مجله شماره 10 اصفهان
اصلاح طلبان، یک به یک، باب بحث درباره پرونده هستهای را گشودهاند. احمد شیرزاد، نماینده مجلس ششم، یک گام جلوتر میرود و پیشنهاد هم میدهد: فعالیت یو. سی. اف متوقف شود. نظریات شیرزاد را در گفت و گو با روز، پی میگیریم.
احمد شیرزاد، در پاسخ به این سئوال که موضع گیری های مسئولین در ارتباط با پرونده هستهای، به کدام سو میرود، از" سردرگمی تصمیم گیرندگان" سخن میگوید و اینکه:"بعد از قطعنامه شورای حکام، به نظر میرسد تصمیم گیرندگان، تصمیم معین و مشخصی را دنبال نمیکنند. مسیری که تا پیش از تصویب قطعنامه ، دنبال میکردند، مسیری بود که همان موقع هم خیلیها هشدار دادند که ادامه آن، پرونده را به سوی شورای امنیت میبرد، و همین طور هم شد. اما این که آیا حالا هم واقعا میخواهند با همان شدت و حدت، مسیر قبلی را دنبال کنند، و یا شیوه مسالمت جویانهای در پیش بگیرند، روشن نیست.
اما این مسیر باید یک جایی روشن شود. طرف مقابل نشان داده که اهل شوخی نیست. بله، اما ما، بر اساس مشاهدات سیاسی، پیش بینی میکنیم که تصمیم گیرندگان، تا مدت زیادی در این بلاتکلیفی بمانند. دیگر شرایط مثل قبل از تصویب قطعنامه نیست که آقایان حرفهای تند بزنند و فکر کنند با موضع گیریهای تند، همه کنار زده میشوند و حرف این ها به کرسی می نشیند. اما تصمیم معینی هم نخواهند گرفت و تا نزدیکی های اجلاس نوامبر، قضیه را در بلاتکلیفی نگاه می دارند، که این هم به لحاظ سیاسی بدست که کشوری بلاتکلیف باشد، و هم به لحاظ فضای داخلی و بخصوص وضعیت اقتصادی اثرات منفی دارد.
و در زمانی که بالاخره مجبور به تصمیم گیری شوند...ببینید در کشور ما خیلی سابقه دارد که تصمیم، در زمان معینی که می تواند برای ما منافعی داشته باشد، گرفته نمی شود و در شرایطی تصمیم گرفته می شود که چاره ای غیر از آن نیست. ما حدود دو سال پیش در نامه ای به مقام رهبری و به امضای ۱۳۷ نفر از نمایندگان مجلس، دقیقا همین را گفتیم و گفتن مان، پیامدهای سختی هم داشت. ولی ما در آن نامه بر این نکته انگشت گذاشتیم که اگر در موقع مناسب تصمیم گرفته نشود، آن وقت نتیجه، در شرایطی به ما تحمیل خواهد شد، همان نتیجه ای که از آن می توان تعبیر نوشیدن جام زهر را کرد، که البته بسیار هم ناخوشایند است.
و دوباره یک جام زهر دیگر؟
من در این که شرایطی بر کشور ما تحمیل خواهد شد، که قطعا مطلوب نیست، تردید ندارم. به هر حال ما در موضع ضعف قرار گرفته ایم. دیگر به لحاظ افکار عمومی بین المللی، آن عزت و احترامی که ایران در زمان آقای خاتمی داشت، از دست رفته است، و متاسفانه به هیچ وجه با کاراکتر آقای احمدی نژاد، نمی توان آن را دوباره برای ایران، کسب کرد. در این شرایط مسلم است که تحمیل های زیادی بر ما خواهد شد، و این ناشی از سوء سیاست تصمیم گیرندگان است.
