بسمه تعالی
مقدمه:
صدور حکم «ننگین» و «ظالمانه» سید هاشم آقاجری موجی از اعتراضات دانشجویی و مردمی را در سرتاسر کشور برانگیخت و بنابر اظهارات رییس جمهوری کشور را مدتها دچار بحران کرد. در طول این دو سال درباره این حکم سخنان زیادی گفته شده است. اکثریت قریب به اتفاق این اظهار نظرها هم در سرزنش و ملامت این حکم حیرت انگیز و تاریخی بوده است. حکمی که علیه آقاجری صادر شد حکمی ساده و معمولی نبود. به قول دکتر سروش حتی خود صادرکننده حکم هم می دانست که این حکم اجرانشدنی است و اجرا هم نخواهد شد. پس چرا باز به قول دکتر سروش این ذهنهای بیمار حکمی این چنین بی پایه و سست را صادر کردند؟ چه فکری(!) پشت سر این حکم کاملا سیاسی وجود داشت که صادرکنندگان این حکم حتی با دستور مقام رهبری نیز حاضر به عقب نشینی از آن نبودند؟
به اعتقاد من جواب این سوال را بایستی در پیشینه و حرفه دکتر آقاجری جست و جو کرد. آقاجری متعلق به نسلی است که از بیداد رژیم پهلوی ناگزیر به انقلابی شده اند که در آن شعارهای زیبا اتفاقا فراوان به کار برده می شد. وی و نسل وی برای استقرار حکومت جمهوری اسلامی جنگیده اند و حتی از اهدای جان خویش و خانواده خود نیز دریغ نکرده اند. اما مهمتر از این آقاجری متعلق به جایی است که «فکر» و «اندیشه» در آن بایستی جایگاه ویژه ای داشته باشد و بالاخره آقاجری متعلق به گروهی است که «اندیشه» و «طرز تفکر»شان بر خلاف اندیشه صاحبان قدرت است. بنابراین حکم صادر شده حکمی علیه آقاجری نبود، حکمی بود علیه «آزادی» و «نقادی» که تاریخ ایران را چند صد سالی عقب تر می برد. آنها در پی اعدام «آزادی آکادمیک» بوده و هستند. این قصه از زمانی شروع شد که به بهانه انقلاب فرهنگی، صاحبان اندیشه این مرز و بوم را به روشهای گوناگون کنار گذاشتند و به بهانه تهاجم فرهنگی در پی پیدا کردن رد پای دشمنان خیالی در دانشگاهها برآمدند. خاصیت رژیم های توتالیتر اجبار دانشگاه برای اطاعت و پشتیبانی از ایدئولوژی حاکم است که در آن جایی برای سخن مخالف اندیشه رسمی نیست.
آزادی آکادمیک، چرا؟
«هر فردي حق آزادي عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است كه كسي از داشتن عقيده خود بيم و نگراني نداشته باشد و در كسب و دريافت و انتشار به تمام وسايل ممكن بيان و بدون ملاحظات مرزي آزاد باشد.»
ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر
همانگونه که ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح می کند آزادی بیان، انتشار عقاید، مذهب از طریق گردهمایی ها برای تبادل نظرات از مولفه های اصلی آزادی فرد هستند.
