عباس عبدي راه اندازي يو.سي.اف اصفهان را از اساس کار غلطي مي داند که تنها نتيجه آن افزايش فشار بر ايران بوده، بدون آن که دستيابي به چرخه غني سازي را را در پي داشته باشد. وي همچنين معتقد است وارد شدن در طرح روسيه معنايي جز بلاموضع کردن امتيازاتي احتمالي که حکومت ايران مي توانست از اروپا بگيرد ندارد. وي در توضيح ديدگاه خود مي گويد: "طرح روسيه علي القاعده مطلوب اروپايي هاست که اگر نبود، آنان روس ها را جلو نمي انداختند. و چنين طرحي طبعاً در شرايط عادي مورد پذيرش دولت ايران نخواهد بود. در نتيجه رد کردن آن به معناي اضافه شدن روس ها به اروپايي ها و آمريکايي هاست و پذيرش آن نيز به معناي قبول کردن خواست اروپايي ها، بدون اين که بر اثر سازش و اخذ امتياز از سوي ايران باشد." با هم گفت و گو با اين کارشناس مسايل سياسي ايران را مي خوانيم.
با توجه به دو مصاحبه قبلي شما و نيز تحولات اخير در پرونده هسته اي ايران، به نظر مي رسد که نگاهي تازه به ابعاد اين پرونده و مسايل پيش آمده در آن ضرورت دارد. با اين مقدمه لطفاً در ابتدا تحليل خود را درباره وضعيت کنوني پرونده و اتفاقات پيش آمده و نيز احتمالات و سناريوهاي پيش رو عنوان کنيد.
تحليل قبلي من به قبل از شروع به کار مجتمع اصفهان بر مي گردد. و لذا بدون تکرار مسايل قبلي مي کوشم که از همين مرحله آغاز کنم. به نظر من راه اندازي يو.سي.اف اصفهان کار غلطي بود. زيرا توليدات آن به خودي خود و بدون تزريق به نظنز فايده اي نداشت و هر چه بيشتر توليد شود، زحمت بيشتري هم براي نگهداري آن لازم است. چون اراده اي براي راه اندازي نظنز ظاهر نشده بود. لذا راه انداختن اين مرکز، فقط به يک نتيجه منجر شد و آن افزايش فشار بر ايران بود، بدون آن که چرخه غني سازي را به دست آورده باشيم. و اين افزايش فشار به نحوي شد که گويي اگر يک قدم ديگر برداريم، فوراً پرونده به شوراي امنيت مي رود. بنابراين امروز چه چيزي را به دست آورده ايم که قبل از راه اندازي اصفهان به دست نياورده بوديم؟ در يک کلمه هيچ. اروپايي ها بي ترديد با اين مرحله از کار در ايران موافقت مي کردند. بنابراين وضعيتي که در آينده و با اخذ امتيازاتي حاصل مي شد را در شرايطي به دست آورديم که به ازاي آن امتيازاتي را از دست داديم. ضمن اين که عملاً توليدات آن بدون نطنز نفعي براي ما ندارد. در نهايت قطعنامه صادره عليه ايران در نشست پس از اين واقعه بسيار تند بود و ترکيب آرا نيز معلوم شد که عليه ماست و اين که هند و برخي ديگر از کشورها را صريحاً عليه خود بسيج کرديم و بقيه نيز به جز ونزوئلا رأي به نفع ايران ندادند، شکست بدي بود.
