متن كامل سخنراني عمادالدين باقي در حسينيه ارشاد به مناسبت شب تاسوعاي 8 محرم 1427 برابر با 18 بهمن 1384
ورود
در دو روز اخير برخي از دوستانم موضوع و عنوان سخنرانيام را جويا شدند. هنگامي كه پاسخ گفتم «صلح امام حسين» نخست گمان ميكردند كه مرتكب اشتباه گفتاري شدهام و ميپرسيدند صلح امام حسن چه ربطي به عاشورا دارد. هنگامي كه تصريح ميكردم درست شنيدهايد و مقصود من همان صلح امام حسين (عليه السلام)است متعجبانه با آن برخورد ميكردند.
به آقاي مهدي غني يكي ديگر از دوستان گفتم در روايت درباره امامان آمده است «كلهم نور واحد» و من ميخواهم ديواري كه ميان امام حسن و امام حسين كشيده شده كه گويي يكي مرد جنگ و رزم است و يكي مرد سازش فرو بريزم. او پاسخ داد اين ديوار را خودمان كشيدهايم و خود بايد فرو بريزيم. گمان دارم كه اين خطا كار آخوندها نبود كار روشنفكران بود و بعدها برخي از روحانيون از اين اشتباه پيروي و استفاده كردند. ضرورت زمانه يك نوع تفسير از حادثه عاشورا را به روشنفكران ديندار تحميل ميكرد و آنها را در يك برش از قيام امام حسين مستغرق ميساخت در حاليكه همان زمان يعني بيش از سيسال پيش روحانيوني مانند آيتالله صالحي نجفآبادي بودند كه سخناني را ميگفتند كه ما امروز ميگوييم و بسياري از مخالفان كتاب ايشان به نام «شهيد جاويد» هم از موضع محافظهكارانه آن را نقد ميكردند زيرا آقاي صالحي از انگيزه امام حسين براي تشكيل حكومت اسلامي سخن گفته بود و اكثر روحانيون و منتقدان آن كتاب حتي اين انگيزه را هم نفي ميكردند.
مسئله
هرمنوتيك يعني علم تفسير تفسير نه خود تفسير.درنگرش هرمنوتيكي (و به زبان فارسي خودمان آيين تاويل و تفسير) متن، مولف و مفسر را جدااز يكديگر مي نگرند. متن ميتواند يك حادثه، يك كتاب، يك فيلم يا پديده باشد و مقولهاي است مستقل از مولف و پديد آورنده و مستقل از مفسر. يك حادثه و نزاعي كه در مكاني رخ ميدهد، متن و حادثهاي واحد است اما ممكن است ادراك شاهدان و ناظران صحنه متفاوت باشد و هركدام به نحوي آن را روايت كنند و حتي به تعداد آنان مفسر وجود داشته باشد. هر يك ممكن است زاويهاي و لحظهاي از حادثه برايشان برجستهتر بوده و يا تحت تاثير عوامل عاطفي يا فكري و ذهني متفاوت، برداشت متفاوتي از آن يافته باشند. نميتوان مفسران را محكوم كرد كه آنگونه كه ما ميپنداريم حادثه يا متن را بفهمند. اما در نگاه هرمنوتيكي كه به هر يك از مقوله هاي سه گانه «متن»، «مولف» و «مفسر» جداگانه اصالت و استقلال داده ميشود ممكن است به مرور زمان خود متن يا اصل موضوع، اصالت خويش را از دست بدهد و تفسير مفسر جايگزين آن گردد. شبيه اين رخداد را در تفسير عاشورا و قيام امام حسين نيز ميتوان مشاهده كرد.
