* ورود انديشه چپ به ايران داراي انگيزه سياسي بود
تهران- خبرگزاري كار ايران
علت شكست حزب توده در ايران ناتوانياش در بومي كردن ماركسيسم بود،چپهاي آزادتر و غير وابستهتر در ايران مثل مجاهدين خلق و مائوئيستها در دوران خفقان پهلوي عليه استبداد به پا خواستند، اشخاصي چون "حنيف نژاد" و "ابراري" كه ساواك حتي جنازه او را تحويل نداد، گرچه به عنوان چپ و مجاهد از نظر تئوري ضعيف بودند، ولي درباره بسياري از آنان مي توان گفت اثر بزرگشان زندگي شان بود كه در اين راه از دست دادند، زيرا زماني كه اكثر مردم خور و خواب و شهوت را پيشه كرده بودند و 90 درصد مردم ايران در بي سوادي به سر مي بردند، اينان بودند كه به پا خواستند.
"سياوش جمادي"، محقق, مترجم و مولف ادبيات و فلسفه معاصر غرب در گفتگويي با خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا, درباره چهارچوبهاي فلسفي ماركسيسم در ايران و همچنين زمان رسيدن انديشههاي ماركسيستي و نحوه تلقي از ماركسيسم در ايران توسط اعضاي آن و در نهايت علل شكست جنبش چپ در ايران اظهارداشت: تئوريهاي ماترياليستي , ديالكتيكي يا ماركسيسم در ايران با ورود فلسفه غرب به ايران هماهنگ نبود و هنوز هم نيست . به بيان ديگر ماركسيسم ريشه در فلسفه غرب و به طور خاص فلسفه رئاليستي بعد از "كانت" و باز به طور اخص فلسفه و ديالكتيك "هگل" دارد . چپ زماني وارد ايران شد كه هيچ اثري از "هگل" به فارسي ترجمه نشده بود.
آثار اوليهاي كه درباره تئوريهاي ماركسيستي در ايران ترجمه شد، چندان قابل توجه نبودند.به واقع مانيفيست و بيانيه عملي ماركسيسم قبل از طرح تفضيلي تئوريهاي فلسفي "ماركس" و ريشههاي عميق آن در تاريخ فلسفه اروپا, وارد ايران شد. حال چرا و به چه علت؟
اين محقق و پژوهشگر فلسفه غرب ادامه داد: وقتي درباره علت بپرسيم، وارد سرزمين مرموزي مي شويم . ميتوان اينگونه گفت كه يك سري پديدارهاي تاريخي هستند كه ميتوان گفت: چنين هستند و چنان, زيرا به نظر من علل هر پديدار امري است كه به آساني فرا چنگمان نميآيد به خصوص در علوم انساني.
مترجم "متافيزيك چيست" ورود انديشه چپ به ايران را قبل از هر چيز داراي انگيزه سياسي دانست و تاكيد كرد: حتي تا به امروز در ايران سياست همواره گزينش جريانهاي فلسفي و وارد كردن آنها بر ترجمه آثار فلسفي غالب بوده است.نظر من انتقاد نيست, بلكه چيزي واقعي است كه بايد مرتفع شود. اوضاع و احوال هميشه چنان بوده كه امروز هم سياست زدگي ديده مي شود. حال پرسش مطرح مي شود كه چرا؟
مولف "سيري در جهان كافكا" كه كتابش در رشته نقد ادبي برنده كتاب سال شده است، علت اين امر را اينگونه بر شمرد:استبداد و فضاي ارعاب و رعب از يك قدرت غالب در ايران چنان قوي و ريشه دار است كه ميتوان گفت كه به صورت يك " كهن الگو" در فرهنگ ما تبديل شده است. ايران از 2500 سال پيش داراي حكومتهاي استبدادي مطلقه فردي بوده است كه يك فرد به خود حق مي داد كه بر ملتي حكومت كند.منشاء اين حق هم معمولا جنبههاي الوهي ياد پيدا ميكرد و به نام اتصال حكومت به فره ايزدي حكومت در ايران همواره ناسالم بوده است.سالم نبودن نوع حكومت در فرهنگ ,ارتباطات , رفتار اجتماعي و ارزش ها , اخلاقيات , ميزان صداقت , شهامت ابراز وجود و بسياري از شئونات زندگي آدميان تاثير گذاشته است.
