به راه انداختن حيوانات و پوشاندن پرچم کشورهای ديگر بر تن آن ها، برخلاف آن که جناب زادسر نماينده جيرفت و قنبرآباد را نگران کرده است از ديد کشورهای ديگر توهين به حساب نمی آيد، اما توهين به شعور و فرهنگ مردم ايران هست.
حيوانات مانند هر چيز در دنيا وقتی از قالب خود و وظيفه ای که برايشان مقررست دور می شوند، نشانه [لوگو] هستند. در هر کشوری نشانه چيزی. در بعض کشورها، مانند ايران الاغ نشانه حماقت است و در بسيار نقاط دنيا از جمله غرب چنين نشانی ندارند و بلکه نشان خدمت اند. چنان که اگر کمتر اثری از اين معنا که در ذهن ماست در ذهن آمريکائی ها بود الاغ را لوگو يکی از دو حزبشان قرار نمی دادند.
چنان که "سگ" که در آئين و فرهنگ مسلمانی نجس است وقتی به کسی اطلاق شود بدترين توهين هاست، برای غربی ها چنين نیست. آن ها نام سگ هايشان را همراه نام خانواده خود می آورند، برای وی شناسنامه می گيرند، سنگ گور برای وی می سازند، عکسش را بالای رف قرار می دهند و برايش مجلس سوگواری برپا می کنند، در رختخواب خود می خوابانند و با وی غذا می خورند، به طبع چنين تصويری از سگ ندارند که ما داريم. گاهی همين جاندار برايشان نشانه وفاداری و قدرشناسی است . به همين جهت بر خلاف تصور روزنامه های جمهوری اسلامی و کيهان که دنيا را فقط از جشم خود می بينند و هر عيب که خود دارند در همه دنيا متوهمند، کاريکاتور انگليسی ها که بلر را سگ و بوش را ميمون نشان می دهند، در ذهن مخاطب ها چنان نيست که در ذهن ما هست. پيام های ديگری دارد.
اما آنان که با چنين روش هائی غيرت نمائی می کنند و الاغ را با آن معنا که در ذهن دارند پرچم ملی کشورها می پوشانند و به راه می اندازند، خوب است بدانند از این کارشان کک، غربی ها را نمی گزد، اما توهينی بزرگ به ملت ايران روا داشته می شود.
اين از دستاورد های فرهنگ منحطی است که خودش را مدام در بيان لومپنی يادآور می شود. آن جا که دشمنش را "کله پاچه" [ گاو و گوسفند] می بيند و نمايندگان مخالف خود را در مجلس شورای اسلامی [ رد شده از صافی شورای نگهبان ] به گاو برابر می داند. وقتی اديبی با اشاره به يک متن عارفانه به خود نهيب می زند که مگر "شير خر" خورده بودی که به کار دنیا مشغول شدی، شادمان می شود و بعدها آن را از اشاره اش اديبانه خالی می کند، تا به اصطلاحات رايج در محلات بدنام نزديک کند.
به يادتان می آورم، اين همان ملتی است که درباره اش نوشته اند که در جبهه های جنگ که معمولا آداب و ترتيب منتفی می شود هم ضرب مثل ها و متلک های عام که ساخته بود، همه شيرين و از جنس ادب بود. [کتاب شيرينی از ضرب المثل های رايج در جبهه ها جمع شده است می توان ديد]. اين همان ملتی است که بيست و هفت سال پيش در چنين روزهائی رسانه های جهان پر شد از عکس ها و گزارش هائی از مردمی که گل بر سر لوله تفنگ می گذاشتند. بعدا بود که اين حرکت در نقاط ديگر دنيا هم تکرار شد.
حالا اين ها از کدام مکتب برخاسته اند اين ها که الاغ در شهر می گردانند و چنين آسان دستمايه سياست می شوند. همان ها که چند سال پيش سفارت فرانسه را در تهران گلباران کردند که چه ميزبان خوبی بوده است برای رهبر انقلاب که اصلا انقلاب را از نوفل لوشاتو رهبری کرد و اگر چنين نبود، موفق به برقراری ارتباط با توده ها نمی شد.
اين کدام فرهنگ است که دارد به جای فرهنگ مسامحه گر حاکم بر ذهن اکثر ايرانی ها خودنمائی می کند. و به عنوان نمونه طرز تفکر و عمل ايرانی ، در سراسر جهان انعکاس می يابد. سئوالی است که اهل علم بايد پاسخ دهند.
