اين انتخاب جز آن چه به من مربوط می شود، با حقايق مربوط به حرفه روزنامه نگاری اين ساليان می خواند. در مورد اکبر گنجی که هنوز در بندست و گناهی جز نوشتن نداشته است به ظاهر کسی را، جز آن ها که می دانيم، اختلافی نيست. جناب بلوری عمری است، شايد کمی بيش از من، که خاصعانه و درويشانه به اين حرفه است. در بخش حوادث استاد و کاش مجالش بود که قصه های ديگر می نوشت بر بنياد آن چه در اين سال ها ديده است در تعقيب حادثات و اتفاقات نادر.
عميد نائينی در سی سال گذشته در روزنامه نگاری متين و موثق نقش و سهم اساسی داشته است، هرگز گرد جنجال نگشته و همواره به اعتدال وفادار مانده و هنری مضاعف دارد که، من يکی اصلا ندارم، و آن مديريت بخش های غيرتحريری يک موسسه مطبوعاتی است که مطبوعات ايران در اين زمينه به کمبودی سخت اندر بود و می توان در زمان انقلاب حتی يکی هم نداشتيم. سه نشريه ای که وی در تصميم گيری آن بوده است: آيندگان [ يک ساله 57 تا تعطيل] صنعت حمل و نقل[ از شماره هشت تا اواخر سال 73] و پيام امروز[ از ابتدا تا آخر] همه نشرياتی ماندگار در سبک و مايه خود.
خانم رستگار پشت صحنه ساعی بسيار نشريات، بی ادعا و بی تظاهر و حرفه ای.
حالا در مورد انتخاب انجمن صنفی، خبر کيهان روز سه شنبه را بخوانيد :
انجمن «صنفی» روزنامه نگاران یعني يك طيف سياسي خاص كه رجبعلي مزروعي چهره شاخص آن است، سه عنصر وابسته به رژيم پهلوي را به عنوان «روزنامه نگاران شاخص» معرفي كرده و براي خالي نبودن عريضه يك روزنامه نگار گمنام و يك عنصر سياسي كه بشدت مورد توجه محافل ضد ايراني مي باشد هم به اين سه اضافه نموده است!
مسعود بهنود، محمد بلوري و عميد نائيني، هر كدام پرونده سياهي از اقدامات ضدمردمي و همراهي با مظالم رژيم پهلوي دارند. يكي از اين سه، محمد بلوري، در دوره رژيم گذشته به فساد اخلاقي از طريق صفحه حوادث دامن مي زد و آخرين دبير سنديكاي نويسندگان رژيم پهلوي بود و بعد از انقلاب با عناصر مسئله دار و مجرمي چون سيامك پورزند مرتبط بوده است. وي مدتي هم در روزنامه هاي ايران و اعتماد فعاليت كرده است.
يكي ديگر از اين سه نفر، عميد نائيني، جانشين داريوش همايون (از رابطان رژيم صهيونيستي در ايران) در روزنامه آيندگان بود كه بعد از انقلاب هم در اين روزنامه، گروهك ها را به جنگ عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي تحريك مي كرد و به همين دليل از سوي مردم تحريم شد و سپس در ماهنامه هاي «صنعت حمل و نقل» و «پيام امروز» سردبير بود كه هر سه نشريه به دليل فعاليت ضدانقلابي توسط دادستاني تعطيل شدند و اينك خود او در «جهان رسانه» فعاليت مي كند.
نفر ديگر از اين سه «مسعود بهنود» است كه سردبير روزنامه اطلاعات در زمان طاغوت بوده و در دوره دوم خرداد روزنامه هايي را در داخل به منظور به آشوب كشيدن جامعه راه انداخته بود. او اينك در خارج از كشور وظيفه دارد پروژه شكست خورده اصلاح طلبان را با منسجم كردن نيروهاي فراري، پيگيري كند.[ پايان خبر کيهان]
از ميزان بی دقتی نويسنده در روايت اطلاعات آشکار، آن هم در موسسه ای که مدعی يافتن نيمه پنهان افراد، از جمله من حقيرست، می توان پی برد که وقتی نظر می دهد و قضاوت می کند تا چه اندازه راست می آيد. من از خود فعلا می گذرم، اما بسيار به جا بود اگر نويسنده يک نمونه از "پرونده سياه اقدامات ضدمردمی و همراهی با مظالم رژيم پهلوی" از آقايان بلوری و نائینی به دست داد، که نمی تواند.
اگر آقای بلوری اگر از طريق خبرنگاری و بعد دبيری سرويس حوادث روزنامه ها که کارشان انعکاس حوادثی است که در جامعه اتفاق می افتد "فساد اخلاقی جامعه " را دامن زده باشد بايد گفت خبرنگاران و دبيران سرويس حوادث روزنامه کيهان و همه روزنامه های ديگر در اين سال ها، بارها بارها بيش از او چنين کرده اند. چرا که حادثه همان است و اگر انعکاسش ترویج فساد باشد که حالا هم حوادث ناگوار – به شهادت آمار - بيش ترست و هم فحشا و اعتباد که اساس حوادث بر آن هاست. جز اين که بايد گفت منعکس کننده حوادث که گناهی ندارند اگر گناهی است از حکومت هاست که نمی توانند مانع گسترسش شوند. از اتفاق آن که منعکسش می کند سهمی اساسی در اصلاحش می تواند داشت که دارد. سنديکای خبرنگاران و نويسندگان مطبوعات ايران که آقای بلوری دبير بعد از انقلاب آن است، اگر سنديکای رژيم شاهی بود که در زمان انقلاب با تدارک اعتصاب سراسری، دو بار، موضوع سپاس انقلابيون و ابراز نفرت و انزجار رژيم سابق و وابستگانش نمی شد. کيهانيان برای اين که بدانند صفتی که داده اند به کجا مربوط می شود و تا اندازه از سر نااگاهی است به نامه آيت الله خمينی از نوفل لوشاتو در روز بیست و پنجم دی سال 57 رجوع کنند و از شاهدان که بوده اند مکالمات با دکتر بهشتی را بشنوند وقتی همه سنديکای نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات ايران، در راه مبارزه باسانسور با دولت های آخری رژيم سابق درافتاد و بزرگانش توسط حکومت نظامی دستگير شدند.
