سه شنبه 11 بهمن 1384

ضرورت گفتمان منصفانه و دموكراتيك ميان مجاهدين خلق و مخالفانش! الف. ع. خ

ضرورت گفتمان منصفانه و دموكراتيك ميان مجاهدين خلق و مخالفانش!
آنچه كه به عنوان "تعقير در شيوه مبارزه سازمان مجاهدين خلق" به گوش مي رسد، مسئوليت هرايراني اهل قلم و اهل سياست، براي برخوردي بهداشتي، دموكراتيك و منصفانه با اين رويداد را دو چندان مي كند، چرا كه زبان آغشته به تحقير آن هم از موضع حق مدارانه و ظفرمندانه با اين تحول راه را براي تحولات مثبت تردر صفوف اپوزيسيون مسدود خواهد نمود. چرا كه هنوز "جدايي دين از سياست" و "پيگيري گفتمان صميمانه" با ديگرمبارزان راه آزادي و عدالت درايران، گام هاي بعدي و ضروري تري هستند كه لازم است، هرسازمان سياسي براي موفقيت و فراگيرشدن "مخالفت" با وضع موجود، و به نتيجه رسيدن پروسه آزادي در دستور كار مبارزاتي خود قرار دهد.
متاسفانه درنوشته اي از آقاي فرهاد جعفري كه در خبرنامه گويا منتشر شده، اين مهم به هيچ روي مورد توجه قرارنگرفته است. طعنه زدن، يك تنه به قاضي رفتن، پيشگويي غيركارشناسانه، آفاتي است كه به شرايط دموكراسي خواهي ايرانيان آسيب جدي وارد مي كند.
براي نمونه به فرازهايي از نوشته آقاي فرهاد جعفري اشاره مي كنم:
“4) نزديك به بيست و پنج سال از اعلام راهبرد نبرد مسلحانه عليه ساخت سياسي حاكم بر ايران توسط سازمان مجاهدين خلق ايران مي گذرد و ظرف همه ي اين سال هاي تلخ ، هيچ موثر ديگري مانند راهبرد مورد اشاره نتوانسته است به صحنه ي عمل سياسي در ايران؛ شكل و ماهيتي «خشونت بار ، فاقد بردباري لازم، با كمترين مداراي ممكن و تا بدين حد پرهزينه و پر خطر» ببخشد.”