دانشگاه، به عنوان یک موسسه آموزشی، جایی است که در آن منطق و خرد انسانی نقش اصلی در آموزش را دارد. ترویج و گسترش علم نیازمند آزادی بیان و مولفه های آن در بالاترین درجه است. در نگاه وسیع تر، دانشگاه به عنوان منیع اصلی اخذ دانش و فنون جدید با انتقال تجربیات گذشته و علوم و آموزه های جدید به دانشجویان و تربیت نیروهای متخصص، سعی در حل مشکلات جامعه دارد. اما رابطه جامعه و دانشگاه به هیچ وجه رابطه ای یک طرفه نیست. همانگونه که جامعه از دانشگاه انتظار تربیت نیروهای نخبه و کارآمد را دارد، دانشگاه نیز در قبال خدمات علمی و فرهنگی خود از جامعه انتظاراتی دارد. یعنی اگر جامعه از دانشگاه برای مشکلات خویش راه حل می خواهد، بایستی سازوکارهای جست و جوی راه حل را هم در اختیار آن قرار دهد. بدون آزادی برای کشف و تحقیق، آزادی انتقاد از ساختار موجود، آزادی تغییر عقاید و تئوریها و حتی اصرار متعصبانه بر درستی یک نظریه و راه حل جامعه دانشگاهی نمی تواند وظیفه خویش را به راحتی انجام دهد. بدیهی است در قبال تضییع حقوق و آزادی های دانشگاه، متقابلا جامعه هم متضرر خواهد شد. چرا که بدون وجود آزادی در دانشگاه، آزادی در جامعه مستقر نخواهد شد و در واقع آزادی آکادمیک پیش نیاز آزادی های فردی در جامعه می باشد. غايت دانش بشری کشف حقيقت است. زمانی که شخصی از حقيقت می گويد در واقع حقيقت را با ظرف دانش خويش می سنجد و منظور وی از حقيقت، حقيقتی است متناسب با دانشی که کسب کرده يا بر وی آشکار شده است. حقيقت وی حقيقت مطلق و بی پايان نيست و همه چيز را شامل نمی شود. حقيقتی است که حتی اگر به اعماق طبيعت يا هستی راه پيدا نمی کند، از اين جهت که بخشی از حقيقت را آشکار ساخته و دانایی ما را نسبت به واقعیت امور افزایش داده شايسته تکريم و احترام است. یافته های وی هر چند صحیح هم نباشند چراغی است که راه درست را برای نسل آينده نشان می دهد.
بايستی توجه داشت که مراد از علم و دانش صرفا مشتی داده و اطلاعات خام نيست، فقط ديدن و رسم شکل و نمودار نيست، خواندن عدد در آزمايشگاه هم نيست بلکه آنچه علم خوانده می شود نتايجی است که از اين مشاهدات و تجربيات و آزمايش ها حاصل می شود. رسيدن به علم و کشف حقیقت گرچه امری بس دشوار و گرانبهاست ولی کافی نيست. علم تا زمانی که انتشار نيابد، نا زمانی که اجازه نقد شدن نیابد پیشرفت نمی کند. بنابراین آزادی چاپ و انتشار نتایج تحقیقات در قالب مقاله و کتاب و یا ارایه آنها در کنفرانسها ضمن کمک به پیشرفت آگاهی عمومی باعث می شود جامعه دانشگاهی ایرادات کار خود را بشناسد.
آموزش و یادگیری علم، ترویج اندیشه و برنامه های علمی و اجتماعی بر اساس اصل حدس و خطا پیشرفت می کند. خطا و اشتباه لازمه رسیدن به جواب نهایی (حقیقت) است. آزادی بیان با به رسمیت شناختن «حق خطا و اشتباه» انسانها معنای واقعی می یابد و بدون در نظر گرفتن این حق آزادی موجود، آزادی واقعی نیست. در جامعه ای که همه افراد آن به نتایج درست و حقیقی می رسند وهیچ وقت به راه خطا نمی روند اصولا نیازی به آزادی نیست. خطا کردن و به خطا رفتن در دانشگاه امری کاملا طبیعی است. به رسمیت شناختن این حق در دانشگاه، چیزی از ارزشهای آزادی کم نمی کند. چرا که حتی یک نظریه غیرمطمئن نیز زمان دستیابی به حقیقت را جلوتر می اندازد و خطای یک اندیشمند، دانشمندان دیگر را برای رسیدن به حقیقت درست تر راهنمایی می کند.