فكر ميكنم امروزه ديگر اين يك فرض مسلم و متواتر و محرز شده است كه امام حسين پيكارجو و قهرمان يك جنگ شناخته ميشود و با وجود آنكه او در اين جنگ به شهادت رسيد اما نه مغلوب كه پيروز نبرد شناخته شده است. ادبيات موضوع را كه مرور ميكنيد هر تفاوت و اختلافي كه ميان مفسران باشد اما در يك چيز اتفاق نظر دارند و آن سلحشوري و جنگاوري و شهادت طلبي امام حسين است با اين تفاوت كه در تفسير برخي ،امام حسين مجبور به انتخاب شهادت شد و در نظر برخي ديگراو اساسا به قصد شهادت به سوي كوفه حركت كرد. امروزه امام حسن و امام حسين مصداق و نماد دو استراتژي شناخته شدهاند. هر جا سخن از صلح و صلحطلبي برود نماد آن امام حسن است و هر جا سخن از رزم و سلحشوري و حماسه آفريني و شهادت رود نماد آن امام حسين است.اين امر چنان تثبيت شده است كه ضرب المثل شده و در تمايز افراد و رهبران مي گويند روش فلاني حسيني است و روش ديگري حسني است. كتابها و مقالات بيشماري درباره صلح امام حسن تحرير شدهاند. من ميخواهم به جاي «جنگ امام حسين» و «صلح امام حسن» از صلح امام حسين سخن بگويم. امام حسين مرد صلح بود نه اينكه مرد جنگ نبود بلكه مهمترين و مقدمترين ويژگي او صلحطلبياش بود نه جنگجويي.
مشكل اينجاست كه ابتدا تاريخ را تفسير و تحريف دلبخواهانه ميكنند و سپس از امام حسين نمادي ميسازند و آنگاه بر مبناي آن به ترسيم استراتژي شيعه يا استراتژي سياسي ميپردازند. گفتارهاي فراواني در باب عبرتهاي سياسي عاشورا در منبرها و خطبهها و جرايد و كتب انتشار ميدهند و بر اين مبنا جنگي سامان ميگيرد و جنگاوران پشتيباني ايدئولوژيك ميشوند حال آنكه اصل اين تفسير محل مناقشه است.
شرح واقعه
امام حسين محبوبيت مردمي داشت بگونهاي كه يزيد ميگفت: «حسين احب الناس الي الناس» با اين حال حسين بن علي آغازگر جنگ نبود. جباريت حكومت يزيد بود كه اين تراژدي را در تاريخ آفريد. يزيد پس از فوت پدرش امام را ملزم به بيعت كرد. او يا بايد بيعت ميكرد يا كشته ميشد و اين شروع ماجرا بود زيرا نفس عدم بيعت شخصيت مشروع و محبوبي چون حسين براي بياعتبار كردن حكومت ظلم كافي بود و نيازي به جدال و خونريزي نداشت. امام چون زير بار اجبار يزيد نميرفت به ناگزير از مدينه به مكه هجرت كرد كه حرم امن الهي بود و جنگ و خونريزي در آن حرام است. در مكه نيز دست از سر امام برنداشتند و شرايطي ايجاد كردند كه امام خود گفته است «بارالها ما عترت پيغمبر تو محمد هستيم، ما را از حرم جدمان بيرون كردند». چنان تنگنايي پديد آوردند كه امام اعمال حج را نيز ناتمام گذاشت و قصد سفر كرد. در همين اثنا دعوتنامههاي مردم كوفه رسيد و امام وارد مرحله تازهاي شد زيرا مبارزه با ظلم يك تكليف است اما هر تكليفي مشروط به استطاعت و قدرت است.
امام به درخواست مردم كوفه عزيمت كرد، برآورد نيرو و امكانات را به دقت انجام داد و مسلم بن عقيل را براي همين منظور ماموريت داد. در ابتدا تمام عوامل پيروزي فراهم بود اما اوضاع بعدا مقلوبه شد. نكته مهم اين است كه مسلم هم سفير بيعت بود هم سفير مشورت(يعني او قرار بود هم علاوه بر نامه هاي مردم از انها بيعت بگيرد و هم با سران كوفه رايزني كند). امام حسين با وجود آن كه از سوي مردم دعوت شده بود با بزرگان قوم نيز مشورت كرد. در حاليكه او و يارانش در راه كوفه بودند خبر شهادت مسلم و هاني به آنها رسيد. امام باز هم در بيابان با ياران خويش در مورد ادامه راه مشورت كرد. بنابراين نميتوان با نخبگان و بزرگان قوم و ياران و آنانكه بايد هزينه جنگ را بپردازند (اعم از آنكه موافق يا مخالف باشند) مشورت نكرد و تصميم به ادامه راهي گرفت كه ممكن است به جنگ منجر شود.
