قریب به ده روز از دستگیری رامین جهانبگلو می گذرد و متأسفانه در این مدت در میانِ خیل عظیم حامیان دانشگاهی وی، که عمدتاً از خارج از کشور نشأت می گیرد، کمتر نشانی از افراد و جریان های طیف چپ و رادیکال حامی حقوق بشر دیده می شود. منظورمن البته گروه های سیاسی خارج از کشور نیست که به گمانِ من در دورترین حاشیه های جریان اندیشه ایران معاصر قرار دارند. منظور من بیشتر خاموشی و عدم تحرک شخصیت ها ی رادیکال مستقل چون ناصر زرافشان و جریان هایی شبیه کانون نویسندگان، فعالان ملی مذهبی و وبلاگ نویسان غیروابسته به حاکمیت است.
از نگاه من، که چه بسا بدبینانه و معوج باشد، تفاوت واکنش موجود از سوی این طیف در برابر دستگیری رامین جهانبگلو با مواردی مانند دستگیری فرج سرکوهی به درک ما از مقوله ی حقوق بشر باز می گردد. به این معنا که به نظر می رسد همه فقط به نقض حقوق در مورد همفکران خود حساس هستیم .
واقعیت این است که رامین جهانبگلو از هواخواهان لیبرالیسم است و مبانی نظری وی قرابتی با رادیکالیسم و آرمانخواهی های تساوی خواهانه و عدالت جویانه ندارد. نگاه وی به جمهوری اسلامی مسالمت جویانه و اصلاح گرانه بوده است و وی و دوستانش در ایران حتا دربرابر قتل های زنجیره ای نیز موضع نگرفتند. اما آیا این امور سبب می شود که در برابر نادیده گرفتن حقوق انسانی وی ساکت بنشینیم؟ همه ی کسانی که در باب زندان و شکنجه سخن گفته اند باید بدانند در آن دستگاه قضایی برای رامین جهانبگلو هیچ چیز تغییر نکرده است. اگر بازجویان منسوب رییس جمهور اصلاح طلب توانستند با همسر سعید امامی معاون امنیت ملی کشور چنان کنند، باید نگران جسم و جانِ تمامی زندانیان سیاسی و از جمله رامین جهانبگلو بود. همه می دانیم معنای "ده ها صفحه اعترافی" که می گویند از وی گرفته اند چه می تواند باشد.
روزنامه کیهان در شرح این ماجرا اشاره ی دارد به مجله ی آدینه نوروز 1374 که رامین جهانبگلو را تلویحاً مزدور بیگانگان خوانده بود (این هم نوعی فضل تفدم است دیگر). در این یک دهه چقدر در زمینه ی حقوق بشر پیشرفت کرده ایم؟ چقدر رفتار ما شبیه اصلاح طلبان حکومتی است که آزادی را فقط برای موافقان می خواستند؟
دست روی دست گذاشتن و سکوت در برابر این واقعه ما را به ندامتی دچار می کند که در مورد عباس امیر انتظام بسیاری دچار آن اند.