دیدگاه های آیت الله خمینی نسبت به زنان
ما دیدگاه های آیت الله خمینی نسبت به زنان را با استفاده از نوشته ها، سخنرانی ها و مصاحبه های او تجزیه و تحلیل خواهیم کرد. هدف از این بخش، بررسی عقاید سیاسی، اجتماعی و اقتصادی او نیست چرا که این کار بطور پیگیر و جدی توسط دیگران انجام شده است.(22)
شاید اولین باری که ایرانیان تحصیل کرده و همینطور افکار عمومی جهان با نظرات حقیقی آیت الله خمینی درباره ی زنان آشنا شدند پس از انتشار مصاحبه ی او با اوریانا فالاچی در سپتامبر 1979 بود. جالب این است که مصاحبه ی فالاچی با شاه هم، احساسات درونی او را در رابطه با زنان آشکار کرد. توانایی فالاچی در هدف قرار دادن هسته و مرکز موضوع مورد سوال و در خواست او برای گرفتن پاسخ های صریح به پرسش های صریحش موجب آشکار شدن دیدگاه های هر دو مرد درباره ی جنس مونث شد. منظر و دیدگاه شاه نسبت به زنان، نگاهی شدیدا مردانه از نوع مدرن و جدید آن بود. برای او زنان وسیله ای برای لذت و زاد و ولد (ترجیحا پسر) بودند. او به توانایی های عقلی و فکری زنان باور نداشت. در باور او زنها در واقع جنس پایین تر بودند. با این حال علی رغم باور شخصی خود، شاه برای اینکه در نظرها مترقی جلوه کند، از وارد شدن زنان به عرصه های مختلف اشتغال استقبال می کرد. اساسا او مردی بود با عقده های فراوان روحی و احساس حقارت و خود کم بینی که همین ها موجب سردرگمی سیستم ارزشی او همراه با نگاهی سودجویانه و استثمارگرایانه نسبت به زنان می شد.
آیت الله خمینی از سوی دیگر، در دنیایی جدا از دنیای شاه زیسته بود. او یک مرد مذهبی بود و برای او پاسخ تمام پرسش ها، مشکلات و برخوردها در اسلام یافت می شد. مانند هر باورمند متعصب (در واقع بسیار شبیه همکاران مسیحی خود در قرون وسطی و یا نخبه گرایان مذهبی ِ امروزی)، شخصیت او و دین او، در برداشت و تفسیرش از قوانین اسلامی، یکی شده بود.
دیدگاه آیت الله خمینی نسبت به جنس مونث بر اساس تفسیر و برداشت کلاسیک او از قرآن بنا شده بود. که طبق این برداشت زن مظهر و سمبل بی نظمی، منبع شیطانی و علت «فتنه» یا فریب بود. (23). این صفات، جزئی از ذات و طبیعت جنس مونث است، بنابراین او باید خودش را بپوشاند و فرمانبردار قوانین تنظیم کننده و سخت اسلام باشد. در اوایل سال 1981 آیت الله خمینی در یک سخنرانی برای گروهی از زنان، اعلام کرد که یکی از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی بازگشت حجاب بوده است. اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی هم بجز حجاب زنان نداشت، همین خودش برای انقلاب کافی بود."(2)
وقتی که فالاچی درباره ی چادر از آیت الله خمینی پرسید، او چنین پاسخ داد:
"زنانی که در انقلاب اسلامی شرکت داشتند زنانی با پوشش اسلامی بوده و هستند، نه زنان شیک پوشی مانند شما، که بدون حجاب رفت و آمد می کنید و به دنبال خودتان گروهی مرد را راه می اندازید. زنان عشوه گری که آرایش می کنند و به خیابان می روند و شانه ها و موها و فرم بدنشان را نمایش می دهند ، با شاه مبارزه نکردند. آنها هیچ وقت کار مثبتی نکردند، نه آنها ... و این بخاطر این است که با نپوشاندن خودشان، حواس مردان را پَرت و آنها را اغوا می کنند.(24)
فکر و وسواس دائمی درباره ی حجاب زنان و این باور که زنان بدون حجاب حواس مردان را پرت و آنها را اغوا می کنند، اشاره به تفسیر و برداشت کلاسیک درباره ی جنس مونث بعنوان منحرف کننده ی جنس مذکر است. حجاب نه وسیله ای برای محفاظت از زن، بلکه وسیله ای برای محافظت مرد از دسیسه و فریب زنان است.
ادراک آیت الله خمینی از زندگی و دنیا از زمان پیامبر اسلام بدون تغییر مانده است. دلایل او برای طرفداری از چندهمسری یکی از این موارد عدم تغییر است:
"قانون داشتن 4 زن عقدی یک قانون بسیار مترقی است و برای نفع زنان نوشته شده است، از آنجا که تعداد زنان بیشتر از مردان است. تعداد بیشتری زن در مقایسه با مردان متولد می شوند و مردان بیشتری در جنگ کشته می شوند. یک زن به مرد احتیاج دارد، پس ما چه می توانیم بکنیم از آنجا که تعداد زنان بیشتر است؟ آیا ترجیح می دهید آن تعدادی که بیشتر هستند روسپی بشوند یا اینکه با مردی که زنان دیگری هم دارد ازدواج کنند؟"(25)
بدین ترتیب زنان ازدواج نکرده عجب امکان انتخابی دارند! ازدواج (حتی با مرد متاهل) یک مکانیسم قانونی برای فشار اجتماعی و جنسی به زنان و روشی برای کنترل آنان است و در ضمن نشانه ای از یک ترس عمیق از استقلال و آزادی زنان هم هست.
جالب توجه ترین نظرات آیت الله خمینی در مورد زنان و هر چیز جاندار و بی جان دیگر در رساله ی توضیح المسائل مندرج است که بصورت کتابی در ماههای اولیه بازگشت او به ایران منتشر شد. این کتاب، بسیاری از روشنفکران را حیرت زده کرد. هر زمان که به آن بعنوان نمونه ای از دیگاه های آیت الله اسنتاد می شود، طرفدارانش می گویند آن نمونه از زمینه ای که آن حرف در آنجا بیان شده، خارج شده است. کتاب بصورت مسئله های جداگانه با شماره و بدون ارتباط با هم نوشته شده است. نوع نوشته آنقدر جامع و دربرگیرنده است که امکان ندارد آن را بدون زمینه ای که مطرح بوده و تنها بصورت یک ادعا بیان کرد. این کتاب همه نوع موضوعات را مورد توجه قرار می دهد، مثلا اینکه چطور خود را باید شُست، چگونه باید نمار گزارد، چگونه باید مردگان را دفن کرد، چگونه باید حیوانات را ذبح اسلامی کرد، چگونه کار خرید و فروش را انجام داد و همینطور قوانین مربوط به ازدواج و طلاق. در مجموع این یک مجموعه احکام ِ شخصی، برای شیوه زندگی اسلامی است.
در رابطه با ترسیم دیدگاه های آیت الله خمینی درباره ی زنان، من قسمت هایی از کتاب او را انتخاب کرده ام: (ترجمه ی این قسمت مستقیما از متن رساله ی آیت الله خمینی است- م)
"مسئله ی 2395 - اگر [مردی] با دختر عمه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پيش از آن كه با آنان نزديكى كند با مادرشان زنا نمايد عقد آنان اشكال ندارد.
مسئله ی 2397 - زن مسلمان نمىتواند به عقد كافر در آيد، مرد مسلمان هم نمىتواند با زنهاى كافره غير كتابيه بطور دائم ازدواج كند و به احتياط واجب ازدواج دائم با زنهاى كافره اهل كتاب نيز جايز نيست، ولى صيغه كردن زنهاى اهل كتاب مانند يهود و نصارى مانعى ندارد.