بنابراين می توان گفت نياز به آزادی آکادميک تنها برای منفعت شخصی نيست. آزادی آکادميک محصول تفکر دموکراسی است و در جامعه دموکرات آزادی حق افراد است. تمرين آزادی لذت بخش است و هدف از آزادی در نظامهای مبتنی بر مردمسالاری تامين منافع مشترک افراد جامعه است. بنابراين به نفع تمام جامعه است که صاحبان انديشه، مطالب و نتايج تحقيقات خود را بدون هيچ ترسی از عواقب آن بر زبان آورند. اگر دانشگاهيان موقعيت خويش را به دليل آنچه می نويسند و می انديشند در خطر ببينند، حداقل بخشی از آنها قادر به سوال کردن و به چالش کشيدن انديشه های چه بسا اشتباه حاکم نخواهند بود و بنابراين فرصت اصلاح از جامعه گرفته خواهد شد. جایی که در دانشگاه به يک استاد و يا يک دانشجو در يک دانشگاه داده می شود، جايی از جامعه بوده و برای وی مسئوليت آور است. اما بايستی توجه داشت اين ميز فرد دانشگاهی را در قبال جامعه مسئول می کند نه حکومت. مسئوليتی که وی را مجبور به طرح سوال، انتقاد و ارایه نظریه ها و راه حلهای جدید برای مشکلات جامعه می کند. اگر فرد دانشگاهی در طرح نظریات خود که مخالف وضع موجود است ترس داشته باشد، در نهایت جامعه است که در رسیدن به حقیقت متعالی تاخیر خواهد داشت وگرنه حتی با عدم وجود آزادی آکادمیک اندیشه تولید شده از بین رفتنی نیست و دیر یا زود در جامعه مطرح شده و مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت. به عنوان مثال سالها در دانشگاههای شوروی سابق، زمانی که ایدئولوژی لنینی حکومت می کرد، تدریس مکانیک کوانتوم و تئوری نسبیت ممنوع بود. ولی آیا دانشمندان روسی به این تئوریها فکر نکردند؟ نتیجه آن شد که بسیاری از دانشگاهیان، شوروی را ترک گفته و به کشورهای دیگر رفتند و در نهایت کشور شوروی بود که از این امر آسیب دید. بنابراین دانشگاه و تولید اندیشه بدون آزادی آکادمیک توانسته اند و می توانند وجود داشته باشند. نمی توان گفت که بدون آزادی آکادميک انديشه خوب و انديشمند خوب نداريم ولی مطمئنا می توان گفت که بدون آزادی آکادميک جامعه خوب و باز نداريم.
آزادی آکادمیک، چگونه؟
آزادی آکادمیک فقط مختص دانشگاههای مدرن نیست، ولی یکی از ضروریات دانشگاه مدرن است. همانگونه که گفتیم بدون آزادی آکادمیک پیشرفتی برای علم متصور نیست و در نبود یا کمبود آزادی آکادمیک، علم تبدیل به ابزار اعمال سلطه و قدرت نمایی نیروهای نامشروع و دانشگاه تبدیل به محلی جهت مشروعیت بخشی به تئوری های اقتدار و در نهایت تولید کننده نیروهای فکری ایدئولوژیک خواهد شد.
«آزادی آکادمیک» یعنی آزادی تمام اعضای جامعه دانشگاهی به صورت فردی و گروهی. می توان گفت آزادی مورد نظر در عبارت آزادی آکادمیک وسیع ترین نوع آزادی (آزادی مثبت) است. در این مفهوم اعضای جامعه دانشگاهی، یعنی کسانی که در یک دانشگاه یا موسسه آموزش عالی به امر پژوهش، تدریس، تحصیل و ... مشغول هستند، آزاد هستند بدون هیچ گونه مداخله ای از سوی دیگران در هر زمینه ای که علاقه دارند به تحقیق و مطالعه بپردازند و در نهایت بدون هیچ واهمه ای، آزادانه نتایج پژوهش های خود را منتشر کرده و در اختیار جامعه قرار دهند. بدین ترتیب آزادی که به جامعه دانشگاهی داده می شود، وسیع و گسترده است. استاد آزادی کامل دارد تا هر مطلب و بحثی را که مفید تشخیص داد، در کلاس مطرح کرده و نظر دانشجویان را درباره آن جویا شود. تنها یک قید محدود کننده در این آزادی وجود دارد و آن اینکه بحث مطرح شده جنجال برانگیز و متضمن توهین و افترا نباشد. تعیین چنین محدودیتی نیز البته نه در حیطه مسئولیت حکومت، بلکه مستقیما بر عهده خود دانشگاه و دانشگاهیان است که با توجه به شرایط جامعه آن را وضع کرده و در منشور آزادی دانشگاه می آورند.
