما و نه از جانب همسويههايم ) تا بر اين واقعيت _ به رغم برخي معايب كه شما داريد و او نداشت _ چشم فرو بندم :
او تلاش داشت تا همهي آنچه را به او سپرده شده بود _ جز رأي مردماناش _ «حفظ» كند ، اما شما به وضوح ميخواهيد كه آن را به پيش بريد.
(اينكه بتوانيد يا نه ، اينكه مجال يابيد يا نه ، اينكه چرا مي خواهيد چنين كنيد ،اينكه آنچه در سر داريد تا چه حد منطبق بر منافع مشترك «ما» و « شما» ست ، اكنون موضوع بحث من با شما نيست)
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
اينها را براي خوشامد شما نمينويسم . بلكه «شما» را رقيب خود مييابم، همچنانكه سلف شما را رقيب خود مييافتم .
پس بر اين باورم كه ارزيابي واقع بينانهام از تواناييهاي تان ، مرا ناچار ميكند تا در رقابت با شما «هوشمندتر و زيركتر» از وقتي باشم كه با سلف شما رقابت ميكردم وگرنه باختام قطعيست.
همچون« هواداران رييس جمهور پيشين» ميتوانم تا مدتها به اين دل خوش باشم كه:
شما فاقد وجاهت او هستيد، كاريزماي او را نداريد، مورد پذيرش و احترام نخبگان منتقد و مخالف قرار نداريد، چند سانتي متري از او كوتاهتريد، چند ميليوني از او رأي كمتري در كيسه داريد، به مدد سازماندهي سيستماتيك آرا خود را بركشيدهايد!
اما اگر چنين كنم ميدانم كه تنها در حال توجيه رواني شكست هولناك، ترميم غرور جريحهدار شده و از طريق «برآورد غلط» ؛ مشغول تدارك ديدن زمينهي «شكست بعدي» هستم!
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
دست كم از زاويه منافع « ما » _ قربانيان « غيرخودي خوانده شده»ي آن طرز تلقي كه متقابلا شما را خودي مي خواند و البته كه هستيد _ جملگي در قطعهي ماندگاري از تاريخ معاصر قرار داريم .
از آنرو كه هر « اشتباه شما » به « برد ما » منتهي خواهد شد . همچنانكه هر « رفتار درست شما » هم، خواهي نخواهي به «برد ما» ميرسد. آنچنان كه هر چه بيشتر «اشتباه» كنيد، «برد ما» را تسريع ميكنيد و هر چه «درستتر» رفتار كنيد آنرا به تعويق و تأخير خواهد انداخت.
با اين حال من _ به سهم اندك خود _ مايلم بردمان، تا آنجا كه ديگر « ما و شما » را ازهم نتوان باز شناخت، به تعويق افتد. آنوقت كه ديگر همه ، «ما» شده باشيم .
از اينروست كه مايلم «سوگند به قانون اساسي كشورتان» را به يادتان آورم .
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
اينك و تحت قوانيني كه بر آن حكومت ميكند، اين پهنه از جغرافيا، اين تكهي گربهاي شكل لم داده و به آسمان چشم دوخته، كشور «شما»ست ، نه كشور «من».
چرا كه به وضوح، از تمام «حقوق» مصرح در قانون اساسي كشورتان، «شما» تمام نصيب را ميبريد و «من» كمتر از آن بهرهمندم. اما جالب است كه هنگام توزيع «تكاليف» ناشي از آن، تمام سهم به «من» ميرسد و «شما» كمتر بدان متعهد ميشويد.
اكنون مجال آن نيست تا به شما ثابت كنم موازنه ي ميان «تكاليف و حقوق شهروندان»، موازنه ي ميان « تكاليف و حقوق حاكمان» و سپس تعادل ميان هردوي آنها، شرط پايداري و ماندگاري يك ساخت سياسيست.
