در کنفرانس خبری و در آستانه نشست شورای حکام می توان در حرف به «توافق اصولی» رسید، لیکن با دو سیاست متفاوت که در دو مسیر برعکس حرکت می کنند، هرگز نمی توان بر سر هیچ «اصولی» به «توافق» رسید... چه کسی دارد می آید؟ روسها با انرژی اتمی و «توافق» های میلیاردی «تجاری، اقتصادی، فنی- نظامی» یا آمریکاییها با وعده دمکراسی؟ یا هر دو با هم؟! «توافق اصولی» اصلی بین چه کسانی و بر سر چه چیزهایی صورت گرفته است؟!
*****
به نقل از کیهان (لندن) 9 مارس 2006
www.alefbe.com
فیلم «روسها دارن میان» را به یاد می آورید؟ کارگردانش نورمن جویسون است که فیلم معروف «در گرمای شب» (1966 درباره تبعیض نژادی و پیشداوری سفیدها درباره سیاهان در آمریکا) و فیلم موزیکال «ویولون زن روی بام» (1971 درباره روسهای یهودی و پیگرد آنان در روسیه تزاری) را هم ساخته است. من شاگرد دبیرستانی بودم که برای نخستین بار «روسها دارن میان» را در تک سئانس روزهای جمعه «خانه جوانان» ساری دیدم. این فیلم کمدی در سال 1965 در کشاکش جنگ سرد و هراس جهان آزاد از کمونیسم ساخته شد.
قضیه از این قرار است که یک زیردریایی شوروی در سواحل شرقی آمریکا در نزدیکی یک جزیره دچار نقص فنی می شود. سرنشینان زیردریایی برای رفع این نقص مجبور می شوند مخفیانه وارد جزیره شوند. پسر کوچک یک خانواده آمریکایی که تعطیلات خود را در این جزیره می گذراند، روسهای غریبه را می بیند و خبر می دهد. ولی چه کسی به حرف یک پسربچه گوش می دهد؟ بعد که «شایعه» پخش می شود، پیرزنی به پلیس خبر می دهد. ولی چه کسی به حرف یک پیرزن گوش می دهد؟ اهالی جزیره خودشان برای مقابله با «خطر سرخ» که پس از جنگ جهانی دوم به مضمون «جنگ سرد» بین دو قطب جهانی تبدیل شده بود، آماده می شوند و تفنگ های کهنه را به دست می گیرند. ولی خیلی زود معلوم می شود که این «رفقا» خیلی هم اهل جنگ نیستند و بیشتر طرفدار خوش و بس و «همزیستی مسالمت آمیز» هستند.
طنز سیاسی این فیلم، هنوز که سالها از پایان جنگ سرد می گذرد، بیننده را به خنده می اندازد. حقیقت هم چیزی جز این نیست که «خطر سرخ» چون حبابی ترکید. مسابقه تسلیحاتی و هسته ای و تهدیدات شفاهی دو بلوک شرق و غرب که از حرف و جنگ روانی گسترده در افکار عمومی و رسانه ها و حتی در هنر و ادبیات فراتر نرفت، هراسی پوچ بود که در پشت پرده آن تقسیم منابع و امکانات اقتصادی جهان نهان بود. جهان با رشد صنعتی، ازدیاد جمعیت و فراگیر شدن تکنولوژی ارتباطات کوچک می شد و «حرص» (یا به قول علینقی عالیخانی اقتصاد دان: «انگیزه») پایان ناپذیر اقتصاد جهانی در جهت به دست آوردن منابع و امکانات بیشتر و بازار گسترده تر که از جمله در بلوک شرق نهفته بود، می رفت تا «پرده آهنین» را بدرد و «دیوار آهنین» را فرو ریزد. به عبارتی به جرأت می توان مدعی شد «جنگ سرد» با آن همه هارت و پورت، به خوبی و خوشی و بدون آنکه ظاهرا از دماغ کسی خون بیاید و بمبی فرود آید، به پایان رسید و زرادخانه های تسلیحاتی آن در کشورهای قدرتمند، و خاطره طنزآمیز آن از جمله در سینما باقی ماند.