مطلب فوق نقش خشونت بارحكومت اسلامي و فالانژيست هاي امثال هادي غفاري، در ايجاد و ادامه روند خصمانه در صحنه عمل سياسي ايران را مورد توجه قرار نمي دهد.
اقدامات خشونت باري كه در همان ابتداي پيروزي انقلاب و به شكل سازمانيافته تري، درسالهاي بعد از آن، توسط حكومت اسلامي و عوامل آن، پيگيري شد.
بي شك براي دستيابي به مطالبات مدني و رسيدن به جامعه اي برخورداراز آزادي، عدالت و امنيت، گزينش شيوه هاي خشونت بار، نتيجه اي جز ضد آن مطالبات و در نهايت استبداد و خودكامگي نخواهد داشت. به همين خاطر، مي بايست از كنار گذاردن شيوه "مبارزه مسلحانه" از سوي سازمان مجاهدين خلق ايران، به عنوان "گام نخست" استقبال نمود، اما با عقب نشيني درست و منطقي سازمان مجاهدين خلق، نمي توان واقعيت هاي موجود تاريخ بعد از پيروزي انقلاب، خصوصا ساختارغيردموكراتيك و "خشونت ساز" حكومت اسلامي را، ناديده انگاشت. حكومتي كه در ايجاد چنين هزينه هاي خونباري براي "مخالفت" با خود كه حقوق طبيعي هر شهروندي به حساب مي آيد، از هيچ شيوه سركوبي فروگذار نبوده است، به گونه اي كه حتي شرايط "مخالفت" با حاكميت در جامعه كنوني ايران، آنهم بعد از گذشت 27 سال، كماكان با هزينه هاي سنگيني روبروست.
بي توجه اي به واقعيات سالهاي گذشته و طعنه زدن به سازمان مذكور نسبت به اين عقب نشيني واقعيت تحول در ساختارسازمان مجاهدين خلق و هوادارنش را از محور تحولي عميق و دموكراتيك خارج مي كند. ضمن آنكه به حكومت اسلامي ايران فرصتي مي دهد تا با "حق پنداري" خود بيش از پيش بر شيوه هاي گذشته خشونت بار و غير دموكراتيك خويش تاكيد وتبليغ كند.
اصرار به طعنه هاي جور واجور كه به سازمان مجاهدين نسبت داده مي شود، همراه با داوري هاي غير منصفانه، مي تواند به برگشت پذيري اين تحول در سازمان مجاهدين خلق بيانجامد و چنين اقدامي را درمرحله كنوني از هدفي استراتژيك به يك طرح تاكتيكي براي سازمان مذكوربدل كند. طعنه به نداشتن پايگاه اجتمايي طعنه به نداشتن "ارزش واقعي" طعنه به "بيهوده و بي نتيجه بودن روش گذشته"، طعنه به ارتكاب"اشتباه تاريخي"، همه و همه به بسط فضاي دموكراتيك دروضعيت سياسي ايران كمكي نخواهد كرد.
اين قلم به صحت و سلامت شيوه "مبارزه مسلحانه" براي تعقيرحكومت ها، حتي حكومتي مستبد و نا مشروع هيچگونه اعتقادي ندارد، اما شيوه مبارزات دموكراتيك را نيز خالي از خشونت نمي بيند، چرا كه اقتضاي برتري زور تنها از طريق زورامكان پذيراست، اما زوري كه از مشروعيت اراده اكثريت ناشي شده باشد، در اين صورت چنين قدرتي مي تواند ميزان خشونت را به حداقل برساند. پس تمام كساني كه مبارزه سياسي را بر مي گزينند، گزينه خشونت را براي هميشه به كناري نمي نهند. بلكه درگروهاي سياسي مختلف، توسل به خشونت درجات متفاوت دارد.
درجامعه اي كه حداقل حقوق استاندارد و طبيعي انسانها وجود داشته باشد، يك گروه سياسي براي پيشبرد اهداف خود، قبل از آنكه نيازي داشته باشد، كه دست به اسلحه ببرد، بايد تلاش كند تا اكثريت جامعه را با ديدگاههاي خود آشنا و همراه كند، و موقعيت خود را در وضعيت اكثريت قرار دهد، سپس، اقدام به عملي كردن برنامه هاي خود نمايد، در اين صورت اگر توسل به خشونت نياز باشد، بازهم تعقير و تحول با كمترين هزينه تحقق خواهد پذيرفت. در غير اين صورت، وقتي در موضع اقليت قرارداشته باشد، بدست گيري قدرت، حق چنين گروهي نخواهد بود.
مبارزه سياسي به شكلي كه دربالا گفته شد، تحت حكومتي مانند حكومت اسلامي ايران، كه حداقل حقوق طبيعي انسانها را به رسميت نمي شناسد، كليه مبارزان را براي گزينش شيوه مبارزه براي برون رفت از وضع موجود، با مشكل مواجه مي كند. چنين حكومتي حتي با محافظه كارترين مخالفان خود، يعني اصلاح طلبان حكومتي و ملي مذهبي ها ترحمي روا نداشته و به شكلي خشونت آميز با آنان رفتار نموده است، تا كنون هيچيك از گروهاي سياسي كه شيوه اي متفاوت با مجاهدين داشته اند، نتوانسته اند به نتايجي كه نزديك به سه دهه در پي آن هستند، دست يابند. ناتواني معتدلترين گروها، براي متعادل نمودن حكومت اسلامي نشان مي دهد كه ايجاد فاز خشونت درانقلاب ايران، آنچنان كه گفته مي شود، ناشي از عملكرد مجاهدين خلق نبوده، بلكه اين حاكميت اسلامي ايران است كه به جاي آنكه در نقش پدر و مادري مهربان نسبت به فرزندان گوناگون خود نظر داشته با شد در همان ابتدا با عصبيت و ترشرويي اختناق و خشونت را باز توليد نموده است و هر كدام را با يك انگ از صحنه سياسي، يعني از حق دخالت در تعيين سرنوشت خويش، خارج نموده است. متاسفانه امروز نيز حاضر به شناختن حق مخالفين مسالمت جوي خود نيست. اين نكته تنها به ضرورت اتحاد گروهاي اپوزيسيون با يكديگربراي كسب موقعيت اكثريت جامعه، دلالت دارد.
متاسفانه، بسياري از گروهاي سياسي، يكي پس از ديگري به جاي توجه به حقيقت وقايع بعد از انقلاب هريك براي نزديكي به حاكميت و تاثير گذاري بر آن، ديواري كوتاهتر از ديوار مجاهدين خلق پيدا نكردند، و هر كجا كه رسيدند با نگاهي مغرضانه و غير منصفانه يك لگد به فرق اين گروه كوبيدند.
اكنون شايد بسياري كه از حقوق انساني گنجي دفاع مي كنند، با بخش زيادي از عقايد او همراه نباشند، اما دفاع از حقوق شهروندي هرشخص يا گروه ايراني وظيفه همه ايرانيان است، كاري كه براي مجاهدين خلق هرگز صورت نگرفت، بلكه برعكس هر گروهي براي خوش آيند حاكميت و مصونيت بيشترخود به لعن و طرد اين گروه اقدام نمود.
بي ترديد مجاهدين خلق نيز همچون گروهاي ديگر اشتباهات زيادي در كارنامه سياسي خود دارند، گزينش ناگزير و نامطلوب "مبارزه مسلحانه"، خسارت هاي زيادي به آنان وارد نمود، اما كدام تشكيلات سياسي در جهان ديده مي شود كه دركارنامه مبارزاتي خود، اشتباه نداشته باشد. اگرسياست مبارزه مسلحانه مجاهدين خلق به شكست انجاميد. مبارزه سياسي غيرمسلحانه كدام گروه ايراني به نتيجه نشست.
وجود گرايش هاي افراطي و تفريطي دراپوزيسيون نتيجه تشتت درصفوف آنان است. هر كس به تنهايي شيوه خود را مي آزمايد. ضمن آنكه هيچكس به نتيجه مطلوب خود نمي رسد. وجود تشتت دراپوزيسيون نيز به گونا گوني اهداف آنان مربوط مي شود. اگرهمه گروهاي سياسي يك كشور، حتي حاكميت مستقر آن ، هدف خود را شناخت و تثبيت حقوق انساني و شهروندي تمام آحاد جامعه قرار دهند، قطعا، فاصله ها و اختلافات كمتر خواهد شد و اين مهم، يعني جامعه برخورداراز حقوق انساني، به سرعت تحقق خواهد يافت. اما متاسفانه تاكنون، مبارزات سياسي گروها به جاي تثبيت حق رقابت آزادانه وعادلانه براي همه شهروندان، بيشتردر جهت كسب قدرت انحصاري بوده است!

