* تنها راه مبارزه با پديده شوم جنگ و خشونت تقويت جامعه مدني است
تهران- خبرگزاري كار ايران
سعيد حجاريان با بيان اينكه سازمانهاي حرفهاي نگاهبان صلح در جهان بسيار جدي گرفته ميشوند و موقوفاتي براي تاسيس و ادامه كار اين نهادها وجود دارند كه از آنها در مقابل خيل عظيم سازمانهاي رزمي حمايت كنند، گفت: متاسفانه درايران جاي خالي يك نهاد حل منازعه به چشم ميخورد، در شرايطي كه نهادهاي سنتي حل منازعه ناكاركرد شدهاند و نهادهاي منبعث از قانون اساسي نيز در سطح كلان چندان كارايي ندارند، بايد به فكر تاسيس نهادي ملي براي اين كار بود.
به گزارش خبرنگار "ايلنا"، حجاريان كه در جلسه "چه بايد كرد" كه از سوي حوزه شمال تهران جبهه مشاركت ايران اسلامي، برگزار ميشود با عنوان «كابوس كائوس و روياي كاسموس» سخن ميگفت، افزود: ميگويند جنگ زماني آغاز ميشود كه سياست به پايان رسيده باشد يا به عبارت ديگر جنگ ادامه سياست است، به زباني ديگر، جنگ و سياست مانند دو روي يك سكهاند كه با اندك لغزشي يك روي آن ميتواند نمايان شود. لذا تمام تلاش مصلحين عالم اين بوده است كه در بزنگاههاي تاريخي كه به نفع صلح و حل منازعه پيش برود و مردم از عواقب خانمانسوز جنگ و ستيز در امان بمانند.
وي تصريح كرد: اين همه نهادهاي صلحباني، حل منازعه، پيش آگهيدهنده و پادمانها و سازمانهاي بينالمللي و منطقهاي براي رصد كردن صلح و آكادميهايي كه در آن صلحسالاران تربيت ميشوند مانع از آن نشده است كه در جهان كنوني از هر گوشهاي نائره جنگ شعلهور شود و دودمانها و نسلهايي را در زمانه خود بسوزاند. چون صدها برابر بودجه صرف مراكز نظامي، تسليحات و تربيت جنگسالاران ميشود.
حجاريان با طرح اين سوال كه اين نامعادله و ناقرينگي وحشتناك را چگونه بايد رفع كرد تا سكه جنگ و صلح چرخزنان به روي جنگ به زمين نيفتد، اين مغاك را چه چيزي ميتواند پر كند؟ و آيا دريا دريا خون، استخوانهاي قربانيان جنگ يا خاكستر خانمانها و دودمانها اين جهنم را كه دائماً قربانيان جديدي ميطلبد، پر خواهد كرد، گفت: تاريخ نشان داده است كه محال است جهنم جنگ با خون بيگناهان سيراب شود و آتشش اطفاء شود. تنها راه مبارزه با اين پديده شوم تقويت جامعه مدني است، آن گونه كه نسبت به عواقب آن اشعار داشته باشد و بتواند با بسيج تودههاي ميليوني از وقوع يا ادامه جنگ جلوگيري كند، چنان كه در ويتنام اين جامعه مدني آمريكايي بود كه باعث توقف جنگ شد.
اين عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت ايران اسلامي، افزود: جنبش صلحطلبي مانند هر جنبش ديگري نيازمند يك دكترين، عدهاي پيشتاز كه اصطلاحاً به آنها «صلحسالاران» (در مقابل جنگسالاران) ميگويم و نوعي سازماندهي رقيق است؛ در غير اين صورت نيروي اين جنبش هرز ميرود و تداوم نخواهد داشت.
وي در مورد دكترين جنبش صلحطلبي، گفت: ممكن است عدهاي از ارزشهاي متعالي انساني شروع كنند، مثلاً نوعدوستي را بنمايه دكترين صلح بنامند اما من ترجيح ميدهم كه مسأله را به زندگي ملموس تودهها نزديكتر ببينم. صلح در ذات خود طمأنينه و پيشبينيپذيري را براي بشريت به ارمغان ميآورد و در مقابل، جنگ با تخريب بنيادها و شالودهها پريشانخاطري و زوال را نصيب انسان ميكند. حجاريان اظهار داشت: جنگ، «كائوس» است. كائوس (CHAOS) يا به تلفظ امروزيها «كياس»، به معني «پريشيده و مضمحل» و به قول بعضيها، لفظاً و معناً، معادل است با خاويه يا هاويه (به معني جهنم) و هباء (به معناي پراكنش) اما كاسموس؛ كاسموس (COSMOS) در لغت به معناي خيمه منظم و نيز نظم كيهاني است.
