هر ساله ۱۶ آذر فرصتي است براي دانشجويان سياسي كه به ارزيابي و داوري در خصوص عملكرد يك ساله گذشته شان بپردازند؛ راستي ها و ناراستي ها را دريابند و دريافته هاي خود را چراغ راه آينده قراردهند. از اين روست كه در فرصت كنوني و در ۱۶ آذر امسال بازبيني مواضع دانشجويان دفتر تحكيم در آستانه نهمين انتخابات رياست جمهوري امري ضروري به نظر مي رسد؛ با گذشت شش ماه از برگزاري انتخابات تا حدودي روشن شده است كه براهين و مواضع گروه هاي سياسي در جبهه اصلاح طلبي تا چه ميزان منطبق بر واقعيت بوده است؛ چرا كه بزرگ نمايي ها و فروكاستن ها در گذر زمان ارزش سياسي خود را از دست داده و فضا را براي داوري واقع بينانه گشوده اند.
اكنون زمان مناسبي است براي تامل در مباني و دلايل پايه اي دانشجويان در اتخاذ رويكرد عدم شركت در انتخابات گذشته و مي توان قضاوت كرد كه گذر زمان تا چه حد بر آن دلايل سياسي مهر تاييد و اثبات زده است.
تصوير واقعيت اكنون چنين است؛ ساختار صلب قدرت خود مجبور به پرداختن هزينه براي فعاليت هاي ماجراجويانه اش شده است و بدين سان است كه مي توان گفت: "هر آن چه سد و استوار است دود مي شود و به هوا مي رود." پيش از اين در دوران رياست جمهوري خاتمي و رياست اصلاح طلبان بر دولت و مجلس، آنان پوششي بر ساختار صلب قدرت بودندو اين پوشش نه تنها برخورد با ساختار اصلي و هسته صلب قدرت را غير ممكن مي ساخت كه از سوي ديگر اين ساختار را از پرداخت هزينه رفتارهاي اقتدارگرايانه اش نيز باز مي داشت.
تئوري اصلاح طلبان درتاييد حاكميت دوگانه و حضور آن ها در كنار هسته صلب قدرت در حاكميت مدلي بود در خدمت منافع اقتدارگرايان و تثبيت موقعيت آن ها. چرا كه اقتدارگرايان نه تنها در ذيل سايه مشروعيت داخلي و بين المللي اصلاح طلبان، از پرداخت هزينه اقدامات خود دور مي ماندند كه مشروعيت را نيز براي خود مي خريدند. آن ها علاوه بر اين، هزينه رفتارهاي ماجراجويانه و غير دموكراتيك خود را به دخل و حساب اصلاح طلبان واريز مي كردند و البته اصلاح طلبان نيز مسكن گزيده در خانه مصلحت، بدنه اجتماعي خود و در راس آن ها دانشجويان و روزنامه نگاران را در تحمل سنگين اين هزينه ها به حال خود واگذاشتند. اين ها همه در حالي بود كه بدنه اجتماعي اصلاحات نيز بي اعتقاد به عملكرد اصلاح طلبان حكومتي منتقد رويه اعتدال جويانه و مصلحت طلبانه آن ها خود را در جبهه اي جداي از اصلاح طلبان مصلحت جو تعريف مي كرد. ماجرا براي دانشجويان و بدنه اجتماعي همان ماجراي معروف بود: آش نخورده و دهان سوخته.
اما اكنون دوران چنان اصلاحاتي به پايان رسيده است، اگرچه به اين موضوع خواهيم پرداخت كه دوران اصلاحاتي ديگر فرا رسيده است. اكنون حكومت يكدست شده و اقتدارگرا از تسويه حساب با مديران رده مياني نيز غافل نمانده است و ما در چنين شرايطي حداقل از اين فرصت برخورداريم كه هزينه رفتارهاي غير دموكراتيك حاكميت در ايران را متوجه صلب ترين بخش آن نماييم. چرا كه ساختار پنهان قدرت، خود به منازعه آشكار در صفحه سياست ايران وارد شده است.
