«دراين زمستان بی برگی و در اين گرداب تاريخی که جان و جهان را می بلعد»، در شرائطی که عقاب جور بر همه جا بال گشوده و از منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد، در این شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل، که سنگ ها را بسته اند و سگ ها را رها کرده اند، و در حالیکه «در اين سراي بي کسی ، کسی به در نمی زند... ــ آقای ناصر رحمانی نژاد، که تئاتر اجتماعی معاصر ایران با نام او عجین است ــ با بازی درخشان خویش، در «مُصدّق:تابستان، پائیز، زمستان»، سپیدی را در دل سیاهی، به تصویر کشید.
***
در زندان شاه، که سرهنگ مُحرری، با سرهنگ زمانی و نوچه هایش، نسق می گرفتند، به امثال او که شکنجه های ساواک بر جسم و جانش هويدا بود، خیلی حسّاس بودند.
یادم می آید پائیز بود و تنگ غروب، و آقای ناصر رحمانی نژاد، با سعید سلطان پور، محسن یلفانی، و محمود دولت آبادی،... گوشه دنجی می نشست و بحث می کرد. انگار همین الآن است! ستار مرادی، عروسک کوکی رئیس زندان همه را چپ چپی ورانداز می کرد، سپس جلو می آمد و می پرسید: «آده نمنه ده؟» اسمت چیه؟... و بعد زیر هشت...
***
همیشه چهره آرام و پاهای زخمی اش مرا به فکر فرو می بُرد. یک روز ماه رمضان با هم کارگر شدیم، تلاش می کرد حسته نشوم، می گفت تو روزه ای... و من که کم سن و سال بودم و مثل حالا، سراپا شور، گوش نمی کردم.
افتاده و صمیمی بود و چون در همان زندان قصر، رفتار شاهانه و شیخانه، و دبدبه ها و کبکبه ها، کم نبود ــ به فکر فرو می رفتم و از خودم می پرسیدم آیا ما به فروتنی بیش از ایدئولوژی نیاز نداریم؟...بگذریم...
صحنه ای از نمايش - فيلم مصدق
***
اجازه می خواهم به برخی از کارهای اين هنرمند شریف اشاره کنم:
• حادثه در، ويشی
Incident at Vichy, by Arthur Miller
• «سایه یک مجاهد» يا «تفنگدار» اثر «شون اوکیسی»،
(The Shadow of A Gunman, by Sean O'casey)
که در زمان شاه، از اجرای آن جلوگيری کردند و روی صحنه نرفت.
• انگل ها ، يا «خرده بورژواها» از ماکسيم گورکی
The Petit Bourgeois, by Maxim Gorky
این نمایشنامه فقط پنج شب در رشت روی صحنه رفت و سال ۵۳ پیش از روی صحنه رفتن آن در تهران ، کلیه اعضاء گروه تاتر دستگیر و زندانی شدند و آقای رحمانی نژاد، نیز ۱۲ سال حکم گرفتند.
• «کّله گرده و کّله تيزها» ، از برتولد برشت
Rounded Heads, Pointed Heads, by Bertodt Brecht
• «چاره رنجبران»، از « داريوفو » كارگردان ايتاليايي
We Won't Pay, We Won't Pay, by Dario Fo
• «مُحلّل»، از صادق هدايت
• «سماور نديده ها»، از نصرت الله نويدی ، و ...
• «خروس زري، پيرهن پری»، از احمد شاملو
• «مترسک»، که اقتباسی بود توسط بهمن مفید از «چهار صندوق» اثر بهرام بیضائی،...1988
• «نوروز در تبعید»، کار جمعی 1984
• «اتللو در سرزمين عجائب»، از غلامحسين ساعدی 1984
• «حاجي فيروز و عمو نوروز»، [نوروز پیروز است] اثر محسن یلفانی 1986
•
Female Parts ( Three one act plays0), By Dario Fo & Franca Rame
1989
• «تهرانجلس پرس» ، 1990
• «آخرين نامه»، از نسيم خاکسار 1993
• Tularosa River , By David Halender
• «به انتظار سحر» نوشته محسن یلفانی.