شهامت و شجاعت برای یافتن آموزه های جدید از خصوصیات بارز هر فرد دانشگاهی است. مسئولیت پذیری اعضای جامعه دانشگاهی آنها را مجبور می کند در مسایل و مشکلات جامعه ای که در آن زندگی می کنند دقیق شوند. چنین نگاهی به احتمال فراوان آنها را به منشا مشکلات آگاه خواهد کرد بنابراین اعضای جامعه دانشگاهی باید این شجاعت و شهامت را داشته باشند که واقعیات را بیان کرده و بر اساس آن در پی یافتن راه حل باشند.
اعضای جامعه دانشگاهی شهروندانی هستند که حرفه تدریس و پژوهش را برای انتخاب کرده اند. بنابراین بایستی از لحاظ مالی نیز تامین شوند تا با خیالی آسوده به حرفه خویش بپردازند. تامین امنیت اقتصادی اعضای جامعه دانشگاهی علاوه بر اینکه نخبگان بیشتری را جذب کارهای دانشگاهی می کند، انگیزه افراد را نیز برای اختصاص دادن تمام و کمال خویش به کارهای علمی و پژوهشی بالاتر می برد.
دانشجویان امروز، مدیران آینده کشور هستند و هرگونه تلاش برای آموزش آنها در واقع تدارک دیدن آینده ای بهتر برای کشور است. دانشگاه وظیفه دارد علاوه بر آموزش تخصصی دانشجویان انها را برای کارهای مدیریتی نیز آماده کند. بنابراین مشارکت دانشجویان در اداره امور دانشگاهها یکی از مولفه های مهم آزادی آکادمیک است. مشارکت دانشجویان در اداره امور دانشگاهها به دانشجویان اعتماد به نفس و خویشتن باوری داده و از خلاقیت، اندیشه و پتانسیل انرژی نهفته آنها در اداره جامعه ای که اکثریت آن را دانشجویان تشکیل می دهند، استفاده می کند. علاوه بر آن با وارد شدن دانشجو به سیستم مدیریتی دانشگاه، دانشجویان به عنوان گردانندگان آینده مملکت تجربه مدیریتی و مشارکتی خویش و همچنین میزان التزامشان به دموکراسی و روشهای دموکرات را افزایش می دهند. با فعالیت گسترده دانشجویان نشاط و شادابی وارد جامعه دانشگاهی شده و دانشجو این مجال را می یابد که از بودن در دانشگاه احساس لذت کند. چنین رویه ای باعث به وجود آمدن اعتماد متقابل بین دانشگاه و دانشجو شده و تمایل دانشجویان برای انجام کارهای گروهی را افزایش می دهد. بدیهی است دانشجو به عنوان عضوی از جامعه دانشگاهی بایستی این آزادی را داشته باشد که فکر و اندیشه خویش را به مرحله اجرا درآورد، چرا که در غیر اینصورت تبدیل به ابزاری صرف جهت اجرای افکار دیگران خواهد شد. همچنین دانشجویان این حق را دارند که نسبت به مطالبی که آموزند اظهار نظر کرده و در انتخاب واحدهای درسی خویش نقش داشته باشند.
استقلال دانشگاه:
تعداد متقاضیان ورود به دانشگاهها روز به روز در حال افزایش است. آموزش افراد نیازمند بودجه و امکانات است. بنابراین دانشگاهها برای توسعه علم و آموزش افراد همواره در پی یافتن منابع مالی هستند. اما سوال این است که گرفتن پول از یک منبع مالی چه مسئولیتی را بر عهده دانشگاه می گذارد؟ آیا مادامی که دانشگاه از یک یا چندین منبع تغذیه می شود بایستی در چارچوب افکار آن منابع کار کند؟ جواب این سوال مطمئنا «نه» می باشد و چرایی آن را بایستی در ضرورت «استقلال دانشگاهها» جست.
