اخيرا تلاش فراواني از سوي اصولگرايان ميشود تا ماجراي «پرونده هستهاي» را «ملي» جلوه دهند. در اينباره اولين سئوالي كه مطرح ميشود اينكه از «كي اين پرونده ملي شده است؟»
آيا در زماني كه 135 نماينده مجلس ششم به رهبري در اينباره نامه نوشتند (و البته هزينه سنگيني هم بابت اين نامهنگاري پرداختند) اين پرونده ملي نبود؟ و چه اتفاقي افتاد كه پرونده هستهاي ايران در شهريور ماه سال 82 به آژانس رفت و قطعنامه عليه ايران صادر شد؟ و چرا در دو سالي كه مديريت پرونده به گونهاي به دولت خاتمي ارتباط مييافت اين پرونده ملي نبود؟و
با اين حال نوع استدلال آقايان مسئول پرونده براي «ملي» جلوه دادن آن بسيار جالب و قابل تامل است. مثلا آقاي لاريجاني گفتهاند:« كل ملت ايران به دنبال چرخه سوخت هستهاي و ادامه فعاليت صلحآميز هستهاي است.» خوب سئوال اين است كه از كجا به چنين گزارهاي رسيدهاند؟ لابد از مصاحبههاي صداوسيما با شهروندان؟ آخر وقتي در عرصه عمومي و رسانهها اجازه باز كردن اين موضوع به كسي و گروهي داده نميشود و حتي اهل نظر و سياستمداران نميتوانند آزادانه درباره آن بحث و اظهار نظر كنند چگونه دريافت ميشود كه «كل ملت ايران» حتي پيگير اين موضوعاند چه برسد به اينكه دنبال چرخه سوخت هستهاي باشند؟
خوشمزه است آقايان پيگيري اين پرونده توسط دولتي كه 70% راي مردم را با خود داشت هرگز «ملي» نميدانستند و دهها اما و اگر بر آن روند وارد ميكردند اما حالا در دولتي با راي 35%(باهمه اماواگرهایش) اين پرونده «ملي» شده و «كل ملت ايران» به دنبال آنند!
باز هم آقاي لاريجاني در پاسخ به سئوال ملي كردن صنعت هستهاي اضافه فرمودهاند: «در خصوص ملي بودن صنعت هستهاي يك موضوع همين است كه در هر نظرسنجي كه انجام شده، خواست ملت داشتن فناوري هستهاي است. بسياري از صاحبنظران و كارشناسان غربي نيز متوجه اين معنا شدهاند كه فناوري هستهاي در ايران برابر ملي شدن صنعت نفت است.» ميدانيم كه پنبه «نظرسنجي» و تحويل آن به «نظر سازي» در اين كشور توسط همفكران و دوستان آقاي لاريجاني زده شده است و افرادي همچون آقايان عبدي و قاضيان و گرانپايه چه هزينه
سنگيني بابت انجام نظرسنجي پرداختهاند بدليل اينكه نتايج نظرسنجي ایشان مورد پسند محافظهكاران نبود، اما حالا به «نظرسنجي»ها استناد ميشود چون مورد پسند ايشان است؟
قربان برم خدا را - يك بام و دو هوا را
در مورد ادعاي دوم هم بد نيست كه ايشان نام چند نفر از اين صاحبنظران و كارشناسان غربي را ببرند تا امثال بنده دريابم كه اينها كيستند و چقدر اعتبار دارند؟ و از كي اينها حرفشان براي افراد اصولگرا حجت و شاهد شده است؟ به هر حال قياس «صنعت هستهاي» در برابر «ملي شدن صنعت نفت» قياس مع الفارق است چرا كه شبيه سازي تاريخي كلا باطل است.
در همين رابطه آقاي لاريجاني فرمودهاند: «هركس ترديد دارد و از هر قشري از جامعه ايران بپرسيد، متوجه ميشود كه صنعت هستهاي يك خواست ملي است» و «به دلايل مختلف فناوري هستهاي به نفع ملت ايران است».