در مورد آقای نائینی، خبر کيهان "جانشينی آقای داريوش همايون..." غلط است و همگان خبر دارند که آيندگان بعد از پايان اعتصاب سراسری توسط شورائی اداره می شد و اصولا از زمان حضور داريوش همايون در کابينه دکتر آموزگار[ 27 مرداد سال 56]، مطابق قانون وی نمی توانست مدير و حتی سهامدار آيندگان باشد و بعد از آن هم به فاصله کوتاهی به زندان افتاد. ديگر آن که آيندگان هرگز توسط مردم تحريم نشد و بلکه در زمانی که نه به حکم بلکه با اشغال دفتر و چاپخانه اش از انتشار بازماند، پرتيراژ ترين روزنامه کشور بود که تا سال ها و سال های بعد که همشهری به تيراژ يک ميليون در روز رسيد نشريه ای در ايران به تيراژ آيندگان نرسيده بود. در مورد بخش ديگری از خبر، نويسنده کيهان – مدعی کشف نيمه های پنهان – اگر سری به دکه روزنامه فروش ها می زد درمی يافت که ماهنامه صنعت حمل و نقل هنوز منتشر می شود. و پيام امروز هم مانند همه نشرياتی که فله ای به تير غيب مخالفت بخشی از قوه قضاييه با جنبش اصلاحات گرفتار شدند، در حالی که خود انتشارش را متوقف کرده بود، به حکم قاضی دادگاه مطبوعات توقيف موقت شد. هنوز هم حکمی نگرفته است.
اگر لازم باشد، که نمی دانم چه لزومی دارد، تا درباره خود نيز توضيح داده باشم بايدم گفت که من هرگز نه تنها سردبير که دبير، نه حتی دبير که خبرنگار رسمی روزنامه اطلاعات نبوده ام. بلکه در دورانی که در دبيرستان بودم خبرنگار افتخاری مجله اطلاعات دختران و پسران بودم و اين موضوع به چهل و اندی سال قبل برمی گردد. ديگر آن که برخلاف نوشته کيهان نه بعد از دوم خرداد و نه قبل از آن هيچ روزنامه ای منتشر نکرده ام که به قصد به آشوب کشاندن و يا نکشاندن بوده باشد. البته مفتخرم که مقاله نوشته ام و مقالات هم هست و می توان پنداشت کسی که از آشوب می ترسد و نگران می شود، حتی اگر بتواند هم جامعه را به آن نمی کشاند. در دادگاهم هم که بسيار شوخی ها همانند همين ها در کيفرخواست دادستان بود، اين يک فقره جنس نبود. در حال حاضر هم وظيفه دار انسجام جنبش شکست خورده اصلاحات نیستم. چرا که اولا جنبش شکست نخورده است، اين آرزوئی است که در دل کيهانی ها هست، ديگر آن که افتخار اين هنرمندی را به هفکران کيهان بايد داد که با فراری دادن کسانی که دل به اصلاحات خوش داشتند، برای مردم ايران و جهان پيام دادند که اصلاح ناپذيريم. اما من چنين نیستم اصلاح طلب هستم و جز ميانه روی راهی در زندگی نمی شناسم.
گناه و گناه بزرگ اين روزنامه نگاران، خادمان بی ادعا و صادق اين حرفه، اين است که از نوجوانی کاری جز اين نکردند، نه بازجوئی بلد بودند و نه اعتراف بگيری. از همين جهت هم امروز روز و به باورم همه عمر با خيال و وجدانی آرام می گذرانند. از همين رو نه نياز به محافظ دارند و نه در کمين وزارت نشسته اند، و نه از خزانه غيب هکتارها زمين ييلاقی دماوند نصيب برده اند. نه چشم داشته اند و نه دارند. نه در آن دوران که جوانی می گذراندند و به گفته آقايان طاغوت بر سر کار بود، و اسنادش دست ايشان هست که ديناری سوبسيد و کمک های انچنانی به هيچ کس از اين حرفه داده نمی شد. نه حالا که ميلياردها تومان و ميليون ها دلار سالانه – به شهادت اسناد رسمی بودجه – به مديران و اصل کاری های مطبوعاتی مانند کيهان می رسد. البته که هنوز خادمان فروتن اين حرفه بی نصيبند از همه اين بخشايش ها و غنيمت ها که تقسيم می شود.
برای نويسنده خبر کيهان می نويسم: حکم شناسامه و صرف زيستن در زمانی مشخص، آدمی را متهم به همراهی با مظالم حکومت ها نمی کند، چنان که روزنامه نگاران امروز را هم نمی توان گفت که در مظالم شريکند. مگر آن که سهم الشرکه را دريافت کنند و اين پنهان نیست.