به عنوان یک ایرانی، اگر بر سر دوراهی انتخاب بین منافع ملی ایران و وضعیت موجود قرار گیرید، کدام را انتخاب خواهید کرد؟
همه حرف ما، و همه اصلاح طلبانی که در این دو سال روی مسئله اعتماد سازی، ایجاد فضای تفاهم و امثال آن تاکید داشتند، این بود که کشور بر سر این دو راهی گیر نیفتد ، که متاسفانه افتاد و این وضع متاسفانه برای همه ملت ها، وضعیتی دشوار است. وقتی سیاست ها به سمتی برود که شما ناچار شوید تصمیمی بگیرید، که رفتن هر طرفش ممکن است خسارت هایی داشته باشد، چاره ای ندارید جز آن که مسیری را انتخاب کنید که خسارت کمتری دارد. متاسفانه سوء سیاست در این دو ماه اخیر ما را بر سر این دو راهی قرار داده است، البته من هنوز هم فکر می کنم اگر عقل و هوشمندی باشد، همین الان هم می شود از این بن بست فاصله گرفت. خوشبختانه قطعنامه شورای حکام، هنوز همه راه ها را به روی ما نبسته است. هنوز ما را در برابر شرایطی قرار نداده اند که مجبور باشیم به راهی برویم که خیلی ذلت بار باشد. یعنی در واقع مکانیسمی در نظر گرفته اند که راه را برای بازگشت به مذاکرات و انجام سازش های دراز مدت، باز می گذارد. اما انجام این کار نیازمند تغییر در رویه های دولت است، که به نظر من بعید می رسد.
در واقع مجموعه شواهد می گوید که بر سر این دو راهی قرار خواهیم گرفت. درست است؟بله، این طور که پیش می رود، بر سر این دو راهی قرار می گیریم. این فرآیند می توانست طولانی تر یا سریع تر باشد. سخنرانی ها و مصاحبه های آقای احمدی نژاد، این فرآیند را سریع تر کرد.
و اگر شما بودید، چه می کردید؟
به نظرم چند کار اساسی هست که می شود انجام داد. توقف یو.سی. اف در دل این کارها، قابل مطالعه است. شاید کسی به این صراحت جرئت نکرده باشد این پیشنهاد را بدهد، ولی من این پیشنهاد را می دهم، چون یو.سی.اف برای ما هیچ نقش اساسی ندارد و اصولا از ابتدا هم در کل این قضیه، خیلی اهمیت نداشته است. بعد از آن می توانند مذاکرات را شروع کنند، و البته طرف ايران نبایستی برای مذاکرات پیش شرط"خیلی شدیدی" بگذارد. موضع گیری های تند را باید به سرعت متوقف کرد. کسانی که مسئولیت دارند، موضع گیری تند نکنند و این کارها را بگذارند برای ژورنالیست هایی که در آن جناح هستند، آنها خودشان این کارها را انجام می دهند. قطعا یک تغییر جهت در سیاست خارجی، می تواند مسائل آژانس را کاملا حل کند. ما نمونه میکونوس را داریم که به یک بن بست قطعی رسیده بود، ولی وقتی دولتی بر سر کار آمد که نگاهش در سیاست خارجی متفاوت بود، آن مسئله از حالت گیوتین بر بالای سر ايران، خارج شد....
همه تلاش ها شده که این مجموعه در خدمت هدفی قرار گیرد که با دوران خاتمی تفاوت داشت. فکر می کنید این مجموعه، به این منطق تن می دهد؟
والله من فکر می کنم اینها آنقدرها هم که ژست اصولگرایی می گیرند، اصولگرا نیستند. برخی از صحبت ها به این دلیل است که آقایان بلد نیستند نوع دیگری سخن بگویند، اما از آن عمده تر اینکه اصولا برای جناح راست، اصل، ماندن در قدرت است. به همین دلیل آن قدرها هم که از بیرون به نظر می رسد، غیر قابل انعطاف نیستند. امکان انعطاف هست، به شرطی که اینها در قدرت بمانند، ولی برای ما به عنوان ایرانی، مهم این است که ماندن اینها در قدرت،به بهای باج دادن از جیب ملت ایران، انجام نشود. در هر نوع سازشی، این منافع مردم ایران است که باید مورد توجه قرار گیرد.
اخیرا آقایان موضوع را به ملی گرایی هم پیوند زده اند. در راستای همین ماندن در قدرت نیست؟
این شعارها، خیلی به اینها نمی آید. این شعارهای فصلی، با پیشینه آنها سازش ندارد، اما باز بر این نکته تاکید می کنم که من خیلی گفت و گوی اصولگرایانه اینها را در سیاست خارجی، نمی توانم جدی بگیرم. اینها اگر زبان دیپلماتیک و زبان مودبانه بین المللی را بهتر بلد بودند، اصولا مشکلات کمتر بود. یک مقدارش را هم باید به حساب کارآموزی سیاسی اینها گذاشت.
کارآموزان، در چنین شرایطی می توانند سر ها را به باد دهند.
بله، همین طور است. این اتفاق افتاده.