در گیری هسته ای ایران: تجدید خاطرات دوران قبل از جنگ کوسوو 1999.
مصاحبه روزنامه هفتگی فرایتاگ (آلمان) در 20 ژانویه 2006 با پرفسور محسن مسرت، کارشناس انرژی و خاورميانه در مورد نزاع امنيتی ايران و ديپلماسی اروپا در خدمت درگیری نظامی آمریکا. (ترجمه احمد احقری)
فرای تاگ: کشورهای سه گانه اروپا اعلام کردهاند که مذاکرات اتمی با تهران به بن بست رسيده است، شما دليلی برای آن سراغ داشتيد؟
محسن مسرت: بله، برای اين که آنها خودشان به بن بست رسيدهاند. از دو سال قبل تا امروز کشورهای سهگانه اروپايی نتوانستند پيشنهادی برای توافق و جلب نظر طرف مقابل خود ارائه دهند و مطالبات ايران را برای دستيابی به تضمينهای امنيتی جدی بگيرند. مشخص بود که اگر اين سه کشور بر سر مواضع سرسختانه و سازشناپذير خود که با حقوق بین الملالی ملتها سازگار نيست، بلکه تنها از انگيزههای يکجانبه سياسی منشاء گرفتهاند، باقی بمانند، اين مذاکرات زمانی به شکست میانجامد. و به سرعت هم اين اتفاق افتاد.
آيا اصولا درست بود که دو کشور از طرفهای مذاکره اروپايی– يعنی فرانسه و بريتانيای کبير که خود از قدرتهای اتمی به حساب میآيند - وارد مذاکرات شوند؟
اين امر تنها درصورتی میتوانست درست باشد که طرف اروپايی با صداقتی واقعی تمام هم و غم خود را برای تنشزدايی و خلع سلاح، هم در منطقه خاور ميانه و هم در اروپا – البته با در نظر گرفتن روابط خود با اين منطقه – به کار میگرفت. معذالک برآوردن چنين شرايطی مشروط به اين بود که ايران از غنیسازی اورانيوم و هر نوع امکانی برای توليد سلاحهای اتمی چشمپوشی کند، و اروپا چشماندازی برای برداشتن گامهايی در راه خلع سلاح اتمی خود ايجاد کند، و بيش از اين برای توانايیهای اتمی اسراييل استثناء قائل نشود. با چنين اقدامی میتوانست اروپا از يک شانس تاريخی برخوردار شود تا مبتکر و آغازگر روند خلع سلاح اروپا- آسيايی شود، چيزی که در خدمت ايجاد جهانی چند بعدی و پلوراليست قرار میگرفت. زرادخانههای استراتژيک قدرتهای اروپايی در هر حال بیمصرف و از کار افتادهاند، چرا که ديگر کارکرد نظامی ندارند.
ممکن است اين طرحی باشد خيلی هم قابل احترام، ولی آيا کاملا غيرواقعی نيست؟
هميشه هرچيزی که با خلع سلاح سر و کار داشته باشد، به نظر غيرواقعی میرسد. با اين وجود امکاناتی عملی برای آن موجودند. برای نمونه اگر اسرائل حاظر به سازش و توافق باشد، میتوان ايران را به سرفنظر کردن از کسب سلاحهای هسته ای قانع کرد. چنين امری را اروپا میتواند به پيش ببرد به شرط آن که اولا امنيت اسراييل تضمين شود، و ثانيا اروپا خود تصميم بگيرد که سلاحهای اتمی خود را کنار گذارد. در چنين شرايطی آغاز خلع سلاح میتواند به واقعیت تبدیل شود.
اکنون کوفی عنان خيلی معتدل موضع گرفته و خواستار ادامه مذاکرات با تهران است. آيا لازم است در سوی ديگر ميز بار ديگر فرانسه، آلمان و بريتانيا بنشينند؟
اين امر در صورتی مفيد و موثر واقع میشود که جامعه اروپا بالاخره متوجه اين موضوع شود که نبايد سياست خود را بر پايه سناريوی تهد ید دات آمريکا برای تحريم عليه ايران و حتا پيشبرد جنگ شکل دهد. چنانچه اروپايیها بر مواضع کنونی خود بمانند، در بهترين حالت تلاشهای کوفی عنان قادرند تنها شدتگيری روند اختلافات را، بدون هيچ راه حل مشخصی، به تاخير اندازد.