مسئله ی 2412 - زنى كه عقد دائمى شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود و بايد خود را براى هر لذتى كه او مىخواهد، تسليم نمايد و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند و اگر در اينها از شوهر اطاعت كند تهيه غذا و لباس و منزل او و لوازم ديگرى كه در كتب ذكر شده بر شوهر واجب است و اگر تهيه نكند چه توانايى داشته باشد يا نداشته باشد مديون زن است."(27)
در جای دیگر کتاب، آیت الله خمینی می خواهد که زنان، خودشان را حتی از پسری که به سن بلوغ نرسیده ولی خوب و بد را از هم تشخیص می دهد و ممکن است تمایلات جنسی داشته باشد بپوشانند. یا اینکه، اشکالی ندارد که از چهره ی زنی عکس گرفته شود ولی مرد پس از آن نباید به عکس نگاه کند. اگر مردی بتواند زنی را تنها با نگاه کردن معالجه کند، نباید به او دست بزند، و در غیر اینصورت او باید از نگاه کردن به بدن زن خودداری کند.(28).
با همه ی اینگونه مطالب کتاب، مجتهدین دیگری هم کتابهای مشابهی درباره برداشت خودشان از نوع زندگی اسلامی نوشته اند و این ادعا که نوشته ی آیت الله خمینی استثنا است، ادعای درستی نیست. او نماینده ی آشکاری از همان طرز تفکر درباره ی زنان است. شاه و آیت الله خمینی در دو موضوع مشترک بودند: خواستشان برای داشتن قدرت و عدم علاقه ی درونی شان به جنس فریبنده و اغواکننده. هر دو از یک برداشت فرهنگ سنتی و قدیمی مذهبی و برداشت کلیشه ای در مورد نیمی از جمعیت ایران رنج می بردند. در حالیکه شاه احساسات خودش را در زیر پوششی از پیشرفت پنهان می کرد، آیت الله خمینی احساساتش را بی پرده بیان می کرد. در حالیکه شاه (مانند هزاران مرد ایرانی دیگر) در تناقض و دوگانگی نفوذ شرق و غرب گرفتار بود، آیت الله خمینی در جایگاه سنتی خودش مانده بود. او خودش را مفسر کلمات پیامبر می دانست، و هیچکس به جز خدا نمی توانست باورهای او را تغییر بدهد. نمونه هایی که در بالا آوردیم چیزی فراتر از طرفدار حقوق زنان بودن یا نبودن (در مورد شاه) است، اینها بیان آروزها و باورهای یک عالم دینی است.
سرکوب انحراف: جایگاه زنان
اقدامات سرکوبگرانه علیه زنان به یکباره انجام نشد بلکه بتدریج در طول سه سال 1981-1979 (1360-1358) به اجرا گذاشته شد. در طول این سه سال اوضاع سیاسی و اقتصادی خرابتر شد. در سال 1980(1359) تولید صنعتی با یک سوم ظرفیت خود جریان داشت و میزان بیکاری به 30 درصد رسیده بود.(29) . جنگ با عراق موجب ضربات زیادی به منابع انسانی و مادی کشور شده بود. مسائل اقوام مختلف، از آن جمله موضوع کردستان حل نشده باقی مانده بود و ادامه داشت. حتی اقلیت هایی مانند یهودیان که جنبش و حرکت اجتماعی هم نداشتند مورد حمله و اتهام جاسوسی قرار می گرفتند. بهاییان بیشتر از بقیه گروههای دینی مورد رفتار خشن قرار می گرفتند و رهبران و فعالین آنها زندانی و اعدام می شدند.
تعداد زندانیان سیاسی و همینطور تعداد اعدام ها پس از برکناری رئیس جمهور بنی صدر در تیرماه 1360 بسرعت افزایش پیدا کرد. طی چهارماه پس از برکناری بنی صدر، طبق آمار رسمی بیش از دو هزار نفر اعدام شدند. (30) تعداد اعدام های اعلام نشده معلوم نیست.
با بکارگیری روشهای اِعمال قدرت فیزکی و روانی بر علیه زنان، آنها آنچه از بهبودی وضع شان را که در زمان شاه بدست آورده بودند از دست دادند. پایین آمدن جایگاه زنان نتیجه ی سیاست های ارتجاعی حکومت بود که حضور زنان را از قلمرو حقوقی، اقتصادی و سیاسی حذف می کرد. سرکوب زنان عمدتا با سه روش انجام شد: جدا کردن زنان از نیروی کار اجتماعی و اشتغال، حجاب اجباری و تدوین قوانین ضد زن.
از زمان روی کار آمدن حکومت آیت الله خمینی، هزاران زن از محل های کار خودشان اخراج شده بودند. با این حال، کنار زدن جمعی زنان از نیروی کار اجتماعی یکباره انجام نشد. هر گروهی از زنان به روشی خاص و در دوره زمانی خاصی مورد فشار قرار گرفتند. در سال 1979 زنانی که مشاغل بالای اجتماعی داشتند مورد فشار و حمله قرار داشتند. این ها شامل قضات، وکلا، مهندسین و استادان دانشگاه بودند. اکثریت آنها خیلی زود از کار اخراج شدند. گروههای دیگر زنان شاغل مدتی بعد به دلایل مختلف مورد اخراج قرار گرفتند. برای نمونه در جولای 1980 (مرداد 1359) چهل و سه پرستار در شهر مسجدسلیمان از بیمارستان شرکت ملی نفت اخراج شدند. دلیلی که برای این کار آورده شد این بود که آنها از رعایت "پوشش اسلامی" خودداری کرده بودند.(31) در نیمه ی دوم سال 1980 (1359) سی نفر از معلمان زن در شهر سنندج مورد اتهام فحشا قرار گرفتند و از کار اخراج شدند. شرکت ملی نفت گروهی از زنان را مجبور به بازنشستگی پیش از موعد کرد و این کار بدون هیچ پرداختی انجام شد. در کارخانه ی پارچه بافی ساوه؛ 35-30 نفر از زنان شاغل در خط تولید از کار اخراج و به جای آنها کارگران افغانی به کار گمارده شدند. (32) در اکثر موارد زنان بدون ارائه ی هیچ توضیحی از کار برکنار می شدند.
علاوه بر اخراج های ناگهانی زنان، انواع روش های روانی و زبانی هم بکار گرفته شد تا کار اخراج ها را آسانتر کند و خود زنان را به استعفا تشویق کند. برای نمونه در یک اداره دولتی وقتی زنی برای پرستاری از کودک مریضش درخواست مرخصی کوتاهی کرد، به او گفته شد که بهتر است از شغلش استعفا بدهد، در خانه بنشیند و از کودکش پرستاری کند. در مورد دیگری، به معلمان زن گفته شد که نمی توانند بچه های کوچکشان را با خودشان به مدرسه بیاورند. در جاهایی که معلمان به این موضوع اعتراض کردند، به آنها گفته شد که کارشان را ترک کنند، به خانه شان بروند و از شوهر و فرزندانشان مراقبت کنند. دولت جمهوری اسلامی برای دلسرد کردن زنان از کار در بیرون از خانه همان چند مهد کودک موجود در کشور را هم تعطیل کرد. (33)
حجاب اجباری وسیله ی دیگری بود که برای سرکوب زنان به کار گرفته شد. با اینکه قانونی برای حجاب وضع نشده بود، اذیت و آزار اجتماعی و مقررات اداری، اکثریت زنانی را که تا پیش از آن بدون حجاب بودند، مجبور به رعایت حجاب کرد. نوع این حجاب از یک شال یا روسری تا پوشش کامل چادر تفاوت می کرد. نداشتن حجاب به بهانه ای برای برکنار کردن زنان از شغل شان تبدیل شده بود. موضوع حجاب اجباری از سوی دیگر انگیزه ای هم برای اعتراضات و تظاهرات زنان در مارس 1979 (اسفند 1359) و جولای 1980 (تیر 1360) شده بود.
