چند تا بازی با هم در جریان است و سرنوشت ما در ایران نه تنها به کیفیت خاتمه آنها ، که به زمانی که هر یک از این بازیها خاتمه می یابد و ترتیب خاتمه آنها بستگی دارد.
این بازیها شامل درگیری اتمی ( و البته درگیریهای سیاسی دیگر) بین دولت ایران و سایر دولتهای دنیا، درگیری سیاسی و اقتصادی دولت با ملت و البته سومین بازی درگیری فکری و فرهنگی ملت با خودش می باشد.
جنگ سرد بین دولت و دنیا به شدت در جریان است. دولت هر گونه مسالمت را ضعف و سستی دانسته و دستیابی به انرژی اتمی ( و البته بمب اتمی ) را نه از دید منافع ملی بلکه از نظر نوع تفکرات مذهبی مورد توجه قرار می دهد. ( این را از قول یکی از آخوندهایی که را بطه نزدیکی با گروه آقای احمدی نژاد داشت می گویم . در یک جلسه تقریبا ً خصوصی ایشان می گفت: بایستی به بمب اتم دست یافت . شمشیری که در آخرالزمان می گو یند در دست حضرت حجت است همان سلاح اتمی است و ما آنرا باید تهیه و در اختیار ایشان قرار دهیم . جنگ کنونی جنگ منافع نیست جنگ آخرالزمان است. جرج بوش هم در آنور جبهه همین دیدگاه را دارد و نقش نجات دهنده آخرالزمانی را در خود می بیند نه حافظ منافع ملی . این را در فیلمهای سینمایی شان هم تبلیغ می کنند . سربازان امریکایی در عراق از زندانیان راجع به امام زمان سؤالاتی کرده اند که نشان می دهد که آنها نیز مانند ما جریانات و اتفاقات زمان حضور را رصد کرده و به آن حساس می باشند.) خوب با این ایدئولوژی متوجه می شوید که کوتاه آمدن و مصالحه ای در کار نیست. و نباید منتظر نوشیدن جام زهر از طرف ایرانی بود .
طرف امریکایی هم در سیاستهای رسمی خود اعلام کرده چنانچه از طریق دیپلماتیک قضیه حل نشود به ایران حمله می کند. امریکا آشکارا اعلام کرده تنها چیزی که می تواند بدتر از جنگ با شد ایران اتمی است . قطعا ً در اعلام این موضع شوخی نکرده و به محدودیت زمانی که موجود است توجه می کند. اگر امریکا زود تر به ایران حمله نمی کند به دو دلیل است یکی آماده کردن افکار عمومی دنیا و دوم هزینه های مالی آن. به همین دلیل تا آنجایی که می تواند راههای غیر نظامی را می آزماید تا اولا ً به همه نشان دهد که ما جنگ طلب نبودیم اما ایرانیها صلح جهان را به خطر انداخته اند، ثانیاً از اینکه ممکن نبوده جلوی ایران را با هزینه کمتری بگیرند مطمئن شوند.
اما از نظر امریکا حکومت ایران باید عوض شود ، نه بخاطر مشکلات اتمی بلکه بعلت سنگی که ایران در طرح خاور میانه بزرگ می اندازد. و مطمئنا ً بعد از مشکل اتمی بهانه های دیگری وجود دارند تا به ایران گیر بدهند و اینها همه وجود دارد تا وقتی که ایران مشکلش را نه با امریکا که با اسراییل حل کند. قطعاً در صورت صلح بین ایران و اسراییل مشکل ایران و امریکا بطور خودکار حل خواهد شد.
بگذریم، ساعت جنگ به شدت در حال تیک تاک کردن است . اینکه این زمان کی خواهد بود بستگی به عوامل دیگر دارد اما احتمال اینکه زودتر از دو سال دیگر باشد خیلی ضعیف است.مگر اینکه اتفاق غیر قابل پیش بینی دیگری بیافتد.
