[email protected]
انگار همین دیروز بود که یاسر عرفات به مردمی که آن همه دوست داشت بوسه فرستاد و با آسمان فلسطین خداحافظی کرد و رفت... آن روزها زمان به کندی می گذشت و لحظه لحظه اش حس می شد. از سوی دیگر گوئی همه، چشم به هم زدنی بیش نبود... انگار همین دیروز بود...نه ؟
وقتی «عرفات» به مرگ سلام کرد وبه میهمانی خاک رفت، گوئی بخشی از خود ما نیز رفت و خاک شد! مگر نه اینکه انسان موجودی خاطره گراست و امثال عرفات نیز به مثابه یک راه و یک آغاز، در خاطره بسیاری ازما حضور دارند؟ مگر نه اینکه با رفتن او بسیاری از ما در خود فرو رفتیم و مرگ خود یا رهبران و دوستانی را که دوست داریم مجسّم نمودیم ؟ ...
****
«داستان عرفات، به نبرد فلسطين و اسرائيل كه در سايه روشنهاي اسطوره و تاريخ نقش بسته، بههزارههاي دور تاريخ، و به باورهاي شبه ديني و نبوتهاي مخدوش كه تورات هم از آن ياد کرده ــ راه ميبرد.
آنطور که از تورات بر می آید، عهد خداوند با ابراهيم و اسحاق و يعقوب و بنیاسرائيل اين است كه اين زمين را از نيل تا فرات به آنان بخشيده است.[سفر پيدايش باب شانزدهم، و سپس در بسياري بخشهاي ديگر اسفار خمسه تورات]
هرجائيكه كف پاي شما بر آن گذارده شود، از آن ِ شما خواهد بود، از بيابان لبنان، و از نهرفرات، تا درياي غربي حدود شما خواهد بود و هيچكس ياراي مقاومت با شما نخواهد داشت. زيرا يهوه خداي شما ترس و وحشت شما را بر تمامي زمين كه بر آن قدم ميزنيد مستولي خواهد ساخت... [كتاب تثنيه باب 11 آيه 24 و 25]
فلسطينيان بر كوه از يكطرف ايستادند، و اسرائيليان بر كوه بهطرف ديگر، ودّره ميان ايشان بود...[ كتاب اول سموئيل باب 17 آيه 3]
این وعدهها را نه تنها مریدان حاخام های یهودی، بلكه رهبران سياسي امريكا هم مقدس ميشمارند و کم و بیش مورد قبول مسيحيتِ دولتی ـ آمريكايي نيز ميباشد.
اگر از منظر اعتقادات به اصطلاح ديني نگاه كنيم، صلح اسرائيل با فلسطينيان نباید چيزي جز تسليم بيقيد و شرط و بندگي ِ فلسطينيان در برابر اسرائيل باشد. همهي اين موجودات مزاحم را همانگونه كه خداوند يهوه امر فرموده بايد قلع و قمع كرد و اگر كسي مانند اسحاق رابين اين فريضه الهي را نديده بگيرد و دست عرفات را به صلح و دوستي بفشارد، خونش حلال، و همان خواهد شد كه شد.
برخی از پژوهشگران متمایل به سیاست دولت اسرائیل، بی توجه به این واقعیت که گرایشات ضد یهودی (آنتی سیمیتیسم) نه در کشورهای اسلامی، بلکه در اروپا و آلمان هیتلری بود که سر باز کرد، بی توجه به این که قرن ها خواهران و برادران یهودی در کشورهای اسلامی زندگی می کردند و موسی به دین خود و عیسی به دین خود بود ــ اصرار می ورزند که اعراب از قدیم و ندیم از خون یهودیان تشنه بودند. آنان برای سه قبیله یهود به عنوان فعله و مزدور در مزارع و یا در کارهای تجارتی آنها کار می کردند و اسلام آوردنشان هم برای این بود که به کمک پیامبر از شر یهودیان که همواره ارباب بودند، راحت شوند. آنان تبلیغ می کنند گرچه محمد با یهودیان در صدر اسلام پیمان بست، اما نهایتاً دبّه در آورد و به محض این که قدرت گرفت، جهت قبله را تغییر داد و آن را از مسجد الاقصی به طرف کعبه برگرداند و با این عمل به اقوام و قبایل یهود پیام داده شد که «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» ! و از این به بعد ول معطلید !
آنان مطرح می کنند تغئیر قبله توسط محمد، زنگ خطری بود که برای نابود کردن قوم یهود به صدا در آمد و نهایتاً توسط مسلمانان سه قبیله بنی قینقاع، بنی النظیر، و بنی قریظه تار و مار شدند. آنان تأکید می کنند آنچه امروز مابین اعراب وحشی و یهودیان متمدن می گذرد ریشه در اسلام و تاریخ اعراب جاهیلیت دارد.
از سوی دیگر مرتجعینی که کتاب خدا را نیز به بازی می گیرند، کینه های کور را دامن می زنند، غافل از این که مردم شریف و صلح دوست یهودی با سیاست نژادپرستانه اشغالگران یکی نیستند. من شخصاً یهودیان فرهیخته و بزرگواری را می شناسم که برای تبلیغات امثال شارون، تره هم خرد نمی کنند.
مرتجعین به اصطلاح مسلمان، با تفسیر به رأی از آیات قرآن کریم همانند برخی از یهودیان مغرض عصر پیامبر، آئین خدا را نیز به بازی می گیرند و قساوت درون خویش را با کلام الهی مُهر می زنند.! يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ . چه درست به خال می زند مولوی:
آن فسون دیو در دل های کژ
می رود چون کفش کژ در پای کژ
وآن کلام پاک در دل های کور
می نپاید، می رود تا اصل نور
از آیات ۷۴ ، ۸۷ و ۹۱ سوره بقره، آیات ۴۱ ، ۵۴ ، ۶۹ ، ۷۱ سوره آل عمران، آیات ۱۳ ، ۶۲ و ۷۰ سوره مائده، آیات ۴۶، ۱۶۰ و ۱۶۱ سوره نساء ... ــ تنها شقاوت پیشگانی چون خلخالی و نیّری و موسوی تبریزی می توانند کینه های کور را نتیجه بگیرند.
ما نمی توانیم و نباید به شبیه سازی های کور دست بزنیم و با کپیه برداری از حوادث عصر رسول الله که چند و چونش هم دقیقاً روش نیست، فتوای جنایت بدهیم. چه دلیلی دارد که بر رفتار منتسب به حضرت محمد نسبت به یهودیان بنی قریظه، در عصری که برادرکشی بیداد می کند نیز صحه بگذاریم؟ این آیه الله خمینی بود که به محض سوار شدن بر اسب قدرت خط و نشان کشید که
«... ما خلیفه می خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. همانطور که رسول الله صلی الله علیه دست می برید، حد میزد، رجم میکرد. و همانطور که یهود بنی قریظه را چون جماعتی ناراضی بودند قتل عام کرد. اگر رسول الله فرمان داد که فلان محل را بگیرید، فلان خانه را آتش بزنید، فلان طایفه را از بین ببرید، حکم به عدل فرموده است...»
غلط های اضافی کافی است ... برگردیم به یاسر عرفات
***
عرفات البته پیر و ناتوان شده بود اما به دلیل کینه توزی های دشمنانش، هنوز این فرضیه به قوّت خودش باقی است که او را از میان برداشته اند، این فقط نظر «اشرف الکوردي» پزشک ابوعمار نیست. تنها مریدانی که از وی به غلط یک قدّیس می سازند، نمی گویند، حتی نيويورک تايمز (هشتم سپتامبر ٢٠٠۵ )، و برخی روزنامه نگاران اسرائیلی نیز مسمومیت او را فراتر از شایعه می دانند. (هآرتص ، تل آويو، ٩ سپتامبر ٢٠٠۵)
زمانی که مرکز فرماندهي عرفات (مقاطعه) اشغال شده بود، این شایعه بر سر زبان ها بود که واحد تيراندازان خبره ارتش اسرائيل براي قتل او تمرين مي کند و شارون هم در يکي از اين تمرينات حضور داشته است.
می گویند شارون ازاين که در سال ١٩٨٢، در جريان محاصره بيروت نتوانسته قال عرفات را ِبکنَد، سخت متاسف بود. وزير دفاع اسرائيل «شائول موفاز» و وزير امور خارجه «سيلوان شالوم»، نيز معتقد به از بين بردن عرفات بودند .