خمپاره جنگ سرد
برای ما ایرانیان اما چنین نبود. همسایه بودن با «خرس» برای ما همواره هزینه در بر داشته است. گذشته از آنکه با نگاهی به تاریخ معاصر ایران می توان با یک حساب سرانگشتی این هزینه را که از دست دادن بخشهایی از خاک ایران رقم بزرگی از آن را تشکیل می دهد، برآورد کرد، ترکش های خمپاره «جنگ سرد» به ما اصابت کرده است. حتی بسی بیش از آن: خمپاره «جنگ سرد» در بهمن 1357 به ایران اصابت کرده است. تردیدی نیست که اگر «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» در همسایگی ما نمی بود، ایران سرنوشت سیاسی دیگری می یافت. تنها ده سال ناقابل (از 1979 تا 1989) جابجایی در تاریخ کافی بود تا «اتحاد شوروی» پیش از «انقلاب اسلامی» فرو بپاشد و سایه سنگین توهم «خطر سرخ» از سر ایران برداشته شود و معلوم گردد که «رفقا» اهل خوش و بش و همزیستی مسالمت آمیزند و چندان به فکر جنگ نیستند و حتی به ما در ساختن تأسیسات اتمی کمک هم می کنند!
خمپاره اما فرود آمد. انقلاب اسلامی بر شانه عوامل عینی یعنی میلیونها ایرانی از جمله احزاب و افراد سیاسی و ناتوانی عملی رژیم گذشته، و عوامل ذهنی یعنی انقلابیگری، نا آگاهی فراگیر و همگانی، گسترش بنیادگرایی مذهبی و ناتوانی معنوی رژیم گذشته حمل شد و به پیروزی رسید. از همین رو بار مسئولیت آن انقلاب و پیامدهای فاجعه بار آن بر عهده همین عوامل است. لیکن نقش «خارجی» و سیاست بین المللی را نه در رویدادهای آن زمان و نه در آنچه امروز روی می دهد و هم چنین آنچه فردا روی خواهد داد، هرگز نباید فراموش کرد. با این تفاوت که هیچ ملتی، از جمله ما ایرانیان، نمی توانیم و حق نداریم بار مسئولیت و پیامد اشتباهات خود را به گردن «خارجی» و سیاست بین المللی بیندازیم.
امروز هم همان قضیه به شکلی دیگر است. اگر روسیه تزاری به دلیل بی لیاقتی حاکمان وقت و خودفروشی برخی سیاستمداران از جمله مذهبی، توانست پاره هایی از پیکر ایران را کنده و به خود ضمیمه کند، اگر سالها بعد روسیه سرخ به دلیل هشیاری حاکمان وقت نتوانست ایران را به «ایرانستان» تبدیل کند، ظاهرا روسیه برزخی پوتین آنچنان از موقعیتی که ایران به دلیل سیاست خارجی و برنامه های اتمی رژیم کنونی در آن گرفتار آمده است، سود می برد که برگی بر فتوحات روسیه تزاری افزوده و ناکامی سرخها را جبران خواهد کرد.
«توافق اصولی»
در آستانه نشست شورای حکام آژانس بین المللی اتمی در روز دوشنبه ششم مارس 2006 برابر با پانزدهم اسفند 1384 (البته اگر به تعویق نیفتد) جمهوری اسلامی شتابزده فرستادگان اتمی خود را به اینسو و آنسو گسیل داشت تا بتواند از یکسو با نشان دادن نرمش و ادب به سوی خارج و از سوی دیگر با پافشاری بر غنی سازی اورانیوم و تحقیقات هسته ای به سوی داخل، بر تصمیمات این نشست تأثیر بگذارد و مانع فرستادن پرونده اتمی اش به شورای امنیت گردد. روسیه که تا کنون به برکت بلندپروازی های اتمی رژیم ایران سودهای میلیاردی به جیب زده است، یک طرف بسیار مهم در این ماجراست که از نظر سیاسی و روابط همسایگی نیز ادامه جمهوری اسلامی را در ایران بیش از برقراری یک حکومت دمکراتیک به سود خود می شمارد. پرزیدنت پوتین در رابطه با جمهوری اسلامی هم سود اقتصادی و هم سود سیاسی از جمله در مشکل «چچن» و هم چنین دیگر جمهوری های فدراتیو روسیه می برد.