اجبار زنان برای حجاب از راههای غیر رسمی هم انجام می شد، مانند مواردی که فروشندگان از فروختن جنس به زنان بی حجاب خودداری می کردند. مواردی هم از حمله ی فیزیکی به زنانی که حجاب نداشتند وجود داشته است. در مارس 1980 ( اسفند-فروردین 1359) بیش از پنج دختر در شهر ارومیه بخاطر نداشتن حجاب مورد هجوم قرار گرفتند.(34) در مورد دیگری در شهر رشت زنی باحجاب با چوب به زنی بدون حجاب حمله کرد. این ماجرا منجر به درگیری میان طرفداران و مخالفان حجاب شد و چند نفر زخمی شدند. (35).
حجاب در طول تاریخ مدرن ایران، همواره در مرکز "مسئله ی زنان" وجود داشته است. تلاش طرفداران حقوق زنان برای برداشتن حجاب را در سالهای 1920 ( 1299) در نظر بگیرید، غیرقانونی کردن شتاب زده ی حجاب بوسیله ی رضاشاه، بازگشت حجاب در سالهای 1320، از میان رفتن تدریجی حجاب در دوران محمد رضا شاه و سپس استفاده گسترده از حجاب بعنوان سمبل اعتراض در سال 1357. اهمیت موضوع حجاب تنها مربوط به ایران نمی شود. استفاده از حجاب بعنوان وسیله ای برای منزوی کردن زنان و جدایی آنها از اجتماع برای حفاظت از مردان، امری پذیرفته شده در کشورهای اسلامی است. پوشاندن جنس مونث راهی برای اِعمال کنترل جنسی در هنگام حضور اوست، که به این موضوع اساسی برای همه گیر کردن حجاب، جنبه ی سیاسی داده اند. برای مثال جامعه ی زنان انقلاب اسلامی که گروهی طرفدار آیت الله خمینی است، در سال 1980 (1359) در بیانیه ای از همه گیر کردن حجاب در جامعه پشتیبانی کرد. این زنان، موضوع حجاب را مساوی با مسئولیت اجتماعی دانستند و اعلام کردند که زنان بعنوان مادران نسل های آینده نمی توانند بی تفاوت به مسائل مذهبی بمانند. "خواهرم، تو می دانی که در جامعه نباید بعنوان شخصی که در پی ارضای هوا و هوس های خودش است معرفی بشوی." این بیانیه سپس زنان را تشویق می کند تا با حجاب شان با امپریالیسم مبارزه کنند. (36)
موضوع اساسی که در اینجا مطرح می شود این است که جنسیت زن منبعی شیطانی است و زنان باید این را بپذیرند و تلاش کنند برای کنترل آن خودشان را بپوشانند. زن در اجتماع چنین می آموزد که نسبت به جسم خود و تمایلات جنسی اش دیدی منفی داشته باشد. او همان درک مردانه را نسبت به خودش دارد و می پذیرد که جنسیت او مرد را تحریک می کند. مقامات جمهوری اسلامی با اعلام این که مقاومت در برابر حجاب، توطئه ی آمریکا برای نابودی نظام است، به این موضوع جنبه ی سیاسی داده اند. حمایت آنها از حجاب نه بر اساس حفظ فرهنگ و سنت بلکه بهانه ای برای رسیدن به هدفی سیاسی است. همانطور که یکی از نمایندگان مجلس صریحا اعلام کرد: "بجث حجاب نه بعنوان یک مسئله ی دینی، بلکه بعنوان مسئله ای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مطرح است."(37). اینکه چطور تاریخ تکرار می شود جالب است. اعلام کشف حجاب توسط رضاشاه در سال 1936 (1317) اقدامی آزادیخواهانه برای جنبه ی سیاسی دادن به یک پدیده ی
اجتماعی- فرهنگی بود. نه رهبران ِ مردِ طرفدار تجدد و نه آنانکه بر ضد تجدد بوده اند، هیچگاه نخواسته اند به مسئله ی حجاب در مفهوم فرهنگی آن بعنوان وسیله ای برای سرکوب تمایلات جنسی جنس مونث برخورد کنند.
اقدامات دیگر جمهوری اسلامی در موضوع قوانین، حقوق ناچیزی را که زنان بدست آورده بودند به سوی نابودی برد. در همان چند ماهه ی اول پس از پیروزی انقلاب، قانون حمایت خانواده با دستور مستقیم آیت الله خمینی از اعتبار ساقط شد. قانون حمایت خانواده غیر اسلامی اعلام شد. دادگاه های ویژه ی مدنی که توسط روحانیون اداره می شدند برای رسیدگی به دعواهای حقوقی تعیین شدند.(38)
چندهمسری در اساس به همان شکل سابق باقی می ماند، با این تفاوت که حالا پس از انقلاب، زن حق درخواست طلاق به دلیل ازدواج دوباره ی شوهرش را از دست می دهد. طبق مقررات جدید، مرد می تواند در صورت داشتن توانایی جسمی و مالی، علاوه بر داشتن همسر بار دیگر ازدواج کند. شهادت همسر اول یک شرط برای ازدواج دوباره ی مرد هست ولی نه برای موافقت یا عدم موافقت او برای این ازدواج بلکه برای تصدیق اینکه مرد توانایی جسمی و مالی را که ادعا می کند دارا است یا نه. در مواردی که زن بچه دار نمی شود، یا قادر به رابطه ی جنسی با مرد نیست و یا ناپدید شده است، این شهادت ضروری نیست. تفاوت های مهمی که قانون چندهمسری در دوره ی پیش از اتقلاب و پس از آن دارد نه در مقررات آن که بیشتر در چگونگی اجرای آن است. در گذشته دادگاه ها از راههایی مانند ایجاد تاخیر در روند کار و موانع اداری می کوشیدند چندهمسری را محدود کنند. پس از انقلاب این امر بطور گسترده ای تشویق می شود.
تغییراتی که در قوانین ازدواج و طلاق انجام گرفته است بنیادی تر است. حداقل سن ازدواج دختران به 13 سال کاهش داده شده است. به زنان تنها در سه مورد حق طلاق داده شده است: 1- خودداری مرد از تامین مالی زن، 2- ناپدید شدن مرد برای 4 سال و 3- بدرفتاری مرد نسبت به زن. حتی این شرایط هم دارای محدودیت هایی است. دادگاه می تواند از مرد بخواهد که بجای طلاق، برای تامین زن به او پول بپردازد. در مورد ناپدید شدن مرد، زن باید ثابت کند که در طول 4 سال بطور فعال در جستجوی شوهرش بوده است. در مورد بدرفتاری، زن باید آن را اثبات کند و به تصدیق دادگاه برسد. به بیان دیگر، مسئولیت اثبات این امر بر عهده زن قربانی است و تایید ادعای زن و دلایل او بعهده ی مردی است که بعنوان قاضی اسلامی باید داوری کند.
اساسا، حق طلاق یک زن تنها با یک شرط ممکن می شود: گنجاندن شرایط طلاق در قراداد ازدواج. زن این آزادی را دارد که پیش از عقد، در قرارداد قید کند که در صورت کتک زدن و خشونت مرد و یا ازدواج دوباره ی مرد، او می تواند تقاضای طلاق کند. این قانون، همانند چندهمسری، مستقیما از متن قرآن گرفته شده است و بعنوان تنها شرط مثبت برای زنان در گفتگوهایی است که میان طرفین در مورد شرایط عقد انجام می شود. با این حال ضعف های این قانون آشکار است. اول این که، این در نفس خودش یک مورد منفی برای امر ازدواج است. شرایط طلاق حتی پیش از اینکه ازدواجی صورت گرفته باشد، میان طرفین مطرح و به بحث گذاشته می شود. دوم این که، این موضوع، هوشیاری و دوراندیشی را از طرف زن طلب می کند (زنی که می تواند فقط 13 سال داشته باشد) که باید شرایطی را که ممکن است او را به طلاق بکشاند، پیش بینی کند. سوم این که، در جوامع اسلامی، این والدین هستند که مذاکره کننده های اصلی محسوب می شوند. ممکن است آنها نتوانند شرایط معینی را در قرارداد عقد بگنجانند، بخاطر اینکه یا باید بدلیل توافق مالی با پدر داماد ازدواج زودتر سر بگیرد و یا فقط بدلیل غفلت و اهمال در گنجاندن چنین شرایطی در قرارداد عقد.