از هنگامي كه امام با لشكر حر برخورد كرد مشي صلحجويانه خويش را اعلام داشت. با وجود آنكه هنوز هيچ برخورد نظامي و محاصرهاي اتفاق نيفتاده بود امام حسين پيش از نماز ظهر براي لشكر دشمن سخنراني كرد و گفت من به دلخواه خود به سوي كوفه نيامدهام و به خاطر درخواست مردم كوفه به سوي آن حركت كردم. اگر با من پيمان ميبنديد به كوفه ميآيم و اگر از پذيرفتن من منصرف شدهايد به همان محلي كه از آن جا آمدهام بازميگردم. پس از نماز عصر دوباره سخنراني كرد و شبيه همان سخنان را تكرار كرد. نماز عصر كه پايان گرفت امام دستور بازگشت داد و كاروان به سوي حجاز حركت كرد اما حٌر دستور جلوگيري از ادامه حركت امام را داد. حر به خاطر همين خطاي خويش بود كه خود را مقصر ميدانست وبراي جبران ان به ياران امام پيوست و شهيد شد.
در اينجا امام تصميم به بازگشت ميگيرد اما ممانعت ميكنند. پس از آن عمر بن سعد با لشگر خود ميآيد. امام به او هم ميگويد اگر از پذيرش من اكراه داريد باز ميگردم.
تا اينجا سه بار امام گفته است كه اگر او را آزاد بگذارند ميخواهد به حجاز بازگردد. بار چهارم در روز عاشورا امام خطاب به لشكر دشمن كه از اهالي كوفه تشكيل شده بود گفت اي مردم من به دعوت شما آمدهام و اگر مرا نميپذيريد رهايم كنيد تا مامن و پناهي براي خود در گوشهاي از زمين پيدا كنم. در مجموع 5 يا 6 بار امام پيشنهاد صلح و بازگشت و جلوگيري از جنگ را داد. هر بار پيشنهاد مذاكره براي جنگ را امام مطرح كرد. به پيشنهاد امام بود كه چند جلسه محرمانه با ابن سعد تشكيل گرديد. مذاكرات نتيجه داد و عبيدالله بن زياد نوشت كه معتقد است حسين بن علي را آزاد بگذارند هر جا ميخواهد برود اما شمر بن ذيالجوشن او را منصرف كرد.
چرا امام كرارا خواستار مذاكره و بازگشت بود؟ چرا صلح را ترجيح ميداد؟ زيرا تا هنگامي كه امكان صلح و اجتناب از جنگ وجود دارد كسي كه از آن اجتناب نكند مسئول تمام خونهايي است كه ريخته ميشود.
روز عاشورا وقتي ماموري به امام ميگويد تسليم حكم ابن زياد شود امام پاسخ ميدهد تو برادر همان كسي هستي كه به مسلم بن عقيل امان نامه داد ولي ابن زياد او را به قتل رساند. شما ميخواهيد مرا به دست خودم ذليل كنيد يعني نزد ابن زياد ببريد تا مانند مسلم مرا بكشد. امام بخاطر اطمينان به ذلت و كشتهشدن حاضر به تسليم شدن نگرديد زيرا خداوند به هيچكس اجازه پذيرش ذلت را نداده است.
درخشش قيام امام حسين و جاودانگي آن به پاكي بينظير آن است. وقتي در كوفه خفقان و سركوب اوج گرفت و شرايط دگرگون شد و امكان پيروزي امام منتفي گرديد با ترور عبيدالله زياد همه چيز ميتوانست تغيير كند و امام حسين پيروز شود. برخي هواداران امام و مسلمبنعقيل با عوامل نفوذي كه داشتند به سادگي ميتوانند ابن زياد حاكم عراق را ترور كنند و مسير تاريخ دگرگون شود اما مسلم كه تفكر امام را ميشناخت با ترور يك حاكم سفاك حتي در بدترين شرايط مخالفت كرد و در پاسخ به دليل مخالفت خويش گفت: «الايمان قيد الفتك»يعني ايمان مخالف ترور است.ايمان ترور را به بند مي كشد.اهل ايمان نمي تواند براي جان يك انسان حتي اگر دشمن او باشد تصميم بگيرد. لذا حركت امام حسين هم ضد جنگ است هم ضد ترور.