• «يك صفحه از تبعيد»، 1996
• «مهاجران» اثر «اسلاوومیر مروژک». 2001
• «از خلنگزار تبعيد» [خلنگزار = تیغستان؟]
• «لس آنجلس پرس»، «هم از توبره هم از آخور»،... نیز، به قلم خود ايشان است.
آقای رحمانی نژاد، در برخی از نمايشنامه های فوق و نيز آثاری که ديگران نوشته و تنظيم کرده اند [مثل «ميهمانان هتل آستوريا»، از آقای علامه زاده]، بازی هم کرده اند.
ناصر رحماني نژاد
یادآوری کنم که آنچه نوشتم، همه کارهای خارج از ايران، [کارگردانی و بازی و تأليف، و يا ترجمه هائی چون «جا به جايي شكنجه»، از «جين ماير»]، را شامل نمی شود.
آقای رحمانی نژاد يکی از بنیانگزاران «انجمن تئاتر ايران» به شمار می روند، ایشان که طی سال های ۵۱ و ۵۲ در زندان شاه نيز چند نمايشنامه کار کرده اند، با موسی خيابانی و ... بسیاری از زندانیان فرهیخته رژیم شاه، همبند بوده اند.
امیدوارم خویشان و دوستان این هنرمند شریف، خاطرات ایشان را ثبت کنند. افسوس که نسل جدید، نه امثال آقای رحمانی نژاد را می شناسد، و نه با غم و رنج شان آشنا است...
ـــــــــــــــــــــ
پاورقی:
ـ پس از بازداشت دکتر مصدق، زاهدی و باتمانقیچ و شعبان بی مُخ، دُور بر داشتند، و امثال نصیری، درجه گرفتند. حکومت نظامی هم اعلام کرد: «هرگونه تجمعی به جز در مساجد و تکایا ممنوع است» !!
- «در تاریخ هنر ایران، این نخستین بار است که زندگی دکتر محمدمصّدق دستمایه هنر های نمایشی قرار می گیرد.» از رنج و شکنج این راهبر بینا، و آن مرداد گران، سالیان دراز می گذرد، اما در این باره هیچ اثر هنری شایسته ای در زمینه سینما و تئاتر نداشتیم.
کار باارزش آقای علامه زاده، و هنرمندانی که: « مصدق: تابستان، پائیز، زمستان »، را به صحنه آوردند، یک نقطه عطف است و در یادها خواهد ماند. ای کاش زندگی پُر فراز و نشیب کلنل پسیان، و «شُکری»، [شکرالله پاک نژاد]، نیز که همواره ندا می داد: «گرچه شب تاریک است، دل قوی دار سحر نزدیک است.» ــ تصویر می شد.
ـ گورگی ГОРЬКИЙ به زبان روسی یعنی تلخ، و چون زندگی ماکسیم گورگی با رنج و زندان همراه، و سراسر تلخ بود، نام «گورگی» بر او ماند. اسم اصلی او Aleksei Maksimovich Peshkov «آلکسی ماکسی ماویج پیشکوف» Алексей Максимович Пешков است.
- در ایران زمین،۲۵۴۰ سال است که استبداد هر اسبی که دارد می تازد و جز زمان مصدق، و بهار انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، نسیم آزادی نوزیده است، اما، در بر این پاشنه نخواهد چرخید.
خروسان نیز می خوانند از درون شب تار می شکوفد گل صبح.
در اوستا صفت خروس، «پروه درش» parvah dar-sha است يعنى «پیش بين»، زيرا به نظر زرتشت، خروس نور خورشيد را از وراى تاريكى شب هم مى بيند.
همنشین بهار
[email protected]
در همين زمينه:
[مصاحبه "گویا" با ناصر رحمانی نژاد بازیگر نقش دکتر محمد مصدق در نمایش "مصدق"]