علیه جنگ و بربریت، و برای صلح و آزادی
با پایان مهلت 30 روزه شورای امنیت سازمان ملل،بحران هسته ای ایران وارد مرحله تازه و خطرناکی شده است که جنبه های اجرائی دادن به تصمیمات شورای امنیت و درصورت عدم تمکین، بکارگیری ابزارهای تنبیهی از ویژگی های آن است. به این ترتیب بحران تحت تأثیرمواضع وعملکرد متقابل دو قطب ویرانگر ومرگ آفرین، یعنی جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیستی گام بگام بسوی نقطه وقوع فاجعه هدایت می شود. و برهمین راستا سناریوی جدیدی که اکنون کشورما دربرابرآن قرارگرفته،همانا صدورقطعنامه تازه ای برمبنای فصل هفتم منشور اختیارات شورای امنیت سازمان ملل است که مطابق آن حکومت اسلامی تهدیدکننده صلح وامنیت جهانی تلقی خواهدشد.با صدورچنین قطعنامه ای و با استناد به فصل هفتم آن،تمکین به تصمیمات این شورا از نظرحقوقی برای همه اعضاء سازمان ملل الزام آورمی گردد ودرصورت عدم گردن نهادن کشورمزبور به درخواست های این شورا،راه بکارگیری تحریم ها و حتی اقدامات نظامی برای برطرف کردن خطری که صلح جهانی را تهدید می کند،هموار می گردد.هم اکنون دولت آمریکا و کشورهای اروپائی تمام تلاش خود را بکارگرفته اند که بقیه دولت های عضو شورای امنیت را نیزمجاب به همراهی با صدورچنین قطعنامه ای بنمایند. ودراین میان البته سیاست های ارتجاعی وتحریک آمیز جمهوری اسلامی خود بهترین عامل تسهیل کننده برای دست یابی به اجماع جهانی توسط دولت آمریکا محسوب می شود.بدیهی است درچنین شرایطی- شرایطی که خصلت عمومی آن تشدید محاصره اقتصادی و افزایش مخاطرات نظامی است-تصویب قطعنامه فوق بهترین مستمسک حقوقی را برای نومحافظه کاران آمریکا درمورد مشروعیت دادن به هدف های تجاوزطلبانه خود درمنطقه خاورمیانه وبویژه درمورد کشور ایران فراهم می سازد.آن ها برای مشروعیت بخشیدن به دکترین جنگ پیشگیرانه خود بیش ازاین ازسازمان ملل انتظاری ندارند.اما علاوه برآن زمامداران آمریکا ازهم اکنون پنهان نمی کنند که اگرحتا شورای امنیت هم تن به خواست های موردنظرش ندهد، خود به تنهائی و یا به همراه متحدانش دست به کارخواهد شد. بی شک تلاش جمهوری اسلامی برای دست یابی به سلاح هسته ای و دیگرسیاست های تحریک آمیز بشدت محکوم است و همه نیروهای مردمی ودمکرات باید علیه این سیاست ها ومیلیتاریزه شدن شتابان اوضاع کشوربه مقابله برخیزند.درعین حال نباید فراموش کنیم که بحران هسته ای ومقابله با تلاش های رژیم دراین زمنیه، فقط نوک کوه یخ بحران را تشکیل می دهد واهداف دول امپریالیستی بسی فراترازآن است.آنها به کمترازکنترل منابع کشور و گماشتن کارگزاران گوش بفرمان خود برکشورراضی نیستند.ازسوی دیگرهردوقطب ارتجاعی با دامن زدن به سیاست های بحران آفرین درصدد فراافکنی ازمشکلاتی هستند که سخت دچارش می باشند.جمهوری اسلامی برآن است تا بادست یابی به سلاح هسته ای موقعیت متزلزل خود را دربرابر تهدیدهای خارجی و نارضایتی گسترده مردم ایران تثبیت کند و دولت آمریکا نیز،که با فرورفتن درباتلاق جنگ عراق در دست یابی به جاه طلبی های اقتصادی وسیاسی خود درمنطقه با ناکامی مواجه شده،برآنست که ازطریق بحران افروزی حول مسأله هسته ای ایران راهی برای خروج از تنگناهائی که درآن گرفتارآمده بجوید.تاشاید باین طریق ازرهگذرفراافکنی بحران، فرصتی برای ترمیم هژمونی شکاف برداشته خود و ایجاد نظم مورد نظرش درسطح منطقه وجهان بیابد.
بی شک تحریم اقتصادی ولو آن که با عنوان غلط اندازتحریم هوشمندانه آذین بندی شود و مداخلات نظامی-که اکنون حتی با بی شرمی تمام با نغمه های شوم احتمال کاربرد بمب های تاکتیکی اتمی هم همراه شده است-نه فقط معادل گسترش بی سابقه دامنه گرسنگی،بیکاری وتورم وفلاکت، سرکوب و اختناق،بحران های اجتماعی،گسترش میلیتاریزم وخطرانهدام همه زیرساخت های اقتصادی وعمرانی است،بلکه می می تواند باردیگرمردم ایران وبویژه جوانان را بصورت گوشت دم توپ روانه میدان های جنگ بی حاصل وبی بازگشت کند. وفراترازآن حتی موجب خطرازهم پاشیدگی جامعه وکشورایران گردد.