جمادي ضمن اعلام نظر خود به خبرنگار ايلنا مبني بر اينكه تفكر همواره در سرزمين ايران دچار استبداد زدگي بوده است , اين جريان را نه تنها در ورود جريانهاي چپ، بلكه در همه جريانهاي اصيل دخيل دانست و گفت: ورود فلسفه غرب به ايران با ترجمه" گفتار در روش دكارت" آغاز شد كه آن را آتش زدند! و سپس "محمد علي فروغي" سير حكمت در اروپا را به نگارش درآورد.
جريان تفكر فلسفي هميشه با استبداد درگير بوده و از آن رعب داشته است، از اين رو نبايد ماركسيسم را مقصر دانست، كما اينكه بيش از همه نحله هاي فلسفي آثار تئوريك آن وارد ايران شد . مثلا " سرمايه " ماركس توسط "ايرج اسكندري" ترجمه شد . نه تنها كتابهاي "ماركس" بلكه كتاب هاي افرادي چون: "تقي اراني" و تئوريهاي "ماركس" و يا كتاب "اصول مقدماتي فلسفه" در دهه 40 بسيار مورد توجه ايرانيان بود .
مولف " زمينه و زمانه پديدار شناسي " با اشاره به اينكه در ايران مغزهاي گردن كلفتي چون "احسان طبري", "اراني" , "ايرج اسكندري" و ديگران وجود داشتند افزود: اين افراد و بسياري ديگر تئوريپردازي ها اصل ماركسيسم و يا چپ در ايران بودند كه همراه با فعاليت آنان آثار اصل جريان فلسفي چپ از "ماركس" و "انگلس" تا قبل از انقلاب ترجمه شد تا هنگام انقلاب و دولت مهندس "بازرگان" كه سيل آثار ترجمه شده انديشههاي ماركسيستي روانه بازار نشر شد.
كتابهاي زيادي از "مائو", "ماركس" , "انور خوجه" , "لنين" و "استالين" و ساير نظريه پردازان سوسياليسم ترجمه شد . از اين رو كدام جريان فلسفي را در ايران سراغ داريد كه افكار آن به اين وسعت در ايران ترجمه شود.
جمادي ضمن اعلام نظر خويش مبني بر اينكه نمي توان بر ماركسيسم در ايران ايراد گرفت، تصريح كرد: فلسفه ماركسيسم يك مرتبه و بدون توجه به بنيادهاي نظرياش وارد ايراد شد، همان انتقادي كه بر ورود جريان فلسفه غرب در ايران مطرح شد كه به طور سيستماتيك و مرتب و منظم و طبق روند تاريخي غرب در ايران وارد و منتشر نشد.
وي براي اثبات مدعايش چنين گفت: امروز هم آثار "نيچه" به دلايلي خاص به فارسي ترجمه شده است، ولي اثر بزرگ "شوپنهاور" يعني " جهان همچون خواهش و نمايش " وارد ايران نشده است، در صورتي كه "نيچه" از "شوپنهاور" تاثير پذيرفته است يا از آثار فلاسفه حيات آلمان مثل "ديلتاي" چيزي ترجمه نشده است.
وي افزود: متفكرين ما همكاري جمعي ندارند و نداشته اند، پس تماس با تمدن غرب تماسي هدفمند نبود، چپ هم تحت الشعاع اين جريان قرار گرفت.
