(همهمه مردم)- خلبان سکته کرده بيد.
-نه بابا. "وي.او.آر" ش خراب شده بيد.
-شما هم چه زود گول وَخورين. من خودم وَديدم که يک چيزي آن پايين در ورفت، آن بالا خورد بهَش. غلط نکنم از ژاندارمري تير در وکردن.
ياور طغرل (با فرياد)- سرجوخه! اينا چرا اينجا اجتماع کردن؟ مگه من نگفته بودم که اجتماع بيش از دو نفر ممنوع.
سرجوخه- قربان. اهالي جمع شدن ببينن علت سقوط هواپيما چي بوده. بالاخره انسانن و ناراحت ميشن.
ياور طغرل- ببند حلقت را. مگر نمي دانند که سقوط هواپيماي نظامي، فوق سري و محرمانه است و کسي نبايد راجع بهش حرف بزنه؟
سرجوخه- چرا قربان، گفتم؛ ولي کو گوش شنوا. حالا براي اين که ساکت شون کنم مي فرماييد چي بگم؟
ياور طغرل- بگو ما براي بررسي اين سانحَه به يکي دو سال وقت احتياج داريم. تا آن موقع هيچ کس حق نداره در اين مورد حرفي بزنه. بگو سرنشينان هواپيما انسان هاي خوبي بودند که در راه استقلال و سربلندي برره کشته شدن.
سرجوخه- قربان. شما که روز اول فرموديد شهيد شدن!
ياور طغرل- ما به گور پدر مان خنديديم که گفتيم شهيد شدن. مي خواهي خرج روي دست دولت بگذاري؟ آن روز متاثر شده بوديم يک چيزي از دهان مان در رفت. بگو داريم در قرآن و نهج البلاغه دنبال اسم جديد مي گرديم. چيزي وسط جانباخته و شهيد. بگو اسم جديد را هم همان يکي دو سال ديگر اعلام مي کنيم.
***
شير فرهاد- کـَيانوش، اين که اين سرجوخه ميگــَه يعني چـَه؟
کيانوش- يعني اين که مقصر بي مقصر. يعني اين که هواپيما خودش همين طوري بيخودي سقوط کرده. يعني اين که ساختمون شما بوده که به هواپيما خورده نه هواپيما به ساختمون. يعني اين که بريد يکي دو سال سماق بمکيد. يعني اين که از پول خسارت خبري نيست. يعني اين که...
شيرفرهاد- يعني سرجوخه همه اين حرف ها رَ وَگفت؟ پس چرا ما حالي مان نشد؟ حالا که ژاندارمَري خسارت نميده، تو دست بکن تو جيبت خسارت مردم را وَده... آهاي کــَيانوش! باز داري کجا را نـَگاه وَکني؟
***
سرجوخه به يکي از آسيب ديدگان- شما حرف نزن، ما يه جوري باهات کنار مي يايم. شصت درصد خسارتت رو مي کنيم هشتاد درصد. ولي اگه شکايت کني ياور طغرل بازداشتت مي کنه. مبادا با اين کيانوش حرف بزني ها؛ اون وقت جرمت سياسي ميشه. ديگه خود داني.
(همهمه مردم)-ميگن موتورش آتش وَگرفته...
-ميگن "اسکيژن" اش تمام وَشده...
-ميگن کفتر به دمش وَخورده...
-ميگن کمک خلبان روي زمين جا وَمانده و خلبان چون از کله ي سحر معطل بيده پشت فرمون خوابش وَبرده.