از میان برداشتن رهبر فلسطین را جدا از «ابهام» پزشکي، نيّت آشکار و اعلام شده نخست وزير اسرائيل براي از بين بردن او نیز روشن می کند . وقتی شارون، «شيخ احمد ياسين» و سپس «عبدالعزيز رانتيسي» را به قتل رساند با صراحت گفت: «همان طوري که ما عليه اين قاتلان وارد عمل شديم، عليه عرفات هم عمل خواهيم کرد. ( روزنامه يديوت آهارونوت، تل آويو، ١٤ سپتامبر ٢٠٠٤)
***
برخی از به اصطلاح مارکسیست ها که به قول عبدالناصر عادت دارند به راست بپیچند اما چراغ راهنمای چپ بزنند ــ بی توجه به مضمون سخنرانی پُرشور عرفات در مجمع عمومی سازمان ملل، تبلیغ کردند «۱۳ نوامبر ۱۹۷۴، همان ۳۰ سال پیش که عرفات به سازمان ملل رفت مبارزه مسلحانه عليه اسرائيل را در مقابل تشکيل دولت کوچک فلسطین کنار گذاشت. در این معامله ننگین دولت اسرائيل کرانه باختری رود اردن را در مقابل خريداری ياسر عرفات به مثابه پليس، و به کنترل در آوردن مردم فلسطين، جلوی او پرت کرد.»
برخی از به اصطلاح ناسیونالیست ها که البته برای بوش و شارون، سر و دست می شکنند ــ یاسر عرفات را همانند تحلیل های امثال رابرت مالي ( Robert Malley ) معاون ويژه کلينتون در مناسبات اعراب و اسرائيل، پدر خوانده تروریسم و دشمن فطری میهن ما معرفی می کنند و با توهین به شعور مردم شریف ایران به دروغ تبلیغ می کنند عرفات رزمندگان خود را برای کشتار ايرانيان در سپاه تحت رهبری سردار قادسيه گسيل داشت... در میدان ژاله، چریک هایش در ۱۷ شهریور سال ۵۷ از کشته پُشته ساختند!
آنان معتقدند فلسطین زدگی و یاد کردن از عرفات فاسد و نمک نشناس! جز فراموشی معیار های ملی ودور افتادن از خود نیست. به ادعاى آن ها اعراب زمين هاى خود را به يهوديان «فروخته اند» و ببجا می کنند در پى پس گرفتن آن باشند!
آنها با عمده کردن برخی موضعگيرى های ناپخته عرفات در طول جنگ هشت ساله و همراهى اش با مواضع اتحاديه عرب درباره جزاير سه گانه خليج فارس، به او بد و بیراه می گویند و از قماش «تازیان» ی تصور می کنند که در زمان ساسانیان به ایران ریختند و به جای دعوت همه به اسلام، تحمیل اسلام بر همه را به کرسی نشاندند.
برخی از به اصطلاح مسلمانان که مثل «جّن» از «بسم الله ِ ملیّت» می هراسند، ملّی گرائی را هووی شریعت می پندارند و دین نیز پلی است که از روی آن عبور می کنند ــ معتقدند مسئله فلسطين موضوعى مذهبی و شرعى است و جز درب و داغون کردن ِاسرائيل، جواب ندارد. از اين نگاه، ياسر عرفات به عنوان كسى كه از طرح ماهيت مذهبى فلسطين فاصله گرفته و آن را به صورت موضوعى ملى و قومى در آورده و در عين حال با امضاى پيمان هاى متعدد با سران اسرائيل، موجوديت آن را به رسميت شناخته، فرق زیادی با موشه دایان و شارون ندارد!
در روزنامه های آخوندی از او به شکل فاحشه، کاریکاتور می کشیدند [در اسرائیل نیز برخی مرتجعین، بر خلاف یهودی های فرهیخته که از این بی فرهنگی ها دورند ــ با دست کاری روی عکس های عرفات او را مثل گراز و یابو و سگ... نشان می دادند]
جناب رفسنجانی می فرمودند: [نقل به مضمون] من اسم فرزندم را به یاد او «یاسر» گذاشتم اما این عرفات حالا آن عرفات نیست، خائن و سازشگر است...آیه الله خامنه ای روزی گفت این مرتیکه نه تنها خائن، احمق هم هست...
اگر غربِ يهودي- مسيحي، هيچ تمايلي نداشت تا شاخهي زيتون را در دست ابوعمّار ببيند. و به جاي آن، مُدام دست ديگرش را به جهان نشان می داد كه اين لولوخرخره، اسلحه به دست گرفته تا جهان متمّدن را بهناامني بكشاند، مرتجعین به اصطلاح مسلمان نيز كه بازي مرگ و زندگيِ عرفات را در ميانهي جنگ وصلح در نيافتند، همان داوري چرکین را بر او روا داشتند كه متعصبان صهيوني بر اسحاق رابين.
عرفات در جواب یک خبرنگار ایرانی که به او گوشه می زد، با مهربانی گفت: «براي من مهم نيست با نام قهرمان يا به عنوان سازشکار بميرم، براي من مهم اين است که فلسطين زنده بماند زنان و مردان و کودکانش در صلح و آرامش زيتون بچيند و زندگي کنند بگذاريد من قرباني شوم. فکر مي کنم اين بزرگترين وظيفه يک رهبر باشد.»
***
برخی پشت سرش صفحه می گذاشتند که آقا را ببین ! با بسیاری از کشورها و دولت های متخاصم، متضاد و حتی مستبد رابطه دارد. مثل آدم های َدل و هرزه از این پایتخت به آن پایتخت در رفت و آمد است! در مقابل لیبی جانب عربستان را می گیرد که بهش پول می دهد! او یک فاحشه سیاسی است و زیر همه می ...بد.
غافل از این كه با عوض شدن دوران استثنا ها قاعده، و قاعده ها استثنا می شوند. غافل از این که عرفات مصوّبات مجلس ملی فلسطین را که دموکراتیک ترین مجلس قانونگذاری در منطقه خاورمیانه به شمار می رفت، به اجرا می گذاشت. غافل از اینكه يك رهبر سياسى نمی تواند و نباید سیخکی برخورد کند، نباید و نمی تواند مثل بافت های مُرده کلانشیم در درخت، ظرفیت انعطاف را از دست بدهد، او به ناچار بايد بر روى زمين گام بردارد و ضرباهنگ حركت خود را با واقعيات محيط پيرامونش هماهنگ كند و اگر چنين نكند، نه فقط «همه چيز» را به دست نمى آورد كه «همه چيز» را از دست خواهد داد. غافل از اینکه عرفات منافع ملت پراکنده و آواره فلسطین را بر هر چیز دیگر ترجیح می داد و به درستی می دانست که «اگر به سود و یا زیان دیگر کشورها موضعی بگیرد، جنبش سازمان یافته و نوپای مردم فلسطین در نطفه خفه خواهد شد... با توجه به منافع جنبش و مردم فلسطین، قواعد بازی را رعایت می کرد. می بایست روابط خود با کشورهای مختلف جهان را گسترش می داد تا در جهانی که به جنگل شبیه بود و منافع و قدرت حرف اول و آخر را می زد، موجودّیت خود را حفظ کند.»
فلسطینی ها در همان زمان که از کمک های مالی عربستان سعودی و یا کویت... برخوردار می شدند، می بایست روابط خود با لیبی، سوریه و عراق را هم که گاها از طرح های رادیکال و تندروانه آنها حمایت های سیاسی تاثیرگذاری به عمل می آوردند نیز، حفظ کنند. می بایست با یک دست چند هندوانه بردارند!
عرفات هر ندايي را كه صادقانه يا حتي مُزورّانه دغدغه فلسطين و مردمش را بيان مي كرد شنيد و كوشيد از آن به نفع آرمان خويش و براي جهاني نمودن مسئله فلسطين استفاده نمايد و اگر تلاش وي براي چنين امري نبود مسئله فلسطين همانند بسياري از ستم ها در دل تاريخ به فراموشي سپرده مي شد. استفاده از فرصت های متعدد و حتي متضاد براي جهاني كردن مسئله فلسطين و نيل به آرمان را تنها کسانی می فهمند كه دست شان در آتش باشد و رنج آوارگي و سختي مبارزه را با تمامي وجود حس می کنند.