امام خشونت عليه هيچكس حتي عليه دشمن خويش را تا حد ممكن روا نميدانست چه رسد به خشونت نسبت به دوستان خويش.
شب عاشورا امام يارانش را گرد آورد و خطبهاي ايراد كرد و به ياران خويش گفت من اصحابي بهتر از شما سراغ ندارم و از آنان خواست هنگامي كه تاريكي شب فرا ميرسد هر كس ميخواهد از تاريكي استفاده كند و كاروان را ترك گويد و جان به سلامت برد.
ملاحظه ميكنيد كه اگر قطعهاي از متن حذف شود يا در تبيين و تفسير متن به حاشيه رانده شود چه رخ ميدهد؟ براي نشان دادن اينكه امام حسين صلحجو بود من هيچ سخني بر متن نيفزودم و حادثه تازهاي كشف نكردم. همان دلايلي كه تاكنون براي تبديل امام حسين به نماد رزمندگي به كار ميرفت را مورد استفاده قرار دادم و تنها نگاه تغيير كرد. با تغيير نگاه به يك متن و حادثه كه قرنهاست ميشنويم تفسير هم تغيير ميكند.
امام حسين نماد صلح بود، امام حسين مظهر صلحجويي بود، صلحجويي كه در برابر تهاجم و تجاوز تسليم نشد و قهرمانانه نبرد كرد.
نتيجه
حركت امام حسين اولا يك جهاد دفاعي يا به قول آقاي صالحي نجفآبادي يك مقاومت بود، ثانيا حركتي كاملا عقلاني بود. امام حسين بهترين نمونه است كه ميتوان از او به مثابه نماد نهضت ضد جنگ ياد كرد. اگر در جهان امروز بخواهيم الگويي براي يك نهاد يا جنبش ضد جنگ ارايه كنيم امام حسين تمام شرايط آن را دارد.
او از جنگيدن استنكاف ميكرد و به انحاء گوناگون كوشيد مانع از آن شود. كساني كه بر طبل جنگ ميكوبند به اين صحنهها بنگرند كه امام وقتي وقوع جنگ را محتوم ديد چشمان خويش را بست تا هر كس ميخواهد آنجا را ترك كند اين رفتار به چه معناست؟
آنانكه مديريت لشكر يا كشوري را دارند حق ندارند به جاي ديگران تصميم بگيرند. آنان محق نيستند و اجازه ندارند سياست و تدبيري را پيشه كنند كه كشوري را به سوي جنگ يا حتي انزوا سوق دهند زيرا اگر جنگي و تحريمي به وقوع بپيوندد اين مردم هستند كه تاوان آن و هزينههاي گرانش را ميپردازند بدون اينكه خود در اتخاذ تصميم به جنگ نقشي داشته باشند يا از رخدادهاي پشت پردهاي كه منجر به وقوع جنگ شده است، آگاهي داشته باشند. تنها در صورتي كه محدوديت و كنترل خبري نباشد و محرمانه بودن بهانهاي نشود كه مردم و رسانهها از بسياري از حقايق پشت پرده ناآگاه بمانند و رايگيري آزادانهاي براي مبادرت به جنگ يا عدم جنگ صورت گيرد شايد بتوان ـ آنهم شايد بتوان ـ پذيرفت كه مردم خود در بروز اين جنگ صاحب نقش و تصميم بودهاند. حتي ممكن است كشورهاي غربي هم چنين عمل نكنند اما الگوي ما بايد برتر از آنها باشد.شما اگر ادعاي حسيني بودن داريد بايد از او الگو بگيريد. زيبايي و اوج انساني حركت امام حسين را در همين صحنه ميتوان مشاهده كرد كه او نميخواهد در جايي كه جنگي قرار است رخ دهد ديگران ملزم و مجبور و مكلف به ماندن و جنگيدن و كشته شدن شوند حتي اگر پيشواي آنها امام معصوم و فرزند رسول خدا باشد.تاريخ قصه گويي نيست تاريخ براي عبرت است به همين دليل با الهام از سنت امام حسين مي گويم:
امروز اصلاحطلبان با وزن اجتماعي حداقل ده ميليون راي آنهم راي كيفي، نيرويي نيستند كه بتوان ناديدهشان گرفت و بدون در نظر گرفتن راي آنان تصميماتي اتخاذ كرد كه به حمايت تمامي آنها و نيز ساير بخشهاي ملت نياز دارد.
