1)
هیچ وضعیتی مضحک تر از وضعیت کسی نیست که به رغم فقدان سمت «وکالت» یا «نمایندگی»، در توهم و تصور وکالت یا نمایندگی ی دیگران است و از این رو به اشتباه در محکمه حاضر می شود!
2)
با این حال از جمله ی ایرادات بسیاری از ما ایرانیان، یکی هم این است که بدون آنکه از جانب ایشان رسما نمایندگی داشته باشیم یا قرینه و اماره ای دست کم بر آن دلالت کند؛ هرگاه که می خواهیم «نظر شخص خود» را بیان کنیم آن را به «عموم ایرانیان»،«ملت ایران» یا «مردم» نسبت می دهیم.
تا یکی از دو تصویر زیر را مخابره کرده باشیم:
_ رای ما، همان رای عموم ایرانیان است.( تا مردم مداری خود را ثابت کنیم)
_ رای عموم ایرانیان،همان رای ماست.( تا محوریت و مرکزیت خود را اثبات کرده باشیم)
3)
انتقاد بجای بیشتر منتقدان نظام سیاسی ی حاکم به نخبگان آن، این است که: چگونه در حالی که سمت آنان ناشی از یک «انتخابات آزاد» و رای و نظر همه ی ایرانیان نیست و در حالی که «حق انتخاب شدن» منتقدان نادیده گرفته می شود؛ در اغلب موارد به نمایندگی از جانب همه ی ایرانیان سخن می گویند؟!
منقدان مزبور، حق و چه بسا تکلیف دارند که بر حقوق خود پای فشرده و مکررا و موکدا بپرسند که:
چرا انتخابات آزادی مطابق با معیارهای جهان جدید برگزار نمی شود تا هریک از جریان های سیاسی به درک دقیقی از وزن و ذخیره ی اجتماعی ی خود دست یابند و بر همان اساس، سهم یا سهامی از قدرت و فرصت ها را در اختیار گیرند؟
4)
اما آیا ایشان(منتقدین) اجازه دارند که تا پیش از برگزاری ی انتخابات آزاد و روشن شدن پایگاه اجتماعی ی خود، همچون نخبگان حاکم «به نمایندگی از عموم ایرانیان» سخن بگویند؟!
روشن است که نه.
چرا که موضوع «عدم برگزاری یک انتخابات آزاد» خود به تنهایی یک منازعه؛ و مسئله ی «حق نمایندگی و سخنگویی ی ایرانیان»، یک مناقشه ی دیگر است. به نحوی که دومی موکول به اولی ست و تا مادامیکه اولی محقق نشده، آنکه به نمایندگی از اکثریت ایرانیان سخن می گوید «فاقد سمت» خواهد بود.
با این حال بسیار رخ می دهد که شمار بسیاری از منتقدان، چه در اظهار نظرهای خود و چه در بیانیه های سیاسی ی شان، مسئله ای را خواست و اراده ی ملی عنوان می کنند، یا مطالبه ای را به همه ی ملت ایران نسبت می دهند، یا تقاضایی را تقاضای عموم ایرانیان می دانند.
5)
«توهم» مزبور، در اشخاص(حقیقی یا حقوقی) دارای شدت و ضعف های متفاوت و متنوعی ست. از نگارنده که هرگاه می خواهد در باره ی موضوعی اظهار نظر کند به نمایندگی از «دو عضو دیگر خانواده اش» سخن می گوید (و در این توهم است که لابد از همسر و دخترش دارای نمایندگی ست و می تواند از جانب آنان سخن بگوید،چون مدیر خانواده است!) بگیرید تا سرکار خانم «شیرین عبادی» که اخیرا نه فقط در توهم داشتن سمت نمایندگی از جانب ایرانیان است، بلکه بر این گمان است که می تواند از جانب یک میلیارد مسلمان جهان نیز سخن بگوید و موضع بگیرد!
