پنجشنبه 20 بهمن 1384

ناسيونال - اسلاميسم يا گفتمان سازي نوين حكومت اسلامي، نيلوفر بيضايي

نيلوفر بيضايی
هدف از نگارش اين مطلب، كاوش در چگونگي و چرايي بحران سازي جديد و آگاهانه ي جمهوري اسلامي از يكسو و پرداختن به كنش ها و واكنش ها در ميان ايرانيان از مردم كوچه و بازار گرفته تا اپوزيسيون از سوي ديگراست

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

اقدامات حكومت اسلامي در مورد انرژي هسته اي ، بار ديگر ايران را در يك موقعيت بحراني قرار داده است. هدف از نگارش اين مطلب ، كاوش در چگونگي و چرايي بحران سازي جديد و آگاهانه ي جمهوري اسلامي از يكسو و پرداختن به كنش ها و واكنش ها در ميان ايرانيان از مردم كوچه و بازار گرفته تا اپوزيسيون از سوي ديگراست. واژه ي “ ناسيونال- اسلاميسم“ را كه مراد از بكار بردن آن تاكيد بر دو وجه مهم پروژه ي نوين حكومت اسلامي است ، شايد بنظر بسياري نا متعارف بيايد، اما در اين مطلب نشان خواهيم داد كه تركيب اين دو( ناسيوناليسم ايراني و اسلام گرايي)، حربه ي جديد حكومت ديني است براي كاستن از شكاف عميق شونده ي حكومت- مردم ، جلب دوباره ي حمايت مردمي (كه امروز بيش از هر زمان بدان نيازمند است) و در نتيجه تداوم بقا كه بنظر مي رسد تا حدودي نيز در آن موفق است. پروژه ي نويني كه من آن را ناسيونال- اسلاميسم مي نامم، آغاز مرحله ي جديدي از حيات حكومت اسلامي است. گفتمان اسلام گرايي ناب و نفي ايرانيت در برابر اسلاميت در دهه نخست حيات حكومت ديني و تا زماني كه خميني زنده بود، بدليل نفوذ شخصيت كاريسماتيك وي در جهان اسلام و پذيرفته شدن او از سوي اكثر گروههاي بنياد گراي اسلامي در منطقه ، موقعيت حكومت اسلامي را تحكم ببخشد. همچنين جنگ ايران و عراق كه از يكسو عرق ملي و حس ناسيوناليستي را بر مي انگيخت و از سوي ديگر تحت عنوان جنگ “حق“ عليه “باطل“ تا زماني كه حكومت به “ بركت “ وجود و ادامه ي آن براي سركوب صداهاي مخالف و منهدم ساختن اپوزيسيون نياز داشت، بطول انجاميد. پس از پايان جنگ و آشكار شدن نتايج اسف بار آن براي اوضاع اقتصادي ، اجتماعي و سياسي ، “سردار سازندگي “ در شيپور “اصلاحات“ دميد و تئوري “توسعه اقتصادي“ اش كه به تعميق شكاف ميان فقير ئو غني و بحرانهاي ناشي از آن انجاميد ، لزوم حضور خاتمي خندان را با داعيه ي “اصلاحات سياسي“ براي مصلحت نظام دو چندان ساخت. حكومتگر جديد ، شبيه روشنفكران سخن مي گفت ، اما عبا ي روحاني بر تن داشت و بهمين دليل هم به كار جلب حمايت گسترده ترين قشرهاي ناراضي طبقه متوسط از زنان گرفته تا روشنفكران و هنرمندان مي آمد و هم براي نشان دادن چهره اي دمكرات از روحانيون كه در اين سالها مردم از جفا و فساد و مالدوستي و مافيا پروري شان به فغان آمده بودند، مفيد بود. در پروژه ي “اصلاحات“ عليرغم اعتبار زود گذري كه براي حكومت ديني در داخل و خارج ايجاد شد ، بسرعت تو خالي بودن اين طبل پر سرو صدا آشكار شد و حكومتيان از همه ي گرايشات و نمايندگان منافع جناحها بدين نتيجه رسيدند كه تداومش باعث خارج شدن كنترل از دست حكومت خواهد و اينكه سقف خواسته هاي عمومي بسيار بالاتر از آن چيزي است كه اين حكومت براي عرضه كردن در چنته دارد. آنها كه دفاعشان از اصلاح طلبي حكومتي را در واقع بيني و “برنايي سياسي“ مي ديدند ، به عين ديدند كه توهمي عمومي را واقعي پنداشته بودند و پس از اشتباه بزرگي كه در انقلاب 57 مرتكب شدند، بار ديگر نشان دادند كه نه تحولي اساسي در ديدگاهشان صورت گرفته و نه عنصر “خرد“ در موضعگيري هايشان جايي باز كرده است. دو مقطع انقلاب 57 و دو خرداد (عليرغم اينكه بازگو كننده ي خواست تحول در جامعه بودند) ، نشانگر يك واقعيت تلخ نيز بودند: هنوز و پس از نزديك به سه دهه ، دوران “شور حسيني“ و برانگيخته شدن سريع احساسات دسته جمعي به پايان نرسيده و همچنان يك مكانيسم جمعي در ضمير ناخودآگاه ايراني عمل مي كند كه با نيروي خرد سر ستيز دارد. هنوز مي توان با برانگيختن حسهايي كه در جايي از بزنگاههاي تاريخي لطمه خورده است ، سرنوشت نسلهاي بعد را به بازي گرفت و مهمتر اينكه همچنان نيروي آگاه سياسي ، روشنفكري و اجتماعي كه جدا از نگاه غرب به ايران، خود با استفاده از دانش و نيروي تحليل و توانايي ديدن فراتر از نوك دماغ و مهمتر از آن با استفاده از تجربه ي شكستها و اشتباهات تاريخي ، شهامت بازگو كردن واقعيت، آنگونه كه هست را داشته باشد ، خالي است و تا روايت بدين گونه است، واقعيتهاي مجازي ديگران را عين حقيقت خواهد پنداشت و از سرابي به سراب ديگر سالهاي باقيمانده ي عمر را خواهد گذراند ، بدون اينكه چيزي از تجربه هايش را به نسلهاي بعد منتقل كرده باشد و باز شاهد آمدن و رفتن نسلهايي خواهيم بود كه بدون اينكه چيزي از واقعيت بخشا وحشت انگيز، بخشا آموختني گذشتگان بدانها منتقل شده باشد، باز حكايت رشادتها و خيانتهايي را خواهند يافت كه كمتر با حقيقت همخواني دارد و هر نسل محكوم به تكرار اشتباهات تاريخي پيشينيان خواهد شد. اين درست است كه تاريخ بهمانگونه كه بوده تكرارنمي شود، اما اين نكته نيز اصلا بيراهه نيست كه اشتباهات تاريخي در مقاطع و بزنگاهها مي تواند متشابه باشد، اگر درست روايت و درك نشود. بدين ترتيب هر نسل محكوم به آغاز از نقطه ي صفر خواهد بود و ما همچنان در نقطه صفر باقي خواهيم ماند.

