[برگرفته از "دوران امروز"، وبلاگ اکبر منتجبي]
در جريان انتخابات رياست جمهوري من از هاشمي رفسنجاني حمايت كردم. از همان روز هاي اوليه نيز چون فضاي مطبوعات و حرف هاي خاله زنكي را مي شناختم، اين موضوع را به دوستان گفتم تا حاشيه اي بوجود نيايد. اما ناگهان بلا نازل شد. گويي انگار من قبيح ترين كار عالم را انجام داده ام. هر كس مي رسيد طعنه اي مي زد. دوستاني كه به جبهه مشاركت "متصل" بودند و علاقه وافري به كانديداي اين حزب داشتند تا توانستند و تا جايي كه ممكن بود عليه من سخن گفتند. كساني كه از مدعي حقوف شهروندي بودند اين تصميم من را بر نمي تابيدند و با sms يا رودرو يا به طرق ممكن نيش مي زدند و ماجرا مي ساختند.
اين اتفاقات از زماني كه معلوم شد من در اتاق فكر هاشمي حضور دارم شدت گرفت. تحليل من در آن زمان اين بود كه مصطفي معين نه به دنبال دموكراسي است و نه مي تواند آن را دنبال كند. معتقد بودم جبهه مشاركت آن چنان كه ادعا مي كرد حزبي براي تمام ايرانيان نيست و ايران را براي ايرانيان نمي خواهد. در سال 82 كه روزنامه ياس نو منتشر مي شد من يادداشتي نوشتم و در قسمتي از آن تاكيد كردم كه ادبيات جبهه مشاركت، ادبيات سال 76 است. هنگامي كه دكتر ميردامادي آن را مي خواند روي اين جمله خط كشيد. دليلم را گفتم اما چون نزديك به يك انتخابات بوديم گفت صلاح نيست اين را بگوييم.
به هر حال در سال 84 من رسما از مشاركت فاصله گرفتم. عليرغم آنكه انسان هايي صادق نيز در آنها مي ديدم اما روند سالم نبود.
من خاطرم هست كه در سال 82 وقتي پسر ...... بازداشت شد ، روزنامه ياس نو چه رويه در قبال دانشجويان بازداشت شده پيش گرفت و هنگامي كه پسر او آزاد شد اما ديگر دانشجويان در بازداشت بودند، چه رويه اي صورت گرفت : "فيتيله را بكشيد پايين. كاري به دانشجوها نداشته باشيد."
وقتي در سال 84 از هاشمي حمايت كردم (من كسي نبودم و نيستم) ناگهان هجمه ها از سوي دوستان همكار و غير همكارم عليه من آغاز شد.
در آن ايام من در باره دكتر معين جمله اي گفتم كه تا كانادا رفت و نيك آهنگ كوثر نيز گاهي براي اين كه اسمي از من نياورد با ذكر "فلاني" كه گفته فلان از من ياد مي كرد. من فكر كنم به "پناه" بود كه گفتم: شرط بندي روي معين شرط بندي روي اسب مرده است".
فحش و فضيحت به من پاياني نداشت و هر چه به 27 خرداد نزديك مي شديم شدت مي گرفت. تا جايي كه من موبايلم را كلا خاموش كردم. اما اين تيرها شليك مي شد و تركش آن به برخي از همكاران من در روزنامه برخورد مي كرد كه "چطور با فلاني كه خائن هست همكاريد". امير شاهي يكي از همكارانم در سرويس سياسي مي گوييد : "خانم ..... صراحتا به من مي گفت چرا با منتجبي كه رفته در اتاق فكر هاشمي كار مي كند، كار مي كنيد؟"
انتخابات كه تمام شد و معين درجا زد و آن چنان كه فكر مي كردند به مرحله دوم نرسيد، من از زير آن بار تبليغاتي خلاص شدم.
حالا اين دوستان دنبال هاشمي بودند و تبليغ مي كردند كه او راي بياورد. اين را مي شد يك تاكتيك دانست و اين كه اين دوستان از ترس چيز ديگر به دامن هاشمي پناه آوردند.
تاكيد مي كردند كه ما با مرزبندي از هاشمي حمايت مي كنيم. خوب كلك خوبي بود. من كه در ستاد هاشمي بودم و رد و بدل شدن اطلاعات را قبل از مرحله اول مي ديدم، مي دانستم كه داستان چيست.
تا رسيديم به امروز.
در اين ايام جديد به علت آن كه من چندين بار با علي لاريجاني براي روزنامه شرق مصاحبه كردم يا با ناطق نوري برخي از دوستان و همكاران از اين كه من اين طرفي غش كردم حرف زدند. و اين كه مثلا علي لاريجاني چون در فلان مصاحبه مطبوعاتي تو را به اسم صدا كرده پس تو را خوب مي شناسد و تو هم قلمزن او هستي.
گذشت. داستايوسكي مي گوييد: بزرگترين خشم بي اعتنايي است.
ضرب المثل ايراني ما نيز تاكيد دارد: جواب ابلهان خاموشي است
من چيزي نمي گفتم. گرچه خبرها درز مي كرد كه چه ديدارهايي انجام شده است.
در اين ايام ناگهان چند خبر منتشر شد:
- ديدار مشاركتي ها با ناطق نوري
- ديدار رضا خاتمي با علماي قم
- ديدار رضا خاتمي با اعضاي موتلفه
- تقاضاي ديدار مشاركت با علي لاريجاني
- تقاضاي ديدار مشاركت با برخي از مسئولان نظام
- و...
خوب من كه فقط از هاشمي حمايت كردم و فراتر نرفتم اما اين دوستان پا بر تمام سخنان پيشين گذاشتند تا در قدرت بمانند. ايرادي نيست. اتفاقا خيلي هم خوب است اما آن سخنان پيشين چه مي شود؟ اين گردش به راست مشاركت بسيار مهم است.اما بايد مشخص كنند كه كجا را اشتباه رفتند. و بگويند تمام داستاني كه بر سر جبهه دموكراسي خواهي و حقوق بشر علم كردند شعاري بوده يا شعوري؟ مگر مي شود 8 سال به جناح راست گفت جناح اقتدارگرا و بعد رفت دست آنها را به گرمي فشرد؟ مگر مي شود به علي لاريجاني كه رييس رادیو و تلويزيون بود كلي اتهام زد و بعد از او وقت ملاقات گرفت و پشت يك ميز نشست؟ مگر شما نمي گفتيد كنفرانس برلين يا برنامه چراغ دست پخت او هست؟
در جريان انتخابات دوستان همكار كه سمپات مشاركت بودند به من مي گفتند فرصت طلب. حالا كساني كه به آنها اقتدا مي كردند براي اين كه در قدرت سهيم باشند چه كارها كه نمي كنند.
در اين باره حرف هاي ديگري هم هست. از كساني كه در ستاد معين كار مي كردند اما .....