گروهي هم نشين من , خلاف عقل و دين من
بگيرند آستين من که دست از دامنش بگسل
ملامت گوي عاشق را چه گويد مردم دانا
که حال غرقه در دريا نداند خفته در ساحل
زعقل انديشه ها زايد که مردم را بفرسايد
گرت آسودگي بايد برو عاشق شو اي عاقل
او گرچه معتقد بود در این دنیای گرگ آلود نباید میش بود و در میان درندگانی که هر آن ممکن است هجوم آورند و تو را ته پاره کنند، سیاست از مگسک تفنگ می گذرد ــ در وقت لزوم آگاهانه تفنگ را بر زمین می نهاد و با عملیات انتحاریِ دست دادن با دشمن پیشین، همه تهمت ها را به جان می خرید.
«حاکمان مرتجع کشورهای منطقه هميشه در حالی که به رویاش لبخند میزدند از پشت بر او خنجر زهرآلود فرود میآوردند و او چارهیی نداشت تا برای نجات ملتاش هر روز دستی را بفشارد در حالی که میدانست اين دست روزی خنجری از آستين بيرون میآورد.»
***
ياسر عرفات نقطه پرگار وجود فلسطين بود و این همه اش حُسن نیست. آفت و شغب هم دارد. گرچه بدون وجود رهبری ذیصلاح که نقطه مقابل ولنگاری و فردگرائی های منفی است، سنگ روی سنگ بند نمی شود، اما رهبرسالاری و خودسپاری نمی تواند همیشه راه به دموکراسی ببرد...و به آنجا هم خواهد رسید که فضولی موقوف! «هرچه آن خسرو کند،شیرین بوَد.»
اگر عرفات خوب است، خوب مساوی با عرفات نیست.
برخی سفرای عرفات مانند صالح زوارى سفير فلسطين در جمهوری اسلامی بیش از ۲۰ سال در همین پُست است و در این فاصله صدها فلسطینی دیگر تنها جامه رزم پوشیده و در غزه یا جنین ...به خاک و خون غلطیده اند. شاید انتقادات اصولی امثال ادوارد سعید شناخته شده ترين فلسطينی عصر نوين، از ابو عمار(عرفات) بیجا نیست.
عرفات نيز مانند بسيارى ديگر از رهبران مبارز و برجسته تاريخ، گل بی عیب نبود. اما او بود که از طريق تاسيس جنبش الفتح، مسئله فلسطين را از صورت ابزارى در دست دولت هاى عرب خارج كرد و به مبارزه ملى فلسطينى ها مشروعيتى بين المللى داد. در جای جای فلسطین، آن سرزمین اشغال شده چراغ فروزان امید را بر سر و هر کوی و برزن روشن کرد. نقاط ضعف چنین انسانی هرچند هم كه بزرگ باشند، مانع ناديده گرفتن نقش بی همتایش در پايه گذارى و تداوم مقاومت مردم فلسطين نخواهد بود.
هم اکنون اگرچه جنگ داخلي که عرفات تلاش مي کرد ازآن جلوگيري کند، یک تهديد جدّی است و اسرائيل به ساختن شهرک هاي استعماري ادامه مي دهد، اگرچه حتي در غزه «آزاد شده» که به زنداني مُبدّل شده، زندگي روزانه براي فلسطيني ها همچنان طاقت فرسا است... اگرچه او که ملتش را تا دروازه هاى بيت المقدس راهنمايى كرد، به خاک افتاد و حسرت نمازگزاردن در مسجدالاقصى را كه آرزوى ديرينه اش بود، با خود به دنياى ديگر برد، اگرچه شارون صفتان از شّر این راهبر محبوب راحت شدند، اما یهودیان ترقی خواه و صلح طلب نیز می دانند که آن همه بلا که بر سر فلسطینی ها باریده هنوز نتوانسته آنان را «خلع امید» کند و این ها همه از برکت مقاومت امثال عرفات است.
***
۳۱ سال پيش در چنين روزهائی برای اولّين بار رهبر يک جنبش آزاديبخش در مجمع عمومی سازمان ملل، از حقانيت و مظلوميت مبارزان راه آزادی سخن گفت و طالبان نفت و دلار را که در تدارک «خاموش ساختن کانون های بحران»، قیافه حق به جانب می گرفتند ــ خلع شعار نمود.
در تاریخ سیزدهم نوامبر ۱۹۷۴ (آبان ۱۳۵۳) عرفات که از سوی اسرائيل و حاميانش متهم به تروريست شده بود، با دیپلماسی انقلابی و منطق و برهان، ُمشت متجاوزان را باز کرد و نشان داد اين ستمگران هستند که شجره طيبه ُمدارا وزيتون صلح را می شکنند، راه گفتگو را می بندند و مسیری جز مبارزه قهرآميز باقی نمی گذارند .
آنروزها انقلاب تا پيروزی و «ثوره ثوره حتی النصر» ِورد زبان ها بود و همه چيز، به ساز «گفتمان انقلابی» می رقصيد و می چرخيد. تکيه بر شور انقلابی، ادبيات ضد بيدادگری، انگشت نهادن بر خوی و خصلت استعمارگری در مواجهه با غرب دو چهره، غربی که از ديدگاه ديگر مهد مدنّيت و دموکراسی و پيشرفت نيز، بود ــ گفتمان مسلط آن سال ها را تشکيل مي داد.
کل جهان سرمايه داری به لحاظ اقتصادی َشل و َفشل شده و آمريکا بخصوص با تورم و رکود ِهمراه باهم STAG FLATION (استاگفلیشن)، دست و پنجه نرم مي کرد. نظم به اصطلاح نوين جهانی پا نگرفته، و ديوار برلن ُسر و ُمر و ُ گنده ! َسر ِجايش بود. رهبر آلمان شرقی هارت و پورت می کرد که این دیوار اقلاً تا ۱۰۰ سال دیگر می ماند و هوادارانش یک ساعت [یک ساعت تمام] دست می زدند...
با وجود اين که هيئت حاکمه آمريکا، و ُکل دنيای سرمايه داری برای سوار شدن َبر َخر ِِ ُمراد و بلعيدن شوروی، اين پا و آن پا مي کرد، هنوز تيم «يلتسين ـ گورباچف» شاخ و شونه نکشيده و شوروی کبکش خروس می خواند .
تازه ويتنامی ها، ارتش متجاوز آمريکا را سر جای خودش نشانده بودند و در گوشه و کنار جهان خروش آزاديخواهی بگوش می رسيد. در نيکاراگوئه و سراسر آمريکای لاتين نیز فرياد مرگ بر امپرياليسم شنيده مي شد و امثال ِچه گوارا، کاسترو، ُاورتگا، توماس بورخه و ليلا خالد، الگو بودند و جميله بو پاشا و ابو جهاد و کارلوس و نلسون ماندلا جاذبه داشتند. در تاثير از اين فضا و در چالش با ابتذال دنيای سرمايه داری، هنرمندان، شعراء و نويسندگان مردمی، بهترين فيلم ها، نمايشنامه ها، تنديس ها، ملودی ها، اشعار، کاريکاتور، سرودها و کتب انقلابی را خلق مي کردند... وجدان آمريکائی های شريف از جنايات و دخالت های ارتش زورگوی کشورشان در ويتنام، و پيش تر اندونزی و کامبوج و لائوس و آنگولا و شيلی و يونان و کنگو و گواتمالا و ايران ِ زمان ِمصدق... جريحه دار بود و نسبت به شعارهائی چون «يانکی برو گم شو» که خلق های تحت ستم َسر مي دادند، دافعه نداشت. نظائر بوش و بلر يکه تازی نکرده و امثال «فوکومايا» مرگ ِ آرمانخواهی و تئوری پايان تاريخ را َدم نگرفته بودند. در چنين حال و هوائی بود که ابو عمّار که در واقع ابو فلسطين (پدر فلسطین) بود، شور و خروش رزمندگان راه آزادی را در مجمع عمومی سازمان ملل منعکس نمود .
***
روزی که خبر رسيد نمايندگان اسرائيل به قول خودشان «به خاطر حضور تروريست یاسرعرفات! در سازمان ملل»، قهر کرده و از سالن بيرون رفته اند، زندانيان سياسی در زندان قصر به سوی تلويزيون دويدند تا به سخنرانی رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين گوش کنند. شور و شوق همه را فرا گرفته بود. گوئی عرفات که از صهيونيسم، و پيوند استعمار و ارتجاع سخن مي گفت و تأکید می کرد یهودیان فرهیخته نیز از نژادپرستی دل پُرخونی دارند، حرف دل آنها را مي زد.