اما خطاي بعدي در قضيه روسيه بوجود آمد. ايران نبايد اجازه مي داد که شرايط به گونه اي شود که روس ها نيز وارد مذاکرات شوند. اين سياست غلطي بود که مي خواستند کشورهاي ديگر به جز سه کشور اروپايي را وارد معادله کند. اگر مي خواستند کشوري اضافه شود فقط بايد آمريکا را اضافه مي کردند و نه کشورهاي ديگر را. دليل آن نيز روشن است. براي مذاکره بايد با طرف هايي وارد بحث شد که بتوان با آنها توافق و اصطلاحاً سازش کرد و در برابر امتيازاتي که داده مي شود، امتيازاتي گرفت. اگر کشوري باشد که امتيازي نداشته باشد که بدهد، چه نيازي براي مذاکره با آن است؟ وارد شدن در طرح روسيه [مستقل از خوب يا بودن آن] بلاموضع کردن امتيازات احتمالي است که حکومت ايران از اروپا مي توانست بگيرد، زيرا طرح روسيه علي القاعده مطلوب اروپايي هاست که اگر نبود، آنان روس ها را جلو نمي انداختند. چنين طرحي طبعاً در شرايط عادي مورد پذيرش دولت ايران نخواهد بود. در نتيجه رد کردن آن به معناي اضافه شدن روس ها به اروپايي ها و آمريکايي هاست و پذيرش آن نيز به معناي قبول کردن خواست اروپايي ها، بدون اين که بر اثر سازش و اخذ امتياز از سوي ايران باشد.
اگر در گذشته آمريکا در نوک پيکان حمله عليه برنامه هسته اي ايران بود، در سال گذشته اروپايي ها نيز به آنها ملحق شدند، و با طرح اخير دير يا زود روسيه نيز به آنان اضافه خواهد شد. اين بازي اشتباهي است که ايران وارد آن شده است و متأسفانه در ذيل شعارهاي بي پشتوانه در حال ادامه بازي پيش باخته است.
آيا طرح روسيه مي تواند از سوي ايران پذيرفته شود و نکات مثبتي بر آن مترتب باشد؟
به نظر من اگر قرار است دولت ايران طرح روسيه را بپذيرد و در آنجا به غني سازي مشغول شود، بهتر است از خير غني سازي بگذرد و اين طرح را نپذيرد. زيرا پذيرش اين طرح به منزله آن است که ايران از هيچ يک از منابع غني سازي در کشور بهره مند نباشد، ولي تمامي مضار آن و حتي ضررهاي بيشتر شامل حالش شود. به دلايلي که عرض مي شود: غني سازي در داخل کشور با چه هدفي انجام مي شود؟ ممکن است گفته شود براي نيروگاه بوشهر يا نيروگاه هاي ديگر نياز به سوخت داريم و به صرفه است که خودمان سوخت را توليد کنيم. قطعاً اين استدلال پذيرفتني نيست. زيرا براي يک نيروگاهي که سه دهه از شروع ساخت آن مي گذرد و هنوز هم راه اندازي نشده و برق زيادي هم توليد نمي کند (در مقايسه با مصرف ايران و نيروگاه هاي آبي و بخاري بزرگ کشور) و از اساس هم برق آن مقرون به صرفه نيست، چگونه مي توان سوخت مقرون به صرفه توليد کرد؟ در حالي که سرمايه گذاري هاي نظنز، اراک و اصفهان بسيار بسيار بيشتر از بوشهر است و اين مساله بر کسي پوشيده نيست. بنابراين غني سازي اورانيوم مطلقاً نمي تواند به دليل صرفه اقتصادي باشد. چرا که قيمت تمام شده توليد آن در داخل با قيمت بازار آن تفاوت بسياري دارد.
اگر غني سازي با هدف مذکور نيست، پس هر نوع غني سازي در داخل هر کشوري بايد يا با هدف اطمينان از تأمين سوخت نيروگاه، يا اهداف نظامي يا دست يابي به تکنولوژي صورت گيرد تا نامقرون بودن صرفه اقتصادي آن را توجيه کند. طبيعي است که انجام غني سازي در خاک روسيه با مشارکت آنان هيچکدام از سه هدف احتمالي اخير را تأمين نمي کند. جز اين که خسارت هاي مذکور در اقتصادي نبودن توليد را به اندازه قبل و شايد هم بيشتر به کشور تحميل مي کند.
البته طرح روسيه فقط يک منفعت خيالي و دروغين دارد و آن قانع کردن صاحبان قدرت به اين که شکست نخورده اند و غني سازي را همچنان حفظ کرده اند. ولو اين که چنين امري با هزينه هاي کلان ملت و مردم حاصل شود!