وگرنه هرگز ؛ نه شهروندان و نه حاكمان روي آرامش را نخواهند ديد. تا پگاه سرانجامي كه آن موازنهها و اين تعادل، به هر روش _ به اراده ي «شما» يا شهروندان _ برقرار شود. حتي اگر نسبتاً و حتي اگر به نحو موقت.
و اگر اين جملهي آموزنده ي «ريموند آرون» را كه ثمرهي سالها مطالعات جامعهشناسي سياسي اوست بپذيريم كه :
«آن تبعهاي كه از روي ترس اطاعت مي كند، ديگر از شمار آدميان نيست» ؛ مجال آن هم نيست تا به شما ثابت كنم كه «من» ديگر از شمار «آدميان» كشور «شما» نيستم . چه ؛ اكنون كه اين نامه را براي تان مي نويسم ، از «شما » و قوانين تان اطاعت مي كنم اما تنها از روي «ترس و استيصال» است كه چنين ميكنم .
اما اين ترس مانع از آن نميشود كه تكاليف مسبوق به آدميت ام را از خاطر ببرم و بنا به الزام مقرر در «اصل هشتم» قانون اساسي كشور _ كه شهروندان را موظف به گوشزد كردن اشتباهات حاكمان ميكند _ به شما يادآور نشوم كه « خطايي در حال رخ دادن است » .
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
كمي پس از سوگند شما به قانون اساسي كشور كه «اصل نهم» آن شما و همه را به حفاظت و صيانت از برخي امور از جمله « حقوق و آزاديهاي مشروع شهروندان » مكلف ميكند؛ يكي از جملهي معدود حقوق باقيمانده براي برخي شهروندان _ كه برخورداري از آن به نحوي، مشروط به «خودي يا غيرخودي» بودن آنان و موكول به «صلاحيت اعتقادي داشتن يا نداشتن» شان نيست _ در حال ناديده گرفتن شدن و در شرف سلب شدن است .
آنگونه كه رسانه ها خبر مي دهند ،اين كار از طريق اصلاح قانوني پارهاي از مواد قانون مدني كشور (مربوط به تابعيت) صورت خواهد پذيرفت .
اما تصريح قانون اساسي به آنكه تحديد آزاديهاي مشروع نميتواند «حتي از طريق وضع قانون» صورت گيرد و پيشگيري از آن تكليف آحاد ملت و از جمله هيأت دولت است، مرا ميدارد تا الزام قانون اساسيتان را كه به آن سوگند خوردهايد گوشزد كنم .
مطابق اين اصل و بنا به آن سوگند، تكليف شماست كه مانع خدشهدار شدن اين حق قانوني و آزادي مشروع شهروندان شويد.
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
حق و«آزادي» مصرح در مادهي 988 قانون مدني كه اينك در معرض تصييح قرار گرفته است (ترك تابعيت) آنچنان بنيادين و بديهي ست كه به گمانام شايستهتر بود تا نگارندگان قانون اساسي، آنرا از قانون مدني منفك و به قانون اساسي ملحق ميكردند.
چرا كه همين چند جمله ي كوتاه در ماده ي مورد بحث ، يكي از برجسته ترين نشانه هاي آزادمنشي يك نظام سياسي و برآورد آن از پايگاه اجتماعي ي اوست.
تصور سلب چنين حقي _ كه يكبار من از آن سود جستم تا به حق ديگري كه بيدليل از من سلب ميشد دست يابم و به رغم همهي دشواريها همچنان در كشور شما از شمار آدميان باشم يا دست كم موقتاً چنين احساس كنم _ تنها براي من كه حق و آزادي تازه اي و بدين ترتيب «ابزاري دموكراتيك و متمدنانه» براي كسب حقوق ام را از كف ميدهم، نگران كننده نيست.
صرف نظر از الزام قانون اساسي ، براي شما هم كه ميخواهيد بر «آدميان» حكومت كنيد و ميخواهيد از احترام ديگر دولتها به اراده ي تان ـ و از جمله حق خروج از معاهده ي NPT بدون مواجه شدن با عواقب مهلك آن ـ برخوردار باشيد، به همان اندازه «نگران كننده» باشد.