شايد بتوان مهمترين پيروزي اصلاحات را در اين گفته ي خاتمي بازگو كرد:“تبديل معاند به مخالف و تبديل مخالف به موافق“ . بدين ترتيب آخرين حلقه اي كه در صورت داشتن تدبير سياسي بدنبال مهيا كردن شرايط گذار از نظام ديني به يك نظام دمكراتيك مي بود، سخن تغيير رژيم را حذف كرد و ناهنجاريها ي روز افزون اجتماعي ، سياسي و اقتصادي را كم ضرر تعبير كرد و هر تلاشي كه زنان و جوانان و ديگر اقشار براي خروج از بن بستي كه حكومت ديني در مقابلشان گذاشته است، انجام داده اند را نشانه ي “بركات“ وجود حكومت اسلامي تعريف كرد و نگاهش نگاه حكومتي شد و تبديل به نيرويي شد كه در پشت جبهه به تقويت بنيادهاي نظام ديني مي پردازد، به اميد اينكه روزي به بازي گرفته شود و البته آن روز را حكومت اسلامي تعيين مي كند و البته حد و حدود را نيز معادلات حكومتي و هر زمان هم صلاح ديد، به موقعيت قبلي بازمي گردد. منطق مصلحت نظام يك منطق حكومتي است و يك توجيه ديني (تقيه) هم دارد كه هم به كار حكومت و حفظ آن مي آيد و هم براي توهم سازي بعنوان پيش شرط حفظ نظام بكار مي آيد.