6)
لطفا خودتان بخوانید:
......اگر آمريكا درسهايش را از عراق نياموخته است و به حمله به ايران ميانديشد، با وجود همهي انتقاداتي كه در كشورمان ميكنيم، تا آخرين قطرهي خونمان از كشورمان دفاع ميكنيم و به يك سرباز بيگانه اجازه نخواهيم داد كه پا بر خاك ايران بگذارد.
.....اگر لازم شود، بيش از يك ميليارد جمعيت جامعهي مسلمانان در جهان همهي اختلافاتشان را فراموش كرده و متحد ميشوند و اجازه نمي دهند كه تئوري اشتباه جنگ تمدنها رخ بدهد.
(توضیح: متاسفانه نسخه ی دو هفته ی قبل همین خبر را در جایی ذخیره نکردم.در آن نسخه دفاع تا آخرین قطره ی خون و....به ملت ایران نسبت داده شده بود)
7)
از این جنبه ی بخصوص ،مشکل من با «خانم عبادی» هرگز این نیست که در صورت وقوع یک تهاجم نظامی،ایشان تا آخرین قطره ی خون شان از کشورشان دفاع می کنند یا حتی به یک سرباز بیگانه هم اجازه نمی دهند که پا بر خاک ایران بگذارند.
همانطور که با آقای «رضا پهلوی» هم که قریب به همین سخنان را اظهار داشته اند هم، در این باره مشکلی ندارم. یا هر شخص حقیقی یا حقوقی ی دیگر که می خواهد و آماده است تا در برابر تجاوز خارجی ایستادگی کند.
حتی راستش را بخواهید دیدنی ترین صحنه ی زندگی ام خواهد بود روزی که سرباز بیگانه ای قصد پا گذاشتن به خاک ایران را داشته باشد و در خاکریز خودمان «سرکار خانم عبادی،رضا پهلوی،احسان نراقی، آقایان دولت آبادی و سپانلو ،اردشیر زاهدی، سعید حجاریان،بهزاد نبوی، ابوالحسن بنی صدر و آقای عباسی» را ببینم که دوشادوش یکدیگر و فارغ از منازعه ها بر سر کسب قدرت، علیه متجاوز خارجی می جنگند و تا آخرین قطره ی خون ایستادگی می کنند.
8)
مسئله ی من به عنوان یک ایرانی و سپس یک مسلمان این است که ایشان نه فقط به سطح نمایندگی و سخنگویی ملت ایران بسنده نکرده اند،که به نظر نمایندگی ی یک میلیارد مسلمان اعم از شیعه و سنی و درویش و عارف و زاهد را نیز برعهده گرفته اند!
حال آنکه هرگز به خاطر نمی آورم که در یک رای گیری یا انتخابات، ایشان رایی از من یا هر ایرانی دیگری گرفته باشند. تا چه رسد به یک میلیارد مسلمان که اینک اجازه داشته باشند از جانب من به عنوان یک ایرانی یا مسلمان سخن بگویند. و از آن گذشته؛ به این سادگی و سهولت معضلات خطیر بین المللی را هم حل کنند!
لطفا یکبار دیگر این عبارات ایشان را بخوانید:
.....اگر لازم شود، بيش از يك ميليارد جمعيت جامعهي مسلمانان در جهان همهي اختلافاتشان را فراموش كرده و متحد ميشوند و اجازه نمي دهند كه تئوري اشتباه جنگ تمدنها رخ بدهد.
9)
سرکار خانم عبادی:
گمان نمی کنم جز در لحظه ی اکنون ،هیچگاه تا بدین اندازه «وحدت اسلامی ی مورد نظر شما» ضرورت داشته باشد.
همه ی آن یک میلیارد مسلمان به کنار. مرحمت فرموده همین جوانک 23 ساله ی بلوچ را به فراموش کردن اختلافات و ضرورت اتحاد واقف کنید که مبادا یکوقت تئوری ی اشتباه جنگ تمدن ها رخ دهد!