نكته ديگر اينكه حتي اگر امام حسين قصد جنگيدن داشت اما عقلانيت با شكوه حركت او اينجاست كه اصل موازنه قوا را ميفهمد و بدان عميقا پايبند است. اين همان كاري است كه امام حسن نيز انجام داد. وجه مشترك حركت اين دو برادر كه به حق هر دو حسن نام گرفتهاند همين درك موازنه قوا است. آنها در جايي كه برابري قوا وجود ندارد جنگ را عقلاني و انساني نميدانند و حتي الهي و خدا پسندانه نيز نميشناسند و اگر الهي و مقدس ميدانستند بدان مكلف بودند. اساسا نميتواند جنگي عقلاني و انساني نباشد اما الهي و مقدس باشد. من در اينجا و فعلا رويكرد جامعه شناسانه به مسئله ندارم زيرا از نظر جامعهشناس اساسا جنگ مقدس و نامقدس نداريم. جنگ يك پديده اجتماعي است.
ما چگونه ميتوانيم و حق داريم در جهاني كه هيچ موازنه قوايي وجود ندارد و صرفنظر از اينكه چه كسي در اين چالش درست يا نادرست ميگويد اغلب قدرتها و دولتهاي جهان و حتي بسياري از دوستان و متحدان ما با رفتارمان مخالفند بر طبل جدال بكوبيم؟ اگر الگوي ما امام حسن و امام حسين(ع) باشند ما چگونه ميتوانيم با اين نابرابري وارد كارزار شويم و رجز بخوانيم و حتي شگفتتر از آن دوستان را نيز از خود برانيم و جهان را بيشتر عليه خويش بسيج كنيم و نابرابري را عليه خويش افزون كنيم؟ كجاي اين كار با الگو و روش و عقلانيت حركت امام حسين همخواني دارد؟
آنچه حسين را جاودانه كرد چه بود؟ نهضت ضد جنگ و الگوي ضد جنگ و انجمن ضد جنگ به معناي زبوني و تسليم طلبي نيست به اين معناست كه ما آغازگر جنگ نيستيم، ما با جنگ فينفسه و با آغاز جنگ مخالفيم، نميتوان انسان را خليفه خدا بر روي زمين دانست و كرامت ذاتي انسان را باور داشت و پذيرفت كه جان او به آساني پايمال شود. سخن پرچمداران حقوق بشر با دولتها و قدرتهاي غربي نيز همين است كه شما چگونه ميتوانيد از كرامت ذاتي انسان و حقوق بشر سخن بگوييد و حتي با اعدام يك مجرم كه چه بسا دادرسي اونيز عادلانه انجام شده مخالف باشيد بخاطر اينكه حق حيات را از انسان سلب ميكند اما با جنگ موافق باشيد؟ ما و شما ميگوييم حتي حق حيات را از شروران و مجرمان نبايد سلب كرد، آنها را بايد مجازات كرد اما نه با مرگ. ما و شما ميگوييم كه نبايد اجازه داد انسان براي جان انسان تصميم بگيرد و اگر از منظري ديني هم بنگريم جاني كه امانت خداست و متعلق به اوست فقط او حق دارد سلب كند و حتي در قصاص نفس كه فردي از روي غرض و سوء نيت مرتكب قتل انسان بيگناهي شده است خداوند توصيه ميكند حتي در اين مورد كه حق با شماست اگر عفو كنيد بهتر است. با اين حال چگونه دولتهاي مدافع حقوق بشر در غرب با اعدام يك نفر مخالفند اما به جنگي نظامي يا اقتصادي وارد ميشوند كه در آن فوج فوج انسان كشته يا فقير ميشودبدون اينكه گناهي داشته باشند و محاكمه شده باشند؟
مفهوم مخالفت با جنگ چيست؟ اگر امام حسن و امام حسين نماد صلح و ضد جنگ هستند به معناي سستي و تسليم و ذلتپذيري نيست به اين معنا است كه اولا آغازگر جنگ نيستند ثانيا با جنگ به صورت ذاتي و ماهوي مخالفند، ثالثا با تمام توان ميكوشند از آن پيشگيري كنند چنانكه امام حسين عمل كرد؛ اما اگر عليرغم همه اينها در محاصره و تحميل جنگ قرار گرفتند تسليم و ذلت را نميپذيرند و چنان شورانگيز و قهرمانانه و شهادت طلبانه ميرزمند كه تاريخ را تحت تاثير خويش قرار ميدهند.