توهم اصلاح نظام توتاليتر ديني از درون وشكست آن كه با اندكي تعمق در تركيب نيروهاي دخيل و تقيد آنها به مباني قانوني و ساختاري تغييرناپذير ، قابل پيش بيني بود، موج اميد را به نا اميدي و ياس عمومي بدل ساخت. با آغاز نمايش انتخاباتي رياست جمهوري و كمي تعمق در سخنرانيهاي خامنه اي در تشويق مردم به شركت در انتخابات ، با چند نكته ي قابل توجه روبرو مي شويم. وي در سخنراني خود بمناسبت آغاز سال نو، امسال را سال “همبستگي ملي و مشاركت عمومي “ ناميد. وي در سخنرانيهاي ديگرش در يكي دو سال اخير مرتب بر “لزوم وحدت ملي” براي تحقق “ اهداف ملي“ تاكيد مي كند. بعبارت ديگر حتي مركز ثقل سخنان “رهبر معظم“ و “ولي مطلقه فقيه“ نيز از ادبيات ديني فاصله مي گيرد و محور سخنانش را عمومي مي كند. چرا؟ چون فقط بسيج و سپاه و وابستگان رژيم را مي توان با گفتار اسلامي و آيه و قسم به ميدان آورد، اما در دوران بحران، جمهوري اسلامي كه مي داند نيروهاي پشتيبانش در اكثريت نيستند، از گفتار موكد عرق ملي كه بخصوص در عكس العمل به هويت تحميلي- پروپاگانديستي ديني ، در ميان مردم رشد كرده است، بهره مي جويد. بخشهايي از سخنان خامنه اي را كه حول و حوش انتخابات ايراد شده در اينجا مي آورم:

“ بي شرمي و وقاحت استكباري تا آن جاست كه اظهار نظر مي كنند ايران به انرژي هسته يي احتياجي ندارد! به شما چه! شما چه حقي داريد قضاوت كنيد كه ملتي حق دارد از انرژي هسته يي استفاده كند يا حق ندارد؟ زمامداراني كه جزو شريرترين چهره هاي دنيا هستند، زمامداراني كه از سر انگشت آنها در نقاط مختلف دنيا خون مي چكد، دولت جهانخواري كه هر جا توانسته، به ملتهاي گوناگون ستم كرده و دروغگويي و فريبگري شعار و شيوه و رويه ي اوست، جمهوري اسلامي و ملت ايران را متهم به دروغگويي مي كند. وقاحت از اين بالاتر1؟