چرا كه با شما «در مقياسي بزرگتر» همانگونه رفتار خواهد شد كه در «مقياسي كوچكتر» با ديگران رفتار ميكنيد.
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
_ به خوبي هويداست كه با سلب «حق و آزادي قانوني» مصرح در مادهي 988 قانون مدني ،راه قانوني ترك تابعيت آن تعداد از شهروندان را كه ، شيوهي حكمرانيتان را نميپسندند ميبنديد. اما بدانيد كه چنين اقدامي به تغيير داوري و بهبود احساس آنان منجر نخواهد شد.
بلكه اين اقدام «شما» تنها دهانهي «راههاي متنوع غيرقانوني» و «غير مدني» براي خروج از كشور را عريضتر ميكند. چرا كه بر فهرست دلايل آنان براي خروج از كشور و تشديد انگيزه ي آنها مي افزايد .
_ با اين اقدام ، تصوير مناسبي از اعتماد به نفس ساخت سياسي مخابره نمي كنيد .
_ با سلب اين حق از مشكلاتتان نخواهيد كاست بلكه به شمارشان خواهيد افزود.از جمله هرگز به اين نكته فكر كرده ايد كه :
استناد «آنها» به اصلاح احتمالي ماده ي 988 قانون مدني _ به نحوي كه حق مشروع و قانوني خروج برخي ايرانيان از «پيمان تابعيت» با نظام سياسي را ناممكن سازد _ مي تواند اعتراض «شما» به كيفر محتمل خروج از معاهده ي پر مناقشه ي NPT را بي اثر سازد ؟
_ با سلب اين حق ، همين «توازن فعلي حقوق و تكاليف شهروندان» را كه به اندازهي كافي «ناعادلانه» هست «ناعادلانهتر» ميكنيد.
¬_ و با سلب اين حق، شمار بيشماري از شهرونداني را كه هرگز نميدانستند از چنين حقي برخوردارند ، وا ميداريد تا به ياد آورند : «چنين حقي داشته اند كه بدون هيچ دليل و ضرورت ويژه اي از آنان سلب شد » .
آقاي احمدينژاد
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
اين را هميشه به خاطر داشته باشيد كه تاريخ به همگان فرصت داده است تا اشتباه نكنند يا اشتباهات شان را جبران كنند ، اما هرگز به آنها مجال نمي دهد تا بيشتر اشتباه كنند.
راه مناسب براي ممانعت از خروج ايرانيان از كشور ، هرگز آن نيست كه از طريق «تصويب يا اصلاح يك ماده ي قانوني آمره »ي ديگر _ با تنگ تر كردن حدود آزادي ها و اختيارات شهروندان _ آنان را از رفتن و نيامدن باز داريم ، بلكه آن است كه «شيوه ي حكمراني » خود را به نحوي اصلاح كنيم تا آنان را به ماندن « متقاعد » كرده باشيم .
صرف نظر از اين، شرايط مقرر در ماده ي 988 فانون مدني آتچنان است كه شهروندان ايراني «بسيار اندك» ي قادرند تا از آن، در صورت تمايل استفاده كنند.
مثلا بسيار اندكند آنها كه خدمت سربازي خود را سپري كرده باشند ، هيچ مال غيرمنقولي نداشته باشند ، حق برخورداري از ارث را نيز از خود سلب نمايند و همچنان مايل به خروج از تابعيت ايراني باشند .
و از آن گذشته ، پذيرش درخواست اين عده ي « بسيار بسيار اندك تر احتمالي» ، موكول به « موافقت هيات دولت» است و تا پيش از آن فاقد هرگونه تاثير حقوقي ست .
پس ،اشتباه نكنيد!
اشتباه نكنيد تا برد «ما» به تأخير بيفتد. تا هنگامي كه ديگر «ما» و «شما» از هم باز شناخته نشويم. اين به سود هردوي ماست .