اكنون حاكميت يكدست شده را مي توان در برابر هر اقدام غير دموكراتيك اش به چالش كشيد و ديگر دولت اصلاح طلبي نيز در ميانه منازعه نشسته است كه با بي تقصير خواندن و لكنت زبان، ناگفته ها را ناگفته بگذارد. در چنين موقعيتي است كه دوران اجبار اقتدارگرايان به پاسخگويي فرارسيده است و با يكدست شدن حاكميت هسته سخت قدرت روي به سوي منعطف شدن مي گذارد: آناني كه منتقد مذاكره با اروپايي ها بوده اند و مذاكره با اروپايي ها را با دست پس زدند، اندكي كه گذشت آن را با پا پيش كشيدند؛ كساني كه در بي اعتنايي خود به اعتراضات دانشجويي آفريدگار ۱۸ تير بودند امروز به مديران دانشگاهي خود هشدار داده اند كه نابساماني و اعتراض صنفي در هر دانشگاه مساوي با عزل رياست آن دانشگاه است. اين چنين است كه اعتراضات دانشجويان در دانشگاه هنر پاسخي مثبت مي يابد و دخالت مقامات دانشگاه تهران در داستان درگيري هاي دموكراسي خواهان و سنتي ها در اين دانشگاه، سريعا با اندك اعتراضي تبديل به بي طرفي مي شودو در برابر دانشجويان راهكار عقب نشيني را بر مي گزينند؛ چرا كه بحران در دانشگاه، ديگر از جنس بحران هاي "هر 9 روز يك بار" نيست و بحران ها اين بار نمي تواند دستمايه اي براي رويا رويي با اصلاح طلبان باشد. چنين بحران هايي اكنون اساس ساختار شبه حكومت را نشانه خواهد گرفت. گويي هيچ مهم نيست كه مديران دانشگاه ها از ميان تندروترين لايه هاي جريان اقتدارگرا انتخاب شده باشند، چرا كه اين افراد پيش از اين و در دوران حكومت اصلاح طلبان نيز نقش كنوني خود را در مسيرهاي موازي و از طريق نهادهاي ذي نفوذ در لايه هاي پنهان قدرت بر مديران اصلاح طلب تحميل مي كردند. تفاوت تنها در اين بود كه آن زمان هزينه آن اقدامات و فشارهاي پنهان بر دولت اصلاح طلب تحميل مي شد و اكنون آن كه در آن زمان جاي او در صندلي قدرت خالي بود و فرامين اش حاكم، خود بر مسند تصميم گيري نشسته است. بدين سان پيچيدگي هاي قدرت در ايران جاي خود را بيش از هر زماني به شفافيت داده است و هسته صلب قدرت در چنين مختصاتي است كه روز به روز محاسبه گرتر و با واقعيات سياسي و هزينه تصميم ماجراجويانه اش آشنا خواهد شد؛ امري كه اصلاح طلبان در تحمل آن بر لايه هاي متصلب قدرت ناتوان بودند و در اين مسير نيز روز به روز ناكام تر به نظر مي رسيدند. بنابراين در چنين فرايندي اقتدارگرايان در تداوم خط و مشي غير دموكراتيك خود و مقابله شان با جنبش اجتماعي در ايران امروزه بيش از گذشته مجبور به پرداخت هزينه خواهند بود و مشروعيت خود را با تزلزل بيشتري مواجه خواهند ساخت.
حال مي توان داوري كرد كه سخن و مدعاي مجموعه دانشجويي در انتخابات گذشته تا چه حد واقع بينانه بوده است، وقتي كه آن ها صادقانه از اصلاح طلبان مي خواستند تا با كناره گيري از ساختار قدرت، اقتدارگرايان را در پرداخت هزينه سياسي رفتارهايشان تنها بگذارند. خواسته دانشجويان ازاصلاح طلبان، خالي كردن قدرت از حضور خود بود چرا كه معتقد بودند تنها و در نتيجه چنين تصميمي است كه شكستن و نرم شدن قدرت اقتدارگرا در ايران ممكن خواهد شد.