آقاي خامنه اي آگاهانه از ادبياتي استفاده مي كند كه روحيه ي ناسيوناليستي كاذب و احساسي و بسيار خطرناك را دامن بزند. زخمهاي كهنه ي تاريخي، حس حقارت ملي و ريشه داري كه در اثر 27 سال حكومت ديني عميق تر نيز شده، بر گردن “ اغيار بيندازد و حكومت ديني را درنقش “حافظ منافع ملي“ و خود را بعنوان “پدر دلسوز “ و “قيم مسئول“ ملت ايران معرفي كند. بحران هويتي كه در اين 27 سال به اوج خود رسيده با طرح غلط صورت مسئله به راههاي غلط رهنمون سازد. با تاكيد بر يكي بودن جمهوري اسلامي و مردم ايران، ناسيوناليسم ايراني را با بنيادگرايي اسلامي پيوند بزند. با ايجاد اين توهم كه “ايران“ بتنهايي در برابر جهاني كه پر از “دزد و دغل“ است ، ايستاده و تنها در سايه ي قيموميت ايشان و “ دولت رفاه “ با قدرت تمام و نهايتا با حمايت گروههاي آدمكش اسلاميستي “جهان اسلام“ مي تواند دنيا را به زانو در آورد. مي خواهد فراموش شود كه آنچه حكومت ظالمانه ي تحت رهبري ايشان و “امام ره“ بر سر اين ملت ايران آورد ، هيچ“ دشمن خارجي“ نكرد. ببينيم ايشان ديگر چه مي گويند:

“ ملت و مسؤولان كشور، با درك موقعيت بسيار حساس و خطير كنوني و با برنامه‌ريزي و تلاش بي‌وقفه، ايران عزيز را به الگويي از توانايي، اقتدار و پيشرفت تبديل مي‌كنند“.

“ بايد حلقه سازندگي‌ها، توفيق‌ها و پيشرفت‌ها را به زندگي مردم متصل كرد و با برنامه‌ريزي عدالتخواهانه و تلاش بي‌وقفه، فقر را از كشور برچيد، فساد را ريشه‌كن كرد، شكاف فقير و غني را از بين برد و با تحقق عدالت اجتماعي و عمق بخشيدن به باورهاي ديني و ملي، ايران را به الگويي توانا، مقتدر، پيشرفته و شايسته اين ملت تبديل ساخت و از اين طريق مسلمانان جهان را تقويت و اسلام عزيز را بلندآوازه ساخت كه اهميت و حساسيت دوران كنوني در همين نكات نهفته است.“

جناب خامنه اي اينجا با بهره گيري از ادبيات چپ و افزودن آن بر ادبيات ناسيوناليستي ناگهان به هويت سازي براي ناسيونال- سوسيال- اسلاميسم مورد نظر خود مي رسند تا آنچه “خوبان“ دارند را همه يكجا داشته باشد! همانگونه كه هيتلر با ايدئولوژي ناسيونال- سوسياليسم با داعيه ي ريشه كن كردن فقر و بيكاري و بازگرداندن “غرور ملي“ و جايگاه “ملت آريايي آلمان“ به مقامي برتر از تمام جهان بقدرت رسيد و فرمان كشتار 6000000 انسان كه اكثر آنها يهودي بودند و بعد، كمونيست ها، همجنسگرايان، كوليان، عقب ماندگان ذهني و انسانهايي كه نقص عضو داشتند و بعد خارجيها و غير آريايي ها ... را صادر كرد و با قصد صدور اين ايدئولوژي به سرتاسر جهان ، جنگ جهاني دوم را براه انداخت، ناسيونال- اسلاميسم حكومتي كه با بهره گيري از ايدئولوژي بنيادگرايي اسلامي دردو دهه نخست عامل كشتار هزاران ايراني در شكنجه گاهها و بيدادگاههاي حكومت اسلامي شد، اينك در دهه سوم در حاليكه بدنبالي محملي براي نجات بحران شكاف ميان مردم و خود مي گردد، بر يكي از خطرناكترين ابزار و حساسترين نقاط انگشت گذاشته است: سوء استفاده از عرق ملي براي نجات “غرور اسلامي“ و تقويت قدرت “جهان اسلام“ و تقويت فضاي ترور و ارعاب در سطح جهان و همه ي اينها براي اينكه جهان را به سكوت در مقابل نقض مداوم حقوق بشر در خاك ايران وادار كند، امتياز بگيرد ، دهانها را ببندد.