از طرفی جبهه دیگری بین حکومت و مردم وجود دارد. 40 درصد مردم زیر خط فقر قرار دارند. توسعه ایران به شدت به اصلاح حکومت و روشهای کاری آن در حکومت ورزی و کم شدن دخالت آن در زندگی شخصی و اقتصادی وابسته می باشد. اما حکومت به این تناقض رسیده که در صورت کم شدن دخالتها و کوچک شدن حکومت ، آنوقت چگونه حاکمیت کند و اقتدار داشته باشد و مدیریت بدون دخالت برایش تعریف شده نیست . لذا در این اصلاحات تعلل می کند. از طرف دیگر مردم از این همه دخالت خسته شده اند. و دولت را نه نهادی لازم در جهت جلوگیری از هرج و مرج و اجرای قوانین جهت تسریع امور که بعنوان یک رقیب ناخواسته می انگارند که باید از بین برود.لذا جهت نشان دادن مخالفت خود از هر چه که حکومت به آن حساسیت دارد استفاده می کند : از نوع حجاب و لباس و آرایش گرفته تا نوع جشن و سرور.از مراسم چهارشنبه سوری گرفته تا بردن کیبرد و سیتی سایزر در مراسم عاشورا و حتی سکوت و بی محلی به انتخابات. روشنفکران چاره کار در کنترل این شر لازم را دموکراسی می دانند . و دادن آزادیهای سیاسی به مردم جهت تعیین سرنوشت خود. چیزی که روحانیان سنتی آنرا شرک دانسته و حاکم را منتخب الهی که بایستی جست و یافت.
به آرامش نسبی ایرانیها نمی شود اعتماد کرد همیشه ضربه را از جایی که فکرش را نمی شود کرد زده اند. ساسانیان در اوج اقتدار خود بعلت کمک مردم به اعراب شکست خوردند. حتی باز کردن خزانه دولت به روی مردم هم به آنها کمکی نکرد ،خوارزمشاهیان بعلت بی تفاوتی مردم در جنگ با چنگیز خان در اوج شکوفایی شکست می خورند. محمد رضا شاه در اوج اقتدار خود در حالیکه بالاترین درآمدهای نفتی و قدرت نظامی را داشت در عرض یکی دو سال سقوط می کند و انقلاب می شود. ایران آتش زیر خاکستر است. عقربه های ساعت جنگ ملت با دولت نیز به سرعت دارند می چرخند. این زمان است که دارد می گذرد.
چالش سوم نیز در خود ملت وجود دارد. جنگ بین بودن و شدن. مردم درد را حس می کنند، اما در اینکه عامل آن چیست هر کسی چیزی می گوید. ملت می داند چه چیزی را نمی خواهد اما در آنکه چه چیزی را باید به جایش خواست سر در گم است.آشفته است و به کسی و چیزی اعتماد ندارد. هنوز اکثر مردم به این نتیجه نرسیده اند که بیشتر مشکلات ما ، سرنوشت ما ، وضعیت سیاسی ما ، بی رونقی اقتصادی ما نتیجه طرز تفکر و رفتارهایی است که درخود ما ایرانیها وجود دارد.هردولتی درهر زمانی به حکومت برسد آیینه خود ماست.مشکل ما با دولت مشکل ما با خودمان است و تا ما مشکلمان را با خودمان حل نکنیم مشکل ما با دولت( چه شاهنشاهی در قبل ، چه جمهوری اسلامی امروزه و چه هر دولتی که بعداً بیاید) حل نخواهد شد. چاپلوسی، نفاق ، دورویی و ریا کاری ،انحصار طلبی، بی انصافی و فرصت طلبی ما هر نظام سیاسی ای را با هر سیستم و تعریفی به سوی دیکتاتوری می کشاند . دیروز مخالفین به نام مخالفت با سایه خدا بر روی زمین سرکوب ، شکنجه و اعدام می شدند ، امروزه به نام اسلام سرکوب می شویم و فردا لابد به اسم دموکراسی سرکوب شده آزادیهای سیاسی و اجتماعی ما محدود می شود.
قوانین و روشهای اداری و دولتی ما همیشه فربه ، پیچیده ، غیر شفاف و وقت گیر بوده و خواهد بود. چون اساساً احترامی به شخصیت انسان و انسانیت و وقت او قایل نیستیم و این ربطی به نوع حکومت ندارد.زیاده خواهی ما می گوید این پیچیدگیها و غیر شفاف بودن ها برای کسب منفعت بیشتر از دکان دولت لازم است .
هرج و مرج و بی قانونی تنها سیستمی است که شما می توانید بدون هیچ گونه تخصص و زحمتی به پول و قدرت برسید و این به مزاج راحت طلبی و مفت خوری ما خوب سازگار می افتد و البته فقط یک دیکتاتور می تواند این نظام بی نظم را نگه دارد.