علیرغم همه ی اینها رئیس دادگاه اسلامی آیت الله مهدوی کرمانی چنین گفت: "این یک حقیقت است که طلاق حق مرد است، ولی در عوض ازدواج حق زن است... زنان بخاطر عواطف و احساساتشان مایل هستند که هر چه زودتر ازدواج کنند، در نتیجه آنها هر پیشنهادی را بدون هیچ شرطی می پذیرند ... این بر ضد منافع دختران عمل می کند." (39)
وحشتناک ترین مورد قانونی که شورای عالی قضایی جمهوری اسلامی تصویب کرد و در انتظار تایید مجلس شورای ملی قرار دارد، لایحه ی قصاص است. این اساسا لایحه ای است که مجازات های تعیین شده در همه نوع پرونده های جنایی را ترسیم می کند. لایحه ی قصاص از 199 ماده درباره مجازات های گوناگون از قبیل شلاق زدن، سنگسار و روش های دیگر، تشکیل شده است. این لایحه سیستمی است که بر اساس آن مجازات یک مجرم باید مطابق و در حد همان جرمی باشد که آن مرد یا زن مرتکب شده است. بر اساس قانون قصاص، بستگان مقتول می توانند مجازات قاتل را انجام دهند. به بیان دیگر، مجازات یک مجرم از حوزه ی قانونی و حکومتی به قلمرو خونخواهی شخصی منتقل شده است.
این قانون مربوط به همه ی شهروندان ایرانی صرف نظر از سن، جنسیت، طبقه اجتماعی یا باورهای مذهبی می شود. برخی از نکات مهم این قانون عبارتند از:
کشتن کسی که به پیامبر اسلام و دیگر مقدسین توهین کرده باشد، جایز است و هیچ مجازاتی به قاتل تعلق نمی گیرد؛ اگر مرد مسلمانی، زن مسلمانی را به قتل برساند بستگان زن می توانند آن مرد را بکشند ولی این بستگان باید پیش از قصاص نیمی از دیه مرد را به خانواده ی او بپردازند؛ اگر زن مسلمانی، مرد مسلمانی را به قتل برساند بستگان مرد می توانند زن را بکشند و آنها نیازی ندارند که پیش از قصاص چیزی به خانواده ی زن بپردازند. قانون قصاص همچنین نوع سلاحی را هم که برای این انتقام شخصی بکار می رود، تعیین می کند. سلاحی که بکار گرفته می شود باید با سرعت عمل کند: یک شمشیر با لبه ی تیز و یا اسلحه گرم ارجحیت دارد. تنها مورد بخشاینده در مورد زنان وقتی است که قصاص زن باردار تا هنگام زایمان بچه اش به تاخیر می افتد.(40)
قانون قصاص موجب بحث های فراوانی در ایران شده است. وکلا، استادان دانشگاه و افرادی از مقامات رسمی و دولتی با سرو صدای زیاد این قانون را به نقد کشیده اند. گروههای مختلف زنان از جمله "جامعه ی زنان ایران" و "جامعه ی آزادی زنان" با شدت لایحه ی قانون قصاص را محکوم کرده اند و آن را آشکارا یک سند جنایتکارانه علیه زنان نامیده اند.(41) در واقع قانون قصاص بیش از هر سند دیگری منش جمهوری اسلامی را آشکار می کند. این قانون تعصب دینی را به قلمرو حقوقی بسط می دهد.
توجیه و مخالفت
بدتر شدن وضع و جایگاه زنان از طرف عده ای محکوم شده است و از سوی برخی دیگر در مورد اغماض و توجیه قرار گرفته است. تا اینجا مواضعی که توسط مسئولین اتخاذ شده است، تعداد هر چند اندک طرفداران حقوق زنان و پشتیبانان دموکراسی سکولار مورد بحث قرار گرفته اند. این بخش، مواضع بخش های سنتی زنان اجتماع و همچنین دیگاه های گروه های مختلف چپ را در مورد حقوق زنان تجزیه و تحلیل می کند.
زنان طرفدار آیت الله خمینی
با توجه به رفتاری چنین سخت گیرانه با زنان، واکنشی که اکثریت زنان طرفدار جمهوری اسلامی به سرکوب همجنس های خودشان نشان داده اند جای تعجب دارد. از آنجایی که هیج بررسی افکار عمومی وجود ندارد، پاسخ دادن به این سوال ساده نیست. شخص فقط می تواند درباره ی اندیشه های آنها با مراجعه به مدارک قابل دسترس و اطلاعات پراکنده اظهار نظر کند. این هم غیر واقع بینانه است که تمام دوران آیت الله خمینی را یکسان در نظر بگیریم چرا که وقایع مختلف و صحنه های تغییریافته ای پس از پیروزی انقلاب وجود داشته اند. جمهوری اسلامی در آغاز و در سال 1359 طرفداران بسیار بیشتری داشت تا پس از برکناری بنی صدر در سال 1981. گذشت زمان بدون شک از تعداد زنان و همچنین مردانی که مشتاقانه از جمهوری اسلامی پشتیبانی می کردند کاسته است.
زنانی که از ته قلب از جمهوری اسلامی پشتیبانی می کردند بر این باور بودند که اسلام جایگاه بسیار والایی برای زنان قائل است. آنها هسته ی مرکزی بخش خیلی سنتی جامعه ی ایران بودند. بیشتر آنان بی سواد بودند ولی تعداد قابل توجهی از آنان قادر به خواندن و نوشتن بودند.
توجیه کردن و ضدیت کردن دو اقدام متناقض است ولی زنان طرفدار آیت الله خمینی بطور همزمان چنین مواضع متناقضی را نشان می دادند (توجیه کردن هر عملی می تواند بهترین ابزار روانی برای مقابله با پشیمانی، احساس گناه و اضطراب باشد). توجیه کردن جایگاه زنان در رژیم جدید بر دو پایه تکیه داشت: اول با ساختن سمبلی از یک زن اسلامی آرمانی و ایده ال، و دوم با تفسیر مفاهیم دینی به نفع زنان.
پس از انقلاب، زنان سنتی در همه سنی مشغول فعالیت های خارج از خانه شدند. آنها در کمیته های محلات شرکت می کردند که فعالیت آنها در آنجا در محیطی آشنا انجام می شد. این کمیته های محلی به فعالیت های مختلفی مانند کلاس های قرائت قرآن، کارهای اجتماعی و خیریه، و در زمان جنگ به کمک های پشت جبهه می پرداختند. نه تنها برنامه ی آموزشی مدارس تغییر کرده بود بلکه پوشش دانش آموزان هم عوض شده بود و باید شکل اسلامی می داشت. یک نوع روند اجتماعی شدن زنان در قالب های اسلامی آغاز شده بود. در مدارس و کمیته های محلی، زنان برای یادگیری کار با اسلحه تشویق می شدند که به شکل سمبلیک هم بطرز زیبایی در روی جلد مجلات منعکس می شد. تصویر سمبلیک چاپ شده، دختر جوانی را با لباس اسلامی نشان می داد که تمام بدن به جز صورتش را پوشانده بود و با افتخار اسلحه ای را در دست نگاه داشته بود. قبلا هیچگاه عناصر سنتی اینقدر به راحتی نشان دادن چهره ی زنان را تحمل نکرده بودند. زنان نه تنها بعنوان انسانهای پرهیزکار و معصوم نشان داده می شدند بلکه همچنین بعنوان جنگجویانی که حاضر به دفاع از عقاید اسلامی هستند. بر خلاف دوره ی شاه، این برای آنان نه یک تضاد اخلاقی بلکه یک زایش و شکوفایی فرهنگ اسلامی بود.