بيخود نيست كه آقاي احمدي نژاد ، شاگرد جناب خامنه اي اصلا بكل منكر هولوكاست و كشتار يهوديان مي شود و شايد در نهان چند صلوات هم براي ارواح هيتلر و ياران جنايتكارش مي فرستند، وگرنه سخنانشان را از روي نوشته هاي چه كساني رونويسي مي كردند. واقعيتهاي تاريخي كه اسناد، فيلمها، شاهدان زنده ، مدارك و حتي ساختمانها و مكانهاي اين جنايتها به وفور و جزء به جزء حفظ شده و وجود دارد. بر خلاف شما كه با تاريخ و حافظه ي تاريخي سر عناد داريد و در از بين بردن آثار جرم و جنايتهاي بيكرانتان از همه ي ديكتاتورها يكجا درس آموخته ايد ، در سايت زندانهايتان عكس زمينهاي مر مر و ساختمانهاي شيك را تحت عنوان هتل- زندان انداخته ايد و در حاليكه هنوز بخشي از شاهدان جنايتهاتان با بدنهاي شكنجه ديده و روانهاي لطمه ديده از تجاوز روزانه ي شما به حرمت انسان ، در قيد حياتند ، “تقيه“ مي فرماييد. آثار جنايت در جهان حفظ مي شود و حافظه ي تاريخي ملتهايي كه به دمكراسي رسيده اند هر روز و هر سال با يادآوري جنايتها كه در فضاي توتاليتار حاكم براين كشورها انجام شد ، نسلهاي بعدي را آگاه مي كنند، براي اينكه چنين جنايتهايي هرگز تكرار نشود . همانطور كه هيتلر با تعريف بدوي خود از مقولاتي چون “استقلال“ و “غرور ملي“ بعنوان يكي از مستقل ترين حاكمان جهان، باعث جنگي خانمان برانداز شد و در درون كشورش با همين بهانه ها كشتاري كرد كه هر آلماني شرافتمندي در هر گوشه ي دنيا هنوز بعد از گذشت شصت و چند سال و پس از گذشت چند نسل از سقوط فاشيسم ، شرمسار جناياتي است كه بنام ملت آلمان انجام شد و شرمسار سكوت پدران و مادرانش در برابر اين جنايات است، شما نيز نه در ايجاد “غرور ملي“ و “سرافرازي“ براي ايران، بلكه مايه ي شرم و سرافكندگي ملت ايران در برابر نسلهاي آينده و در برابر جهان هستيد و از اين لحاظ نامتان در صدر صفحات تاريخ ايران حك خواهد شد.

و اكنون سخني با آن دسته از ايرانيان كه به نام “ دفاع از حق ايران در مجهز شدن به فناوري هسته اي“ ، نه از حق ايران ، بلكه از حق حكومت ديني در داشتن ابزاري براي گسترش امكان تهديد و ارعاب در سطح جهان ، از حق حكومت ديني براي تداوم نقض حقوق بشر و ايجاد فضايي كه همانگونه كه صداي ايرانيان را در گلو خفه كرده ، افكار عمومي جهان را نيز به سكوت وادارد، دفاع مي كنند . همچنين روي سخنم با ايرانياني است كه به هر دليل ترجيح مي دهند خود را به خواب بزنند ، با بي تفاوتها ، با بي خيالها، با آنها كه منتظر منجي نشسته اند، آنها كه سرنوشت ايران را به دست تقدير سپرده اند. تا زمانيكه اين سكوت مرگبار حاكم است، كسان ديگري بجاي شما سخن خواهند گفت و جهان بر اين گمان خواهد بود كه حكومت اسلامي سخنگوي شماست. ملتي كه در بند است ، مستقل نيست. استقلال به بهاي آزادي ، حكومت اسلامي به ارمغان مي آورد. ملتي مي تواند مستقل باشد كه آزاد باشد، آزادانه بتواند تصميم بگيرد، بتواند از امكان دستيابي به اطلاعات بدون سانسور و بدون يكسونگري داشته باشد. وقتي اعتماد بنفس ملتي از او گرفته مي شود، يا كوچك و حقير مي شود و يا براي اثبات عكس آن به خود برتر بيني كاذبي دل خوش مي كند كه مسيري جز انحطاط ارزشهاي انساني نمي آفريند. ناسيوناليسم ستيزه جو كه با لاف زدن و دامن زدن به خود بزرگ بيني بي اساس ، حصاري بدور خود مي كشد و “ديگران“ را عامل تمام بدبختيها مي بيند، بدون اينكه لحظه اي درنگي در نقش خود بكند، ملت را كودك مي بيند و حكومتگر را قيم. از ديگران انتظار دارد، بدون اينكه خود حاضر به برداشتن قدمي باشد . حكومت اسلامي آگاهانه هراس مي آفريند . بمبهايي كه در جنوب ايران منفجر مي شود، دامن زدن به “خطر تجزيه ايران“ ، ايجاد اين توهم كه تمام دنيا در مقابل ايران ايستاده است ، همه و همه براي دامن زدن به همين ناسيوناليسم كاذب است. دنيا با تعجب شاهد سخنان و تهديدهايي است كه از جانب حكومت ايران به هر سو پرتاب مي شود. اما براي اينكه حساب ملت ايران از حكومتي كه نجات خود را در ايجاد بحران مي بيند ، جدا شود، اين ملت بايد اعلام موجوديت كند.

