جمعه 1 اردیبهشت 1385

طنز نوشته هایی از اسد مذنبی

فارسی شکر است

فارسی شکر است اما عده اي شكرنشناس ميگويند نخير فارسي شكر نيست، البته بايد به آنها قدري حق داد چون شكر ما صددرصد وارداتي است و مانند اكثر كالاهاي وارداتي ناخالصي زياد دارد و در اين دنياي وانفسا كه حتي تلخي خالص يافت مي نشود نبايد از شكر يا همان شيرين دري توقع خالصي داشت!

ماركوپولوهاي ايروني

هنوز زمان زيادي از عهد شباب نگذشته بود كه موفق به چشيدن زبانهاي ديگر شديم. اولش مزه همه زبانها تلخ بود و ملاي مكتب سعي داشت با تركه انار، الف لام ميم را توي كله ما فرو كند و ما خوشحال بوديم كه به جاي درخت انار درخت نخل در خانه ندارد. تا اينكه يك شب ماركوپولو به خواب ما آمد و گفت برو! سئوال كردم بخوانم؟ گفت مگه اينجا كوه تورابوراست كه بخواني؟ پرسيدم مگه تو جبرئيل امين نيستي؟ گفت، خيلي خنگي برو كه اومدند . و ما شديم ماركوپولو!

ماركوپولو راست ميگفت چون جبرئيل امين كه ريش و اسلحه ژ3 نداره و لباس رزم به تن نمي كنه و اصلا جبرئيل آدرس خونه پدر ما رو از كجا گير آورده بود؟!

تركيه

مدتي در تركيه بوديم و زبان تركي را چشيديم، ديديم اونقدرها هم كه ميگفتن تلخ نيست، بعد رفتيم دوبي و خورديم به پست يك معلمه عبايه پوش كه گاهي وقتا روبنده را هم به عبايه اضافه ميكرد و ايشان مجبورمان كرد از عربي شان بچشيم . ملاحظه فرموديم اي بابا يا عربي خيلي شيرين است يا اين عربي كه به پست ما خورده. و فحش ميداديم به آن ملاي عبوس كه با تركه بر فرق مبارك ما ميكوبيد. دوست خبره اي گفت ، نه جانم تا زبان در زبان نچرخد، زبان يادگرفتن نشايد، گفتم يعني اگر آن ملاي عبوس، ما را مي ماچيد... القصه چند صباحي بعد به قصد تحصيل فيلمان ياد هندوستان کرد و از آنجا هم رخت به چين و ماچين يعني هنگ كنگ و اندونزي و مالزي و فيليپين كشيديم و دريافتيم كه زبان اينها هم شيرين است.

اشعار پشت كاميون ها

در مجمع الجزاير فيليپين گرفتار دختري از امت عيسي شديم و به ياد اين بيت شعر كه پشت كاميوني در جاده هاي وطن خوانده بودم، افتادم:

دختري ازامت عيسي گرفتارش شدم
يا محمد همتي كن تا مسلمانش كنم

اولش رويم نميشد به محمد رو بزنم چون چيزي از مسلماني خودم باقي نمانده بود چه رسد به اينكه يك نفر اهل كتاب را هم مسلمان كنم، تازه شانس آوردم بنده مذكر بودم و امت نامبرده مونث والا شر سنت كردن امت مذكور هم مي افتاد گردن ما. بالاخره ديدم بدجوري در دام امت عيسي گرفتار شده ام و تازه فهميديم كه چرا رهايي از دام امت عيسي مثل رهایی گروگان ها ی كليساي* "مهد" در سرزمين فلسطين به اين سادگي ها نيست و مسئله تقابل فرهنگها و تو بميري و من بميرم و واسطه گري سازمان ملل و دولت ثالث لازم است و دولت عشق آمد و درست مثل دولت قبرس كه واسطه رهايي فلسطيني ها در كليساي مهد شد، واسطه ما شد . پس چاره اي نبود چون هر طور شده باید گفت وگو بين تمدنهاي پارس و چين و ماچين را پيش ميبرد . و دوباره چرخش زبان در زبان كه كفار بدان " کيس " ميگويند شروع شد. اين بار زباني بود بس ناآشنا به نام "تاگالوگ" (زبان مجمع الجزاير فيليپين). البته به ارواح خاك مرحوم آقا بزرگ به خاطر خودمان اينكار را نميكرديم، فقط هدفمان تنش زدايي بود و پيشبرد گفت وگوي بين تمدنهاي پارس و فيليپين و حالا بيا و درستش كن ، زيرا طرف گفت وگو دختري بود از امت عيسي كه براي همشيره مايكل جكسون يعني خانم ژانت، بيشتر از كوروش و داريوش ما احترام قايل بود و براي تمدن چندهزار ساله پارس تره هم خرد نميكرد.