با این جال اگر به ایشان دسترسی ندارید، دست کم خودتان برای به نمایش گذاشتن آمادگی برای فراموش کردن اختلافات و اتحاد عینی و عملی با نخبگان حاکم و دفع خطر تهاجم خارجی، مثلا ایرانیان را به« شرکت در رای گیری ی خبرگان رهبری» دعوت کنید و در این زمینه پیشقدم شوید.
10)
سرکار خانم عبادی:
به خوبی می دانم که اظهار نظرهای اخیر شما به هدف و انگیزه ی پیشگیری از جنگ بیان می شود.
با این حال دقت داشته باشید که هنگامی اظهار نظرهای شما در نزد مخاطبان احتمالی ی سخنان تان( مثلا آمریکایی ها) ارزش محاسباتی دارد که معطوف به پایگاه اجتماعی ی «قابل شمارش» و «قابل استناد» و از آن مهمتر، به میزانی باشد که نتوان آن را نادیده گرفت.
پس تا پیش از آنکه در جریان یک انتخابات رایی از بیشتر ایرانیان نگرفته اید، تنها از جانب خود سخن بگویید و به این نکته واقف باشید که شما برگزیده ی جمعی از داوران کم شماری هستید که هر ساله جایزه ای به نام «صلح نوبل» را به فرد یا افرادی اهدا می کنند و به اغلب احتمال هیچیک از آنان ایرانی هم نیستند.
11)
از آن گذشته،حضرتعالی در مقام یک وکیل دادگستری و نیز برنده ی جایزه ی صلح نوبل باید که بسیار سنجیده سخن بگویید.
اولا) یک برنده ی جایزه ی صلح نوبل ، برای ممانعت از بروز جنگ، مقاومتی خونبار و جانانه (و در حقیقت جنگی مقابله جویانه) را به رخ نمی کشد. بلکه روش های او برای پیشگیری از جنگ،می بایست ماهیتی صلح طلبانه داشته باشد نه تهدید آمیز و تنش زا.
ثانیا) نتیجه ی منطقی عبارات شما در خصوص اتحاد مسلمانان این است:
_ در حال حاضر لزومی به وحدت و همگرایی احساس نمی شود.برای همین است که شاهد تفرقه و کشتارهای میانفرقه ای اسلامی هستیم. مگر آنکه تهدیدی خارجی موضوعیت یابد!
معنای روشن چنین گزاره ای این است که از دید «بانوی ی ایرانی ی صلح» در حال حاضر قتل عام شیعیان به دست سنی ها در عراق یا بالعکس و نیز عملیات تروریستی آنان علیه یکدیگر در پاکستان، و نیز اقدامات تروریستی جندالله ایران در سیستان و بلوچستان یا رفتار متقابل دولت ایران با آنان ، یا قتل عام هواداران حماس توسط فتح یا بالعکس قابل چشم پوشی ست؛ چون تهدید خارجی ی غیر مسلمانان فعلا منتفی ست!
به عبارتی در این گزاره های نسنجیده و تکراری و نپخته و فاقد اثر مورد نظر، وحدت اسلامی ی ادعایی ی سرکار خانم عبادی؛ موکول به تحقق امریست که در حوزه ی اختیارات و تصمیم گیری ی غیر مسلمانان است!
و در نهایت وضوح، معنای منطقی عبارات ایشان این است که«ای غیر مسلمانان جهان؛به ایران حمله نکنید تا:
_اولا، ما خود یکدیگر را بکشیم!
_ ثانیا، تئوری ی اشتباه جنگ تمدن ها که شما در پی آن هستید محقق شود!»
می بینید که بنا به منطق عبارات شما، بسیار ضروری ست که غیرمسلمانان به ما حمله کنند تا ما از کشتار خود دست برداریم،اختلافات را فراموش کنیم،متحد شویم و مانع آن شویم که تئوری ی اشتباه جنگ تمدن ها رخ دهد!
بانوی محترم!
لطفا پیش از سخن گفتن، کمی فکر کنید. این امر به سود همه و پیش از همه اعتبارخود شماست.