هنوز هم بعد از ۳۱ سال که از آن پائیز و آن غروب میگذرد، حرف های او که البته جمعبندی رهبری سازمان آزاديبخش فلسطين بود، تازگی دارد.
ياد ُشکری (شکرالله پاکنژاد) بخير که بعدها هرگاه صحبت از آن سخنرانی ُپرشور می شد، سراسر وجد و سرور شده و اين بخش از سخنان عرفات را تکرار ميکرد که «مگر نه اين که انقلاب به معنی تحقق بخشيدن به روياها و اميدهاست؟» سخنان ُپرشور ياسر عرفات در سازمان ملل به راستی جای تامل دارد.
جز بخش نخست، و اندکی از قسمت پايانی، [و چند جا که نقطه چین گذاشته ام]، تمام سخنرانی ترجمه شده است. از آنجا که به اين سند تاريخی که در مبارزه سازمان آزاديبخش فلسطين جايگاه ويژه ای دارد، بسيار اشاره مي شود و ترجمه اش در دسترس نبود، توجه هموطنان شریفم را به آن جلب مي کنم. شگفتا که نه جمهوری اسلامی و نه رادیو اسرائیل (و حتی نه بی بی سی ، و رادیو فردا...) تا کنون متن کامل این سند تاریخی را در اختیار شنوندگان خویش قرار نداده اند و برای بسیاری از هواداران سازمان های سیاسی نیز چندان آشنا نیست!
درآدرس زیر میتوان ترجمه انگلیسی و فرانسوی سخنرانی عرفات را دید :
انگلیسی:
http://www.jmcc.org/documents/arfatun74.htm
فرانسه:
Le discours d'Arafat à l'Assemblée générale de l'cOnu 13 novembre 1974
متن اصلی سخنان عرفات را که به زبان عربی ست، نتوانستم بکمک جستجوگرهائی مثل گوگل پیدا کنم و با نمونه های مکتوب مطابقت کردم . چرا در سایت های عربی – فلسطینی نیز متن کامل این سند ارزشمند دیده نمی شود ــ خدا می داند!
... أن القضیة الفلسطينیة تدخل ضمن القضايا العادلة للشعوب التی تعانی من الاستعمار والاضطهاد، واستعرض الممارسات الإسرائيلیة العدوانیة ضد الشعب الفلسطينی، وناشد ممثلی الحکومات والشعوب مساندة الشعب الفلسطينی فی تقرير مصيره والعودة إلی دياره ...
«إننی جئتکم بغصن الزيتون مع بندقیة الثائر، فلا تسقطوا الغصن الأخضر من يدی.. الحرب تندلع من فلسطين والسلم يبدأ من فلسطين.»
************************************
من با شاخه زيتون و سلاح يک جنگجوی آزادی آمده ام،
نگذاريد شاخه زيتون از دستم بيافتد
به نام خلق فلسطين و رهبری مبارزه ملی، سازمان آزاديبخش فلسطين
... آقای رئيس، به خاطر دعوت برای شرکت در نشست عمومی سازمان ملل که با شرکت تمامی اعضاء برگزار ميگردد، سپاسگزارم و ازهمه نمايندگان کشورهای عضو که تصميم گرفتند مسئله فلسطين به عنوان موضوعی جداگانه بررسی شود تشکر و قدردانی مي کنم، چرا که براساس اين تصميم بود که قطعنامه مجمع عمومی سازمان مبنی بر دعوت ما و ايراد سخنرانی در برابر آن ُميسر گشت ...
... ريشه مسئله فلسطين بر مي گردد به سالهای آخر قرن ۱۹. به دورانی که ما آنرا بنا بر شناخت امروز خود «عصر استعمار» يا عصر تشکيل مستعمرات می ناميم، يعنی دقيقا زماني که صهيونيسم نيز با هدف «استيلا بر فلسطين توسط مهاجران اروپائی» به عنوان يک طرح به دنيا مي آيد، َعَلم مي شود وهمانند استعمارگران که آفريقا را به زير سلطه خويش می کشند، تاخت و تاز را آغاز مي کند .
ملل مبنی بر دعوت ما و ايراد سخنرانی در برابر آن ُميسر گشت .
اين دوران عصريست که طی آن استعمار با هجوم از غرب به آفريقا، آسيا و آمريکای لاتين گسترش می يابد... و با بيرحمی تمام به استثمار مردم سه قاره می پردازد، ستم و غارتی که تا همين دوران ما نيز استمرار يافته و نژادگرائی در آفريقای جنوبی و فلسطين شاهد زنده آن است .
صهیونیست ها دقيقا همانند استعمارگران و نوکران عوامفريب شان که به ستم و تجاوز خويش رنگ مدنّيت و تمدن مي زدند ــ به هنگام ُسلطه بر فلسطين، اهداف خود را پوشانده و در لباسی مُبّدل عرضه مي داشتند.
همانگونه که استعمار به مثابه يک نظام و استعمارگران به عنوان وسيله آن، از مذهب، رنگ، نژاد و زبان استفاده مي نمودند و برای توجيه استثمار آفريقا و به بندگی کشاندن آنان از طريق ِاعمال تبعيض و ترور، مورد استفاده قرار دادند ــ (صهيونيستها نيز) به هنگام غصب فلسطين و بيرون راندن مردم آن از سرزمين ملی خود عيناً همين روش ها را به کار گرفتند. يعنی همان گونه که استعمار، رنجبران و استثمار شده گان را به عنوان مواد بی روح برای ساختن و تحقق بخشيدن به مستعمره نشينی مورد استفاده قرار داد، يهوديان استثمارشده نيز در خدمت رهبری صهيونيزم قرار گرفتند. به عبارت ديگر يهوديان اروپا نشين، عملاً به ابزار تجاوز رهبران جريان صهيونيستی و به عوامل و عناصر مستعمره نشينی تبديل شده و با تبعيض نژادی خو گرفتند.
(به اصطلاح) الهيات يهود برعليه مردم فلسطين مورد استفاده قرار گرفت.
هدف تنها ايجاد ُمستعمره نشين هايی به سبک غربی نبود بلکه در عين حال جدا ساختن خود يهوديان از سرزمين های گوناگون و در نتيجه بيگانه ساختن آنها با ملت های خود را نيز در مد نظر قرار داشت.
صهيونيزم يک ايدئولوژی امپرياليستی و استعماری است که عميقاً ارتجاعی و موافق تبعيض نژادی است و در زمينه عقايد واپسگرايش دقيقا با يهود ستيزی (آنتی سميتيزم) هماهنگ است و در تحليل نهايی روی ديگر همان سّکه اصلی است. چرا؟ چون پيشنهاد می شود که کسانی که به آيين يهود می پيوندند ميهن اصلی خود را فراموش کنند و به ارض موعود بچسبند، نه اين که با ديگر هموطنان غير يهودی خويش برابر باشند. در واقع اين همان يهود ستيزی است که به شکلی جديد مطرح می شود.
وقتی عنوان می شود که تنها راه حل مسئله يهود اين است که يهوديان خود را از جوامعی که درگذشته بخشی از تاريخ آن را تشکيل می دادند بيگانه شوند، زمانی که اظهار می گردد بايستی از طريق مهاجرت و اسکان اجباری در سرزمين مردمی ديگر ِدين ِ خود را به مسئله يهود ادا کنند! در اين جا دقيقا از همان موضعی پشتيبانی به عمل می آيد که در گذشته از جانب يهودستيزان برعليه قوم يهود اتخاذ می شد.
از اين روست که برای مثال می توان روابط نزديک ميان «سیسیل رودس» [Rhodes] که در جنوب شرقی آفريقا موجب رشد مستعمره نشينی شد و هرتسل Herzl را که برای فلسطين نقشه های مستعمره نشينی در َسر داشت، درک نمود.
«هرتسل» که جواز خود را به عنوان يک مستعمره نشين نيک رفتار، دريافت کرده بود روی بدين سوی کرد و اين جواز را به حکومت انگليس عرضه نمود با اين اميد که زمينه را برای صدور يک قطعنامه رسمی مبنی بر حمايت از صهيونيست ها مساعد گرداند.
در برابر اين اقدام، صهيونيست ها استقرار يک پايگاه امپرياليستی در سرزمين فلسطين را به انگلستان قول دادند. به طوريکه منافع بريتانيا بتواند در يکی از نقاط دقيقاً استراتژیک تضمين شود.