جمادي سپس در پاسخ به سوال ديگر خبرنگار ايلنا كه از او درباره نگرش به جريان فلسفي ماركسيسم و جنبش چپ بعد از ورود آن به ايران چنين گفت: از نظر علمي آثار فلاسفه آن به خوبي ترجمه نشد.حتي امروز هم فقط دو واحد درسي در دانشگاه به "هگل" اختصاص دارد . در عين اينكه چندين استاد بزرگ در دهه 40 و قبل از آن مانند "احمد فرديد" به تدريس فلسفه غرب در دانشگاه ها پرداختند، ولي چپ و ماركسيسم از نظر آكادميك حتي تا امروز هم در دانشگاه ها به طور جدي مطرح نشدند . به موافقتها و مخالفتها درباره چپ هم تا وقتي كه كار علمي جدي انجام نپذيرد، نمي توان وقعي نهاد.زيرا انگيزههاي سياسي , حب و بغضهاي شخصي و ايدئولوژيك زدگي در آن به چشم مي خورد.
مترجم " زبان اصالت " به جنبه عملي هم در كنار جنبه علمي آن اشاره و افزود : حزب توده يك حزب قوي و قدرتمند و گسترده در ايران بود كه ماركسيسم را اصول خود قرارداده بود. امروز مرسوم است كه در صحبت از حزب توده خيانتهاي آن بيان مي شود.واضح است كه حزب توه پا به پاي مسكو پيش مي آمد و در واقع يكي از احزاب كمونيست وابسته به مسكو و عضوي از شبكههاي احزاب كمونيستي جهان بود.حزب توده تابع سياست هاي مسكو بود، با تغيير سياست مداران هم سياست هايش تغيير مي كرد.
جمادي علل شكست حزب توده در ايران را ناتواني آن در بومي كردن ماركسيسمي كه از مسكو دريافت ميكرد، عنوان كرد و اين گونه گفت: خود احزاب ماركسيستي ادعا داشتند كه يكي از مولفههاي فكري ما , شرايط تاريخي و وضعيت طبقاتي هر جامعه است، وضعيت ايران هم وضعيتي نبود كه قابل انطباق با ماركسيسم باشد.توده در دوران اوج خود تاثير زيادي در اعضا و شبكه عظيم خود داشت كه به دنبالش اعتقادي عدالت خواهانه موج مي زد كه در ايران ماجراي طولاني و غم انگيزي است كه از بحث ما هم خارج است.
مترجم "نيچه ياسپرس" با تفكيك جريان چپ در ايران به چپ هاي آزادتر و غير وابسته تر از قبيل مائوئيستها و مجاهدين خلق كه به دليل التقاط ماركسيسم با اسلام و ادعاي به ارمغان آوردن سوسياليسم اسلامي از هم منفك شدند , چنين ادامه داد: اين جريان ها در دوران خفقان پهلوي به انگيزه مبارزه با استبداد پا گرفتند و تعداد زيادي از آنها جان باختند. مجاهدين خلق و اشخاصي چون "حنيف نژاد" و "ابوالحسن ابراري" كه ساواك حتي جنازه او را هم تحويل نداد، گرچه به عنوان چپ و مجاهد از نظر تئوري ضعيف بودند، ولي در مورد بسياري از آنان مي توان گفت: اثر بزرگشان زندگي شان بود.البته منظور من از مجاهدين خلق سازمان كنوني نيست، زيرا اينان روشي جز خيانت و سازش و عوام فريبي مردم را در پيش نگرفته اند.
جمادي با تاكيد دوباره بر زندگي مبارزان جنبشهاي چپ در ده هاي 30 و 40 شمسي گفت: موفق شدن يا موفق نشدن آنان در دوران خفقان، ملاك داوري در مورد آنان نمي تواند باشد، زيرا زندگي بسياري از آنها اثر بزرگ زندگيشان بود.آنان زماني كه اكثر مردم خور و خواب و شهوت را پيشه كرده بودند, بي خبري در بينشان موج مي زد , رقم بي سوادي در ايران بالاي 90 درصد بود و بين قشر روشنفكر و دانشگاهي با عامه مردم امكان ارتباط جدي وجود نداشت، به پا خواستند.