پاسخ بنده به چنين كلامي اين است كه «صنعت هستهاي» هم مانند بقيه «صنعتها» است، و داشتن آن هم معجزه نميكند و نداشتن آن هم وضعيت ما را به عقب نميبرد، همچنانكه ما در «صنعت ارتباطات» بسيار عقب هستيم عليرغم اينكه هيچ مشكلي براي داشتن آن نداريم.
آنچه دنيا و به ويژه كشورهاي قدرتمند را نسبت به ما نگران و حساس كرده است «صنعت هستهاي» نيست بلكه «چرخه سوخت» و غيره است. و به نظرم داشتن يا نداشتن اينها به ميزان هزينه و فايده آن براي همه شهروندان بر ميگردد و تا روزگاري كه معلوم نشود شهروندان ايراني (به ويژه اقشار محروم و عامه مردم) چه هزينههايي بايد براي اينكار بپردازند هرگز نميتوان از «خواست ملي» در اين زمينه سخن گفت، و معلوم نيست كه در هر شرايطي و به دلايل مختلف «فناوري هستهاي» به نفع «ملت ايران» باشد.
آقاياني كه اين روزها اعلام ميكنند «از ارجاع پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت هيچ بيم و نگراني ندارند» همزمان بايد اعلام كنند كه در صورت ارجاع پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت چه هزينههايي بر كشور و تك تك ايرانيان بار خواهد شد. شعارهاي تند و جنگ طلبانه و تنشزا با ديگران دادن بسيار راحت و آسان است و همينطور ديگران و حتي افكار عمومي برخي كشورها را عليه ايران تحريك كردن، اما چه فرد يا گروهي مسئوليت رخدادهاي بعدي را بدوش ميكشد؟ و چه افرادي بيشترين خسارات ناشي از تحريم احتمالي اقتصادي و جنگ را متحمل ميشوند؟ و مهمتر از همه اينگونه شعارها و اقدامات چه نسبتي با شعارهاي اصولگرايان در حل مسائل و مشكلات اقتصادي جامعه و دغدغه معيشت مردم و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض دارد؟ و ...
به نظر بنده اين پرونده «ملي» نيست اما چون تبعات «ملي» دارد و هرگونه سرانجامي براي آن سرنوشت و منافع تك تك ايرانيان را متاثر ميكند نميتوان نسبت بدان بيتفاوت بود و اعلام نظر نكرد. از اين رو فكر ميكنم كه مسئولان اين پرونده اگر ميخواهند به واقع عزت و كرامت و استقلال و ... ايرانيان و ايران را حفظ كنند خط قرمز كارشان بايد عدم ارجاع پرونده هستهاي به شوراي امنيت باشد، و هرچند اقدامات نسنجيده و افراطي اخير تصميمگيري در اينباره را توسط مسئولان سخت دشوار كرده است اما هنوز هم راه مذاكره و چانهزني و استفاده از روشهاي سياسي بهترين راهحل است بشرطي كه مسئولان جديد با عبرت آموزي از آنچه رخداد كمتر حرف بزنند و شعار دهند، از خرد و ديپلماسي بيشتر بهره جويند، و فراموش نكنند كه براي بدست آوردن دستمالي نبايد قصريه را آتش زد. سرنوشت ليبي، عراق و حتي كره شمالي پيش روي ماست، و حيف است كه جمهوري اسلامي ايران را بهر دليل دم تيغ ديگران بدهيم.
امام خميني(ره) ميفرمودند: «حفظ جمهوري اسلامي ايران از اوجب واجبات است، و لابد آنان كه بيش از همه دم از دين و اصولگرايي و ... ميزنند به اين گزاره پايبندند. حفظ «ايران» امري «ملي» است، و هر اقدامي كه تماميت ارضي و استقلال ايران را به خطر اندازد غير و ضد «ملي» است.