زنان سنتی فعالانه استفاده از حجاب را تشویق می کردند و تظاهرات زنان در سالهای 1979 و 1980 را محکوم می کردند و آنها را ضد اسلامی می دانستند.(42)
این زنان هرگاه که روحانیون یا مقامات رسمی محلی از آنها می خواستند به تظاهرات می پرداختند. تظاهرات تبدیل به یک امر روزانه شده بود و بسیاری از آنان که در این تظاهرات شرکت می کردند بدون شک از روی اعتقادشان بود. با این حال، این باور و اعتقاد، ماهیتی چند جانبه داشت. توده ی زنان باحجابی که به تظاهرات می آمدند، با انگیزه ی دیگری بجز اعتقاد خالص اسلامی، وبا انگیزه های حادثه جویانه شرکت می کردند. در واقع اعتبار بهره کشی موفق از عصیان و محرومیت زنان خانه دار را باید به جمهوری اسلامی داد. پایبند به خانه و خسته و ملول از طرز زندگی محدود و یکنواختشان، این هزاران زن مشتاقانه خواهان فعالیت در محیطی غیر از خانه بودند. روحانیون با استفاده از موقعیت اجتماعی شان شرکت در چنین فعالیت هایی را تشویق می کردند. تظاهرات و تحصن های بی وقفه جرقه ای در زندگی یکنواخت و خسته کننده ی آنها ایجاد کرده بود، بدون اینکه با سنت ها یا ارزشهای اخلاقی شان تناقضی داشته باشد. اگر هم توسط مرد خانه مورد سوال قرار می گرفتند می توانستند با غرور بگویند که در تظاهرات برای پشتیبانی از اسلام و آیت الله خمینی شرکت کرده اند. هیچکس جرات نمی کرد کار آنان را محکوم کند.
گروه دیگری از زنان، عموما بی سواد، ساده اندیش و خرافاتی و در سنین بالا، با اجبار روحانی محل به تظاهرات کشیده می شدند. یکی از دوستانم از زن پیر و مریضی می گفت که برای شرکت در تظاهرات آماده می شد از خانه بیرون برود. در پاسخ به کسی که پرسید چرا باید با این حال و روز حتما بیرون برود گفت: " دیروز روحانی مسجد محل می گفت که اگر در تظاهرات امروز شرکت نکنیم به جهنم خواهیم رفت". او همانند هزاران زن دیگر به این اعتقاد داشت.
تفسیر مفاهیم اسلامی، راه دیگری برای توجیه جایگاه زنان در رژیم آیت الله خمینی بود. قسمتی از سوره چهارم قرآن، آیه 34 بطور گسترده ای اینطور مورد تفسیر قرار گرفته است که مرد حق دارد زن خود را بزند. با این وجود در مقاله ای که در یک نشریه ی زنان چاپ شده بود، آمده بود که دشمنان اسلام قصد دارند زنان را با گفتن اینکه اسلام موافق زدن زن است، تحریک کنند. نویسنده ی مقاله که یک زن بود تجزیه و تحلیل تحریف آمیزی از واژه ی "ضرب" (به معنی زدن) ارائه داده بود که بر مبنای نوشته ی او، منظور از زدن، زدن ِ فیزکی نبوده بلکه زدن ِ روانی بوده است. او اضافه کرده بود که با اینکه اسلام زنان را محبور به خانه داری و یا بچه آوردن نمی کند، هیچ وظیفه ای طبیعی تر و خوشایند تر از اینها برای زنان نیست. اگر زن از اجرای این وظایف سر باز بزند، شوهر می تواند او را تنبیه کند. از سوی دیگر اگر مردی از اجرای وظایفش شانه خالی کند، این وظیفه ی دادگاه است که او را تنبیه کند. (43)
نظرات، مقالات و سرمقاله هایی اینچنین در نشریات و روزنامه های مختلف چاپ می شد و چندین کتاب درباره ی جایگاه مورد احترام زنان در اسلام چاپ می شد. جالب اینجا بود که چنین احساسات تندی که برای برداشتهای دینی ابراز می شد، مشابه وضعیتی بود که برای غربی شدن در سالهای 1950 (1330 خورشیدی) پیش آمده بود. در آن دوره، عکس های هنرپیشگان غربی، آخرین مُد های اروپایی و تبلیغات تجددمآبانه، نشریات مربوط به زنان را پر کرده بودند.
با وجود توجیهات بدون وقفه و پرشمار، زنان به نقش درجه ی دوم خودشان در جامعه ی ایران آگاه بودند و مردان را به این خاطر سرزنش می کردند. منیر گرجی، اولین و تنها زنی که بعنوان نماینده مجلس خبرگان در سال 1979 (1358) انتخاب شد در گفتگویی، در حالیکه خودش را بسختی در چادر پیچیده بود اعلام کرد: "من به خدا قسم می خورم که خجالت می کشم از حقوق زنان صحبت کنم". او با مهارت از آیه های قرآن برای توجیه هر جمله اش استفاده می کرد تا نشان دهد که این نه اسلام بلکه مردان هستند که به زنان ستم می کنند. او تصدیق کرد که میان زنان و مردان تفاوت وجود دارد ولی با هوشیاری اضافه کرد که خداوند نمی تواند موجود ناقص خلق کرده باشد.
"زنان آنقدر پایین و پَست نگاه داشته شده اند که خودشان هم نمی توانند باور کنند که زن، موجودی کامل است، برابر با مرد." (44)
احساسات مشابهی در سال 1980 (1359) بیان می شد. نشریات زنان که مواضع قرآن را در رابطه با زنان توجیه می کردند، گاهی این را تصدیق می کردند که زنان تحت قوانین حاکم از سوی پدران شان، برادران شان و شوهرانشان رنج می برند و ستم می بینند. تصدیق بدبختی جنس زن، با این حال به موارد خیلی وحشتناک و سادیستی خشونت علیه زنان محدود می شد. یکی از این موارد ماجرای زن جوان و نابینایی بود که قربانی خشونت شوهرش بود و فرزندش از گرسنگی مرده بود. نشریه ای که این ماجرا را چاپ کرده بود خواهان کمک مقامات قضایی شده بود و می پرسید که نهادهای قانونگذاری و انتظامی آیا هیچ کاری برای آزادی زنان انجام می دهند و یا فقط لاف می زنند بدون اینکه کاری انجام دهند. (45)
این روشن بود که اگر میزان ستمی که بر زنان می رفت از حدود پذیرفته شده ی فرهنگی، دینی و اجتماعی فراتر می رفت، آن موقع بود که توجه به سوی آن جلب می شد.
در طول زمان، میزان سرکوب زنان، هم در سطح کشور و هم بصورت محلی، آنچنان بالا گرفت که حتی صدای مخالفت اعظم طالقانی را که از زنان محافظه کار بود، بلند کرد. او که یکی از دختران آیت الله طالقانی و یکی از دو نماینده ی زن مجلس بود آنقدر شجاعت به خرج داد که از اقدامات مجرمانه و جنایتکارانه ای که علیه زنان صورت می گرفت انتقاد کند. طبق گزارشات، او با قانونی کردن حجاب اجباری مخالفت کرد و سنگسار زنان را یک کار ضد اسلامی خواند. (46) . در اکتبر 1981، او همراه با نخست وزیر سابق مهدی بازرگان، به لیبرالیسم متهم شد و اقداماتی برای برکناری او از مجلس صورت گرفت.