وي با بيان اينكه دكترين صلح كاملاً با زندگي ملموس انسانها مماس است يعني جنگ آنها را به ورطه پريشاني، از هم گسيختگي و جهنم زميني رهنمون ميسازد، افزود: حال آنكه صلح با ايجاد نظم، خيمه و چتري براي آسايش و زندگي عادي، توسعه و امنيت و رفاه فراهم ميآورد، اما همه اينها به اين معنا نيست كه «سلام» (يعني صلح) را با استسلام جابهجا كنيم. صلح تحميلي و زير بار ظلم رفتن آثاري به مراتب مخربتر از زوال در اثر جنگ به جا ميگذارد.
به گفته حجاريان، پيشتازان صلحطلبي- همانگونه كه جنگسالاران را در عرصه نبرد يكهتاز ميدانند- كساني بايد باشند كه در عرصه صلح نيز نقش پيشتازي را به عهده گرفته و فرماندهي جنبش را به عهده گيرند، تظاهرات ميليوني اروپاييان و آمريكاييان قبل از حمله آمريكا به عراق توسط اين قبيل پيشتازان سازماندهي شده بود و شعارها، مقالات و سخنرانيها توسط آنان تدارك ميشد. بعضي از اين پيشتازان قدرت سازماندهي بالايي دارند و بعضي توان تبليغات و مناظره و بعضي تئوريسينهاي مبرزي هستند. اين جمع قليل هستند كه مانند لوكوموتيوي واگنهاي متعدد جنبش صلحطلبي را به حركت درميآورند و نهادهاي مدني را كه هر يك براي علايق خاصي به وجود آمدهاند، در جهت جنبش سازماندهي ميكنند.
وي افزود: شخصيتهايي مانند مرحوم ادوارد سعيد، نوام چامسكي، جان بين، خانم شيهان و زلاتا فلاپوويچ از جمله پيشتازان صلحطلبي و مخالفان حمله به عراق بودند كه اعتراضات ضدجنگ را در آمريكا و اروپا سامان ميدادند.
اين عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت ايران اسلامي در ادامه دو دسته سازمان را براي جنبش صلحطلبي قابل تصور دانست و گفت:
اول سازمانهاي تودهاي؛ اين سازمانها معمولاً بر اثر وحشت از جنگ و براي همياري و تعاون و به صورت خلقالساعه به وجود ميآيند. پنداري جنگ نيز چون بلاياي ارضي و سماوي است كه خود به خود مردم را به هم پيوند ميزند. شما ديدهايد كه مثلاً هنگام وقوع زلزله، نوعدوستي و همدردي باعث ميشود كه اهالي يك شهر به كمك هم بشتابند. افراد را از زير آوار بيرون بكشند، زخميها را مداوا كنند، غذاها را ميان خود تقسيم كنند. جنگ نوعي همبستگي اجتماعي پديد ميآورد كه هر چه زودتر آن حالت پريشاني به نظم و سامان درآيد، اين جنبش خودجوش تودهاي معمولاً در زمان درمان اتفاق ميافتد. اما جنبشهاي تودهاي فاقد برخي از تواناييهاي لازم هستند كه ويژه سازمانهاي حرفهاي هستند.
وي افزود: درباره سازمانهاي حرفهاي بايد گفت اين قبيل مراكز معمولاً شامل پژوهشكدهها، دانشكدهها و نهادهاي صلحباني ميشود. اولين وظيفه آنها مانند زلزلهشناسان، ثبت پيشآگهيها است. (PROGNOSISE) در اين مرحله تلاش ميشود كوچكترين علامتي كه دلالت بر نوعي ستيز قومي، مذهبي، نژادي، منطقهاي و طبقاتي ميان دو يا چند كشور باشد را ثبت كرده و در همان مراحل آغازين به اقدامات پيشگيرانه بپردازند. و معمولاً آرشيوهاي اين موسسات سوابق زيادي را از اين قبيل جمعآوري كرده و در اختيار محققين قرار ميدهند.
به گفته حجاريان، مثلاً «تد رابرت گار» (TED ROBERT GURR) سالها است كه چنين موسسهاي در آمريكا برپا كرده است و تعداد زيادي پژوهشگر در اختيار وي هستند. يا مثلاً «جان گالتونگ»1 (JOHN GALTUNG) پيشتاز تحقيقات مربوط به صلح و جنگ، موسسهاي به نام TRANSCEND در نروژ برپا كرده كه تحقيقات فراواني درباره حل منازعه و تامين صلح انجام داده است.