درفرازي ديگر، آقاي فرهاد جعفري مي نويسد:
"8) در ايران امروز ،سازمان مجاهدين خلق فاقد آنچنان «ارزش واقعي» در «آرايش صحنه ي سياسي» ست كه قادر باشد آنرا «به نفع خود» تغيير دهد. پايگاه اجتماعي اين جريان سياسي آنچنان اندك و نامتمايز است كه مي توان آن را ناديده گرفت.اما نمي توان كتمان كرد كه به اين رغم ؛ به دليل سابقه و هويت تاريخي خود، هر رفتار اين جريان فاقد وزن اجتماعي، از «ارزش سمبوليك» نسبتا بالايي برخوردار است.
بدين معنا كه به فرض برگزاري يك انتخابات آزاد، جريان مورد اشاره هرگز نخواهد توانست راي افكار عمومي ايرانيان را متوجه خود كند.اما هر تغييري كه در راهبرد ، مواضع و نحوه ي عمل اين سازمان رخ دهد، كماكان مي تواند آن را از پيش بسته تر يا از پيش باز تر سازد"
با توجه به مطالب بالا، براساس چه معيارهايي از ميان جامعه كنوني ايران، آقاي جعفري به چنين نتايج صريحي دست يافته اند كه به سادگي آنها را دلايل محكم مفروضات خود قرارداده اند.
در جامعه اي مانند جامعه ايران اكثريت سخنوران، مطبوعات، روزنامه نگاران و اهل قلم و بطوركلي اصحاب رسانه همه و همه از طبقات متوسط به بالاي جامعه هستند. براي سنجش انگيزه ها وخواست هاي طبقات تنگدست و متوسط به پايين جامعه كمتر روزنه اي براي تشخيص وجود دارد، ضمن اينكه خواستها و انگيزه هاي توده هاي عاصي به شكلي آني و سريع بروز وظهور مي يابد. هرمتغيرجديدي كه بتواند، مطالبات آني، تند و عصبي توده ها را، سامان دهد، آنها درچرخشي ناگهاني به متغير مورد نظر خويش روي خواهند آورد.
جامعه اي كه دچارفساد گسترده درهمه زمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتمايي و فرهنگي باشد، درمواقع فروپاشي بيش از همه به نيروهاي افراطي روي خوش نشان خواهد داد. انتخابات رياست جمهوري نهم نشان داد توده هاي تنگدست بيش از طبقات متوسط و بالاي جامعه نقش تعيين كننده اي درسرنوشت سياسي جامعه بازي مي كنند، ضمن آنكه هيچگونه اطميناني از طبقات متوسط و بالاي جامعه در دوري از خشونت در مواقع ضرور وجود ندارد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