بنابراين فکر مي کنيد کار به شوراي امنيت کشيده مي شود و در آنجا با تحريم يا مسائل ديگر مواجه خواهند شد؟
متأسفانه ساختار حاکم بر سياست ايران چه در داخل و چه در خارج، چنين است که با مفهوم سازش بيگانه است. و با هدف پيروزي و پيشروي وارد ميدان مي شود. ولي در مواجهه با مشکلات، شکست و عقب نشيني را بر سازش و توافق ترجيح مي دهد. زيرا پذيرش اصل سازش [در هر زمينه اي] را به نوعي خط قرمز تلقي مي کند. مطالعه ادبيات رسمي ايران مويد اين ادعاست. بنابر اين مي توانم حدس بزنم که اين پرونده مستقل به اين که به شوراي امنيت برود يا نرود، احتمالاً به هر چيزي ختم مي شود الا به سازش و اگر به سازش ختم شد، در اين صورت شاهد عصر جديدي در سياست کشورداري ساختار قدرت در ايران خواهيم بود.
اگر ايران طرح روسيه را نپذيرد چه راه هايي در برابرش وجود دارد؟
راه هاي بسيار وجود دارد. مشروط به اين که کلمه "ايران" در پرسش شما به معناي کامل و دقيق تعريف شود. ايران يعني 70 ميليون نفر جمعيت با قدرت بالقوه اقتصادي و فرهنگي و سياسي و حتي نظامي گسترده. چنين ايراني اگر يک دولت منبعث از اراده ملي داشته باشد و تمام شهروندان آن حقوقشان به شکل معقولي رعايت شود، و دموکراسي در حداقل هاي لازم در آن برقرار شود، آزادي هاي سياسي و بيان وجود داشته باشد و خواست مردم رعايت شود، چنين ايراني طبعاً در سياست خارجي خود از يک سو واجد قدرت قابل توجهي خواهد بود که کشورهاي ديگر نمي توانند آن را از حقوق اوليه اش محروم کنند. از سوي ديگر، مذاکره کنندگان چنين دولت مردم سالاري به واسطه لياقت و متعهد بودنشان هم از توانايي کافي براي دفاع از منافع ملي برخوردارند و هم انگيزه هاي کافي و لازم را براي تحقق اين هدف دارند.
اما اگر کلمه "ايران" در پرسش شما به ساختار قدرت در وضع موجود برگردد، راه هاي قابل توجهي پيش پاي آن وجود ندارد. البته تا وقتي که خزانه دولت از جيب ملت و ثروت خدادادي نفت بي حساب و کتاب پر مي شود، اصحاب قدرت در ايران چندان در بند پيامدهاي تصميماتشان نيستند. اما روزي که اين کفگير به ته ديگ خورد قضيه فرق خواهد کرد.
اظهارات مکرر آقاي احمدي نژاد در خصوص اسراييل چه تأثيري بر مذاکرات هسته اي دارد؟
از همان ابتدا که اين اظهارات عنوان شد اعتقاد داشتم که با دقت و حساب زده شده است، زيرا پاسخ دادن به مطالبات مردم بر اساس شعارها و وعده هاي داده شده در انتخابات امري غير ممکن است و چاره اي جز طرح مسايل تند خارجي و منتقل کردن مسايل از داخل به خارج وجود ندارد. ضمن اين که آنان اعتقاد دارند بهترين دفاع، حمله است و اين حمله موجب خواهد شد که طرف مقابل عقب نشيني کند. البته من با اين استدلال چندان مخالف نيستم. اما معتقدم که مصداق آن اشتباه گرفته شده است، ايران فعلي و صاحبان قدرت آن در وضعيتي نيستند که اين استدلال براي آنان جوابگو باشد. چنين اقدامي نوعي فرار به جلو است که بيشتر با وضعيت کنوني ما انطباق دارد و در نتيجه اين اظهارات تأثيرات منفي تري بر پرونده هسته اي ايران مي گذارد و اهداف تعيين شده آن را تأمين نمي کند.