وي تصريح كرد: در مرحله دوم كه كم و بيش اوضاع وخيمتر شده است و جرثومه ستيز در اندام منطقهاي نفوذ كرده است، نوبت كار معاينه (DIAGNOSIS) و تحليل و تبيين ماده مرض است. كه علتهاي واقعي اين ستيز از كجا سرچشمه گرفته؟ آيا ساختاري است؟ آيا دولتهاي بيگانه در آن دخيلاند؟ آيا سوءتفاهمات باعث اين قبيل رفتارهاي پرخاشگرانه شده است؟
حجاريان مرحله سوم جنبش صلحطلبي را مرحله درمان (THORAPY)خواند و گفت: در اين مرحله برسي ميشود كه چگونه بايد منازعه را حل و آتش ستيز را خاموش كرد؟ كدام وسيله مناسبتر است؟ آيا غرامت كفايت ميكند؟ آيا بايد تغيير خطوط مرزي داد؟ آيا نوعي فدراليسم رافع مشكلات است؟ آيا دخالت دولت براي تعيين حداقل دستمزد مشكل را حل ميكند؟ و مسأله مهم آن است كه آيا ميتوان از وسايل غيرصلحآميز براي رسيدن به صلح استفاده كرد يا نه؟ يعني آيا جنگ وسيله مناسبي براي رسيدن به صلح است؟ سوالي كه در سالهاي اخير ذهن بسياري از انديشمندان را به خود مشغول داشته است و تلاش كردهاند كه به آن از مناظر گوناگون (اخلاقي، سياسي، حقوقي و...) پاسخ دهند.
پينوشت:
1- پيشتاز مطالعات جنگ و صلح در جهان، پروفسور «جان (يوهان) گالتونگ» (JOHN GALTUNG)؛ ايشان بيش از صد كتاب درباره مسأله صلح و توسعه و حل منازعه و بيش از هزار مقاله نوشتهاند كه اعتبار جهاني دارد.
اين مرد شريف نروژي با تربيت دانشجويان متبحر و تاسيس مراكز تحقيقاتي فراوان دين خود را به بشريت ادا كردهاند.
موسسه TRANSCEND كه يكي از يادگارهاي ايشان است با فصلنامه معتبري كه چاپ ميكند خوانندگان زيادي را به خود جذب كرده است. گالتونگ سالها رييس موسسه «صلح و توسعه (SIRRI)» استكهلم در سوئد بوده است. در سال 1992 فرصتي دست داد كه در اجلاس سالانه آكادمي توسعه سوئيس (SAD) محضر ايشان را درك كنم. توصيه ايشان در جمع پژوهشگران اروپايي اين بود كه اگر در كشورهاي توسعهنيافته نتوان صلحي پايدار ايجاد كرد، نرخ مهاجرت از اين كشورها به سمت اروپا شدت خواهد گرفت و اين علاوه بر مهاجرتي است كه از سوي شوروي فروپاشيده و اقمار آن به سمت غرب در جريان است. لذا وظيفه مبرم اروپاييان است كه براي امر صلح در كشورهاي عقبمانده سرمايهگذاري كنند. در اين اجلاس دوست عزيزم آقاي مهندس عبدي گزارشي از سيل مهاجرت به ايران ارائه داد. در آن زمان انبوه كويتيها به ايران آمده بودند و همچنين كردهاي شمال عراق به مناطق سردسير ايران پناهنده شده بودند. عدهاي از تركها بر اثر نبردهاي قرهباغ از ارس گذشته و به ايران آمده بودند و همه اينها علاوه شده بود بر انبوه افغانيها و عراقيهايي كه سالهاي گذشته به ايران مهاجرت كرده بودند و تقريباً چهار ميليون مهاجر در ايران به سر ميبرد. من كه كنار گالتونگ نشسته بودم ديدم پيرمرد از پشت عينك اشك در چشمانش حلقه زده است. البته بعضيها با ديدن خود صحنههاي دلخراش ميگريند اما او آنقدر با اعداد و ارقام سر و كار داشت كه حتي نمودارها و ارقام نيز او را به گريه ميانداخت. من از او دعوت كردم كه براي سفري وقت خود را تنظيم كرده و به ايران بيايد و او نيز براي ماه بعد قول داد. ما كه به ايران برگشتيم من به دنبال تشريفات آمدن او بودم كه مسوولين مربوطه ممانعت به عمل آوردند و اين در حالي بود كه هر سال در ايران انواع كنگرهها و سمينارهاي بينالمللي برگزار ميشود و ولخرجيها و اسرافهايي آنچنان به عمل ميآيد. اما تحمل يك انسان شرافتمند نوعدوست اروپايي براي مسوولين سنگين بود. و من هنوز شرمسار گالتونگ هستم.