صحنه ی سیاسی در در آن هفته ها و ماهها چنان با سرعت تغییر کرد که راست های افراطی ِ دیروز به لیبرالیسم متهم می شدند. در اواخر سال 1981 (1360) جمهوری اسلامی پشتیبانی بسیاری از محافظه کاران پیشین و ازجمله بسیاری از روحانیون را از دست داد. همان محافظه کارانی که در سال 1979 (1358) به طرفداری از رژیم جدید راه پیمایی می کردند و دیگران را به لیبرالیسم متهم می کردند.
زنان سنتی بطور همزمان هم سرکوب زنان را توجیه می کردند و هم با این سرکوب ضدیت می ورزیدند. در حالیکه توجیه سرکوب زنان برخاسته از احساسات قوی آنها نسبت به اسلام بود، اعتراضات آنها به مواردی که نشان از ستم بی حدو حصر به زنان داشت، از احساس نارضایتی درونی آنها سرچشمه می گرفت. این دسته از زنان، بدون اینکه چیزی از طرفداری از حقوق زنان بدانند و یا به آن باور داشته باشند، وضعیت جدید، برخوردی میان ایده آل های اسلامی شان از یکسو و شناخت آنها از موضوع سرکوب زنان از سوی دیگر بود. بسیاری از این زنان شاید در زمانی بعد می توانستند جای خودشان را در سازمان مجاهدین خلق پیدا کنند که به آنها نقش فعال تری می داد و بیشتر از محافظه کاران افراطی حقوق زنان را به رسمیت می شناخت.
زنان در گروههای سیاسی دیگر
با اینکه تجزیه و تحلیل هر گروه کوچکی که پس از انقلاب شکل گرفت هدف این بخش از کتاب نیست، اما برخی از آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.
اکثریت گروههای چپ ایرانی مانند همتایان شان در کشورهای دیگر، هرگز مسئله ی سرکوب زنان را جدا از ایدولوژی کلّی شان مورد نظر قرار نداده بودند.(47) همه ی این گروهها اینطور استدلال می کنند که برقراری سوسیالیسم مسئله ی حقوق زنان را حل خواهد نمود. چرا که آنها سرکوب زنان را تنها در چارچوب طبقاتی می بینند و راه حل را در ویرانی سیستم طبقاتی می بینند. بنابراین گروههای چپ پیش از انقلاب و پس از آن درباره ی برداشت شان از حقوق زنان صحبتی نکرده بودند.
سازمان فدائی خلق یک نمونه ی نوعی و تیپیکال است. این سازمان در سال 1971 (1350) بنیاد گذاشته شد و سالها بعنوان یک گروه چریکی فعالیت داشت. این سازمان چند بار دستخوش انشعاب در رهبری خود شد و از درون آن سازمانهای دیگری پدید آمدند.(48) فدائیان همراه با حزب توده تا مدت زیادی پس از انقلاب به خاطر موضع ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی جمهوری اسلامی، به پشنیبانی خودشان از آیت الله خمینی ادامه دادند. با اینکه فدائیان خراب تر شدن وضع زنان پس از انقلاب را مورد تایید قرار می دادند اما این مسئله را بزرگ نکردند و از سه مورد تظاهرات زنان هم پشتیبانی نکردند. همانطور که پیش از این اشاره شد، آنها از روی قصد تظاهراتی را ترتیب دادند تا توجه دیگران به کنفرانس زنان را منحرف کنند. آنها همچنین مستقیم یا غیر مستقیم زنان را بخاطر احترام به فرهنگ اکثریت جامعه، تشویق به رعایت حجاب می کردند. تصویر فدائیان از زنان، تصویری از قهرمانی و قربانی شدن بود. بعنوان نمونه، آنها در یکی از نشریاتشان لباس دوختن زنان برای سربازان و تشویق آنان به جنگ با سربازان عراقی را اقدامی قهرمانانه از سوی زنان نامیدند(49). کلیشه های آنان از زنان، از گرایشات مردسالارانه ی کادر رهبری آنها که در همه ی گروههای چپ وجود داشت سرچشمه می گرفت. این کادر رهبری بدون شک آثار مارکس را مطالعه کرده بودند اما نتوانسته بودند فرهنگ پدرسالارانه و برتری جویی نسبت به زنان را از خودشان دور کنند. زنانی هم که به این سازمانها پیوسته بودند طبیعتا از همان منظر مردانه به موضوع نگاه می کردند، حتی اگر در جایی خواسته های آنان با خواسته های سازمانشان هماهنگی نمی داشت.
یک استثنا شاخه ی کوچک زنان در سازمان وحدت کمونیستی بود که «رهایی» نام داشت. این گروه یکی از گروههای زنان بود که بلافاصله و فعال تر از همه به قوانین آیت الله خمینی در مورد زنان اعتراض کرد. گروه رهایی، با قانون اساسی مخالفت نمود و حجاب اجباری، اخراج زنان از کار و قوانین ضد زن را محکوم کرد. این گروه، جمهوری اسلامی را "حکومت ارتجاعی خرده بورژوازی" نامید (50). همین جا ضروری است اشاره شود که این زنان هم باور داشتند آزادی واقعی زنان، جدا از آزادی طبقه ی کارگر نیست. تفاوت اساسی این گروه با دیگر سازمانهای چپ این بود که اینان، به تشکیل گروههای مستقل زنان برای کمک به امر آزادی شان در خط سوسیالیستی باور داشتند. از نظر اینان، این گروههای مستقل زنان، ابزاری ضروری برای بیان نیازهای زنان سرکوب شده ی جامعه به شمار می آمدند.
جالب ترین سازمان با دیدگاهی منحصر بفرد درباره ی زنان، سازمان مجاهدین خلق بود. این سازمان که در اوایل سالهای 1960 (1340) بنیاد گذاشته شده بود دارای ایدئولوژی بر پایه ی تفسیری چپ گرایانه از قرآن بود که از اسلام مترقی حمایت می کرد. یک سکولار غیر مذهبی نظرش را چنین بیان می کند:
"آنها (مجاهدین) می خواستند انحصار و مونوپل دینی روحانیون را در هم بشکنند و در صدد بودند اسلامی را ایجاد کنند که ترکیبی از سوسیالیسم اروپایی و باورهای مترقیانه شیعه ی دوران صدر اسلام باشد. و همچنین ترکیبی از پیشرفت های فنی و صنعتی با ارزشهای فرهنگی جامعه ی خودشان." (51)
وقتی که مباحثات قانون اساسی جمهوری اسلامی جریان داشت، مجاهدین 14 نکته ی پیشنهادی برای اضافه شدن به قانون اساسی ارائه کردند، که یکی از آنها برابری کامل اسلامی میان مردان و زنان بود. هیچکدام از 14 مورد پیشنهادی پذیرقته نشد و آنان از پشتیبانی قانون اساسی سر باز زدند. در یک نامه طولانی به بنی صدر در سال 1981 (1360) در زیر ماده 11 آنها از قانون قصاص انتقاد کردند و آن را غیر اسلامی و مغایر با تساوی میان مردان و زنان دانستند.