معنای ارجاع به شورای امنيت سازمان ملل اين است که خودبخود وخامت اوضاع طوری بالا میگيرد که میتواند به حمله نظامی منجر شود؟
اين موضوع حتا طرحريزی شده است. مدت يک سال و نيم است که تاکتيک آمريکايیهابر اين اساس جريان دارد که همسوهای اروپائی خود رالی به صحن ديپلماسی بکشاند، ولی خود در برابر تهران به هيچ عنوان مصالحه و توافقی از خود نشان ندهد، به طوری که هر نوع راه و روش ديپلماتيک به شکست انجامد. افکار عمومی جهان بايستی اين احساس را بدست بیاورند که غرب هر آن چه در توان داشته است انجام داده و همواره عاقلانه رفتار کرده است، با اين وجود ايران قوانين بينالمللی را نقض کرده و خواستار سلاح اتمی است. به نظر من آمريکايیها اين جو را استادانه به وجود آوردهاند و اروپايیها در اين بازی نقش ...
...احمقها ی مفیدو بی آزار؟
بله، احمقهای مفید و بی آزار که در اين مورد آنها نقش خود را اصلی و اساسی میدانند. اين غمانگيز است که شاهد بيان خشونتآميز شخصيتهايی مثل اشتاين ماير و اشتراو( وزرای امور خارجه آلمان و انگلستان ) باشيم. تراژدی در اين است که جامعه اروپا تا حد ابزار کار آمريکايیها تنزل کرده، بدون آن که خود متوجه اين موضوع باشد.
آيا اين هم توضيحی بر اين واقعيت است که جامعه اروپا آشکارا به طرزی عجولانه برای ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت تصميم گرفته و آن را توسط سولانا نماينده ويژه اين جامعه به اطلاع رسانده است؟
من برای اين موضعگيری اروپا دو علت در نظر میگيرم : يا اين که اروپا در صدد است پرونده کار را تمام و کمال به دست آمريکايیها بسپارد، چرا که به سردرگمی خود در امور مربوط به خاورميانه و نزديک و مسئله ايران واقف است. چرا اروپا در برابر تهران، بدون آن که خود چيزی برای پيشبرد مذاکرات در دست داشته باشد، به ادامه تاکتيک متوقفکننده خود بپردازد. توضيح احتمالی ديگر اين است که از همين حالا اتحاديه اروپا به تحريم و عواقب جنگ آمريکا با ايران نظر مساعد داده است. در اين صورت وزرای خارجه بريتانيا، فرانسه و آلمان متحدين بالقوهای هستند، که با ترويج خشونت در افکار عمومی، به نوعی در تدارک روانی آماده کردن افکار عمومی در راستای جنگ فعال شدهاند. اين شرايط مرا به ياد اوضاع قبل از جنگ کوسوو در سال 1999 میاندازد. اين تصور را میبايستی به افکار عمومی باوراند که اقدام نظامی برضد ايران تنها چاره کار است.
آيا تهران در اين موقعيت قادر نيست با استفاده از شورای امنيت به لحاظ ديپلماتيک در موضعی تهاجمی قرار بگيرد؟
اين پرسشی است که عملا وجود دارد. من اصلا قادر به درک اين موضوع نيستم که چرا رهبری ايران در موضع تدافعی باقی مانده و موضوع پراهميت مشکلات امنيتی خود و توان هسته ای اسراييل را در دستور کار قرار نمی دهد. در عوض با تهاجمات تبليغاتی از قبيل انکار هولوکاست و جنجال های ضد اسراييلی به طور غير مستقيم طرح می کند که موضوع از چه قرار است. چنين روشی از هر گونه منطق سياسی به دور است و به افکار عمومی جهان دقيقا همان چيزی را می دهد، که مورد خواست و نظر ايالات متحده است.