هجوم يهوديان به فلسطين در سال ۱۸۸۱ آغاز شد. قبل از اين که اولين موج بزرگ مهاجران وارد شوند جمعيت فلسطين که اکثريت آن را مسلمانان و مسيحيان تشکيل می دادند حدود نيم ميليون، و جمعيت يهود حدود ۲۰ هزار نفربود و همه مردم هم از آزادی مذهب که از ويژگی های تمدن ماست برخوردار بودند. فلسطين در آن زمان سرزمينی بود سرسبز که اکثريت آن را اعراب تشکيل می دادند که با کار و تلاش و پويايی، به غنی سازی فرهنگ بومی خود اشتغال داشتند.
طی سال های ۱۸۸۲ تا ۱۹۱۷ نهضت صهيونيست حدود ۵۰ هزار يهودی اروپايی را در موطن ما اسکان داد. برای انجام اين کار و برای به اصطلاح جوش دادن آن ها به جامعه ما به خدعه و نيرنگ متوسل شدند.
قانع شدن انگلستان نسبت به صدور«اعلاميه بالفور» بار ديگر وحدت و همکاری بين صهيونيسم و امپرياليسم را به نمايش گذاشت. به علاوه انگلستان با وعده اعطای آنچه از آن اين کشور نبود! يعنی سرزمين فلسطين، به جنبش صهيونيستی نشان داد که امپرياليست ها تا چه حد شقاوت پيشه و جبّارند.
جامعه ملل که در آن زمان تشکيل شده بود مردم ما را يکّه و تنها گذاشت و تعهدات و وعده وعيدهای ويلسون را به هیچ گرفت.
تحت عنوان قيموميّت، امپرياليسم انگلستان به طور مستقيم و بيرحمانه بر ما تحميل شد. مراد از سند قيموميّت که توسط جامعه ملل هم صادر شد! اين بود که مهاجمان ميخ خود را در سرزمين ما محکم بکوبند و برای تحکيم دستاوردهای خود در وطن ما قلدربازی در آورند. در آستانه صدور «اعلاميه بالفور» و طی يک دوره سه ساله، صهيونيسم با همکاری متحد خود امپرياليسم موفق شد تعداد بازهم بيشتری از يهوديان اروپايی را به سرزمين ما بکشاند و حتی موجب سلب اختيار يهوديان عرب فلسطين از دارايی های خويش گردید.
در سال ۱۹۴۷ تعداد يهوديان به ۶۰۰ هزار نفر رسيد که در آن هنگام مالک ۶ درصد از زمين های قابل کشت فلسطين بودند...در نتيجه همکاری ميان قدرت قيم (انگلیس)، و جريان صهيونيستی و با پشتيبانی برخی از کشورها، مجمع عمومی در سالهای اول تأسيس خود توصيه نمود ميهن فلسطينی ما تقسيم و تکه پاره شود! این توطئه در اثر رفتار مشکوک و اعمال فشارهای شديد در فضايی مسموم تحقق پذيرفت. مجمع عمومی به تقسيم سرزمينی غيرقابل تجزيه به تقسيم چيزی که از لحاط حقوقی حق انجام آن را نداشت پرداخت. اما موضع ما چه بود؟ موضع ما هنگامی که با آن تصميم زشت به مخالفت برخاستيم با موقعيت مادری که در مقابل ادعای يک نامادری داير بر مالکيت يک فرزند واحد اجازه نداد شاه سليمان فرزندش را به دو نيم تقسيم کند و با جدايی از فرزندش موافقت نمود ــ قابل مقايسه است.
با اين که قطعنامه مزبور، تقسيم ۵۴ درصد از سرزمين فلسطين را به استعمارگران واگذار کرد ناخشنودی از اين تصميم آنان را به جنگی هولناک برعليه مردم غيرنظامی عرب برانگيخت تا جائی که ۸۱ درصد از کل سرزمين فلسطين را اشغال نموده، يک ميليون عرب را از خانه و کاشانه خود در به در ساختند، به ۵۲۴ شهر و روستای عربی تجاوز نمودند که از آن ميان ۳۸۵ شهر و روستا به کلی ويران و از صفحه روزگار محو شد، صهیونیست ها اماکن مسکونی و مستعمره نشين های خود را برفراز ویرانه ها، کشتزارها و باغ های ما بنا کردند، اما باز هم طلبکارانه حرف زور مي زدند.
ريشه مسئله فلسطين در اين جاست که اين مسئله هيچ گونه - هيچ گونه کشمکش ميان دو مذهب و دو ملت نيست. همچنين اين موضوع يک اختلاف مرزی ميان کشورهای هم جوار هم نيست، بلکه مربوط است به خواسته های گروهی از مردم که از زندگی در موطن خويش محروم گشته پراکنده و بی خانمان شده و اکثرا در تبعيد و آوارگی به سر می برند. همين و بس.
اسرائيل با حمايت نيروهای امپرياليستی و استعماری توانست خود را به عنوان عضوی از سازمان ملل قالب کند. علاوه بر اين موفق شد مسئله فلسطين را از دستور جلسه سازمان ملل حذف و با ارائه خواسته ما به صورت آوارگان بدبختی که نيازمند خيرات و َمبرات نيکوکارانند و يا مسئله افرادی که محتاجند در سرزمين بيگانه! اسکان يابند، افکار عمومی جهان را منحرف نمايد. اما بازهم اين جرثومه نژاد پرست راضی و خشنود نبود. بر اساس تفکرامپرياليستی ــ استعماری محل اسکان خويش را به پايگاهی برای امپرياليست ها و زرادخانه سلاح ها مبدل ساخت و اين امر آن را توانا ساخت که نقش خود را در به زير سلطه کشاندن مردم عرب... ايفا نمايد.
اسرائيل علاوه بر بسياری از موارد تجاوز که بر عليه کشورهای عربی روا داشت در سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ به دو جنگ ظالمانه دست يازيده و به اين ترتيب صلح وامنيت جهانی را به بازی گرفته است.
دشمن به دنبال تجاوز صهيونيستی در ژوئن ۱۹۶۷ صحرای سينای مصر را تا کانال سوئز اشغال نمود و علاوه بر همه سرزمين های فلسطينی که در غرب رود اردن واقع هستند، بلندی های جولان در سوريه را نيز اشغال کرد. رويدادهای مزبور موجب شد که در منطقه ما مشکلی تحت عنوان مسئله خاورميانه َسر زبان ها بيافتد.
پافشاری دشمن در حفظ و ادامه اشغال غيرقانونی و تحکيم بيشتر آن و آن گاه ايجاد يک پايگاه عملياتی برای نفوذ امپرياليسم جهانی در ميان ملت عرب، وضع را سخت وخيم ساختند. تمامی مصوبات شورای امنيت و نيز درخواست های افکار عمومی جهان را دائر بر عقب نشينی از سرزمين هايی که در سال ۱۹۶۷ اشغال گرديد، ناديده انگاشته است و می بينيم که همه کوشش های صلح آميز در سطح جهانی نتوانسته آنان را از سياست توسعه طلبانه خود باز دارد. پس از اين که همه شيوه های مسالمت آميز با ناکامی روبرو شد، تنها راه باقی مانده برای ملت های عرب ... آماده سازی خويش برای مقاومت در برابر حملات مسلحانه بود تا سرزمين های عربی را آزاد نموده و حقوق مردم فلسطين را از نو احيا کنند.
در اين شرايط جنگ چهارم در اکتبر ۱۹۷۳ آغاز شد و برای صهيونيست ها ورشکستگی سياست اشغال، توسعه طلبی و اتکای هرچه تمام تر به قدرت نظامی را به ارمغان آورد. اما دشمن باز هم از تجربيات خود درس نمی گيرد و خود را برای جنگ پنجم آماده نموده، بار ديگر در روابط خود با اعراب با برتری نظامی و سرکوب و تروريسم و سرانجام اشاره مستمر به جنگ، شاخ و شانه می کشد.
برای مردم ما خيلی دردناک است که شاهد تبليغ اين دروغ و افسانه باشند که گويی سرزمين ما بيابانی بوده که با کار و تلاش استعمارگران بيگانه گلستان گشته است! سرزمينی بوده بدون سکنه که موجوديت استعمار هيچ گونه، هيچ گونه لطمه ای بر هيچ کسی وارد نساخته است! نه، نه، نه، اين گونه اراجيف بايستی از فزار همين جايگاه افشا شود. دنيا بايستی بداند که فلسطين گهواره يکی ازباستانی ترين فرهنگ ها و تمدن ها بوده است. مردم آن به کار کشاورزی و ساختمان اشتغال داشته و هزاران سال فرهنگ خود را به دورترین نقاط جهان گسترش می داده اند و با ايفای نقش محافظان وفادار اماکن مقدسه همه ِ اديان، برای آزادی عبادات الگويی ايجاد نمودند. من به عنوان فرزند بيت المقدس، ازهمزيستی و اخوت دينی که مظهر شهر مقدس ما قبل از تسليم آن در برابر فاجعه بود، خاطراتی شکوهمند و افتخار آفرين برای خود ومردم خويش محفوظ نگاه داشته ام.