دراین میان غالبا آن چه که فراموش می شود،آنست که علیرغم ادعاهای دروغین و اشک تمساح ریختن به فقدان دمکراسی وحقوق بشردرایران،همانگونه که تجربیات مشابه نشان داده است،ایجاد حالت جنگی و تحریم ها،گرسنگی دادن به مردم زحمتکش وتهیدست و بادوقطبی کردن فضای سیاسی و اجتماعی و دامن زدن به روحیات ناسیونالیستی عملا موجب تقویت موقعیت رژیم های استبدادی و قربانی شدن بیشتردمکراسی و حقوق بشرمی شود. باین ترتیب شاهدیم که هردوقطب بحران علیرغم دامن زدن به فضای تخاصم وجنگ، درعین حال مواضع یکدیگررا تقویت میکنند وعرصه را برشکل گیری یک جنبش خود بنیاد و مستقل برای دمکراسی و ایجاد جامعه بدون استثمارتنگ تر میکنند.
ازسوی دیگر آن چه که به این دوقطب ارتجاعی امکان می دهد که دست دردست هم،منطقه خاورمیانه ودرمرکزآن کشورومردم ایران را باخطر فاجعه جدید وبه مراتب سنگین تر ازفاجعه عراق روبرو نمایند،بویژه درپهنه داخل کشور،همانا فقدان وجود یک صدای سوم یعنی،یک جنبشِ صلحِ تأثیرگذارعلیه محاصره اقتصادی و جنگ ارتجاعی است. فقدان ویا ضعف صدای سوم- صدای زندگی و آزادی وصلح-عامل مهمی دربی مهاری وحارشدن خوی جنگ افروزانه وامپریالیستی درهردوسوی بحران بشمارمی رود.جنبشی که با دادن شعار مرگ برجنگ وزنده باد صلح دربرابرهردو قطب ارتجاع عرض اندام کرده و اجازه ندهد که سیاست های ویرانگرانه آن ها،اعم ازتحریم ویا جنگ که درپیوند تنگاتنگی با یکدیگر قراردارند،بال های شوم خود را برمنطقه وبرایران بگستراند.
بااین وجود،بحران کنونی با داشتن خصلت ملی وبین المللی زمینه های مناسبی را برای تولید یک واکنش ملی و بین المللی علیه دوقطب اصلی این بحران فراهم ساخته است.دوقطبی که یک سویش را قدرت های امپریالیستی وسیاست های ضدبشری آن تشکیل می دهد وقطب دیگرش را رژیم تاریک اندیش،خودکامه وبهره کش ولایت فقیه.درچنین شرایطی یک جنبش متناظر با این بحران که هم خصلت بین المللی داشته باشد وهم درصحنه داخلی عرض اندام کند،تنها پاسخ ممکن ومؤثربرای جلوگیری ازوقوع این فاجعه است.بی تردید زمینه های عینی و مثبتی برای شکل گیری وعروج چنین جنبشی،هم درسطح داخل کشوروبطریق اولی هم درسطح جهان وجود دارد.تجربه جنگ 8ساله ایران وعراق،شکست اصلاح طلبی و آگاهی بیش ازپیش مردم ایران به ماهیت مرتجعین حاکم برکشور، فاجعه مداخله دولت آمریکا درعراق وپی آمدهای گسترده آن درسطح بین المللی وارتقاء آگاهی شهروندان جهان وازجمله درداخل خود آمریکا برنیات دولت آمریکا ورقابت های درونی اردوگاه کشورهای امپریالیستی درمجموع وضعیت بالقوه شکننده ای را برای هردو قطب بحران بوجود آورده است،که می تواند فراهم کننده زمینه های عینی وذهنی بروز و گسترش یک جنبش نیرومند و قادربه مهارجنون جنگ باشد.بی شک هم اکنون نیز-بخصوص درسطح بین المللی-چنین جنبش هائی وجوددارند،اما تاتبدیل شدن به نیروی قاطع و مهارکننده هنوزفاصله دارند.