یادتان باشد که در همان روزهای اول انقلاب ، يکی از تندترين نطق های دکتر بهشتی که در آن گفت و موکد کرد که نظر امام هم همين است خطاب به کسانی بود که شعارهائی عليه شاه و نزديکانش می خواندند و بر ديوار می نوشتند که گوش به شنيدن آن نامحرم بود درباره محارم شاه [که من هر چه کنم به اشاره هم نمی توانم آن را يادآور شوم]. در همان سخنرانی دکتر بهشتی می گويد اين که بعضی فکر کرده اند آگهی های "تخليه چاه" را هنرمندی کرده اند که با اضافه کردن "با دهن شاه" تبديل به شعاری انقلابی کرده اند، احمق هائی هستند که نه انقلاب را می شناسند و نه اهل مبارزه اند.
در هر جامعه ای لومپن و بی فرهنگ و لات و لوطی هست. اما در ميانه شلوغی ها هم اين عده مجال خودنمائی می يابند، مثل بچه هائی که در ميان شلوغی صبح گاهی "سلام آقا معلم" فحش های درون وجود خود خالی می کنند، که همين بوده است هميشه.
در سال های آزادی دهه بيست. کاميونی روزی در خيابان گشت که سگی بالای آن گذاشته بودند و دو سه تن هم بالای آن شعار می دادند " مصدق السگ ننه" و به ديواره اش نوشته بودند حزب توده. کسی نبود که گمان کند حزبی که سليمان ميرزا بنيان گذار آن بود و همه روشنفکران و هنرمندان و اهل فکر به نوعی در ارتباط با آن ممکن است چنين کند. چندی بعد باز سگ را می گردانند به اسم جبهه ملی با پارچه ای گرد سرش پيچيده يعنی که آقای کاشانی است. بعد از بيست و هشت مرداد هم موقع دادگاه مصدق باز کاميونی گرداندند با سگی که زير پتويش جا داده بودند. من از زبان محمد علی مسعودی [ سياستمرد هوادار دربار و سلطنت] شنيدم که گفت ما پول اين کار را داديم که حزب توده را بدنام کنيم و دعوای جبهه ملی و مصدق را داغ کنيم. به گفته وی "چنين کرديم و حتی وقتی اعلی حضرت پرسيدند که اين کارهای قبيح چيست که می شود چرا کسی جلويش را نمی گيرد نگفتيم که کار ماست." اين که در رقابت های سياسی کسانی از سرخامی و تربيت بد به چنين روش هائی متوسل شوند، امری است که در شرق کمياب نیست اما اين که دولتی مجال بدهد و پليسش را به تماشای اين صحنه بگمارند و توقع داشته باشند که سياست گذاران جهان، از اين حرکت بترسند و در پشت ميز مذاکرات در برابر خواست های جمهوری اسلامی کوتاه بيايند، در ذهن هيچ عاقلی نمی تواند گذشت.
اما اين که مردم خود را بفربيم امری است که در بعض ذهن ها می گذرد.
جمله ای از قوام السلطنه دولتمرد نامی ايران ثبت تاريخ است خطاب به شاه و دکتر مصدق. خانه آن مرد سياس، دو بار توسط لات ها ويران شد. اين لات ها بار اول هوادار دربار بودند، بار دوم بعد از ماجرای سی تير، خود را هوادار نهضت ملی اعلام می کردند و به هزار نشانه توسط دکتر مظفر بقائی تجهيز شده بودند [ يادتان باشد که دکتر بقائی برکشيده قوام بود و همه چيز از وی داشت اما بعد از 30 تير ايستاده بود به اعدام و مصادره اموال قوام هشتاد ساله تا به اين ترتيب نظرها را از دربار و شاه برگرداند]
قوام در نامه خود به شاه و بار دوم به دکتر مصدق نوشت " خدا کند خانه ويرانی باب نشود که اگر شد خانه اعلی حضرت و صدراعظم و نوکر نمی شناسند، هيچ کس ايمن نيست". دکتر مصدق در فاصله سی تير 1331 تا بيست و هشت مرداد سال بعد همه توان خود را به کار بست و چه طعنه ها شنيد از دکتر بقائی و ديگران که در صورت جلسات مجلس ضبط است، و نه تنها به آزار قوام راضی نشد بلکه گاه فراريش هم داد. با اين همه آن چه قوام نوشته بود رخ داد و روز 28 مرداد جماعت ريختند و چارچوب های در خانه دکتر مصدق شماره 109 خيابان کاخ را کندند. و گرچه ربع قرنی گذشت ما سرانجام در خانه شاه هم شد که قوام بار ديگر هم در نامه مشهور خود [سال 1329 وقتی شاه می خواست اختيار انحلال مجلس را بگيرد] وی را از آن برحذر داشته بود.
حالا نيز حاضران در صحنه سياسی که به گزارش الاغ گردانی خنديده اند، از ما بشنوند که الاغ گردانی، چنان که سگ گردانی سال های 20 به همين جا و به خارجی منحصر نمی ماند، اگر بابش بسته نشود.