advertisement@gooya.com |
|
در آخرین تلاش روسیه و جمهوری اسلامی، خبرگزاری ها اعلام کردند که غلامرضا آقازاده معاون رییس جمهوری اسلامی و رییس سازمان انرژی اتمی رژیم گفت: «ما در رابطه با تشکیل یک کمپانی مشترک، به توافقی اصولی دست یافتیم». برخی از خبرگزاری ها به جای کلمه «کمپانی» واژه «شرکت» را به کار برده اند. آقازاده هم چنین گفت که در رابطه با عملیات مشترک غنی سازی با روسیه «توافق اصولی» (یا مقدماتی یا اولیه) حاصل شده است. فکرش را بکنید چه آقایان و آقازاده هایی مشغول طرحهای میلیاردی برای راه اندازی آن «شرکت» یا «کمپانی» و تحقق این «توافق اصولی» هستند، البته اگر سیر رویدادها به آنها فرصت دهد. در عین حال سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه با اشاره به مذاکرات اتمی مسکو و تهران گفت: «در مذاکرات تهران همه مسایل مربوط به همکاری های اقتصادی، تجاری و فنی – نظامی بین دو کشور مورد بحث قرار گرفته است». چیزی بیش از این سخنان مبهم از دو طرف که همگی در «کنفرانس مطبوعاتی» بیان شده اند، در هیچ خبرگزاری نخواهید یافت! بر خلاف کشورهای آزاد که سیاستمداران در کنفرانس مطبوعاتی مورد پرسش قرار می گیرند تا موارد مبهم را روشن کنند، در جمهوری اسلامی احمدی نژاد و روسیه پوتین کنفرانس مطبوعاتی برای بیشتر مبهم کردن ابهامات و سردر گرم کردن جهان و حیران نهادن خبرنگاران است! اینکه در سیم های تلفن و ارتباطات پنهان چه ابهاماتی «روشن» می شود، طبیعتا من و شما از آنها بی خبریم. ولی مسلم است که در کنفرانس خبری و در آستانه نشست شورای حکام می توان در حرف به «توافق اصولی» رسید، لیکن با دو سیاست متفاوت که در دو مسیر برعکس حرکت می کنند، هرگز نمی توان بر سر هیچ «اصولی» به «توافق» رسید.
حال بشنوید از آن طرف که معمولا در سخنانش ابهام نیست، ولی برای روشنی کارش نمی توان تضمینی یافت. جرج بوش رییس جمهوری آمریکا روز 24 فوریه (تصادفا همان روزی که هیئت اتمی روسی وارد تهران شد) در سخنانی در برابر جمعی از بازنشستگان ارتش آمریکا یک بار دیگر از تغییرات دمکراتیک در ایران حمایت کرد. وی در سخنان صریحی که روشنی آن بیشتر بر ابهام قضیه و آنچه عملا در جریان است می افزود، حرفی را که سالهاست بسیاری از مردم ایران در کوچه و بازار به شکلی دیگر می گویند، تکرار کرد و گفت: «دمکراسی در خاورمیانه مستلزم برقراری دمکراسی در ایران است!» (مردم می گویند تا جمهوری اسلامی در ایران هست، خاور میانه روی آرامش نخواهد دید) و اینکه: «ایالات متحده در انتظار روزیست که ایرانی آزاد و دمکراتیک، نزدیک ترین دوست آن باشد.» او مردم ایران را «گروگان مشتی آخوند» نامید و تأکید کرد: «نمی توانیم به اصلی ترین حامی تروریسم اجازه دهیم به خطرناک ترین سلاحهای جهان دست یابد». بوش از از متحدکردن کشورهای جهان در برابر تهدیدات رژیم تهران و «پیام روشن جهان آزاد» به «رژیم ملایان» سخن گفت.
چه کسی دارد می آید؟ روسها با انرژی اتمی و «توافق» های میلیاردی «تجاری، اقتصادی، فنی- نظامی» یا آمریکاییها با وعده دمکراسی؟ یا هر دو با هم؟! «توافق اصولی» اصلی بین چه کسانی و بر سر چه چیزهایی صورت گرفته است؟! آیا ممکن است روسیه به تنهایی در آنچه سه کشور قدرتمند اروپایی نتوانستند پیش ببرند، موفق شود و موقعیت از دست رفته خود را در سیاست بین المللی آن هم به مثابه برقرار کننده صلح و جلوگیری از گسترش تسلیحات هسته ای ترمیم کند؟ آیا ممکن است آمریکا که با یک تغییر سیاست بنیادین در سیاست خارجی، استراتژی خود را گسترش دمکراسی در جهان اعلام کرده است، در عفونی ترین منطقه جهان، با منفورترین رژیم منطقه به سازش برسد؟ جای روسیه پوتین و آن «توافق اصولی» در «پیام روشن جهان آزاد» کجاست؟ و پرسش مهم تر: آیا در این «جنگ گرم» که از سوی تروریسم بین المللی و حامیانشان دامن زده می شود و تا کنون هزاران انسان را در سراسر جهان، از جمله در همسایگی ما در افغانستان و عراق، به خاک و خون کشیده است، هنوز برای این اپوزیسیون پراکنده و متوهم و آن ملت فلکزده که در اعتیاد و تن فروشی (از جمله کلیه و اعضای بدن) و بیکاری و زندان و اعدام و خودکشی غرقه گشته است، بین آن «توافق اصولی» و «پیام روشن جهان آزاد» حق انتخاب وجود دارد؟!