استقلال دانشگاهها اساس رابطه بین جامعه، دولت و دانشگاه را تشکیل می دهد. همانگونه که پیش تر هم اشاره شد رابطه بین جامعه و دانشگاه رابطه ای دوطرفه است و دولت و منابع مالی تغذیه کننده از دانشگاه انتظاراتی دارند. اما آیا مجاز هم هستند که تحت عنوان سرمایه گذاری، دانشگاهها را برای کسب نتایج مورد نظر خود تحت فشار قرار دهند؟ استقلال دانشگاهها اساس چنین رابطه ای را زیر سوال می برد و هرگونه دخالت عوامل خارج از دانشگاه در امور داخلی دانشگاه را رد می کند. نکته مهم در اینجا این است که دانشگاه تولید کننده علم و اندیشه است و هیچ نهادی نمی تواند آن را در جهت رسیدن به یک ایده خاص تحت فشار بگذارد. در اینجاست که رابطه دانشگاه با منابع مالی مختلف مانند صنعت اهمیت دو چندان پیدا می کند. بدین معنی که اگر دانشگاه به جای یک منبع مالی چندین منبع مالی داشته باشد، کمتر تحت فشار بوده و بازدهی و تکثرگرایی بیشتری خواهد داشت.
استقلال دانشگاه یعنی رهایی دانشگاه از آمریت و قید و بندهای قوانین دولتی در امور داخلی دانشگاه، سازماندهی داخلی آن، اداره دانشگاه، مدیریت مالی و آزادی در تعیین منابع مالی، آزادی در کسب درآمد از منابع غیردولتی، آزادی در استخدام کارمندان و اعضای هیات علمی، آزادی در تعیین شرایط تحصیل و در نهایت آزادی تحقیق و پژوهش. بدین ترتیب مراد از استقلال، فقط استقلال اقتصادی نیست بلکه استقلال فرهنگی، سیاسی و ... نیز مد نظر هستند. به این معنی که هیچ نهاد و نیروی غیردانشگاهی نباید در اداره دانشگاه نقشی داشته باشند و فقط کسانی که مرتبط با دانشگاهند برای آن تصمیم گیری کنند. همچنین اگر قرار باشد برخوردی از لحاظ فکری و آیینی میان نهادهای غبردانشگاهی (سیاسی-اقتصادی) صورت گیرد در این صورت دانشگاه باید بتواند به عنوان هیاتی خودمختار و عضوی برابر در این گفتگو شرکت داشته باشد. البته در عمل هیچ سیستم دانشگاهی به طور کامل از کنترلهای (فشار) بیرونی آزاد نیست. به دلیل موقعیت بسیار حساس دانشگاه، همواره نیروهای فشار غیردانشگاهی هستند که در صدد تحمیل عقاید و نظرات خویش بر دانشگاه هستند. علاوه براین استقلال دانشگاهها مفهومی ثابت و ایستا نیست و با گذشت زمان تغییر پیدا می کند. به عبارت بهتر استقلال دانشگاه، مرز بین دانشگاه و دولت است که همواره می تواند در جهت کارآمدی بیشتر دانشگاه و ایجاد رابطه بهتر بین دانشگاه، جامعه و دولت تصحیح شده و در برخی موارد دوباره تعریف شود.
مسایلی که درباره آنها صحبت شد، مفاهیمی به شدت ساده و بدیهی و آشکار به نظر می رسند ولی متاسفانه در اکثر کشورهای دنیا مخصوصا در حوزه علوم انسانی نادیده انگاشته می شوند. دانشگاه مغز جامعه است و بدون داشتن دانشگاههایی آزاد و مستقل، کارایی نیروهای جامعه به شدت پایین آمده و جامعه در سراشیبی سقوط قرار خواهد گرفت. آموزش عالی پدیده ای بسیار پیچیده بوده و نیازمند برنامه ریزی های بسیار دقیق و دادن آزادی و خودمختاری به دانشگاههاست. اعضای جامعه دانشگاهی بایستی از هرگونه قید و بند و سانسور آزاد بوده و از لحاظ مالی نیز تامین شوند. در چنین محیطی است که می توان پیشرفت علم و در نتیجه جامعه را انتظار داشت. نقض آزادی آکادمیک، نقض حقوق اولیه فرد دانشگاهی و حرکتی علیه روند پیشرفت جامعه است. متاسفانه اکثر موارد نقض آزادی آکادمیک زمانی اتفاق می افتند که دانشگاهها قدرت قضایی و اجرایی از خود ندارند. بدین ترتیب در مواقع بحرانی در مواجهه با چنین مواردی و مخصوصا مواجهه با قدرت، دانشگاه به دلیل نداشتن هیچ گونه قدرت مستقلی مجبور به عقب نشینی و سکوت می شود. آزادی آکادمیک زمانی تحقق پیدا می کند که فهم و حمایت عمومی از آن وجود داشته باشد.