انحصار طلبی، مصرف گرایی ، چشم و هم چشمی ، ظاهر بینی و راحت طلبی و رفتارهای احساسی و غیر قابل پیش بینی ما ، فرصت هر گونه سرمایه گذاری ، ایجاد بازارهای رقابتی و اشتغال زایی را از ما گرفته اقتصاد را بی رونق کرده و بدین ترتیب خود را بسوی فقر می کشانیم.
انحصار طلبی و راحت طلبی به ما می گوید به جای زحمت کشیدن درافزایش بهره وری واستانداردهای کاری و کیفیت محصول، راحت ترین راه برای برتری اقتصادی و سیاسی در برابر رقبا ، خار و ذلیل کردن و در نهایت حذف آنها می باشد.
در نتیجه فضای جامعه پر است از دعواها و حرف و حدیثهای خاله زنکی جهت ضایع کردن همدیگرو حذف رقیب. این را در همه اصناف می توان دید و ربطی به سطح سوادو طبقه اجتماعی هم ندارد. از صنف بازار گرفته تا پزشکها ، از ورزشکارها گرفته تا مطبوعات. از روشنفکرها گرفته تا سیاسستمداران . از روحانیون گرفته تا نظامیها . از همکاران یک اداره گرفته تا ادارت و وزارتخانه های مختلف در یک دولت. "زیر آب زنی" اصطلاحی که نشان دهنده اینگونه اعمال است.
قطعا ً وضعیت اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ما عوض نمی شود مگر در اینگونه رفتارها و ذهنیتها تجدید نظر کنیم. ناجی ما فقط خودمانیم ، این خواب که رستمی بیاید و ایران را نجات بدهد رؤیایی بیش نیست. رستم این ایران خودمانیم .هم درد از خودماست و هم درمان در دست خودمان. واین نیازمند یک جراحی دردناک است در خودمان، ارزشهایمان و طرز تفکرمان. ما باید قوانین یک بازی منصفانه را بین خود به رسمیت شناخته و صادقانه رعایت کنیم. این چه زمانی اتفاق می افتد ؟ معلوم نیست . عقربه های این ساعت برعکس دو ساعت قبلی خیلی سریع حرکت نمی کند. نشانه هایی که از نسلهای جدید مشاهده می شود کاملاً نا امید کننده است. صداقت ، درستکاری و خیر خواهی ویژگیهایی هستند که از ما بسیار فاصله دارند.
گفته بودم که سه بازی در جریان است. در صورتی که جنگ بین ایران و امریکا زودتر اتفاق بیافتد قطعا ً وضعیت ما از عراق هم بدتر خواهد شد . گسستهای قومی و تنفرات منطقه ای از یک طرف، انحصار گراییهای مذهبی از طرف دیگر و اختلافات شخصی بطور کلی ایران را بسوی جنگ داخلی پیش می برد. من از جنگ ایران با امریکا نه از حمله امریکاییها که از بلایی که محتمل است خود ایرانیها در هرج و مرج بعد از جنگ بر سر خود بیاورند صحبت می کنم و از آن می ترسم. ترکها ، ترکمنها ، بلوچها ، کردها و اعراب فکر می کنند با مستقل شدن وضعیت بهتری پیدا می کنند و از اینکه دولت مرکزی مانع این استقلال شده کینه به دل گرفته اند. سنی ها هم که در پی رسیدن به بهشت با کشتن شیعه ها هستند و شیعه ها هم بدنبال گرفتن انتقام خون امامان خود از سنیها. و کم هم نیستند شاگردانی که از اساتید سختگیر خود کینه دارند. و یا بدهکارانی که ازطلبکاران سمج خود خسته شده اند. متهمینی که به حق یا ناحق توسط قاضی ای محکوم شده اند.و اساسا ً مردمی که وجود دیگران را مانعی بر سرمنافع خود می بینند. از هم اکنون گروه های شهادت طلب جهت روشن کردن این آتش پس از جنگ تشکیل شده اند . قطعاً اهداف این گروه ها صرفاً امریکاییها نخواهند بود. دریای خون است که راه خواهد افتاد . در صورت حمله امریکا، ایران را تجزیه شده ببینید.