درچنین شرایطی مردم ایران می توانند باگشودن جبهه سوم و گفتن "نه"به رژیم و به سیاست های جنگی وهسته ای آن، و"نه" بقدرت های امپریالیستی و سوداهای جنگ طلبانه آنها،ازوقوع سیاست گرسنگی دادن ویا جنگ ارتجاعی جلوگیری کنند ودرصورت وقوع،درهمبستگی با جنبش های بین المللی به مهارآن نائل آیند.هرچقدراین جنبش که"نه"به هردوطرف ستون فقرات آن را تشکیل می دهد، بتواند سریعترشکل بگیرد به همان اندازه می توان برامکان جلوگیری از وقوع فاجعه وکاستن از دامنه آن امید بست. نباید فراموش کنیم که وجود چنین جنبشی به ناگزیر با مسأله نان وآزادی وانبوه مطالبات مردم گره خورده است. دولت احمدی نژاد که با دادن شعارهائی دروغینی چون آوردن نان به سرسفره مردم به سرکارآمده،اکنون رسما اعلام داشته که چنین سیاستی هرگزهدف او نبوده است.چرا که صرفنظرازجیب های گشاد طبقه حاکمه سیاسی و اقتصادی، اشتهای میلیتاریزه کردن کشورو تکمیل پروژه های هسته ای، دیگرجائی برای اختصاص دادن حتی بخش کوچکی ازآن درآمد ها به سفره هم اکنون نیمه خالی مردم باقی نمی گذارد. ودرهمان حال کارگران ودانشجویان و.. دربرابرشعار"انرژی هسته ای حق مسلم ماست"،ازشعار"تشکل حق مسلم ماست"واضافه کردن پسوند "حق مسلم ما" به سایرمطالبات خود به عنوان بدیل آن شعاردفاع می کنند.بهمین دلیل است که می گوئیم شعارصلح درعین حال با مسأله نان وکارومسکن وبهداشت وناهنجاری های عظیم اجتماعی هم چون اعتیاد وتن فروشی و... گره خورده است.درچنین شرایطی شکل گیری یک جنبش رهائی بخش با هدف پیشگیری ازتحریم وهرگونه مداخله نظامی وغیرنظامی،زمینه عینی و مساعدی را برای تصفیه حساب با رژیم و سرنگونی استبداد درداخل ازیکسو و درهمان حال مقابله با مطامع قدرت های بزرگ امپریالیستی ازدیگرسو فراهم کند.
وجود چنین قطبی درعین حال به معنی مقابله با تمامی گرایشات ورویکردهای ارتجاعی است که ازیکسو دل به ظرفیت های دمکراتیک قدرت های بزرگ بسته است تا ازقِبل سوارشدن برموج آن به"مشروطیت"خود برسد.وازسوی دیگرعلیه آن دسته ازنیروهای لیبرال و اصلاح طلبی است که خود را آماده می کنندکه تحت عنوان دفاع از"کیان کشورومیهن"باردیگر به زیرپرچم جمهوری اسلامی بخزند.رویکردهای مزبو-خواه مدافعانش بدان وقوف داشته باشندو خواه نه- بی تردید موجب تقویت زمینه های وقوع فاجعه یعنی تحریم و جنگ وسایرتوطئه های ریزودرشت قدرت های بزرگ ازیکطرف وتقویت مواضع جنگ طلبانه رژیم ازطرف دیگرمی گردد.ازهمین روافشاء ماهیت خطرساز آن ها ازاهمیت زیادی برخورداراست.
بعنوان تاکتیک اصلی شرایط خطیرکنونی،شکل دادن به چنین جنبشی درسطح ملی وظیفه عاجل همه نیروهای ترقی خواه،کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان را تشکیل می دهد.بی شک طبقات زحمتکش ولایه های اجتماعی فوق،که درصورت شروع تحریم وحالت فوق العاده جنگی، ازاولین قربانیان اصلی آن محسوب می شوند،شالوده اصلی جنبش صلح ومرگ برجنگ را تشکیل می دهند.علاوه براین،دربانجام رساندن این مهم،وظیفه سنگینی متوجه فعالین وعناصرآگاه ترمتعلق به طیف سوم با دومشخصه "نه"به رژیم و"نه"به امپریالیسم،است.آن ها باید درچنین لحظات خطیرهمه توان و تلاش خود را برای دامن زدن به این جنبش بکارگیرند.تردیدی نیست که عرض اندام کردن این جنبش درداخل کشور،جنبش های هم اکنون موجود مدافع صلح درسطح جهان را تقویت کرده و متقابلا تأثیرات مثبت وتقویت کننده ای ازسوی آنها دریافت خواهد کرد.
هم چنین برنیروهای رادیکال و اپوزیسیون چپ و دمکرات لازم است،که حساسیت اوضاع را دریافته و با بکارگیری همه احساس مسئولیت خود و همه تجربه های مثبت و توانائی هائی خود درصف مقدم مقابله با سیاست تحریم وگرسنگی دادن به مردم ایران و درمقابله با وقوع فاجعه جنگ ارتجاعی-امپریالیستی قرارگرفته و باتمامی امکانات خود به هم کاسه کردن تلاش های مشترک این طیف ورساترساختن صدای سوم بپردازد.
باهمه توان خود برای صلح و علیه جنگ وبربریت، برای نان وآزادی وتقویت همبستگی جنبش های داخل و خارج ازکشوربکوشیم.این تنها راه مقابله با وقوع فاجعه ای است که درصورت وقوع هیچ کس نمی تواند ازشرعواقب آن درامان بماند.فاجعه ای که مزدوحقوق بگیران،کودکان وجوانان وزنان،شیرازه وزیرساخت های تولیدی و ارتباطی وعمرانی کشوروآسیب دیدن موجودیت وهمبستگی جامعه ایران ازقربانیان اصلی آن است.
فردا دیر است، از همین امروز باید برای جلوگیری از وقوع فاجعه جنبید!
85.02.13