موخره:
متاسفانه دانشگاه در کشور ما، بسان تمام کشورهای جهان سوم، هيچگاه نتواسته است نقش واقعی خود را ايفا کند. جامعه روشنفکری ايران بيش از يکصد سال است که برای نهادينه کردن مفاهيم مدرن در جامعه سنتی ايران تلاش می کند. گرچه پيروزي هايی هم نصيب آنان شده است اما به دليل عدم وجود تئوريهای چاره ساز تمام اين پیروزی ها مقطعی و موقت بوده است. این کمبود مطمئنا از ضعف دانشگاه و دانشگاهیان نشات گرفته و می گیرد.
به دلایل گوناگون دانشگاهها از بدو تاسیس در اختیار حکومت ها بوده اند و به تبع آن اکثر تئوریها و اندیشه هایی که اجازه رشد و مطرح شدن در جامعه را یافته اند، در خدمت منافع حکومت و قدرت بوده اند. این بدان معنی است که دانشگاه در ایران نیازمند تحولی وسیع در تمام سطوح است. تاکید بیش از اندازه بر وجهه سیاسی دانشگاهها -یکی دیگر از خصوصیات دانشگاههای جهان سوم- و استفاده ابزاری از دانشگاهها مجال اندیشیدن و طرح مباحث علمی در دانشگاهها را گرفته است. حکومت ها دانشگاه را فقط برای حمایت از ایدئولوژی ها و سیاست های خود خواسته اند و افراد «دگرانديش» و «منتقد سياست های موجود» را يا از دانشگاهها حذف کرده و يا به انزوا کشانده اند. از طرف ديگر به دليل عدم استقلال و وابستگی همه جانبه دانشگاهها به حکومتها، دانشگاهيان خواسته يا ناخواسته دنباله روی سياست های حکومت و يا حداکثر ابزار فشار گروههای آلترناتيو خودی و به اصطلاح امروزی «اصلاح طلبان» شده اند.
با وجود چنين مشکلات عظيمی و همچنين بی اعتنايی به مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر، ممکن است طرح بحث آزادی آکادمیک اندکی برای ایران زود باشد، ولی وجود افراد شجاع و اندیشمندی نظیر «دکتر آقاجری» و قربانیان قتلهای زنجیره ای بخصوص «محمد پوینده» و سیل اندیشمندان و دانشگاهیانی که به دلیل عدم وجود امنیت شغلی، جانی و مالی از کشور خارج می شوند، توجه همگانی به این آزادی ویژه را ضروری می کند.
در نوشتن این مقاله از منابع زیر کمک گرفته شده است:
1) احسان نراقی، جامعه، جوان، دانشگاه، انتشارات امیرکبیر
2) رابرت هولاب، یورگن هابرماس، نقد در حوزه عمومی، مترجم: حسین بشیریه، نشر نی
3)حسین بشیریه،جامعه شناسی سیاسی، نشر نی
4)روح اله فرج زاده، مشارکت دانشجویان در اداره دانشگاهها، گام اول استقلال دانشگاهها، نشریه دانشجویی پژواک پلی تکنیک تهران، شماره11
5)عمادالدین باقی، آزادي بيان ،حق خطا، روزنامه شرق، شنبه 10 آبان 1382
6) Louis Joughin, Academic Freedom and Tenure, the University of Wisconsin Press, Madison, Milwaukee and London, 1967
7) Robert M. MacIver, Academic freedom in our time, Columbia University Press, 1955
8) Walter P.Metzger, Sanford H.Kadish, Arthur DeBardeleben, Edward J.Bloustein, Dimensions of Academic Freedom, Urbana Chicago London, 1969