در پايان روي سخن من با آنهاست كه بنام اپوزيسيون در پس ناسيوناليسم كاذب و البته در سايه توجيه سياست غير عقلاني و بحران زاي حكومت ديني سنگر گرفته اند . اين ناسيوناليسم امروزي روي ديگر سكه ي مبارزات ضدامپرياليستي در اوان انقلاب 57 است (لطفا فراموش نكنيد كه چپ افراطي و راست افراطي ، همزادند) شما را در شكل گيري حكومتي كه آغاز گر مرحله ي نوين فاشيسم قرن جديد2 بود، سهيم ساخت. بنيادگرايي اسلامي كه امروز بصورت گلوبال خود را سازماندهي كرده و فضايي ايجاد كرده كه حتي منتقدين غير مسلمان، روزنامه نگاران، اهل قلم و هواداران حقوق بشر در كشورهاي جهان غرب نيز از ترس ترور شدن در روز روشن در وسط اروپا، سكوت را ترجيح مي دهند. دوستان چپ و كنفدراسيوني سابق كه امروز بعنوان مشاورين و صاحب نظران سياسي در مناظره هاي حول مسائل ايران شركت مي كنيد و به توجيه تروريسم اسلامي مي پردازيد تا با متهم كردن غرب ، جگر ضد امپرياليستي تان جلا يابد. بجاي اينكه صداي آزاديخواهان ايران ( ونه جناحهاي مافياي حكومتي)، همانها كه بشدت نگران بحران سازي عمدي جمهوري اسلامي در جهانند ، اما فضايي براي اعتراض و سخن گفتند نمي يابند، باشيد، باز به بيراهه مي رويد. تاريخ تكرار نمي شود، اما جمهوري اسلامي هنوز به تاريخ نپيوسته است . اين درست است كه ما همه با هر گونه مداخله ي نظامي غرب مخالفيم ، اما اين مخالفت هيچ دليلي بر موجه دانستن آنچه توجيه ناشدني است، نخواهد بود. آنچه توجيه ناشدني است، “حق“ سلطه ي توتاليتاريسم بر ايراني است كه همه بدان عشق مي ورزيم، “ حق“ مالكيت بر جان و روان ساكنين آن و “حق“ نقض حقوق و حرمت انساني شهروندانش است.

نيلوفر بيضايي

--------------------

1 برگرفته از سايت سيد علي خامنه اي (ديدار با مردم استان كرمان،2 بهمن 1384)

2 اين واژه را آليس شوارتزر ، روزنامه نگار و فمينيست شهير آلماني در مورد بنيادگرايي اسلامي بكار برد.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ناسيونال - اسلاميسم يا گفتمان سازي نوين حكومت اسلامي، نيلوفر بيضايي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016