اين محقق فلسفه معاصر به گستره نفوذ روحانيت به سبب شبكه گسترده روحانيت در ايران و برقراري ارتباط شفاهي با اكثر مردم كه بنابر اعتقادات موروثي خود ارتباطي قوي با روحانيت داشتند اشاره كرد و افزود: نفوذ روحانيت در ايران به حدي است كه هيچ يك از گروه هاي مبارز در اثر بخشي به گردپاي روحانيت نمي رسند.اما نمي توان كاري را كه چپها در آن زمان كردند، ناديده گرفت.من به خود حق نميدهم كه در مقابل آنها موضع تحقير آميز و ملامت گر بگيرم، زيرا در شرايط وحشت و فشار و خفقان كه جاي نفس كشيدن نبود، آنها با عملشان احساس كردند كه نمي شود عدهاي در ايران حكومت كنند و عدهاي هم شكنجه شوند.
وي افزود : با مقايسه اي ميان چالشهايي كه ماركسيسم در غرب و ايران با آن مواجه است , در مييابيم كه در ايران "ماركس" برايمان هنوز تز , سنتز و آنتي تز و دياكلتيك است، ولي در غرب همزمان مكتب فرانكفورت پا گرفت, (1920) تحليلهايي مطرح شد كه با آراء ماركس و ماركسيسم رولي مخالف بود."لوكاچ" و سردمداران مكتب فرانكفورت در دهه 60 و 50 و تا امروز در حال تغييرند . تا جايي كه تجديد نظر طلبي و نئوماركسيستها در اروپا شكل گرفتند.
جمادي با تاكيد دوباره بر فضاي استبدادزده ايران و ارج نهادن به مبارزات چپها در دوران اختناق افزود: ماركسيستها با تلفيق عوارض استبداد زمانه با نظريات خود به نوعي انطباق با شرايط حاكم ايجاد كردند.با حذف بعضي استثنائات جريانهاي چپ از جمله خيانتهاي حزب توده به خودشان و در مرحله بعد مردم , جريان چپ از عدالت جويي صحبت مي كردند . من معتقدم مبارزه آنها قابل تقدير است، نه چپ، بلكه همه جرياناتي كه خارج روحانيت بودند، اقدامات موثري عليه استبداد زمانه انجام دادند.
جمادي در پاسخ به سوال ديگر خبرنگار ايلنا درباره نقش طبقه پرولتاريا ( كارگري ) در پيشبرد جنبش هاي چپ در ايران و وجود اين طبقه در ايران گفت: اينكه آيا طبقهاي به نام پرولتاريا (كارگر ) در تعاريف علمي آن در ايران وجود داشته باشد، من معتقدم كه نه تنها در ايران، بلكه در روسيه زمان رشد ماركسيسم روسي هم طبقه كارگر وجود نداشت, يكي از علتهايي كه برنامه 5 ساله "استالين" به زور اسلحه پيش رفت، اين بود كه شرايط اجتماعي روسيه براي به اصطلاح زايمان انقلاب فردا نرسيده بود.از طرفي در ايران صنعتي وجود نداشت.
پرولتاريا هم در جامعه پيشرفته صنعتي ظاهر مي شود . در صورتي كه امروز ما كارگاه هاي كوچك صنعتي داريم. علت اين امر هم اقتصاد خدادادي ما يعني نفت است, اين اقتصاد هم رابطهاي ميان قدرت با ملت برقرار مي كند كه از نوع رابطهاي كه در رژيمهاي ماركسيستي ميان طبقه كارگر و هيات حاكمه برقرار مي شود، تفاوت مي كند.
جمادي در انتها گفت: ماركسيسم و انديشه چپ در ايران بي خاصيت نبود، زيرا اگر خاصيتي نداشت، شاه از آن هراس نداشت و آمريكا براي سركوب آن سرمايه گذاري نمي كرد . در مورد نحوه تلقي چپها و تودهاي ها به كارگران هم بايد بگويم عدهاي از آنها كارگران را ابزار خود مي ديدند، ولي كساني هم در ميان چپها و تودهاي ها بودند كه كارگران را باور داشتند و براي آنها تا مرحله فداكاري رفتند، زيرا باور كرده بودند كه رسالت عالم عمدتا بر دوش كارگران است، ولي آنها هم قطعا اشتباه كردند.