اما در صورتی که ساعت دوم سریعتر کار کند و قبل از حمله امریکا حکومت عوض شود چه اتفاقی می افتد؟ ماجرای انقلاب اسلامی دوباره تکرار می شود.در اوایل قدری جامعه در تب و تاب نوشتن قانون اساسی جدید خواهد بود و البته درگیریهای لفضی بین گروهها در گنجاندن بندی از ایده آلهای خود در آن. و مدتی هم در گرفتن انتقام و تصفیه دولت ازعناصر رژیم گذشته.اعدامها فله ای . متهم کردن رقبا به داشتن ارتباط با رژیم قبلی و پا پوش درست کردن برای آنها.و مدتی هم به عوض کردن اسامی و سمبلها و... می گذرد.یواش یواش اختلاف منافع بین افراد و گروهها شروع و بعد بیشتر شده، همدیگر را تحمل نکرده در پی حذف یکدیگر " زیر آب همدیگر" را می زنند و خوب البته فرصت طلبان زیادی هستند که ببینند باد از کدام طرف می وزد و آنها بشوند انقلابیهای دو آتشه و تمام محصول تغییر رژیم را برای خود مصادره کنند .و بعد برای اینکه صدای کسی در نیاید مثلا ً به اسم حمایت از دموکراسی تمام آزادیهای اجتماعی و سیاسی را محدود کرده هر صدای مخالفی را سرکوب نمایند و دوباره سانسور و فشار. دیکتاتوری ای جهت حفظ دموکراسی! آری انقلاب فرزندان خود را می خورد. و بعد ؟ تازه می رسیم به اینجایی که الان هستیم ، اگر عقبتر نرویم. تاریخ تکرار می شود.
اما اگر ساعت سوم سریعتر کار کند چه؟ اگرقبل از اینکه امریکا حمله کند و یا حکومت عوض شود ملت مشکلات فکری و فرهنگی خود را حل کند چه اتفاقی می افتد؟ در صورتی که آنقدر انصاف داشته باشیم که بالا رفتن خود را به قیمت زیر پا گذاشتن و له کردن دوستانمان نخواهیم ، قطعا ً به اجرای قوانین برای یک بازی عادلانه با دیگران تن داده و آنراصادقانه رعایت خواهیم کرد. این به این معنی است که دیگران را حذف نکرده و " زیر آب " فردی را نزنیم و موفقیت خود را در غالب کوشش و تلاش و بهبود کیفیت و کار خود پی گیری کنیم . در بعد اقتصادی این قضیه باعث اعتماد در مبادله و بهره وری بیشتر در تولید شده و اقتصاد رونق می یابد. علم ،ارزش اقتصادی یافته و رفاه کمترین مزد آن خواهد بود. در بعد مدیریت دولتی نیز قوانین و مقررات شفاف و ساده شده، به حداقل های لازم کاهش یافته و بجای دخالت در همه امور، در ایجاد یک فضای منصفانه و عادلانه برای ایجاد آزادی عمل و تصمیم گیری توسط شهروندانی - که به انسانیت آنها و شخصیتشان جدای از هر چیز دیگری احترام قایل بوده و به آنها اعتماد دارد- و ایجاد انگیزه برای زندگی ، کار و سرمایه گذاری آنها می کوشد.
در بعد سیاسی هم اگر کسی در پی حذف دیگران و انحصار طلبی نبوده و حقوق دیگران را تعیین سرنوشت خود محترم بشمارد خوب این فرهنگ الزاماًبه دموکراسی ختم خواهد شد حال با هر اسمی که می خواهد باشد.
شاید این انتظارات و تصاویرامروزه بسیار ایده آل گرایانه، دور از دست رس و حتی خنده دار باشند اما بطور قطع تنها راهی است که ما را بسوی کمال، آزادی ، عدالت و رفاه اجتماعی خواهد برد. دسترسی به این اهداف مترقی از هیچ راه دیگری متصور نیست. وتلاش در هر راه دیگری جز تلف کردن وقت و عمر و پول و جان و سرکار گذاشتن و در نهایت نا امیدی ملت چیز دیگری نمی باشد.
خوب ،عقربه های ساعت کدام بازی سریعتر می چرخند؟ این بستگی به بازیگران این بازیها دارد. تا که خود چه سرنوشتی را خواهند.