ما اين خط مشی روشن را تا مرحله تأسيس کشور اسرائيل و پراکندگی خود ادامه دادیم. اما اين امر ما را در دنبال کردن وظايف انسانی خود در سرزمين فلسطين باز نداشت. فلسطينی ها اجازه نخواهند داد که سرزمين شان به صورت پايگاهی برای تجاوز و يا اردوگاه نژاد پرستان برای نابودی تمدن و فرهنگ و ترقی و صلح در آيد. مردم چاره ای جز اين ندارند که ميراث نياکان خود را با مقاومت در برابر مهاجمان حفظ نموده و با دفاع از سرزمين بومی خود، مليت عربی، فرهنگ و تمدن را پاس داشته، برای تأمين امنيت گاهواره آيين توحيد تلاش نمايند.
در مقابل کافی است تنها به نحو اجمال به برخی از مواضع اسرائيل اشاره کنم :
پشتيبانی از سازمان مخفی در الجزيره، حمايت از استعمارگران مستقر در آفريقا، کنگو، آنگولا، موزامبيک، زيمبابوه، تانزانيا و بالاخره حمايت از ويتنام جنوبی در برابر انقلاب ويتنام. از اين گذشته می توان حمايت هميشگی اسرائيل از امپرياليست ها و نژادپرستان در همه نقاط و موضع سدکننده آن را در...خودداری از دادن رأی موافق در پشتيبانی از استقلال کشورهای آفريقايی و مخالفت با خواسته بسياری از ملل آسيا و آمريکای لاتين و بسياری از کشورهای ديگر در کنفرانس های مربوط به مواد اوليه، جمعيت، حقوق درياها و تغذيه عنوان نمود.
اين ها دلايلی هستند که خصلت ها و ويژگی های دشمنی را که به سرزمين ما چشم طمع دوخته، به معرض نمايش می گذارد. اين واقعيت هاست که مبارزه شرافتمندانه و افتخار آفرين ما را بر عليه استعمار و ارتجاع توجيه می کند.
درست در هنگامی که ما از دورنمای آينده دفاع می کنيم صهيونيست ها رو به گذشته دارند. دشمن ما حتی دارای يک سابقه طولانی عداوت نسبت به يهوديان محروم نيز هست. چرا؟ چون در جوهر صهيونيسم نوعی نژاد پرستی ِذاتی نسبت به يهوديان شرقی وجود دارد. زمانی که ما با تمام وجود، کشتار يهوديان توسط نازيسم را محکوم می کرديم به نظر می رسيد رهبری صهيونيسم که در آن زمان نیز بيشتر مايل بود در بوق مهاجرت بدمد و پرچم پيش به سوی ارض موعود را بالاتر َبرد خوشحال بود! به چه دلیل؟ به این خاطر که از يهودُکشی، برای سرعت بخشيدن به تحقق اهداف خويش و مهاجرت يهود به فلسطين بهره می ُبرد.
اگر مقصود از مهاجرت يهوديان به فلسطين زندگی در کنار ما و بهره مند شدن از همان حقوق و انجام همان وظائف بود که مسئله ای نبود، ما درهای ميهن خويش را تا آنجا که ممکن بود به رويشان گشوده بوديم. هزاران ارمنی و چرکسی که هنوز هم مثل خواهر و برادر در ميان ما زندگی ميکنند شاهد اين مدعا هستند، اما وقتی هدف از اين به اصطلاح مهاجرت غصب موطن و دربدر ساختی مردم و تبديل ما به شهروندان درجه دوم باشد، چيزی ست که هيچکس نبايد تقاضای موافقت و تسليم ما را داشته باشد.
بنابراين انقلاب ما از همان آغاز نخست تحت تاثير عوامل نژادی يا مذهبی قرار نداشته، آماج آن نه به يهود به عنوان فرد، بلکه صهيونسم نژادگرا و تجاوز پيشه بوده است. انقلاب ما در معنی اخير، انقلابی برای يهود به عنوان يک انسان نيز، هست. ما تلاش مي کنيم که يهوديان مسيحيان و مسلمانان در برابری با يکديگر زندگی کنند، از حقوق برابر بهره مند باشند و فارغ از تبعيض های نژادی يا مذهبی به وظائف يکسان خويش اشتغال ورزند.
ما بين يهودّيت و صهيونيسم فرق ميگذاريم، در حاليکه به مخالفت با جنبش استعماری و صهيونيستی ادامه مي دهيم، به آئين يهود احترام می گذاريم.
امروز که حدود يک قرن از ظهور صهيونيسم ميگذرد، می خواهيم نسبت به خطر روزافزون آن برای همه، برای يهوديان جهان برای اعراب و برای صلح جهانی هشدار دهيم، چرا ؟ چون صهيونيسم (با لعاب مذهب) يهوديان را از سرزمين خود به مهاجرت ترغيب مي کند و مليتی مجعول را به آنان مي دهد ... از مردم و حکومتهای جهان می خواهيم که راسخ و استوار در برابر تلاش صهيونيست ها... بايستند و با هر نوع تبعيض مذهبی و نژادی ومربوط به رنگ پوست در مورد هر فرد انسان به شدت مخالفت کنند.
اگر در انديشه برخی از مردم جهان در زمينه مسئله مهاجرت يهوديان ابهامی وجود دارد، چرا مردم عرب و فلسطينی بايد تاوانش را بپردازند؟ برای چی حاميان اين به اصطلاج راه حل ها! درهای کشور خود را بسوي شان نمی گشايند؟ کسانيکه صلاج می بينند ما را تروريست بنامند، تمايل دارند افکار عمومی جهان را از کشف حقيقت در باره ما و مشاهده حقانيت چهره های ما باز دارند، انها تلاش مي کنند که موضع دفاعی ما را و نيز رفتار جابرانه و تروريسم خود را پنهان کنند.
تفاوت يک انقلابی و يک تروريست در منطق جنگ و مبارزه آنها نهفته است. نميتوان کسانی را که از آرمانهای عادلانه پشتيبانی مي کنند و در راه آزادی و رهائی سرزمين خود به جنگ ظالمان، متجاوزان و استعمارگران مي روند، ترورست ناميد. اگر براستی چنين باشد پس مردم آمريکا در مبارزه خود برای رهائی از ُسلطه بريتانيا ترورسيت هستند ! مقاومت اروپا بر عليه نازيسم تروريسم محسوب مي شود ! مبارزه مردم آسيا، آفريقا و آمريکای لاتين نيز جيزی جز تروريسم نيست ! و بسياری از شما را هم که در همين سالن نشسته ايد، تروريست می خواندند.
اين مبارزه، مبارزه عادلانه و خالصانه ای ست که در منشور سازمان ملل و نيز اعلاميه جهانی حقوق بشرهم از آن با احترام تمام ياد شده است. کسانيکه رودرروی آرمان های عدالت خواهانه می ايستند، کسانيکه (شعارهای دروغين را عَلم ميکنند اما در واقع) با هدف به سلطه کشيدن و غارت ديگران جنگ و خونريزی راه می اندازند، جنايتکاران جنگی محسوب ميشوند و آنها هستند که بايد زير سئوال بروند نه ما، حقانيت آرمان، توجيه کننده حق مبارزه است.