استخاره سر قبر کورش

فكر كرديم مگر ميشود جواني كه به خاطر وطن ماركوپولو شده با تمدني به گفت وگو بپردازد كه اساطيرش نزد آنها به اندازه سركارخانم ژانت ، صبيه آقاي جكسون احترام ندارند !؟ خلاصه رفتيم سر قبر كوروش تا استخاره كنيم . وعجز و لابه كه كوروش جان ؛ منو ببخش اگه بيدارت كردم. آسوده بگير بخواب چون اوضاع كلا روبراهه! كه يكدفعه كوروش نعره زد آخه اين چه وطن پرستيه ؟ چطور خواهان گفت وگوي تمدن پارس با كسي شده اي كه خشخاش هم براي ما خرد نميكند؟ و چرا در داخل مملكت خودمان گفتگو نميكني، گفتم كوروش جان می گویند در داخل... گفت خفه، يعني ميون شصت و پنج ميليون ايروني يه نفر .... گفتم كوروش جان يواش چون الان ميان مثل قبر رضاشاه ديناميت ميذارن زير خودت و تخت جمشيدت، حالا به خودت رحم نميكني اقلا به تمدن پارس رحم كن، چون فقط از مال دنيا و شش هزار سال تمدن همين يه تخت جمشيد مونده كه ميتونيم باهاش ويراژ بديم و توي دنيا پز در كنيم!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

گفت وگوي بين تمدنها يا تجارت

بعله گفت وگوي تمدنهای پارس و چین و ماچین خيلي خوب پيش ميرفت چون قضيه مثل جریان هسته ای رنگ تجاري به خودش گرفت و درست عينهو چین و روسیه واتحاديه اروپا امت عيسي حاضر شد قرارداد عقدي خودش را با ما به امضا برساند و ما متوجه شديم زبان تجاري شيرين تر ازهر زبانی است! و آن امت عيسي كه اينك همسر ماست با اينكه هيچوقت يك كلمه از نوشته هاي ما سر درنياورده ولي مدام ما را تشويق به نوشتن ميكند و يا آن حزب اللهي با معرفت به نام حسين كه چندي پيش از تهران براي ما اي ميل فرستاده بود كه خجالت بكش براي كفار ننويس چون من هميشه شروورهايت را ميخوانم ولي يك كلمه نمي فهمم و ما فكر ميكنيم كه اين مسايل جهت اثبات شكر بودن دري كافي باشد، چون طرف نمي فهمد ولي شيريني اش را حس ميكند و آن يكي نمي فهمد ولي هميشه ميخواند.

روزي در هندوستان يكي از دوستان افغان از من پرسيد زبان ما افغان ها دري نام دارد لهجه مردم جنوب ايران نامش چيست؟ گفتم مال ما يك "وري" اضافه دارد!

-------------------------
* چند سال قبل عده ای از فلسطینی ها به کلیسایی بنام مهد در اسرائیل پناه بردند که با واسطه گری سازمان ملل متحد و دولت قبرس که به آنها پناهندگی داد ، رهایی یافتند.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'طنز نوشته هایی از اسد مذنبی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016