عظمت امام حسين به اين نيست كه يك رزمنده در پيكاري نابرابر به شهادت رسيده است، عظمت او به تجلي شكوهمند انسانگرايي و عقلانيت در نبرد اوست. به اين است كه او به عنوان يك انسان صلحطلب به شهادت رسيد. مفهوم «حسين مظلوم» كه در ادبيات عاشورا به وفور به كار رفته همين است. ما با جنگ مخالفيم و با تمام توان بايد از آن پيشگيري كنيم اما اگر مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفتيم رزمندهترين خواهيم بود زيرا در تهاجم و تجاوز و ذلت نيز كرامت انسان، در معرض پايمال شدن است و بايد با جنگ جلوي آن را گرفت و حتي در خلال چنين جنگي نيز اصول و قواعد انساني را نبايد زير پا گذاريم چنانكه در قرآن كريم و در سنت رسول خدا آمدهاست:
اگر جنگي روي داد اسيران را نكشيد، مردگان را مثله نكنيد، زراعت را آتش نزنيد آب به روي دشمن نبنديد، بدون اذن صاحبخانهاي وارد آن نشويد. زنان و كودكان را آزار ندهيد، درختان را قطع نكنيد، حيوانات حلال گوشت را پي نكنيد و اگر دشمن تمايل به سازش نشان داد صلح كنيد و جنگ را ادامه ندهيد.
بسياري از فقهاي مسلمان جهاد ابتدايي را جايز نميدانند و فقط جنگ تدافعي را قبول دارند زيرا در فقه اسلامي عرض و دماء انسان اساس شريعت است. با وجود آن كه دروغ و غيبت حرام است اما هر جا كه آبرو يا جان انساني در خطر باشد جايز است حتي نماز تعطيل شود.
چون اكنون در سالگرد انقلاب اسلامي بسر ميبريم به همين مناسبت يادآوري ميكنم كه يكي از امتيازات انقلاب اسلامي در سال 1357 نسبت به انقلابات پيش از خود غير خشونتآميز بودن انقلاب بود. در كتاب بررسي انقلاب ايران يكي از دلايلي كه بر اين ادعا اقامه كردهام آماري پژوهشي درباره قربانيان انقلاب است. انقلابي كه در طول 15 سال (از 15 خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357) تمام شهداي آن اعم از مسلمان و ماركسيست، آنانكه اعدام شدند يا در نبردهاي چريكي كشته شدند يا در تظاهرات خياباني و يا در حوادثي مانند سينما ركس آبادان و غيره جان باختند جمعا 3164 نفر بود. چه بسا يكي از دلايل اين امر مخالفت رهبر انقلاب با مشي مسلحانه و نيز ترور در مبارزه بود. اساس مخالفت با خشونت، حرمت عرض و دماء (آبرو و خون) انسانهاست.
اگر تاريخ را منبع شريعت و فقه و تفقه بدانيم و حركت امام حسين را دليل اجتهاد بگيريم حكم شرعي نيز بر حرام بودن جنگ است. پس بايد فرياد صلحخواهي را بر سر جنگطلبي آتش افروزان داخلي و بينالمللي كوبيد و يكصدا خواستار جهاني سرشار از صلح، آزادي و معنويت شد.