در روزنامه شرق مورخ 27 اردیبهشت 85 مقاله ای به قلم آقای ولایتی وزیر امور خارجه پیشین و مشاور کنونی رهبر جمهوری اسلامی به نام "شاهدخت یا شورش"(1) به چاپ رسیده است که در واقع جوابیه ای است به مطلبی از مسعود بهنود که سرمقاله همین روزنامه در تاریخ 18 اردیبهشت بود به نام " صدای بلبل".(2) مسعود بهنود به مناسبت روز جهانی مطبوعات در مطلب خود از تندروی های روزنامه نگارانی مانند کریم پور شیرازی، محمد مسعود، میرزاده عشقی و شهید بزرگوار قلم، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل انتقاد کرده و اضافه کرده بود که وی روزنامه نگاران میانه رویی مانند عباس مسعودی، عمید نائینی و غلامحسین کرباسچی بنیانگذار روزنامه همشهری را بر آنان ترجیح می دهد.
مسعود بهنود ضمن انتشار مقاله آقای ولایتی در سایت خود وعده داده است تا در آینده نزدیک پاسخ آن را بدهد و در این مورد روشنگری کند.
این نوشته را نیز سر آن نیست که از مقاله "صدای بلبل" دفاع کند، اما مقاله فردی که سال ها در محافل قدرت جمهوری اسلامی رفت و آمد داشت است در جواب روزنامه نگاری که سانسور و زندان جمهوری اسلامی وی را مجبور به ترک کشور کرده، تامل است. وزیر خارجه پیشین در مقاله خویش ضمن انتقاد از آقای بهنود تلویحا روزنامه شرق را نیز بخاطر چاپ چنین مقالاتی نواخته است. آنچه موجب تاسف آقای ولایتی شده به زعم ایشان " توجیه ستمکاران و تطهیر آنان توسط اصحاب فکر و فرهنگ است." و اینکه چرا بعضی از روزنامه ها در "همان فضا تنفس می کنند" (یعنی فضای دوران قاجار و پهلوی). آقای ولایتی در پایان مقاله خویش روزنامه نگاران را به "ادب اسلامی"، "حیا"، "عفت کلام ایرانی"، " نیالودن مقالات و انتقادات خود به سخنان موهن، دشنام دادن، و برچسب زدن" و سرانجام رعایت " حرمت قلم" دعوت می کند.
البته اینکه وزیر امور خارجه پیشین به عنوان فردی که سال ها یکی از مقام های مهم اجرائی کشور را تحت کنترل داشته است و در سمت مشاور مقام رهبری در پستوهای قدرت در جمهوری اسلامی سهمی دارد، بعد از سال ها سکوت از حرمت قلم صحبت می کند را باید به فال نیک گرفت و ورود به عرصه "دوری از فحاشی و هتاکی از سوی هر کس باشد" را به ایشان خوش آمد گفت.
اما خوانندگان مقاله آقای ولایتی قبل از اینکه ایشان را به عنوان نویسنده ای دلسوز بدانند که به روزنامه نگاران درس رعایت ادب اسلامی و حرمت قلم می دهد، وی را به عنوان وزیر خارجه ای می شناسند که در دوران وزارتش دهها نفر از مخالفان نظام جمهوری اسلامی در خارج از کشور ترور شدند، میلیون ها نفر ایرانی در نتیجه شرایطی که دوستان و همفکران آقای ولایتی در کشور بوجود آوردند مجبور به فرار از کشور خود شدند، چندین هزار زندانی سیاسی درطی چند شب به جوخه های اعدام سپرده شدند، اتوبوس حامل نویسندگان کشور را می خواستند به دره بیاندازند و قلم ها را شکستند بدون اینکه ایشان در مذمت این سیاهکاری ها پاراگرافی نوشته باشد.