در سلسله مقالاتی که مجاهدین در نیمه ی سال 1980 (1359) بصورت یک جزوه منتشر کردند، دیدگاه های خودشان را درباره ی حقوق زنان اینطور ارائه کردند:
"زنان هیچگاه مسئولیت زندگی خودشان را بعهده نداشته اند چه کارگر بوده باشند یا دهقان. از آنجا که آنان نیمی از جمعیت هر اجتماعی را تشکیل می دهند، هیچ انقلابی بدون شرکت زنان کامل نخواهد شد. جایگاه زنان بعنوان شهروندان درجه دوم با تصویب چند قانون مانند قانون طلاق تغییر نخواهد کرد. چیزی که باید تغییر کند همه ی مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در ایران است. در تمامی این عرصه ها با زنان از روی جنسیت و نه انسانیت شان برخورد شده است. این برخورد غلط مایه ی شکل گرفتن کلیشه هایی از زنان شده است مانند تصویر آنان بعنوان مادر، که در نتیجه باعث حذف آنان از فعالیت های اجتماعی و سیاسی می شود. آزادی زنان تغییر ساختاری بسیاری از مناسبات سنتی را طلب می کند و حتی افکار مردان هم باید دستخوش تغییر اساسی شود. در عرصه ی خانواده، زنان مانند برده ها برای خدمت به شوهران شان به کار گرفته شده اند. سیستم سرمایه داری به زنان کمک می کند تا وارد بازار کار شوند اما نه وارد عرصه ی اجتماع." (52)
دیدگاه مجاهدین در مورد حقوق زنان، حداقل روی کاغذ، جالب و گیراست. در واقع این اعتبار باید به آنان داده شود که اصولا مسئله ی زنان را مطرح کرده اند، کاری که تعداد کمی از گروه ها انجام داده اند. بسیاری از طرفداران حقوق زنان در غرب مشکلی با آنچه در متن نقل قول شده از مجاهدین آمده است ندارند و آن را تایید می کنند، اما نکات بیشتری هم وجود دارد. جزوه ی یاد شده ی مجاهدین از آیاتی از قرآن استفاده می کند تا نشان دهد اسلام از تساوی میان دو جنس طرفداری می کند اما اشاره ای به آیاتی که بطور صریح و مشخص حقوقی را از زنان سلب می کنند (مانند آنچه پیش از این آوردیم)، نمی کند. مجاهدین با این حال از پوشش اسلامی (بصورت روسری) برای زنانشان جانبداری می کنند ولی برای مردانشان محدودیتی قائل نیستند. یکی از زنان مجاهدین در یک مصاحبه ی شخصی، این تناقض را چنین توضیح می دهد: "ما به تغییرات تدریجی باور داریم. از آنجا که مناسبات طبقاتی برقرار است و انسانها از روی جنسیت شان قضاوت می شوند، زنان بعنوان یک شیئ جنسی مورد بهره برداری قرار می گیرند. برای از میان بردن چنین برداشتی و حفظ سلامت جامعه، زنان باید از لباس ساده و روسری استفاده کنند." وقتی که پرسیده شد چرا مردان مورد چنین محدودیتی قرار ندارند او پاسخ داد: "به زنان بیشتر از مردان بعنوان یک شیئ جنسی نگاه می شود." باید اضافه کرد با اینکه مجاهدین از حجاب اجباری در جامعه حمایت نمی کنند اما آنها از هیچکدام از فعالیت های اعتراضی زنان در سالهای 1979 و 1980 (1358 و 1359) پشتیبانی نکردند. همانطور که یکی از اعضای مرد این سازمان گفت: "با اینکه موضوع زنان گاه بزرگ می شود اما مسئله ی زنان، یک مسئله ی اصلی نیست که نیاز داشته باشد بخاطر آن، توجه مان را از مبارزه با امپریالیسم منحرف کنیم."(53)
ابدئولوژی مجاهدین خیلی به طرز فکر اکثریت توده ی شهری نزدیک است. محبوبیت بسیار زیاد آنان در میان طبقه ی متوسط سنتی و بازار دلیلی بر این ادعاست. آنها اولین گروه بزرگ طرفدار انقلاب بودند که بطور علنی با رژیم دینی و تئوکراتیک آیت الله خمینی مخالفت کردند. صدها نفر از مردان و زنان مجاهدین در شهرهای مختلف توسط مقامات جمهوری اسلامی دستگیر و اعدام شده اند. ماجرای اعدام 12 دختر، نشان دهنده ی برخوردی است که با زنان مجاهدین می شود. این دختران در یک راه پیمایی ضد دولتی پس از برکناری بنی صدر دستگیر شدند. در طول بازجویی، آنها خود را فقط بعنوان مجاهد و فرزندان خلق ایران معرفی کردند و از دادن مشخصات خودشان سر باز زدند. همه ی آنها به اعدام محکوم شدند. چند روز بعد از اعدام آنها، عکس شان را در یک روزنامه ی دولتی چاپ کردند و بدون اشاره به موضوع اعدام، از والدین شان خواستند تا برای تشخیص هویت آنها به مقامات مربوطه مراجعه کنند. بزرگترین این دختران 18 ساله بود و بقیه زیر 16 سال داشتند. قاضی روحانی پرونده، آیت الله محمد گیلانی، که حکم اعدام ها را صادر کرده بود در یک مصاحبه چنین ادعا کرد: "طبق قانون اسلام، یک دختر 9 ساله بالغ به حساب می آید. برای ما تفاوتی میان یک دختر 9 ساله و یک مرد 40 ساله وجود ندارد."(54). این نظر نمونه ای از وضعیت، طرز فکر و جایگاهی است که یک رژیم تئوکراتیک نسبت به زنان دارد. زنان در موضوع مجازات، با مردان برابر هستند، اما نه در حقوق قانونی شان.
نتیجه گیری
جمهوری اسلامی، عقده های جنسی و حس تحقیر زنان را که در نسلهای مردان ایرانی وجود داشت آشکارا به روی صحنه آورد. این موضوع از تلاش ها و اقداماتی که برای جدا کردن و منزوی ساختن زنان و تمسخر و گوشه و کنایه زدن به آنها انجام می دهد آشکار است. رسمی شدن انزوای زنان نه فقط با استفاده ار حجاب بلکه از روش های دیگر هم اِعمال می شد. از جمله پناهگاه های جداگانه برای زنان و مردان در مناطق جنگی، تقسیم صندلی های اتوبوس ها (و بعدا اتوبوس های جداگانه) و ممنوعیت آمد و شد زن و مرد غریبه با هم در خیابان- که این، اقدامی ضد انقلابی نامیده می شد.(55)
تمسخر زنان شکل های بسیار متفاوتی به خود می گرفتند. در جریان تظاهرات زنان در سال 1979 (1358) گزارش شد چند مرد که در دفتر سردبیری یکی از روزنامه ها کار می کردند دیده بودند زنان بدون حجاب آلت تناسلی خودشان را به نمایش گذاشته بودند. طبق ادعای آن مردان، این زنان می گفتند که خواهان رابطه ی جنسی آزاد هستند، نه آزادی.(56) نمونه ی دیگر در رابطه با مورد Cynthia Dwyer خبرنگار آزاد آمریکایی بود که بعنوان جاسوسی دستگیر شد. جنسیت او باعث شد تا جمهوری اسلامی اتهاماتی فراتر از اتهامات سیاسی به او وارد کند: او همچنین به ترویج فحشا، رابطه ی نامشروع با مردان و مصرف مشروبات الکلی متهم شد.(57)
در حالیکه سیاست رژیم شاه در رابطه با حقوق زنان می تواند به خاطر فقدان یک محتوای درست مورد انتقاد قرار بگیرد، حکومت آیت الله خمینی چیزی فراتر از این انتقاد است چرا که سرکوبی کامل زنان را در دستور کار خود قرار داده است. حالا دیگر پرسش بر سر درست یا غلط بودن، مثبت یا منفی بودن و جبری یا انتخابی بودن ِ موضوع قوانین حقوقی زنان نیست. زنان ایران، امروز سرکوب ِ نهادینه شده و سیستماتیک ادامه داری را تجربه می کنند که حتی مورد اعتراض مردانی که خود را لیبرال می خوانند و یا روشنفکران چپ هم قرار نمی گیرد. اولین تظاهرات پنج روزه ی زنان در سال 1979 (1358) فراتر از مسئله ی حجاب رفت. این تظاهرات همچنین حس درونی این زنان را نسبت به خطری که برای حقوق آنها بوجود آمده بود نشان می دهد. این اعتراضات می توانند بعنوان بهترین آزمایش برای سکولاریسم در ایران مورد ارزیابی قرار بگیرد.