در اسناد رسمی ما تروريسم صهيونيسم که بر عليه مردم فلسطين، برای اخراج آنها از کشورشان و غصب سرزمينشان ِاعمال ميکنند، به ثبت رسيده است. هزاران نفر از مردم ما در شهرها و روستاهای خود قتل عام شدند، دهها هزار نفر به زور اسلحه خانه و کاشانه خويش را رها نمودند، آواره کوه و بيابان شده، مجبور گشته اند در بيابان سرگردان شده بی آب و غذا از کوه ها بالا روند. هر کس که در سال ۱۹۴۸ شاهد فاجعه ای که برای ساکنان صدها شهر و روستا در حيفا، رام الله، ليدا و جليله روی داده ــ بوده است آن تراژدی را هرگز فراموش نخواهد کرد. البته اختناق عمومی در مخفی نگاه داشتن آن فجايع موفق بوده است. اگر در آن زمان آثار ۳۸۵ شهر و روستای فلسطينی را که ويران و از نقشه زدوده شده پنهان نگاه داشتند انهدام ۱۹ هزار خانه در خلال هفت سال گذشته که به معنی نابودی کامل ۲۰۰ روستای ديگر فلسطين است و تعداد بسيار کسانی که در نتيجه شقاوت زندانبانان اسرائيل معلول و مجروح شدند را نمی توان تحت هيچ سرپوشی پنهان نگاه داشت.
تروريسم دشمن صهیونیستی از نفرت تغذيه می کند. نفرتی که حتی شجره صلح، درخت زيتون را نيز در کشور من آماج قرار داده بود. شجره زيتون که مظهری غرور آفرين بود و يادآور نياکان ما و يادبود زنده ای از سرزمين فلسطين بود. چگونه می توان عبارت خانم گلداماير را که ضمن آن ناراحتی خود را از تولد روز افزون فرزندان فلسطين ابراز داشت توصيف کرد؟
آن ها علنا کودکان و درختان فلسطين را دشمنانی تصور می کنند که بايد قلع و قمع گردد. دهها سال است که صهيونيست ها در برابر رهبران فرهنگی، سياسی، اجتماعی و هنری مردم ما سنگ می اندازند و با ايجاد رعب و وحشت و کشتار مردم ما مشغولند. ميراث فرهنگی و فرهنگ توده ما را به سرقت برده اند. آنها حتی به اماکن مقدسه در بيت المقدس صلح طلب را نيز دست درازی می کنند. آنها تلاش کرده اند تا با اخراج ساکنان و الحاق شهر، آن را غيرعربی ساخته ويژگی های اسلامی و مسيحی اش را کم رنگ کنند.
بايد آتش سوزی مسجدالاقصی را به ياد بياورم و همچنين تخريب بسياری از آثاری که دارای ويژگی های تاريخی فرهنگی است. بيت المقدس با ارزش های معنوی و تاريخ مذهبی اش شاهدی است برای آينده و دليلی است بر حضور ابدی، تمدن و ارزش های انسانی ما.
عجيب نيست که در زير آسمان بيتالمقدس مشعل سه مذهب درخشيدن گرفت تا نورش بر بشريت پرتو افکن شود و بتواند رنج ها و اميدهای انسانی را منعکس نمايد...
اعراب فلسطينی که در سال ۱۹۴۸ به وسيله صهيونيست ها قلع و قمع نشدند نيز اکنون در موطن خود به شکل آواره زندگی می کنند. قوانين اسرائيل آن ها را شهروند درجه دو می بيند. نه - نه درجه سوم، زيرا يهوديان شرقی شهروندان درجه دوم محسوب می شوند. اعراب مزبور در معرض کليه اشکال تبعيض نژادی، مصادره زمين و دارايی و تروريسم قرار داشته اند. قربانی کشتارهايی نظير کفر قاسم بوده. از روستاهای خود
اخراج شده و از حق بازگشت نيز محروم شده اند. چنان که بر ساکنان اکريت و کفر يوم گذشت. مردم ما به مدت ۲۶ سال با حکومت نظامی روزگار گذرانده و بدون اجازه قبلی آنها نمی توانند جا به جا شوند. اين در حالی است که قوانين اسرائيل می گويد هر يهودی در هر جای جهان می تواند به موطن خويش اسرائيل بازگردد و حق شهروندی بگيرد...
پيشينه حاکمان اسرائيل سرشار از عمليات تروريستی و جور و جفايی است که بر عليه مردم ما در صحرای سينا و بلندی های جولان که در محاصره و اشغال بودند ــ مرتکب شده اند. بمباران مدرسه «حرالبکر» و کارخانه «ابوزايل» تنها دو نمونه از چنين رفتاری است. انهدام کامل شهر سوری قنيطره يک مورد ديگر از اين تروريسم سازمان يافته دولتی است. اگر اين پيشينه زشت در جنوب لبنان نيز گردآوری شود وقاحت و عظمت آن بی تفاوت ترين آدم ها را نيز به تأمل وا می دارد.
سرزمين های سوخته، بمباران ها، دزدی های دريايی، تخريب صدها خانه، ربودن شهروندان... از جمله اين شاهکارها است. اين ها همه زمينه ای برای منحرف ساختن آب رودخانه لبنانی و تجاوز آشکار به حاکميت لبنان است.
آيا نياز است که برای مجمع عمومی، قطعنامه های زيادی را که خودش تصويب کرده، تجاوزی که اسرائيل بر عليه کشورهای عربی مرتکب شده، و ستمی که اسرائيل نسبت به حقوق بشر و مواد کنوانسيون ژنو روا داشته،... يادآوری نمایم؟ تنها توصيفی که می توان از اين اعمال به عمل آورد اين است که اين رفتار بربّريت و تروريسم است و عجيب نيست که نژادپرستان صهيونيست آنقدر گستاخند که مبارزه عادلانه يک خلق را ترور می نامنند. آيا تحريفی از اين بيشرمانه تر وجود دارد؟
ما از کسانی که ميهن مان را غصب کردند و با اتکّاء به اعمال جنايتکارانه، نژاد پرستان آفريقای جنوبی را نيز رو سفيد کردند ــ می خواهيم که قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد که خواهان تعليق يک ساله عضويت حکومت آفريقای جنوبی در سازمان ملل گشته بود را مورد نظر قرار دهند. اين است سرنوشت اجتناب ناپذير هر جريان مرتجع و نژاد پرستی که قانون جنگل را می پذيرد. ميهن ديگران را غصب کرده، ستم روا می دارد.
مردم ما در ۳۰ سال گذشته، چاره ای نداشتند جز اين که بر عليه اشغال بريتانيا و تهاجم صهيونيست ها که هدف هر دو يکسان بود، به نبرد برخيزند.
۶ خیزش مهم و دهها قيام مردمی تدارک ديده شد. بيش از ۳۰ هزار شهيد که در مقام مقايسه نسبی(نسبت به جمعيت) برابر با ۶ ميليون آمريکايی است، در جريان اين امر جان باختند. هنگامی که در سال ۱۹۴۸ تقريبا تمام مردم ما دربدر و آواره شدند بازهم مبارزه برای تعيين سرنوشت اگر چه در دشوار ترين شرايط ادامه يافت.
ما در اين راه همه ابزار ها را به کار گرفته و امتحان کرديم... حتی در تبعيد نيز به فرزندان خود آموزش داديم. ما می خواستيم زنده بمانيم. ما زندگی را دوست داشته و داريم.
مردم فلسطين هزاران پزشک، حقوق دان، پژوهشگر و معلم تربيت نمودند که فعالانه در رشد کشورهای همسايه مشارکت جستند. آنها از درآمد خويش برای کمک به جوانان و سالمندان و اردوگاه های آوارگان سود جستند. خواهران و برادران جوانشان را آموزش دادند. و در تمام اين مدت در رويای بازگشت به سر بردند. وفاداری به فلسطين و عشق به ميهن هرگز در آنها خاموش نشد. گذشت زمان آنچنان که برخی دلخوش بودند موجب فراموشی شود نيز مؤثر نيافتاد و هنگامی که مردم ما فهميدند که به جامعه بين المللی نمی توان چندان اميد بست. هنگامی که فهميدند تنها از طريق وسايل سياسی حتی يک وجب خاکشان را هم پس نمی دهند و وقتی از در و ديوار جور و جفا ديدند چه چاره ای جز توسل به مبارزه مسلحانه داشتند؟
اين مردم همه سرمايه های مادی و انسانی خويش را به پای اين مبارزه ريختند. با رشادت تمام با تروريسم پليد اسرائيل که هدف آن به انحراف کشيدن مبارزه و متوقف ساختن آن بود به مقابله برخاستند. در ده سال گذشته ما هزاران شهيد و بيشتر و بيشتر مجروح و معلول و زندانی داشته ايم... اينک سال هاست که مردم ما در معرض خسارت و غارت و ويرانی و آوارگی هستند و بهای آن را با خون فرزندان خويش پرداختند. چيزی که هرگز جبران نمی شود.
