سه شنبه 10 آبان 1384

از "من تو دهن اين دولت مي زنم"ِ امام خميني تا "ملت ايران تودهن اروپايي ها خواهد زد" آيت الله خامنه اي، ف. م. سخن

در جمهوري اسلامي بازار چَک و لگد و فحش هاي رکيک داغ است. گاز گرفتن، قنددان پرتاب کردن، هجوم بردن به اشخاص با نعره و عربده، نه در خيابان، نه در چاله ميدان، نه ميان اراذل و اوباش بلکه در جلسات رسمي سياست مداران بلند پايه ي ما اتفاق مي افتد. اينان اگر بر زبان عاميانه ي فرنگي ها مسلط بودند شايد در مصاحبه هاي مطبوعاتي و معدود جلسات مهمي که ايراني ها را به آن راه مي دهند خارجي ها را هم از اين اصطلاحات بي بهره نمي گذاشتند (خوشبختانه وزير امور خارجه ي جديد ما با مترجم در مذاکرات حاضر مي شود و اگر چيز بدي در لحن ايشان وجود داشته باشد، مترجم کارکشته قطعا آن را به نحو مقتضي تلطيف خواهد کرد!)

اما اين گفتارها و رفتارهاي زشت و زننده از کجا شروع شد؟ شايد بتوانيم از پدرسوخته ي شاهانه اي که ناصرالدين شاه در گفتار خود با زيردستان بلندپايه اش به کار مي برد شروع کنيم و با دنبال کردن فحش هاي رکيکي که در دربار پهلوي و در چهارديواري کاخ هاي نياوران و سعد آباد بر زبان شاه و شاهزاده هاي حتي خردسال جاري بود به دوران انقلاب و جملات مشهور امام خميني و آيت الله بهشتي و سردمداران امروز حکومت ايران برسيم. مثلا يک مشت کوچک از خروارها کلمه ي اهانت آميز ِ به کار رفته در دربار پهلوي چنين ادبياتي را به ما نشان مي دهد:
"[شاهنشاه] فرمودند مي خواهم فيلمي را که يک آدم بدخواه وطن به عنوان يک فيلم (از لحاظ فيلم) تهيه مي کند هرگز نباشد. اين عن تلکتوئل بازي به چه درد کشور مي خورد؟ فيلم ليريک يعني چه؟..." (يادداشتهاي علم؛ جلد پنجم (1354)؛ چاپ اول؛ 1382؛ صفحه ي 30)؛
"شاهنشاه فرمودند، واقعا آمريکا خر تو خر عجيبي است... ضمنا کيسينجر هم مادرقحبه عجيبي است..." (همانجا، صفحه ي 249)؛
"عرض کردم شاهنشاه اگر جسارت نباشد، جزء اولياءالله هستيد. دنيا اصلا به تخم شماست، پول که ديگر ارزش ريگ براي اعليحضرت ندارد..."(همانجا، صفحه ي 271)؛
"شاهنشاه خنديدند. فرمودند، [انگليس و فرانسه] تخم فرانکو را هم دستمال خواهند ماليد..." (همانجا، صفحه ي 275)؛
"جريان مسافرت نمايندگان سناتورها را که در مورد فلسفه و لزوم فروش اسلحه به ايران مطالعه مي کنند و رفتن آنها را به بندرعباس و ترتيبي را که داده بودم عرض کردم... [شاهنشاه] ضمن اظهار خوشوقتي، خنديدند. فرمودند، ما را ببين که اسير چه گُه هايي هستيم. سه تا پسره جُعلّق کوني راجع به سرنوشت ما بايد تصميم بگيرند..." (همانجا، صفحات 497 – 498).

اينها البته در مقايسه با فحش هاي چارواداري رايج در دربار چيزي نيست. آن چه به طور پيوسته از دهان ها بيرون مي آمد و ثبت نمي شد به مراتب زشت تر و زننده تر از اينهاست. الفاظي که والاحضرت اشرف موقع شکستن تخمه از دهان مبارک شان خارج مي شد و باعث مباهات اطرافيان بود هنوز از ياد کساني که در جمع هاي ايشان حضور داشتند نرفته است.

ولي يک تفاوت عمده ميان آن چه در دربار قاجار و پهلوي مي گذشت با آن چه که از سال پنجاه و هفت شاهد آن هستيم وجود دارد و آن اين که لمپنيسم و به کارگيري ِ الفاظ اراذل و اوباش در گذشته از حصار دربار خارج نمي شد و کمتر در مجامع رسمي و نشريات بازتاب مي يافت. اگر اين گونه الفاظ در دهان اميران ارتش کاربرد شخصيت شکنانه داشت و در بيرون از محيط پادگان نيز به طور مرتب تکرار مي شد اما سياست مداران تا حد زيادي مراقب رفتار و گفتار خود بودند و تلاش مي ورزيدند در مجامع عمومي چهره اي مقبول و مودب از خود نشان دهند.