نه اینکه آقای ولایتی، چون چنین اعمالی در زمان وزارت ایشان اتفاق افتاده اکنون حق صحبت از "حرمت قلم" ندارد. افکار و اندیشه انسان ها تغییر می کند و گذشته یک فرد را نمی توان چماقی کرد بالای سر او، اما وقتی مردم ایران دکتر علی اکبر ولایتی را به عنوان مشاور کنونی رهبر جمهوری اسلامی می شناسند که ایران را به بزرگترین زندان روزنامه نگاران تبدیل کرده است، دستور تعطیل بیش از 30 روزنامه و نشریه را یکجا صادر می کند و با حکم حکومتی خود در برابر اراده نمایندگان مردم که می خواستند با طرح اصلاح قانون مطبوعات حرمت در هم شکسته قلم را احیا کنند، می ایستد،
چگونه می توانند نوشته ایشان در باب رعایت حرمت قلم را باور کنند؟
چگونه می شود سال ها وزیر نظامی قلم شکن، نویسنده کش و سانسورگر بود، مشاور رهبری بود که روزنامه کیهان تحت امرش، آنهم با استفاده از بودجه عمومی، سال هاست که با زشت ترین الفاظ، موهن ترین مقالات و وقیحانه ترین پرونده سازی ها علیه روزنامه نگاران مستقل، اهل قلم، اندیشمندان کشور و سیاستمداران مخالف نظام می پردازد؟ (3) چگونه می توان از حرمت قلم گفت و همزمان دست در دست قدرتی داشت که نه تنها قلم ها را شکسته و علیرغم ادعای دفاع از مستضعفان زبان نماینده رانندگان شرکت واحد را بریده، بلکه حتی حرمت سنگ گور شاعری درگذشته را نیز نگه نمی دارد؟
تناقضی که بین گفتار آقای ولایتی و مسئولیت وی در حکومت شاهد هستیم البته فقط شامل حال ایشان نمی شود. اکثر مسئولان جمهوری اسلامی بجای اینکه به حل عملی مشکلات بسیاری که گریبانگیر مردم و کشور است بپردازند، پیامبرگونه درباره مسائل و مشکلات کشور به سخنرانی های هیجان انگیز و کلی گویی های بی نتیجه می پردازند و یا در عرصه جهانی به پند و اندرز دادن به دیگران و ارائه راه حل های ساده اندیشانه برای حل مشکلات جهان می پردازند. چندین سال پیش آقای خامنه ای گفته بود کاش ما هم در ایران چارلی چاپلین داشتیم. شاعر طنزپرداز هادی خرسندی در جواب آقای خامنه ای و با اشاره به بلاهائی که بعد از برقراری جمهوری اسلامی بر سر هنرمندان کشور آمده است در شعری زیبا تحت عنوان "کاش ما هم چارلی چاپلین داشتیم"، پاسخ می دهد که اگر چارلی چاپلین ایرانی بود، اکنون او هم در زندان شما پوسیده بود. رئیس جمهور کشور محمود احمدی نژاد با این همه گره کور مشکلات اجتماعی و اقتصادی کشور در نامه اش به جرج بوش نسخه حل مشکلات جهان را می نویسد، از گوانتانامو و ابوغریب دیگران می گوید ولی اوین خود را فراموش می کند. رئیس جمهور پیشین محمد خاتمی نیز علیرغم تفاوت های بنیادیش با محمود احمدی نژاد، در تریبون های بین المللی و در برابر دوربین های خبرنگاران داخلی و خارجی، دنیا را به کلاس درس گفتگوی تمدن ها فرا می خواند در حالیکه دانشجویان کشور را که برای دفاع از وعده های انتخاباتی وی به میدان آمده بودند از سر کلاس های درس به سلول های اوین می بردند و ایشان اغلب در این مورد ساکت بود. اکنون نیز آقای ولایتی با دیدن این همه رفتارهای غیر قانونی و غیر انسانی با روزنامه نگاران مستقل و دگراندیشان کشور، مقاله یکی از قربانیان آزادی قلم و بیان را بهانه قرار داده است تا به قلم زنان درس رعایت حرمت قلم را بدهد.
به آقای ولایتی باید خاطرنشان ساخت که کارنامه سیاسی ایشان در جمهوری اسلامی متاسفانه کار وی را قدری مشکل می کند. برای کسب اعتماد در میان افکار عمومی و اینکه واقعا مردم و روزنامه نگاران توصیه های ایشان را نه تظاهر، بلکه باور واقعی و التزام وی به رعایت حرمت قلم بدانند، باید به عنوان نمونه "کیهانیان" را نیز به حرمت قلم فراخوانند، برای آنها کلاس های تقویتی "ادب اسلامی" و عفت کلام" برگزار کنند و سرانجام به آنها بیاموزند " فحاشی و هتاکی از سوی هر کس که باشد مذموم است".
زیر نویس ها:
1. " شاهدخت یا شورش"، علی اکبر ولایتی، روزنامه شرق، 27 اریبهشت 85
2. "صدای بلبل"، مسعود بهنود، روزنامه شرق، 18 اردیبهشت 85
3. آخرین مطلب کیهان به قلم حسین شریعتمداری تحت عنوان "آقای کروبی! باور کنیم؟"
کیهان 30 اریبهشت 85