بار اشغال، آوارگی و ويرانی را به دوش کشيدیم امّا، امّا، امّا اين امور موجب انتقام جويی یا کينه و توسل به شيوه های نژادگرايانه دشمن نشد و همچنان ما بر اصول خويش پايدار مانديم و روش حقيقی شناخت دوست از دشمن را از دست نداديم. به همان نسبت که از بابت جناياتی که بر عليه يهوديان روا داشته شده متأسف هستيم تبعيض های زيادی که در رابطه با اعتقادات آنها بر آنان اعمال گرديد نيز برایمان اندوهبار است.
من يک عصيانگرم و آزادی آرمان من است. به خوبی می دانم که بسياری از شما که امروز اينجا هستيد روزی دقيقاً در همان موضع مقاومتی قرار داشتيد که من امروز در آن هستم. شما نيز روزگاری ناگزير بوديد که روياها را به واقعّيت تبديل کنيد. پس شما بايستی در رويای من سهيم باشيد. پس دقيقا من می توانم از شما تقاضای ياری کنم. که رويای خود و رويای مشترک خود را برای آينده ای صلح آميز در سرزمين مقدس فلسطين به واقعيت تابناک مبدل کنيم.
«آهود آدیف» Ahud Adif يهودی انقلابی وقتی در مقابل يک دادگاه نظامی اسرائيل قرار گرفت گفت:
من يک تروريست نيستم تنها جرم من اين است که می گويم بايد در اين سرزمين يک دولت دمکراتيک موجوديت پيدا کند. او اکنون در يکی از زندان های صهيونيست ها در ميان همفکران خود پژمرده و در حال تحليل رفتن است. بهترين آرزوهای قلبی خود را نثار او و يارانش می کنم. امروز در مقابل همان دادگاه ها اسقف کاپوچی روحانی والا مقام کليسا نيز قرار دارد. او ضمن بالا بردن انگشتان خود برای نمايش همان علامت پيروزی که رزمندگان آزادی خواه ما مورد استفاده قرارمی دهند گفت:
هدف من اين بوده که همه انسان ها در اين سرزمين، سرزمين صلح با مسالمت زندگی کنم. اين روحانی والا مقام در سرنوشت اندوهناک «آهود آدیف» سهيم خواهد بود. سلام، سلام ما بر او باد.
بنابر اين چرا نبايستی در رؤيا به سر برده و اميدوار باشيم؟ مگر نه اين که انقلاب به معنی تحقق بخشيدن به رؤياها و اميدهاست؟ پس بياييد به هم کمک کنيم تا رؤيای من به حقيقت بپيوندد.تا همراه مردم خود از آوارگی و تبعيد بازگردم و در فلسطين با اين رزمنده راه آزادی و يارانش و اين کشيش عرب و برادرانش در يک کشور دمکراتيک که مسيحيان، يهوديان و مسلمانان در عدالت، برابری، برادری و پيشرفت به سر خواهند برد زندگی کنیم. از شما می پرسم آيا اين رؤيای شرافتمندانه مستحق مبارزه من در کنار همه عاشقان آزادی در هر جای جهان نيست؟ چرا که زيباترين بعد اين رؤيا فلسطينی بودن آن است. رؤيايی از سرزمين صلح، سرزمين قهرمانی و شهادت و تاريخ.
به ياد بيارويم که يهوديان اروپا و آمريکا به خاطر هدايت مبارزات مربوط به غيرمذهبی کردن حکومت و جدايی دين از سياست معروفيت يافته اند. آنها همچنين به دليل مبارزه خود بر عليه تبعيض مبتنی بر مذهب مشهورند. چگونه آنها می توانند به حمايت خود از رفتار زشت متعصب ترين، تبعيض آميز ترين، اقوام ادامه دهند؟
در مقام رسمی خودم به عنوان سازمان آزاديبخش فلسطين و رهبر انقلاب فلسطين در مقابل شما اعلام می کنم که هنگامی که در زمينه اميدهای مشترک خود از فلسطين فردا سخن می گويم همه يهوديانی را نيز که اينک در فلسطين زندگی می کنند و زندگی صلح آميز و خالی از تبعيض را می پسندند در شمول اين چشم انداز قرار می دهم. از يهوديان می خواهم همگی از وعده و وعيدهای خيالی که از سوی ايدئولوژی صهيونيستی و حکومت اسرائيل به آنها داده می شود روی برگردانند. اين راه جز خونريزی دائمی، جنگ بی پايان و اسارت چيزی ندارد. از آنها دعوت می کنم از انزوای اخلاقی خود خارج شده و به سوی فضايی باز از انتخاب آزادانه... ــ قدم بردارند. ما به آن ها می گوييم که می توانيم که در شرايط يک صلح عادلانه با هم در کشوری دمکراتيک زندگی کنيم.
من اينجا در حضور همه شما می گويم که ما ميل نداريم که حتی يک قطره از خون اعراب يا يهود (فرق نمی کند) بر زمين ريخته شود. به ادامه کشت و کشتار که تنها در صورت استقرار صلح عادلانه مبنی بر حقوق، اميدها و آرزوهای مردم ما پايان خواهد پذيرفت- هيچ تمايلی نداريم.
از شما خواهش می کنم به مردم ما در مبارزه برای کسب حق تعيين سرنوشت ياری رسانيد. اين همان حقّی است که در منشور سازمان ملل متّحد مورد احترام قرار گرفته است و بارها و بارها در قطعنامه هايی که جامعه ملل به تصويب رسانده تأييد شده است. همچنين از شما تقاضا می کنم به مردم ما کمک کنيد از تبعيدگاه اجباری خود که به وسيله فشار اسلحه، ظلم و ستم و بيداد به آنها تحميل شده به ميهن خويش بازگرديم... در موطن ملی خود آزادانه و با عزت زندگی کرده و از مزايای زندگی به عنوان ملتی واحد بهره مند شويم. تنها در آن زمان ممکن است خلاقيت فلسطينی به تمامی در خدمت بشريت قرار گيرد. تنها در اين شرايط است که بيت المقدس نقش تاريخی خودش را به عنوان معبدی برای همه اديان ايفا خواهد نمود. از شما تقاضا می کنم، ياری می طلبم که مردم ما را به استقرار حاکميت ملی و مستقل همراهی کنيد.
امروز من آمده ام با يک شاخه زيتون در يک دست و تفنگ رزمنده راه آزادی در دست ديگر، کاری نکنيد که شاخه زيتون از دست من رها شود. دوباره می گويم نگذاريد شاخه زيتون از دست من به زمين افتد. در فلسطين شعله جنگ زبانه می کشد و در فلسطين است که صلح متولد می گردد.
ــــــــــــــــــــــــــ
در پایان به یاد عرفات و رنج و شکیبائی او، شما را به شنیدن ترانه ای زیبا – بسیار زیبا – از خواننده شهیر لبنانی «فیروز» دعوت می کنم. «گنجشک از راه رسید»، نام این اثر جاودانه است.
گنجشک در جستجوی لانه خویش بر درخت «ارمیل» از راه رسید
و سوسن از نو در پی شکوفه زدن چهره برافروخت
با آمدن آخرین باران زمستانی عاشقان گردآمدند
کودکان مانند بوته های نورسته بهاری به مدارس باز گشتند
اما چه زود به خاک افتادند و پرپر شدند
اسامی غائبین را هنوز در دفترم دارم
دوستانی که مدرسه را ترک کردند و مدرسه تنها شد.
...آنها در آستانهِ در مدرسه به خاک و خون غلطیدند...
گفتند، گفتند، و باز هم گفتند: نابود شد وطن...نابود شد وطن از دست رفته امان... اما با وجود این همه بلا، ما باز خواهیم گشت...
ما از میان آتش باز خواهیم گشت. باز خواهیم گشت. باز خواهیم گشت.
ما از میان کوچه ها باز خواهیم گشت و حتی نخواهیم پرسید چه وقت، ما باز خواهیم گشت...
روز افشا شدن چهره های ظاهرفریب و وعده های دروغین...فرا خواهد رسید... و ابرها بارور می شوند...
ای میهن کبیرم ای وطنم، رود شادی سرخ، و زندگی تابناک خواهد شد.
رجعت العصفوره، تعشش بالارمیل
والسوسن رجعت، تزهر من جدید
اجت الشتویه، جمع العشاق
رجعت المدارس، اطفال کالجوعید
و طلع سناّّه، و مدّ جناحوا
بس اللی راحوا، راحوا...
[با کليک اينجا ترانه «گنجشک از راه رسید»، از فیروز را بشنويد]