در روزهاي وقوع انقلاب 57، و با انعکاس جمله ي مشهور "من تو دهن اين دولت مي زنم" ِ امام خميني، به کار گرفتن الفاظ و اصطلاحات لمپني در سياست داخلي و خارجي وارد مرحله ي جديدي شد و بزرگ و کوچک شروع به رجزخواني و فحاشي کردند. آن چه که پيش از اين بر در و ديوار توالت هاي عمومي نوشته مي شد، اکنون لقلقه ي زبان ِ انقلابيون شده و فضايي عفن و مشمئزکننده به وجود آورده بود. مسئولان نظام اسلامي، کشورهايي را که دشمن مي پنداشتند مانند يک شخص قلچماق رو در روي خود مي ديدند و به آنها هتاکي مي کردند. حافظان انقلاب هم کساني مانند ماشاءالله قصاب و اسمال تيغ زن و زهرا خانم و بازماندگان طيب رضايي بودند و زبان مسئولان عاليرتبه نظام براي آن ها مطبوع و قابل فهم بود. "آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند"؛ "به آمريکا بگوييد از ما عصباني باش و از عصبانيتت بمير"، شعارهاي آموزشي انقلاب بود که بر ديوارهاي شهربا خط خوش و حروف درشت نوشته مي شد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

مخالفان خوني حکومت هم البته در مقابله کم نگذاشتند - و هنوز هم کم نمي گذارند-. به خاطر دارم يکي از اصطلاحات مورد علاقه ي گروهي از اعضاي جان به در برده ي ساواک که در نشريه شان به حکومت تازه تاسيس جمهوري اسلامي نسبت مي دادند گه کفلمه کرده بود! مجاهدين خلق هم بعد از سي خرداد، کلا به ادبيات لمپني روي آوردند و مقالات سياسي شان مشحون از اصطلاحات فواحش و شاگرد راننده هاي بياباني بود (با عرض پوزش از اين قشر ِ زحمت کش، چون مجاهدين در اوايل فاز مسلحانه، با علاقه ي بسيار همه مسائل سياسي را با اصطلاحات رانندگان بياباني توضيح مي دادند! ظاهرا حسين شريعتمداري هم بي فرمان راندن در جاده ي يک طرفه را از آنها اخذ و اقتباس و شايد هم انتحال کرده است!) امروز هم لفظ اَن قلاب و عنتري نژاد و اسهال طلب همراه با عکس مونتاژ شده دکتر احمدي نژاد که او را به صورت ميمون نشان مي دهد، جزو مزه پراکني هاي هميشگي نشريات و سايت هاي مخالف نظام اسلامي است.

به قدرت رسيدگان ِ امروز ايران نيز همان روش پيشينيان را به کار مي برند با اين تفاوت که در کنار کلام، از مشت و لگد و گاز بهره مي گيرند. وقتي کسي در مقام شامخ آقاي اژه اي، - که مي تواند به يک اشاره هر کسي را به بالاي دار بفرستد يا در خيابان و بيابان مخالفش را به لقاءالله برساند، شانه و کتف گاز مي گيرد و قنددان پرتاب مي کند، مي توان تصور کرد که در لايه هاي پاييني چه خبر است. نمونه اش را در هجوم نماينده ي مجلس اسلام به دربان مجلس و مشت نشان دادن به خبرنگار زن پارلماني مشاهده کرديم. اوج تئوريک اين ادبيات را ديروز در گفت و شنود روزنامه ي کيهان که دشمن صهيونيست را سر و ته بر توالت مي نشاند شاهد بوديم. چنين ادبياتي که ده ها هزار ناظر و خواننده دارد در جايي مثل زندان که هيچ ناظري جز خدا حاضر نيست تبديل به حرف هايي مي شود که در فيلم بازجويي همسر سعيد امامي ديديم که از قطر خيار مورد استعمال همسر امامي تا آزمايش مقعد همکار سابق براي تعيين دفعات لواط جزو بديهيات بازجويي به شمار مي رود.

انعکاس بيروني اين ادبيات را در سريال هاي تلويزيوني و فيلم هاي سينمايي مي توان مشاهده کرد. به طور مثال در سريال هاي موفق "خانه به دوش" يا "من يک مستاجرم"، قهرمانان مثبت داستان بارها و بارها از چماق استفاده مي کنند و گير کارها را با يقه چسبيدن و خر کشيدن و زير يک خم گرفتن باز مي کنند (از شب هاي برره هم چيزي نمي گويم چون به اندازه کافي در باره ي آن گفته شده است). وقتي ادبيات رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسي جناب آقاي حداد عادل اين است که کشورهاي ديگر غلط زيادي کرده اند، از ماشاءالله "خانه به دوش" البته انتظاري جز چماق کشي و آتش زدن ماشين دشمنان نخواهد رفت (امري که بعد از پخش اين سريال واقعا در تهران اتفاق افتاد).

در اين زمينه سخن بسيار است که از سير تاريخي فحاشي سياسي تا تاثيرات فرهنگي و اجتماعي را مي تواند در بر بگيرد. فعلا به همين طرح کلي بسنده مي کنيم.

[وب لاگ ف. م. سخن]

Copyright: gooya.com 2016