چرا دولت ايران از ايجاد انسجام درونی و پيوند بين استفاده صلح آميز از انرژی اتمی و مشگل امنيتی پرهيز می کند؟ ظاهرا اين گونه تصور ه شده که ایران در چارچوب امکاناتی که در معاهده منع سلاح های هسته ای به رسميت شناخته شده و از راه های قانونی درمیتواند به توانايی های مربوط به فن آوری هسته ای دسترسی پیدا کند. اما در شرايطی که افکار عمومی جهان بر اين باورند که ايران خواهان سلاح های اتمی است، اين روش ديگر معنای خود را از دست می دهد. تنها در صورتی که رهبری ايران موفق شود موقعيت خطير امنيتی خود را به دنيا بفهماند، قادر است شانس آن را بيابد که آمريکايی ها و اروپايی ها را وادار به صحبت در مورد ساختارهای نزاع امنیتی موجود در خاور نزديک نمايد.
بايد اذعان کرد که آغاز مجدد پژوهش های هسته ای توسط ايران به معنای نقض قرارداد منع سلاح های اتمی نيست. تنها اين پرسش مطرح می شود که چرا درست در اين شرايط اين اقدام صورت می گيرد؟
برای آن که رئيس جمهور در داخل تحت فشار است، تحت فشار بيش از 4000 تن از محققان و مهندسانی که در اين پروژه مشغول به کارند و در انتظار از سرگيری دوباره کار خود هستند و تصور می کنند که اين کار درست است. احمدی نژاد تحت فشار هواداران خود هم قرار دارد، افرادی که به آن ها قول داده بود اجازه ندهد کسی ما را تحقير کند و از ما بخواهد برخلاف حق ما در غنی سازی اورانيوم آن را تعطيل کنيم. رهبری ايران وارد يک بازی قدرت شده، با اين حساب که تبديل به يک قدرت اتمی در منطقه شود. آشکار است که برای پيشبرد اين سياست نمی توان همواره تنها در حد حرف باقی ماند، پس از آماده سازی شرايطی که برای مشروعيت دادن به اين سياست در ايران لازم بود، اکنون زمانی است که بايد گام های عملی برداشته شوند. از زاويه ديد قدرتمدارانه احمدی نژاد منطقی آن است که در اين شرايط، تحولات در مسيری صلح آميز جريان نداشته باشند.
اين منطق معذالک برای پرزيدنت خاتمی به همان ميزان صادق بود که برای پرزيدنت احمدی نژاد.
درست است، منتهی در اين موقعيت که اروپايی ها چيزی برطبق علائق امنيتی ايران برای عرضه نداشتند، احمدی نژاد خود را ملزم می بيند دست به اقدامی عملی بزند.
آيا پيشنهاد مسکو برای آماده سازی سوخت اتمی ايران در روسيه می تواند راه حلی برای اين معضل باشد؟
اگر ايرانی ها به مواضع خود و استدلالات خود وفادار بمانند، من موفقيت اين پيشنهاد را منتفی می دانم. در پارلمان و نيز ميان پارلمان و دولت رقابتی وجود دارد بر اين اساس که اين حق آن هاست که در درازمدت از وابستگی به هر دولتی برای تامين سوخت هسته ای آزاد باشند. اين موضع در چارچوب خودش از منطق درونی برخوردار است، چون وقتی هدف ايجاد عدم وابستگی به منابع خودی سوخت های فسيلی است، هيچ دليلی وجود ندارد که آن را با وابستگی به دولت های ديگر جايگژين نمايد. فشار روسيه به اوکرائين نمونه ای است که ايران را در موضع خود محق جلوه می دهد. در ضمن روسيه هم ابزار دست سياست بوش قرار گرفته است. بوش اولين کسی بود که پس از در دستور قرار دادن پيشنهاد غنی سازی در روسيه به پوتين تبريک گفت. علت آن کاملا روشن بود، چون تهران آن را نمی پذيرد. روسيه در نهايت می تواند توضيح دهد که ما هم نتوانستيم کاری کنيم و الزاما به جبهه متقابل آمريکايی ها ملحق می شوند. از ديد من اين سياست هم به يکی از تدارکات جنگی ايالات متحده تعلق دارد.
اين مصاحبه توسط لوتز هردن Lutz Herden انجام گرفته است.