اصلاح طلبان معتقد به شركت در انتخابات تاكيد داشتند كه عدم شركت در انتخابات و يكدست شدن حاكميت به تزلزل مشروعيت اقتدارگرايان نخواهد انجاميد و اكنون زمان داوري در خصوص چنين ادعايي فرارسيده است:آيا در يك فرصت كوتاه شش ماهه كه از انتخابات رياست جمهوري گذشته، مشروعيت حاكميت اقتدارگرا با تزلزلي- حتي بيش از تصور و انتظار- روبرو نشده است؟ و از اين روي آيا با ضعيف شدن جريان مقابل و پايين آمدن مشروعيت آن ها، اميدي به چرخيدن چرخ بازمانده از اصلاحات در اذهان زنده نشده است؟
چهارساله دوم رياست جمهوري خاتمي نه تنها دوراني از اصلاح طلبي نبودكه از طلايي ترين دوران ها براي تثبيت پايگاه اقتدارگران در ايران بود، آنچنان كه ثمره چنين تثبيتي، پيروزي احمدي نژاد در انتخابات گذشته را در پي داشت. اصلاحات در ۴ ساله دوم رياست جمهوري خاتمي آن چنان به يك بازي فرسايشي و حكومتي تبديل شد و اصلاح طلبان آن چنان به عقب نشيني در برابر حريف تن دادند كه نتيجه آن، تثبيت اقتدارگرايان در هر گوشه و كناري از قدرت بود. اين تثبيت پنهان كه در هر گوشه اي از قدرت رخ داده بود، سرانجام چهره خود را در انتخابات رياست جمهوري گذشته آشكار كرد. نظاميان، بسيجيان و نيروهاي همراه با آنان در سايه حمايت هاي مالي و امكانات قانوني كه بعضا به لطف حضور اصلاح طلبان در دولت و مجلس و از طرفي همچون تصويب هاي مختلف در افزايش بودجه نصيب آنان شده بود، انتخابات فرمايشي را رقم زدند و ثمره اصلاحات صوري چهارساله دوم رياست جمهوري خاتمي را آشكار ساختند.
اينچنين است كه اكنون با يكدست شدن حاكميت دوران طلايي اقتدارگرايي در ذيل سايه دولت اصلاح طلبي به پايان رسيده است. دانشجويان از اصلاح طلبان مي خواستند كه اگر در ادامه مسيراصلاحات ناتوان هستند، حداقل با خروج از ساختار قدرت عاملان فربه شدن ساختار غير دموكراتيك نباشند و به تعبير آقاي خاتمي، تداركاتچي براي اقتدارگرايي نباشند. اصلاح طلبان نخواستند و يا نتوانستند كه شنواي چنين توصيه هاي صادقانه و خيرخواهانه باشند، اما فارغ از اين بي توجهي، واقعيات تحليل دانشجويان را اكنون مي توان به داوري گذاشت. بر اين اساس آشكارا مي توان اثبات كرد كه ارزيابي دانشجويان از فضاي پس از انتخابات رياست جمهوري و حاكميت يكدست چنان دوراز واقعيت نبوده است.
اكنون نيز خوشبختانه جريان دانشجويي فارغ از نكوهش ها و بهانه گيري هاي اصلاح طلبان، مي تواند اقتدارگرايان را آن چنان كه شايسته است به چالش و پرسش كشد و ديگر هيچ مقام اصلاح طلبي به دانشجويان نخواهد گفت كه شما با رفتارهاي اعتراضي خود فضا را براي فعاليت هاي اصلاح طلبانه در ساختار قدرت تنگ خواهيد كرد و از اين روي به تاسي از همان مثال: "فرد را به دنبال نخود سياه فرستادن" دانشجويان رابه دوري از سياست و تقويت بنيه تئوريك خود فرانخواهند خواند. در چنين شرايطي است كه مي توان مدعي شد كه نه تنها تحليل از فضاي حاكميت يكدست تحليلي واقع بينانه بوده است كه اكنون علاوه بر آن فضا براي فعاليت دانشجويي بيش از پيش مهياست؛ چرا كه نه تنها ترمزي به نام توصيه هاي "اعتدال طلبانه" از سوي اصلاح طلبان دست و پاي دانشجويان را نخواهد بست كه از سوي ديگر ساختار صلب قدرت نيز روي به سوي كشته شدن و تزلزل دارد. اما در اين ميان دانشجويان نيز بايد با شكستن فضاي ترس- ترسي كه بيش از همه معلول فضاسازي غير واقع بينانه اصلاح طلبان به عنوان تاكتيكي تبليغاتي در فضاي انتخاباتي بود- بيش از برخوردها و تصميم هاي عكس العملي و تدافعي به رفتارهايي مبتني بر استراتژي و راهبرد آينده نگرانه بيانديشند، دوران بازي در موقعيت تدافعي و كنشي-واكنشي با پايان حضور اصلاح طلبان در قدرت پايان يافته است. دانشجويان بايد حاكميت متصلب كه اكنون رو به سوي ضعف نهاده است را با طرح مطالبات خود در قالب برنامه ها و راهبردهاي مشخص تدوين شده روبرو سازند، چرا كه اكنون دوران اصلاح طلبي آغاز شده است.