پس از اینها، اعتراض بزرگی در جریان نبوده است. این واقعیت که سرکوب زنان با تظاهر به فرهنگ و دین انجام گرفته، موجب شده است تا قربانیان که زنان باشند، نادیده گرفته شوند. گروه های دیگر مانند بهائیان، کردها و حتی مردان مسلمان هم از سرکوب رنج برده اند، اما نه به اندازه ی زنان. سرکوب گروه های یاد شده لااقل صدایش در بیرون شنیده شده است.
این واقعیت بر جا می ماند که تبعیض و سرکوب زنان جهان، در نفس خود، هنوز امری پذیرقته شده تلقی می شود.
1- New York Times, March 1, 1979, p. A10.
2- Los Angeles Times, March 9, 1979, p 1; and Wall Street Journal, March 12, 1979, p. 1.
3- “The unfinished Revolution”, Time, April 2, 1979, p. 34.
4- Los Angeles Times, March 13, 1979, p. 10.
5- Wall Street Journal, March 12, 1979, p. 1.
6- Ettelaat, Esfand 5,1357/1979, p. 4; and Esfand 2, 1357/1979, pp. 4-5.
7- ”And Now a Word from the Male Leaders of the Islamic Republic”, Ms., June 1979, p. 95.
8- Los Angeles Times, March 9, 1979, p. 7.
9- Enghelab Eslami (newspaper), 2nd year, no. 294, Tir 12/July 3, 1980, p. 6; and no. 295,
Tir 14, 1359/July 5, 1980, p. 5.
10- Enghelab Eslami, 2nd year, no. 297, Tir 16, 1359/July 7, 1980, p. 1.
11- Los Angeles Times, July 20, 1980, p. 7.
12- Hafteh Name-ye Rahai, 1st year, no. 14, Azar 13,1358/1979, p. 7.
13- Los Angeles Times, July 6, 1980, pp. 1, 4.
14- Enghelab Eslami, 2nd year, no. 299, Tir 18, 1359/July 9, 1980, p. 12.
15- “Karnameh –ye Jomhoori –ye Islami dar Morede Zanan” [The record of the Islamic Republic on Women], Rahai, 2nd year, no. 69, Farvardin 13, 1360/1981, p. 11.
16- Iran Times, July 18, 1980, p. 3.
17- Rahai, Bahman 1358, p. 21. Many cases of women executions on charges of adultery and prostitution have been reported. For additional information refer to “Karnameh – ye”, p. 12, Iran Times, August 8, 1980, p. 2; March 6, 1981, p. 14; and June 19, 1981, p. 5.
18- Oriana Fallachi, “An Interview with Khomeini”, New York Times Magazine, October 7, 1979,
p. 30.
19- Hamid Algar, Constitution of the Islamic Republic of Iran, (Berkeley: Mizan Press, 1980),
pp. 36-37.
20- “Karnameh –ye”, pp. 11-12.
21- Ettelaat, Shahrivar 5, 1358/1979, p. 5.
22- For the political views of Ayatollah Khomeini, see J. S. Ismael and T. Y. Ismael, “Social Problems 27 (June 1980): 601-19; and “Documents- Khomeini: We Shall confront the World Our Ideology”, MERIP Reports, no. 88 (June 1980), pp. 22-25.
23- For an excellent analysis of the classic Islamic interpretation of female sexuality, refer to Fatima Mernissi, Beyond the Veil: Male-Female Dynamics in a Modern Muslim Society
(New York: John Wiley & Sons, 1975).
24- Perdiss (newspaper), no. 14, Farvardin 1, 1360/March 21, 1981, p. 1.
25- Fallachi, “An Interview with Khomeini”, p. 31.
26- Ibid.
27- These excerpts where taken from Khomeini’s Resaleh-ye Tozih ol-Masael. pp. 384, 386.
28- Ibid., problems 2435, 2439 and 2441, pp. 388-89.
29- “The Leftists”: A Waiting Game”, Time, May 26, 1980, p. 31.
30- Iran Times, October 23, 1981, p. 1.
31- Ibid., July 18, 1980, p. 2.
32- “Karnameh-ye”, p. 21.
33- Nashrieh-e Khabari-ye Anjoman Rahai-ye Zan, 2nd half of Bahman 1359, pp. 1, 3.
34- Enqelab Islami, 2nd year, no. 294, Tir 12, 1359/July 3, 1980, p. 12.
35- Ibid, 2nd year, no. 297, Tir 16, 1359/July 3, 1980, p. 3.
36- “Karnameh-ye”, p. 11.
37- Iran Times, August 29, 1980, p. 2.
38- Information about changes in the family laws was obtained (with careful scrutiny) from Iran Times, March 27, 1981, p. 5; April 3, 1981, p. 8; September 11, 1981, p. 5; “Are Women Equal in Khomeini’s Iran?” U.S. News & World Report, December 3, 1979, p. 28; and “Karnameh-ye”, p. 11.
39- Iran Times, September 11, 1981, p. 5.
40- Information about Qasas was obtained from the Iran Times, March 6, 1981, p. 13; May 22, 1981, p. 15; and May 29, 1981, p. 11., where the contents of the Act of Qasas where published in their entirety. The regulations mentioned in the text appear consecutively in Articles 5, 6, 23, 50 and 31.
41- See “Nashrieh-e- Khabari-ye Anjoman Rahai-ye Zan, 2nd half of Bahman 1359/1981, p. 8; Ranjbar (newspaper), 2nd year, no. 29; Khordad 18, 1360/1981, p. 1; and Iran Times, May 22, 1981, p. 5.
42- Banovan, no. 17, Aban 27, 1359/1980, pp. 18-19.
43- Ibid., p. 14.
44- Ettelaat, Shahrivar 5, 1358/1979, p. 5.
45- Banovan, no. 25, Azar 18, 1359/1980, pp. 34-35.
46- Iran Times, August 29, 1980, p. 6; and May 29, 1981, p. 5.
47- The conflict between the leftist ideology and feminism has been discussed in Sheila Rowbotham, Women Resistance & Revolution (New York: Wintage Books, 1974); and Meredith Tax, The Rising of Women (New York: Monthly Review Press, 1980).
48- For more specific information about the Fedai organization, see Bijan Jazani, Capitalism and Revolution in Iran, trans. The Iran Committee (London: Zed Press, 1980); and
Ervand Abrahamian, “The Guerrilla Movement in Iran, 1963-1977”, MERIP REPORTS, no. 86 (March-April 1980), pp. 3-15.
49- This information was obtained from interviews with some Fedai women; and Kar, Esfand 13, 1359/1981, pp. 25-27.
50- Rahai, Bahman 1358, p. 17.
51- Abrahamian, “The Guerrilla Movement in Iran”, p. 9.
52- Zan dar Masire Rahai, 2nd ed. (n.p. , Sazman Mojahedeen Khalgh, Tir 1359/1980).
53- Fred Halliday, “Interviews”, MERIP REPORTS, no. 86. (March-April 1980), p. 19. For further clarifications of the Mojahedeen’s position on women’s rights issues, see Majmuh-ye Elamieh-ha va Mozegiriha-ye Siassi Mojahedeen Khalgh Iran (1) az 21 Dae 1357 ta 18 Tir 1358, 1st ed. (n.p. , Sazman Mojahedeen Khalgh, Bahman 1358/1980), pp. 46-47, 53-54.
54- Iran Times, July 10, 1981, p. 11.
55- Ibid., April 3, 1981, p. 8; August 8, 1980, p. 3; and November 13, 1981, p. 4.
56- “Iran: Five Days in March”, Ms., June 1979, p. 96.
57- Iran Times, August 8, 1980, p. 13.