همانطوركه جسد دو نوجوان درفرانسه توانست انگيزه و مديريتي براي آشوب گسترده درآن كشورايجاد كند. هر متغيرديگري نيز مي تواند درجامعه فقير و فسادزده انگيزه شورش و طرح مطالبات باشد. از قدرت توده ها تنها، طراح شعارهاي توده گرا بهره خواهد برد مهارچنين قدرتي نيزاز همان منبع خواهد بود.
توده ها تنها در هنگام شورش قدرت و توان خود را بازتاب مي دهند، قدرت توده ها همواره از جنس قدرت بولدوزر است، يعني تخريب مي كند. اين قدرت تخريبگر تنها در هنگام تخريب، گزينه اش را انتخاب مي كند، گزينه او قطعا تشكيلاتي خواهد بود كه خواهان تخريب بيشتر است. تخريب توده ها در شرايط شورش قدرت تشخيص خوب از بد را ندارد و تر و خشك را با هم مي سوزاند. روي آوري مجاهدين خلق به شيوه مبارزه غير مسلحانه تنها از اين زاويه مي تواند شيرين و خوش يمن باشد، چرا كه همواره از سازمانهاي سياسي با سوابق مبارزاتي زياد، آنهم دركشوراستبداد زده اي چون ايران، انتظارمي رود كه خشم توده ها را در مواقع حساس به سمتي درست و منطقي مديريت كند، تا در هنگام تعقيردستاوردهاي مثبت، جامعه را همراه با موارد منفي آن مورد آماج قرار ندهد، نه آنكه هر چه بيشتر برآتش كوره تخريب بدمد.
با توجه به آنچه گفته شد، آقاي فرهاد جعفري با چه مكانيسمي وزن اجتمايي گروها را مشخص مي كنند. تعيين وزن اجتمايي گروها، درجوامع شفاف و بدور از فساد مشكل به نظر مي رسد تا چه رسد به كشوري كه فساد و ابهام تمام اركان آن را به خود آغشته كرده است!
درنظرگرفتن انصاف قبل از آنكه حقوق ديگران را استيفا نمايد، دردرجه نخست حقوق خود ما را تضمين خواهد نمود.

الف. ع. خ

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ضرورت گفتمان منصفانه و دموكراتيك ميان مجاهدين خلق و مخالفانش! الف. ع. خ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016