***
سردار- حالا طوري نشده. مگه بار اوله که هواپيما سقوط کرده، اين طور هياهو کردين؟
سالار- چي چي رو طوري نــَوَشده، جيــگر! چون تو پايين برره سقوط وَکرده چيزي نـَوَشده؟ اگه تو بالا برره سقوط کرده بيد خيلي فاجعه شده بيد؟
***
ياور طغرل- سرجوخه! يه نوار زرد مي کشي دور تا دور محل سقوط و احدي حق نزديک شدن به اونجا رو نداره. من از امروز اعلام مي کنم هيچ کس از اهالي برره حق نداره در مورد اين سقوط چيزي بگه تا نظر 32 کارشناس منتشر بشه. مفهوم بود؟ هر کي حرف بزنه از پنج ميليون کمک دولت خبري نيست. به کيانوش هم بگيد بايد ساکت بمونه وشايعه سازي نکنه. شيرفهم شد؟
کيانوش- اصولا سقوط، فرآيندي است که با تغيير در ساختار تکنولوژي برره و برقراري ارتباط سياسي و اقتصادي با کشورهاي صاحب نام قابل اجتنابه و ما بايد سعي کنيم دشمني ها رو کم کنيم و تحريم ها رو از بين ببريم. ما بايد از شرره گرفته تا يانکي آباد با همه دوست بشيم. چه معني داره که برره با همه دشمني کنه و اين همه گرفتاري براي خودش درست کنه. ما...
ياور طغرل- ببند حلق ات را. حرف سياسي مي زني؟ سرجوخه! اينو بازداشت کن.
شير فرهاد- اين که اين کـَيانوش ميگه يعني چه؟ يعني ما بريم پاچه خاري يانکي آبادي ها رَ وکنيم؟ يعني لکه ي ننگي تو تاريخ برره ثبت وکنيم؟ نه! مي خوام بدانم ما که با اسکندر و مغول جنگيديم بريم با يانکي آبادي ها پالوده وخوريم و عشقولانه در وکنيم؟ بزنم از جات پا نشي؟
سحرناز به کيانوش- تو چرا با همکارات نرفتي "ما- نو-ور" ما از دستت راحت وشيم؟ نکنه مي خواهي لکه ي ننگ روي دامن ببره وذاري؟ ها؟ ها؟ ها؟ اگه راست مي گي برا همکارات ناراحتي زهر ويارم وخوري تو هم شهيد وشي؟
ليلون- شير فرهاد، تو پا تو از برره بيرون نــَوَذاشتي و تو شهر نبيدي – ببخشيد نبودي- ببيني اونجا چقدر هواپيماها تازه و مدرن بيد. خيلي هواپيماهاي اونجا با مال ما فرق وَدارن. هواپيماهاي ما در مقايسه با مال اونا مثل گاري بيدند – يعني بودند-.
شيرفرهاد- ها! من نديده بيدم؟! در هواپيماي برره، يک چيز مدرن بيد،... ليلون! اين که گفتي يعني چه؟
ليلون- اه، شير فرهاد! تو هم که هيچي حالي ات نوِ شَه!
شيرفرهاد- من حاليم نوَ ِشه؟! آهاي، سحرناز آن چوب را وَده يک کيانوش زنان، نشان وَدم...
کيانوش- يعني چه؟ هواپيما سقوط کرده، يک عده کشته شدن، يک عده نظر مي دن، من بايد بازداشت بشم؟ من بايد کتک بخورم؟ ديوار کوتاه تر از ديوار روزنامه چي جماعت پيدا نکردين؟ اي خدا! (خنده هاي هيستريک)...
جان نثار به ياور طغرل- اي شافتالو! اي آلبالو! اي هولو! هاواپيما اگر سقوط کرده بيد، همه اش تقصير اين کيانوش و همکاراش بيد. چشم شان کور مي خواستند سوار نبشوند. من جاي شما بيدم، همه شان را مي فرستادم "دوي اليف"، آب خنک بخورن. پاچه ات را آزاد کن بخارونم، اي شيرين بيان...
در گوشه اي ديگر از کافه، بگوري اشک ريزان شعري را که ساخته است مي خواند:
آن سي صد و سي که بر سر ما افتاد
در خاک "برر" رو کله ي ما افتاد
رو نچوفسکو خور و حقيقت از من بشنو
تمام شکايت ها در سطل زباله افتاد
در همين لحظه ياور طغرل که از حرف و صحبت مردم کلافه شده ششلول اش را بيرون مي کشد و چند تير هوايي در مي کند. اهالي برره دو پا دارند، دو پاي ديگر قرض مي گيرند و فرار مي کنند...
-----------------------------
«اميدوارم استفاده از سوژه شب هاي برره از نظر دوستان نويسنده ي سريال بلااشکال باشد. در غير اين صورت از ايشان و کارگردان مبتکر و خلاق سريال عذرخواهي مي کنم».